من بیغیرت و یه خونواده جنده

1402/01/15

روی تخت دراز کشیده بودم و منتظر بودم علی اب خوردنشو تموم کنه.فقط یه جوراب زنونه ساق بلند مشکی پام بود که مال مامانم بود و یواشکی ورش داشته و حالا تنم بود با یه نوار بهداشتی. همیشه علی مجبورم میکرد نوار بهداشتی بزارم. منتظر بودم بیاد سراغم. چند ماهی میشد به پسر همسایه مون علی کون میدادم و مدت کوتاهی بود که زنپوشی رو شروع کرده بودم البته فقط جوراب و شرت زنونه.علی اومد کنارم کیرشو مالوند به گونه ام منم فهمیدم و شروع کردم خوردن کیرشو یکم خیس شد و اومد رو تخت یه ذره وازلین با تفشو مالید دم سوراخ کونم و کیرشو اروم کرد داخل یه اه اروم کشیدم .جووننن بلندی گفت .کامل کیرشو فرو کرد و شروع کرد ملایم عقب جلو کردن کیرش.من از کلفتی کیر علی حسابی حشری شده بودم چشمو انداختم پایین و کیرمو دیدم وسط نوار بهداشتی شق شق بود از دیدن کیر نسبتا بزرگم بیشتر داغ کردم تصور اینکه من یه پسر 27 ساله. کامل بدنشو شیو کرده با لباس زنونه زیر یه پسر تقریبا همسن دراز کشیدم و اونم داره از بدنم لذت میبره تازه اونم تو لباسای ناموسم و علی هم میدونه و مدام اینو میزد رو سرم میگفت
-جوون لباس فرشته جون پوشیدی چه کصیه مامانت جوون کون خوشگلی داره و پر پاچه های سفیدی داره مثه کون پسرش سفیده
منم بیشتر راست میکردم گاهی با خودم فکر میکردم من همجنسگرا نیستم حتی دوس دختر داشتم یا دارم تقریبا و گاهی هم سکس با اونا ولی این حس زنپوشی و کون دادن با لباسای ناموسم .این کیر من بجای اینکه بره توی کص یه دختر دیگه حالا داره از شدن تلمبه های یه پسر دیگه تو کونم تکون تکون میخوره دیگه این کیر چه فایده ای داره واسم. عجب حسی داشت با این فکرا داشتم ارضا میشدم که رومو از کیرم برگردوندم و ذهنمو درگیر چیز دیگه کردم یهو علی گفت
-ماهان جون راستی یه چیزی میخواستم بگم خواهرت مهشیدو میشناسی که
با تمسخر حرف میزد.از وقتی بهش میدادم باهام با تمسخر حرف میزد
-کص میگیا میگی خواهرمه ها. چرا یاد اون افتادی
هیچ ذهنیتی نداشتم چی قراره بگه. علی همیشه فقط ازمامانم و کص کونش موقع گاییدنم حرف میزد ولی فقط همون موقع ها بود
-خوب دیگه فقط خواهر تو نیست زیرخواب منم هست.دیروز رو همین تخت کردمش
من یهو هنگ کردم یه لحظه گفتم با خودم کص میگه ولی بلافاصله فهمیدم نه راست میگه علی ادمی نبود الکی بگه اینو گاییدم اونو فلان کردم.زیاد از کص و کونه اینو و اون میگفت ولی خوب حالا نمیدونستم چه حسی دارم توی ذهن خودم همیشه بیغیرت بودم ولی الان یکم گیج میزدم
پرسیدم
-یعنی چی
-یعنی چی چیه هیچی گاییدمش .بدم کردمش کونی مشکلی داری
-من نهه یعنی منظورم اینه
-گوه میخوری منظوری داشته باشی
و یدونه زد تو سرم از پشت
-برای من غیرتی میشه کونی خودتم الان زیر کیرمی تا دست تو کونته حالا خواهرت میخوای کص نده .تو مردی باید بکنی خودتو نیگاه کن لباس مامانتو پوشیدی داری کون میدی اونم معلومه جنده میشه دیگه داداش کونی وخواهر جنده
من حسابی تحقیر شده بودم همزمان هم کیرمو قلقلک میداد ولی خوب بالاخره درد داشت و تحقیر کننده بود و هر ادمی بدش میاد منم همین طور اما نمیشه وقتی زیر یکی دیگه خوابیدی و داره میکنتت شاخ بازی در بیاری و صداتو کلفت کنی سرمو انداختم پایین و گفتم
-راستش چی بگم علی اون سی سالشه و خودش میدونه چیکار بکنه
علی که کیرش از کونم در اومد دوباره کرد تو کونم و و درحالی که کل وزنشو انداخته بود رو من و سر و گردنمو با دستاش فشار میداد رو بالش و کیرشو شدید تر میکرد تو سوراخم گفت
-خوبه .حالا هردوتاتون یه بکن دارین دهنتو ببند و کونتو بده و گوه خوری نکن
شدید داشت کونمو میکرد اینقدر فشار میداد بدنمو رو تخت که کیرم مالیده میشد رو تخت و ابم خالی شد داخل نوار بهداشتی.دیگه حسی نداشتم شهوتم کامل خوابیده بود از تحقیرای علی و اینکه ابجیمو کرده حس بدی داشتم یعنی این کیر الان تو کونمه. دیروز تو کص ابجیم بوده
ولی علی بی تفاوت با لذت داشت کونمو میکرد و بالاخره ابشو ریخت تو کونم
همیشه از اینکه میریخت بدم می اومد ولی اونقدر ریخت که بالاخره اعتراض کردنو کنار گذاشتم خودمو از زیرش کنار کشید و راه افتادم برم دسشویی خودمو تمییز کنم بدم می اومد ابش تو کونم باشه ولی چاره ای نبود اون بکن بود و من یه کون و سوراخ فوری برای اون و ناچار اطاعت میکردم علی داد زد سرم
-هوی کونی دستتو بگیر رو کونت خونه رو به گند نکشی ابم بریزه رو فرشا
-چی داد میزنی الدنگ انگار قالی سلیمانه داد زدن نداره که
-میگم کونی خان نریزه ها .پا میشم سرتو میکنم تو کص خواهرتااا.بلبل شده واسم .زیرم بودی فقط هوم هوم میکردی میگفتم خواهرتو گاییدم.اونم همیجوری بود تا نیومده بود زیرم زبون میریخت ولی زیر کیرم فقط ناله میکرد
هیچی دیگه نگفتم یعنی چی میتوستم بگم دستمو گذاشن رو سوراخم تا ابکیرا که مال خود اقا بود نریزه یه وقت. کلا باهام خیلی مهربون نبود ولی بعد ارضا شدن بدتر میشد ولی تا حالا اینجوری داد نزده بود و فحش نداده بود احساس بدی داشتم با خودم گفتم هرکی یه پسر بیست و هفت ساله رو بکنه و خواهر بزرگشو هم دیروز جر داده باشه بهتر از این برخورد نمیکنه واقعیته و منم راهی ندارم این ما به ازای لذتی که از کون دادن میبرم ولی بیغیرتی چی من که قرار نبود بی باشم توی ذهنم چراا. ولی حالا چی .پسر همسایه شده بکن خودمو و خواهرم
سریع زدم بیرون و رفتم خونه.خواهرم دیدم انصافا خیلی مهشید خوشگل بود پوست سفید و شاسی بلند یه داف حسابی با یه کون و سینه حسابی ارزوی هر پسری بود.میشه گفت شبیه مامانم بود با یه تفاوت سفیدتر بود و قدش یکم بلندتر. خیلی عادی بهم سلام کرد رفتم تو اتاقم
بابام مثه همیشه سرکارش بود دوشیفت کار میکرد به عنوان حسابدار
مامان فرشته ام هم توی اشپزخونه بود
مدام صحنه گاییده شدن ابجیم جلوی چشام رژه میرفت . خوابم برد.
فرداش شبش موقع خواب باز با یاد گاییده شدن ابجی مهشیدم کیرم راست شد.دیگه میدونستم یه بیغیرت حقیر شدم هم خودش تو لباس ناموسش کون میده هم خواهرشو کردن و اون بجاش راست میکنه منظورم این نبود مثه انسانای نخستین برم دعوا راه بندازم با طرف مثه وحشیا ولی اینکه با دادنش شق کنم یه چیز دیگه بود.
دیگه طاقت نداشتم گوشی رو برداشتم به علی پیام دادم
-میشه دفعه بعد که با خواهرم قرار داری بهم بگی منم بتونم ببینم
علی خیلی وقتا تنها زندگی میکرد مادرو پدرش بیشتر شهرستان بودند و خونه دربست دراختیار علی بود
علی پیام داد
-چیه خیلی دوس داری کص دادن خواهرتو ببینی؟لباسای مامانتو موقع کون دادن میپوشی بس نیست
-جان من علی ضد حال نزن من همیشه بهت حال دادم بزار بیام
-به یه شرط میای لباسای خواهرتو بپوشی
-باشه
دوروز بعد علی بهم زنگ زد
-ماهان فردا خواهرت قراره بیاد خونمون ساعت 6 غروب فقط سر و صدا نکنیا .نمیخوام همچین کص نازی رو بپرونی
-چشم
-لباس یادت نره
-اونم چشم
-خودتم سر پنج اینجا باش
بالاخره فردا شد و نیم ساعت زودتر اونجا بودم
رفتم داخل دیدم علی داره تریاک میکشه تعجب کردم گفتم داستان چیه
-کمرو سفت میکنه حسابی قراره خواهرتو جر بدم
علی معمولا موقع کردن من قبلش یه ترامادول صد میخورد ولی تریاک نه
-قبلا ترامادول میخوردی
-اونم خوردم اینم روش برو لباساتو عوض کن بیا ببینم چیکار کردی
با خودم ساپورت خواهرمو اورده بودم یه ساپورت مشکی نازک
یه تاپ قدیمیش هم تنم بود
رفتم پیش علی منو دید صدای جوون جونش بلند شد
کنارش نشستم اونم یه ساعت دیگه کشید بعدش بلند شد رفت دسشویی کامل سر و صورتشو شست و یکم عطر زد و میوه خورد تا بوی تریاک بپره بعدش رفت تو اتاق منو هم برد این یکی اتاق از اون پرده های اویزچوبی داشت مثه پرده ولی چوب های لوله ای که به جای در اتاق رو از هال جدا میکرد. یکم منو دستمالی کرد معلوم بود لباسای خواهرم حسابی حشریش کرده گفت
-خوب میخوام با دهنت کیرمو واسه خواهرت حسابی راست کنی فهمیدی
منم بی هیچ حرفی نشستم بین پاهاش اونم رو تخت پاهاشو باز کرد کیرشو در اوردم و مشغول ساک زدن شدم
مشغول خوردن شدم که تذکر داد
-اروم بساک. نمیخوام خیلی حشریم کنی امروز روز مهشیده
ده دقیقه به شیش .صدای در بلند شد من سریع با استرس بلند شدم علی لباسشو داد بالا و گفت همینجا اروم بشین تکون هم نخور هال رو راحت میبینی دو سه ردیف از این حصیرها شکسته
خودشم رفت بیرون از اتاق .صدای خواهرمو شنیدم داشت احوال پرسی میکرد یهو صدای اسپنک شنیدم خواهرم بلند خندید گفت چه خبرته بزار بشینم علی گفت
-جون تو وقت نیست سریع باید برم کار دارم.
کص میگفت فقط میخواست زود خواهرمو بکنه و ردش کنه بره.مهشید هم واسه اون مثه من یه سوراخ فوری بود.راستش اصلا حس خوبی نبود برام یه خواهر برادر تبدیل شدن به سوراخ فوری یه پسر نسبتا عوضی بی ادب که از هر لحاظ از ما پایینتر بود چه وضع مالی و چه سطح فرهنگ چه چیزای دیگه
نشستن رو مبل که من از پهلو میدیدمشون.خوواهرم یه شلوار لی ساق کوتاه پاش بود پاهای سفیدش حسابی میدرخشید با یه مانتو کوتاه مشکی تا روی کونش تاپش هم کوتاه بود بهی رنگ و طرح روش بود. نافش قشنگ دیده میشد با کلی هم ارایش حسابی به خودش رسیده بود. حسابی سکسی و کردنی شده بود
سریع علی دست انداخت گردن و لبای ابجیمو خوردن همزمان پستونا و کصشمو میمالید خواهرم اول یکم ناز میکرد هی میگفت
-نکن علی اههه هه نکن دیگه واسه این کارا نیومدم.بسه دیگه .اومدم یکم حرف بزنیم ببینمت برم
علی بی توجه همه ی بدنشو دشت میکشید میبرد لای پاش پشت کون و کمرشو میمالوند گاهی هم از زیر تاپ پستونشو از روی سوتینش دست میکشید حرف ها و نک و ناله های اروم خواهرم کمتر ادامه داشت ولی فهمید بالاخره اومده کص بده. پس ساکت شد تا علی اروم لختش کنه اول تاپشو در اورد سوتین مشکیش روی تن سفیدش تضاد بینظیری ایجاد کرده بود اونم از تنش در اورد . سرشو برد لای پستوناش سینه هاشو میخورد و گاز میزد انگشتاش همزمان توی شلوارش بود دکمشو باز کرد و کامل دستشو کرد تو شرت خواهرم مهشید یواش یواش داغ میشد و اروم اه میکشید و چشاش بیشتر سقفو نیگاه میکرد تا جلوشو. بالاخره کیرشو در اورد و سر خواهرمو فشار داد پایین .مهشید هم فهمید منظورشو کامل خم شد رو زانوی علی و کیرشو با دست چپ گرفت و اروم زبون میزد علی همش میگفت بخور بخور با فشار دست علی کیرش رفت دهنش .خواهرم شروع کرد ساک زدن خیلی خوب و حرفه ای میخورد تا ته میکرد دهنش ودر میاورد علی حسابی کیفور شده بود همزمان شلوار مهشید رو داده بود پایین یکم و کص کونشو چنگ میزد .ابجیم کیرشو تا جایی که حالش بهم نمیخورد و اوق زدن مانعش نمیشد میکرد دهنش کیرعلی خیس از اب دهن خواهرم بود کیرش از بزاق دهن ابجیم برق میزد.علی بالاخره بلند شد و شلوار خودشو و مهشید رو دراورد شرت ابجیممم کشید پایین یه پتو انداخت با چنتا بالش رو زمین گفت قمبل کن
خواهرمم سریع حالت سگی گرفت و کونشو داد بالا. علی هم رفت پشتشش و پاهای خواهرمو از هم باز کرد واز پشت کرد کرد توی کصش. خواهرم یه اخ خ اخخخ ناب و بلند و لرزه اور گفت .منی که هنگ و هیپنوتیزم دادن خواهرم شده بودم یهو ابم ریخت توی نوار بهداشتیم
ولی بازم راست بودم.علی شروع کرد با یه ریتم یک نواخت کص خواهرمو کردن دستاشو دو طرف کونش گذاشته بود و داشت کص ابجیمو جلوی چشام جر میداد شروع کرد ریتمشو تندتر کرد. دیگه داشت قشنگ خواهرمو جر میداد صدای اخ و اوخ مهشید بلند شده بود همش میگفت
-اخخخ اخخخ ارومتر توروخدا درد میکنه دردد داررره اییی ایی
ولی علی فقط ناله ها و خواهشهای خواهرم حشریترش میکرد و محکمتر میکوبید تو کصش نزدیک پنج دقیقه ای همینجوری میکرد که کشید بیرون و خواهرم یه اخ و آه از سر اسودگی کشید که خیلی امونش نداد.به پشت دراز کردش و جفت پاهاشو داد بالا و و کیرشو دوباره کرد تو کصش شروع کرد تپوندن تو کص نرم و سفید خواهرم دوباره جیغای ریز خواهرم بلند شد همش ناله میکرد .منم دوباره از حشر اروم ناله میکردم و گاهی کیرمو از رو ساپورت خواهرم گاهی هم کونمو میمالیدم.علی دیگه کل وزنشو انداخته بود رو تن خواهرم و زانوهای مهشیدو خم کرده بود سمت شیکمش و با شدت داشت کصشو میترکوند انصافا بد داشت خواهرمو میکرد فکر نکنم حتی منو اینجوری جر داده بود تا الان.من داشتم از بدن سفید نرم و نازک خواهرم زیر بدن و کیر زمخت و سیاه علی داشتم دیوونه میشدم مخصوصا با ناله های اب اور ابجیم چه برسه به علی که حق داشت کاملا یه داف خوشگل زیرش داشت گاییده میشد. ده دقیقه ای مهشید رو تو همین حال کرد یهو کیرشو کشید بیرون و خالی کرد رو شیکمش .بعد خودشو انداخت کنار مهشید
خواهرم در حالی که نفس نفس میزد گفت
-حواستتت بود نریزی تو خوبهه ه .ولی عجب کیری داریا
-بالاخره میریزم تو کصت خوشم نمیاد بیرون بریزم. قرص بخور حامله نشی
-نه لازم نکرده همین مونده علی جوون
-زود پاشو جمع جور کن کار دارم باید برم
الدنگ حالا که خواهرمو گاییده و ابش اومده داشت مینداختش بیرون درحالی که اگه ابش تا فردا صبح هم نمی اومد هم ولش نمیکرد
منم که ابم دوباره اومده بود بی صدا عقب رفتم ودراز کشیدم تا مهشید بره.حس عجیبی بود سرم گیج میزد خواهرم چند متر اونطرف تر لخت درحالی که به شدت گاییده شده بود و و اب کیر بکن من که حالا بکن مشترکمون شده بود هنوز رو بدنش بود و من اینطرف از دیدن گاییده شدنش خیس خیس بودم اونم درحالی که لباسای اون تنم بود
دیدم خودشو با دستمال کاغذی تمیز کرد و درحالی که قیافش ناراحتی تابلو بود که داره میندازش بیرون لباسشو پوشید که علی داد زد شرتتو بزار یادگاری بمونه اونم ناچار دوباره شرتشو در اورد و پرت کرد کنار و شلوارو بدون شورت پوشید و رفت
منم رفتم تو هال دیدم علی تازه از دسشویی اومده بیرون پرسیدم
-ناراحت شد ردش کردیا؟؟
-خیالت راحت همین فردا بزنگم دوباره میاد زیر کیرم مثه خودت جنده کیره.حالا هم اینجا رو جمع کن زودباش.بدم میاد دستمال کاغذیای کص خواهرتو تمییز کرده جمع کنم.
اون رفت بخوابه منم بی هیچ حرفی پتو و وسایلا رو جمع کردم.شرت خواهرم افتاده بود کنار مبل اروم برش داشتم خیس بود یکم از ترشح کصش بو کردم و کردم توی دهنم شرتو. دوباره کیرم راست شد حسابی بو میکردم همش تصور میکردم بوی کص خواهرمه که انگشتای علی ابشو کشیده بیرون از تو واژنش.گذاشتمش کنار . دستمال های خیس ابکیر رو برداشتم اروم بو کردم بارها اب علی تو دهنم ریخته بود همیشه اصرار میکرد بخورم ولی تف میکردم بیرون ولی اینبار فرق داشت این ابکیر بخاطر کص خواهرم اومده بود یعنی نیم ساعت تموم یه کیر کص خواهرمو حفاری کرده بود و حالا ابش رفته بود لای دستمالا .بی معطلی کردم دهنم حسابی میخوردم دستمال کاغذیا رو و خوب که کچاله میشد و ابشو تا جایی که میشد میخوردم دستمالو تف میکردم بیرون و میرفتم سراغ بعدی .بالاخره روحی احساس ارضا شدن کردم و خودمو تمییز کردم اومدم بیرون
قسمت 2
چند روزی گذشته بود و علی زنگ نزده بود بهم اصلا. خودم زنگ زدم و ازش خواستم ببینمش حسابی کف کون دادن بودم
خندید و گفت
-شما دوتا خواهر برادر کمر برای من نزاشتید باید کمکی بگیرم ماهان جونن
-مسخره نشو جدی میگم یه هفته هست تقریبا. نمیخوای قرار بزاریم با هم؟؟
-باشه خبرت میکنم
شبش زنگ زد گفت
-فردا حدود همون ساعتای پنج بیا فقط یه شرط
-چی
-یه ست کامل لباسای مامانتو میپوشی یعنی شرت و مانتو و تاپ آرایش هم میکنی فهمیدی
-من اخه هه؟ چجوری کدوم لباس مامانمو بپوشم مانتو کدوم مگه میشه بیخیال
-کص نگو مامانت اون همه لباس و مانتوی سکسی داره یکی رو ورش دار فقط آرایش یادت نره ها
راست میگفتن مامان فرشته ام . توی در همسایه و فامیلا مشهور بود به خوشگلی وخوش اندامی کلی لباس خوشگل و سکسی داشت چه مجلسی چه مانتو و خیابون چه لباس خواب سکسی .تازه سن و سالی نداشت فقط 45 سالش بود.خواهرم توی 15 16 سالگی به دنیا اورده بود
ناچار قبول کردم.یه مانتو سفید بلند جلو باز و یه ساپورت مشکی و شرت نازک و فانتزی با یه تاپ قرمز برداشتم لوازم ارایشی که سریع پاک میشن رو هم برداشتم البته فقط ماتیک بود و پودر و کرم صورت ولاک
رفتم سمت خونه علی که زنگ زد گفت
-من نیومدم هنوز تو برو. کلید زیر گلدوونه خودتو اماده کن من میام.
رسیدم خونه اول ارایش کردم و بعد لباسا رو پوشیدم راستش از خودم خجالت میکشیدم یه پسر جوون باید اینجوری لباس بپوشه و منتظر بکنش بشینه.هرچند کیرمم شق شق بود پیشاب هم میمومد از دیدن خودم تو لباسای مامانم و ارایش کرده
یهو دیدم صدای در اومد رفتم تو اتاق خجالت میکشیدم منو اینجوری ببینه علی. یعنی ترجیح میدادم دیرتر رو در رو بشیم یهو یخ کردم صدای یکی دیگه هم با علی بود صدا اشنا بود ولی نفهمیدم کیه
یهو علی داد زد
-خوشگله کجایی بیا دیگه
من ترسیده بودم و علی رو صدا کردم تا منو دید گفت
-جوون چه جیگری شدی بیا دیگه خوشگله از چی خجالت میکشی اقا بهنام دهنش قرصه رفیق هم هستیم باهم
وای خدای من بهنام دکه داشت سر چهار راه خونمون میشناختمش یه ادم خیلی عوضی و الدنگ و بی ادب خیلی با هم مشکل داشتیم چندباری هم بحثمون شده بود ولی با علی دوست بودن خبر داشتم
من هاج و واج علی رو نیگاه میکردم و گفتم
-علی بیخیال ابروم میره من نمیزارم میرم
-بیخیال شو دیگه ماهان جوون. بهنام خیلی تو کفته میدونه زیرخوابمی
دهنم باز موند
-خیلی بیشعوری علی عمرا دیگه بیام پیشت من از این منتفرم دشمن منه ابرومو میبره حالا میخوای من بفرستی زیر کیرش.میخوای بهش کون بدم
بعدش مانتو و تاپ رو دراوردم و مشغول پاک کردن ارایشم شدم خیلی ناراحت بودم یهو علی خیلی جدی و عصبی اومد کنارم دستمو کشید و گفت
-ببین کونی.فکر نکن امروز کون نداده میتونی بری بیرون منو و بهنام تا نکنیمت نمیزاریم بری خرفهم شدی الانم دوباره ارایشتو کامل کن مانتو رو تنت کن بیا بیرون منتظریم
من با یه نگاه فهمیدم چاره ای ندارم بهنام یه مرد 37 38 ساله بود و هیکلی علی هم هیکلش اندازه من بود زورم به دونفرشون نمی رسید
ناچار با بغض نشستم و گفتم
-علی تو روخدا
-خفه همینه که گفتم یا کونتو میدی میری یا میمونی همینجا
من با کلی ناراحتی ارایشمو دوباره تجدید کردم و تاپ و مانتو رو پوشیدم
علی هم دست منو بزور کشید برد توی هال بهنام هم همینجوری با پوزخند منو نیگاه میکرد گفت
-به به ماهان خانوم
-سلام اقا بهنام
-حالا اقا شدم اونموقع که عوضی دوزاری بودم امروز بهت میفهمونم کی دوزاریه و عوضیه
علی منو برد بین خودش و بهنام نشوند و تا نشستیم بهنام با یه دست کونمو گرفت و با دست دیگش سرمو کشوند سمت خودش من نزاشتم لب بگیره ازم و رومو برگردوندم با دستام دستاشو هم پس زدم بهنام شاکی شد
-اهه این که نمیزاره علی
-ماهان امروز اذیت نکن خودتو یعنی نزار کار به جای باریک بکشه شل کن بزار اقا بهنام کامشو ازت بگیره فرض کن منم شل کن و الا یه جور دیگه ازت کار میکشیما گفته باشم
فهمیدم اگه پاش بیفته کتکم میخورم دیگه وادادم تا هرکاری میخوان بکنن
بهنام فهمید که من دیگه مقاومت نمیکنم خم شد رو من و شروع کرد ازم لب گرفتن لبامو میخورد همش میگفت
-جونن فرشته جوون پسرتو دارم میکنم خودتم میکنم چه کصیه مامانت کونی خان.مامانتم جندس قطعا. پسر کونی خواهرش جنده مگه میشه مامانشون جنده نباشه
دهنش خیلی بوی بدی میداد امیخته با بوی سیگار. حالم بد بود خیلی.ولی اون شهوتی شهوتی بود مدام لبامو و گردنمو میخورد و دستاشو از زیر ساپورتم رد کرده بود و کونم محکم میمالید و چنگ میزد.علی هم مدام سینه ها مو میمالید یا کونمو و پاهامو دست میکشید همش میگفت بهنام جوون بوی مامانتو میده
بهنام ازم پرسید
-لباسای مامانته
جواب ندادم
-هوی با توام لباسای مامانته کونی
-اره
-خوبه دمت گرم اقا علی سفارشمو خوب انجام دادی
-این حرفا چیه داش بهنام راحت جنده خودته
کل وزنشو انداخته بود رو من بالاخره رضایت داد نشست از اون طرف هم علی چسبید بهم دوتایی منو بین خودشون گرفته بودن و یکی اون طرف صورتمو لیس میزد اون یکی هم طرف دیگر رو البته بیشتر بهنام هول بود
علی بیشتر کونمو میمالید. منو بهنام بلند کرد نشوند جلوی پاهاشون و کیراشونو در اوردن.کیر علی بزرگ بود نسبتا ولی مال بهنام واقعا بزرگ بود هم بلند هم کلفت و مثه اون سیاه بود
فهمیدم وقت ساک زدنه اروم سرمو نزدیک کیر علی کردم بهنام کشید سمت خودش گفت
-کونی هنوزم غد بازی در میاره انگار من قرار زیر بخوابم
حرفی نزدم و مشغول خوردن شدم .کیرشو خایه هاشو میخوردم و اونم حال میکرد من با مانتو و ساپورت و تاپ و ارایشی که بخشیش پاک شده بود مشغول ساک زدن بودم و بهنام حسابی کیف میکرد مدام تذکر میداد کیرمو بخور خایه هامو بخور قصدش فقط تحقیر بود و الا من داشتم کیرشو میخوردم حرفه ای تا زودتر ابش بیاد. هرچند از خایه های پر پشمش بدم می اومد علی حداقل میزد پشماشو ولی چاره ای نبود .خایه های پر پشمشو کردم دهنم و لیسش میزدم بعدش بهنام هردوتا خایه هاشو کرد تو دهنم مک میزدم و میلیسیدم . علی سرمو کشوند سمت کیرش با من مثه یه عروسک جنسی رفتار میکردند نامردا.کیر اونو هم حسابی خوردم تا شق بشه بهنام دوباره سرمو کشوند سمت خودش و کیرشو کامل کرد دهنم که علی گفت
-بهنام اینو ببر تو اتاق
بهنام بلند شد و منم دنبالش راه افتادم تا رفتیم داخل منو نشوند رو زانوهام و کیرشو محکم کرد دهنم و شروع کرد تو دهنم تلمبه زدن سرمو با دستاش گرفته بود و تا ته میکرد عمق گلوم و منم مدام اوق میزدم همش میگفت
-جوون دهن مامانت چجوریه مال تو اینقدر حال میده
من بی توجه دهنمو باز کرده بودم تا هرکار میخواد بکنه باهام و زودتر ولم کنه .یهو متوجه شدم علی دم در داره با گوشی از ساک زدنم فیلم میگیره کیر بهنامو کشیدم بیرون و گفتم
-علی . جون هرکی دوس داری نگیر زشته کسی مبینه
-نگران نباش گوشی اقا بهنامه واسه یادگاری میخواد

بهنام که کیرش از دهن من در اومده بود و کفری شد و با عصبانیت گفت
-اههه کونی بکن دهنت دیگه تا منم نگفتم در نیار مادر جنده
منم دوباره دهنمو باز کردم هنوز کیرشو کامل نکرده بود دهنم که زنگ در خورد من یخ کردم با خودم گفتم این کیه دیگه
علی گفت
-همینجا بمونین مشغول باشید ولی زیاد سرو صدا نکنیا کونی فهمیدی.اشناست نمیخوام لو بریم میاد میشینه و میره
من حرفی نزدم ارروم مشغول خوردن کیرش شدم انصافا کیر بزگی داشت کامل توی دهنم جا نمیشد
در هال باز شد و صدای یه دختر اومد .وای چی میشنیدم.ناخوداگاه بلند شدم علی بیشرف خواهرمو اورده بود تا بکنتش اونم وقتی داداشش با لباسای مامانشون توی اون اتاق بقلی داشت ساک میزد و قرار بود کون بده.امیدوار بودم نیارتش توی اتاق و ابرومو نبره
بهنام با اخم و تخم منو نشوند دوباره و ارروم گفت
-هوی کونی چه مرگته گفت نمیزاره بیاد این طرف تو کارتو بکن خواهرتم اون طرف کصشو میده میره
بعدش خندید از تحقیر من لذت میبرد .نمیتونستم جلوی خودمو بگیرمیدونستم بیشتر تحقیرم میکنه ولی باید مهشید و علی رو میدیدم گفتم
-بهنام بیا کنار در یواشکی ببینم چیکار میکنن
-بهنام نه .اقا بهنام از این به بعد اقا بهنام
-باشه
من همینجوری رو زانو کنار در اتاق رفتم و بهنام هم کیر بدست دنبالم
خواهرمو امون نداده بود تا رسیده بود بقلش کرده بود و کصشو میمالید
بعدم مهشیدو نشوند روی زانوهاش و کیرشو در اورد.مهشید هم بی هیچ حرفی کرد دهنش و مشغول خوردن بود.نمیدونست برادرش اتاق کناری مشغول همینکاره با خودم فکر کردم بفهمه چیکار میکنه.مهشید این دفعه حرف و اعتراضی نمیکرد و بدون ناز داشت ساک میزد. تموم لباساش تنش بود فقط شالش افتاده بود روی شونه هاش. انگار قبول کرده بود فقط علی به چشم یه سوراخ بهش نیگاه میکنه نه دوس دختر و بی هیچ حرفی و حدیثی مشغول سرویس دادن با دهنش شد.یه جنده که اومده کصشو بده بره
بهو بهنام سرمو چرخوند گفت
-درسته کیف میکنی با کص دادن ابجیت. کونیی ولی کیر منم هست
یکم دیگه خوردم براش و منو چرخوند داگی کرد ساپورتمو داد پایین با شرت مامانم که تنم بود
-جوون شورتم مال مامانته؟
جوابی ندادم.زد تو سرم از پشت
-وقتی میپرسم جوابو بده
-اره
-جوون خودشم میکنم اول پسرش بعدم خودش
من توی دلم گفتم عمرا گوه زیادی نخور ولی ترسیدم بلند بگم
مانتو تنمو داد بالای کمرم چنتا تف انداخت دم سوراخم وازلین هم مالید.کیرشو اروم کرد توی کونم
همزمان صدای اوق زدن خواهرم هم بلند شده بود داشت توی دهنش تلمبه میزد سخت میدیدمش.سر خوشگل ابجیمو گرفته بود و کل کیرشو میکرد ته حلق داغ خواهرم و در می اورد
کیرشو بیشتر کرد داخل ناگهان دردم اومد یه اخ نسبتا بلند گفتم و خودمو کشوندم جلو گفتم
-درد داره اقا بهنام تو رو خدا نکن
-برگرد گمشو من تا کونتو نکنم مگه ولت میکنم درسته خواهرت همین بقله ولی فعلا تا تورو نکنم و سرتو نیارم پایین تا دیگه شاخ بازی در نیاری ولت نمیکنم. خواهرکصده برگرد زود
صدای کیرخوری خواهرم قطع شد و از علی پرسید
-کسی خونه هست علی جون
-اره راحت باش دوتا مثه من تو اند جا نداشتن اونور مشغولن میشناسین همو ولی کارت نباشه نمیدونه کی اومده
-اخه زشته بیاد بیرون چی
-گفتم نه
بعدم بزور کرد دهن خواهرم
بهنام هم دوباره کیرشو کرد توم.دردم می اومد ولی چاره ای نداشتم.همش لبامو گاز میگرفتم صدام در نیاد تا ابروم پیش خواهرم نره بهنام هم بی توجه کیرشو بیشتر فرو میککرد تا اینکه همشو کرد داخل اروم شروع کرد عقب جلو کردن
دردش هنوز زیاد بود سرمو انداختم پایین گل های قالی رو میشمردم تا دردش بگذره ولی همزمان اخ خ های ریز میگفتم که در عوض جون جون بهنامو میشنیدم
اونطرفم هم دیدم علی خواهرمو به پشت دراز کرده .پایین تنه مهشیدو کامل لخت کرده بود رفت بین پاهای مهشید .پاهای ابجیمو باز کرد و کیرشو محکم کرد تو کصش یه جیغی کشید مهشید و علی بی توجه مشغول تلمبه زدن شد
با دست راستش پای راست خواهرمو کنار گرفته بود و دست دیگشو ستون کرده بود خواهرمم همش ناله میکرد
بهنام هم سرعت تلمبه هاشو تو کونم بیشتر کرد دردم بیشتر لذت شده بود هنوزم میسوخت کیرش واقعا کلفت بود منم سرمو بردم لای یه بالش و ناله هام و اخ گفتن هام شروع شد .دیگه درد و شهوت منو در اختیار گرفته بود بهنام سوار من شده بود و کونمو به شدت میگایید
-جوون صدا بده دردت بیاد خواهرت اونطرف داره ناله میکنه تو اینطرف مامانتم میارم همینجا سه تایی جرتون میدم.ناله کن کونی خواهر کصده
مدام فحش میداد ولی خوب صداشو بالا نمیبرد .اونطرف علی هم خودشو کامل دراز کرده رو ابجیم و مهشید خودش پای راستش نیگه داشته بود و علی با یه دست سینه ای خواهرمو لخت کرد تاپشو و سوتینشو زد بالا و میمالید
بعدش کیرشو کشوند بیرون و ابجیمو برگردوند واز پشت روش دراز کشید و کرد داخل کصش. یهو بهنام هم کل وزنشو انداخت رو من منو خوابوند رو شیکم کف اتاق و سرمو چرخوند و محکم گرفت
دیگه نمیتونستم ببینم خواهرمو.مانتومو دراورد و تاپمو هم کشید بیرون حالا فقط ساپورت تنم بود با شورت هردو هم مال مامانم .بهنام معلوم بود خر کیفه داره منو جر میده.مدام گردنمو سرشونه هامو گاز میگرفت منم مدام التماسش میکردم ارروم دردم میاد
-اررروممممم توروخدا کونم درد گرفت اخخ گاز نزن اقا بهنام
ولی مگه میشه . وقتی یه کونی بیفته زیر کیر طرف هرجور بخواد باهات برخورد میکنه کاری هم نمیتونی بکنی الا تحمل قبل شروع دادن شاید بتونه مقاومت کنه یا ناز ولی حالا که که من با لباسای مامانم زیر یه کیرکلفت دراز کشیده بودم اون هرکار میخواست میکرد.شاید هم حق داشت یه پسر 27 ساله لباسای مامانشو پوشیده بود و داشت کون میداد اون اصلا بزور منو ادم فرض میکرد.یه سوراخ تمییز برای خالی کردن خودش
در گوشم بهنام گفت
-کیرم خوب جا باز کرده کونی من گرون فروشم .من عوضی و بی کلاسم. کونییی .تو و مامان جندت منو پایین تر میدونستید .بیشتر فشار بدم کونتو پاره کنم هاااا؟؟کونی جنده.خواهرتو نیگاه خودتم نیگاه بفهم جای خودت و خواهرت کجاست زیر من و یکی مثه من. دفعه بعد اومدی در دکه ام مودب میشی دیگه.کونی کونده
توجهم همزمان به سر و صدای ابجیم و علی جلب شد سرمو چرخوندم و دیدم علی خواهرمو برگردونده حالت داگی و بعلهه . قصد داره کونشو بکنه.مهشیدم نمیزاشت هی غر میزد و خودش تکون تکون میداد
-علی تورو خدا درد داره کص مگه چه عیبی داره کصمو بکن دیگه
-نوچچچ خوشگله. این کونو تا نکنم راضی نمیشم تو دلم میمونه
-اخه درد داره
-مگه دادی قبلا
-یکی دوباری دیگه نمیزارم به کونم کسی دست بزنه
-کی کرده کونتو
-وقت گیر اوردیا
به هر ضرب و زوری بود با تف و وازلین کیرشو یکم کرد تو کون مهشید. خواهرم ناله هاش تبدیل جیغ شد ولی علی ول کن نبود حق داشت یه داف اسمی زیرته مگه میشه کونشو بیخیال بشی
بهنام در گوشم گفت
-حال میکنی حالا دقیقا همون کاری رو خواهرت میکنه که تو هم داری میکنی.هردو کونتونو دارین میدین هههه هه
خندید.من چیزی نگفتم یهو کل ابشو خالی کرد تو کونم و کامل روم دراز کشید هم من هم اون نفس نفس میزدیم.اون از کیف و شهوت گاییدن کون من منم از درد و فشار کون دادن
-دیگه شاخ نمیشیا هروقت منو دیدی یاد همین لحظه بیفت که ابمو خالی کونت کردم
باز خندید.یهو دیدم خواهرم با گریه چرخید به پشت و با اشک و بغض گفت
-نه دیگه نمیتونم تحمل کن بیا برات بخورم کصمو بکن توروخدا علی.دردم میاد نمیتونم
-اههه برگرد گمشو دیگه جنده . من تا کونتو نکنم ولت نمیکنم فهمیدی حالا برمیگردی یا زنگ بزنم چنتا از بچه ها بیان نگهت دارن ولی اون موقع اونا هم کونتو جر میدنا.
مهشید هم انگار یکم ترسید . سعی کرد خودشو یکم جمع کنه. بعد هم چنتا محکم زد روی کونش و رون ابجیم. خواهرمو به زور دوباره داگی کرد و کیرشو کرد تو کونش اینبار دیگه امون نداد و سریع تا بیخ کرد تو کونش
گریه خواهرمو در اروده بود و دیگه قشنگ داست کونشو گشاد میکرد. خواهرمم همش ناله میکرد و جیغ ویغ میکرد.همش التماس میکرد تموم کنه ولی مگه علی ول کن بود کیر کلفتش بهترین جای ممکن بود . توی کون تنگ و داغ خواهرم
بهنام هم از روی من رفت کنار .منم راحتتر میدیدم. علی کامل روی خواهرم سوار شده بود با یه دست گردنشو گرفته بود و به پایین فشار میداد با یه دست هم کونشو محکم چنگ زده یود و عقب جلو میکرد ابجیمم مدام ناله وجیغ میزد.ولی علی ول کن نبود دیدم بهنام یواشکی داره از کون دادن خواهرم فیلم میگیره منم چیزی نگفتم یعنی چی میتونستم بگم خودمو بزور کرده بود و ازم فیلم گرفته بود. از کون و ابروی خودمم نتونستم دفاع کنم حالا میتونستم چی بگم مثلا غیرتی بازی در بیارم.متوجه شدم ابمم خالی شده تو نوارم اصلا نفهمیده بودم کی یعنی اینقدر فشار می اورد بهم ودرد داشتم توجهی نکردم
بهنام اومد بالای سرم نشست و کیرشو گرفت سمت دهنم
-تمیزش کن بخورش
من واقعا بدم می اومد حتی برای علی هم بعد گاییدنم نمیخوردم ولی میدونستم ول کن نیست چشامو بستم و مشغول تمییز کرد و خوردن شدن
یهو صدای اخخخ اخخ بلند علی و خواهرم بلند شد چشامو باز کردم دیدم بهنام داره از کیرخوردنم فیلم میگیره بی توجه هال رو نیگاه کردم دیدم ابشو ریخته تو کون خواهرم واز روش کنار اومده
مهشید مثه جنده خیابونیا کاملا گاییده شده بود درحالی که هنوز سوتین و تاپش تنش بود ولی بالا زده و پایین تنه لخت . کص و کونش قرمز بود دور سوراخ کونش کامل بیرون زده بود.دراز کشید بود سرشو کرده بود توی بالش و هق هق میکرد همش میگفت
-خیلی نامردی علی دیگه نمیام پیشت
-چرا اخه بالاخره که باید کونو میدادی چه بهتر الان. یواش یواش جا باز میکنی
دستشو مهشید مدام میکشید رو کونش.با خودم گفتم بابا و مامانم ما دوتا رو اینجوری ببینن تو این وضع چه حالی میشن.
ابجیمم بلند شد خودشو با دستمال کاغذی تمییز کرد کل اب کیر علی رو با دستمال از کون و کصش تمییز کرد لباسشو پوشید و رفت
منم مشغول همینکار شدم خودمو تمییز کردم بهنام زودتر رفت و وظیفه تمییزکاری بازم رو دوش من بود.جالب بود دو نفر دیگه من و خواهرمو کرده بودن من باید کثیف کاریا رو جمع میکردم
تا دستم خورد به دستمال کاغذی که خواهرم کون و کصشو تمییز کرده بود دستم لرزید.نتونستم خودمو نیگه دارم دوباره کردم دهنم و تا تونستم ابکیر و خیسی ها رو خوردم تصور اینکه این ابکیر الان از توی کون خواهرم در اومده داشت دیوونم میکرد
قسمت 3
دو روز بعد بهنام بهم زنگ زد گفت ساعتای 2 بیا دکه شورت و جوراب مامانتو هم بپوش.تاکید کرد جوراب ساق بلند
ناچار پوشیدم و رفتم.دکه درش بسته بود زنگیدم باز کرد داخل شدم
تا منو دیدم خندید نشستم کنارش ولی گفت
-نه جات اونجا نیست جات بین پاهام رو زمینه زود باش
منم رفتم بین پاهش رو زمین دو زانو نشستم .کیرشو در اورد زد توی صورتم
-نوش.ببینم میتونی با دهنت بیاری امروز
شروع کردم خوردن یکم گذشت بهم گفت شلوارمو در بیارم.بلند شدم در اوردم با شورت و جوراب مامانم نشستم.تا منو دید با این لباسا کصشر گفتنش شروع شد
-مامانت دوس پسر داره
-نچ
-مگه میشه همچین کصی به کس دیگه ای نده.دو تا کونی و کص به دنیا اورده و بزرگ کرده تو و خواهرت به اون رفتین قطعا
حرفاش آزارم میداد ولی حرفی نزدم. دروغ هم گفتم گمونم مامانم دوس پسر داشت یعنی اونجوری که اون تیپ میزد و به خودش میرسید و صبح تا شب با گوشیش پچ پچ میکرد حدس میزدم داشته باشه دوس پسر. ولی خوب من پی شو نگرفته بودم ولی حدس قوی میزدم بیرون یواشکی زیر ابی بره و کص بده خیلی وقتا غروب ها میرفت بیرون تا دیروقت به بابام الکی میگفت خونه ام یا خرید ولی خبر داشتم میره اینور و اون ور.چنباری دیده بودم با یکی دوستاش و دوتا مرد دیگه توی کافه یا چنبار با چنتا زن و مرد توی قهوه خونه مشغول بگو بخند و قلیون کشیدن ولی شبش دروغ میگفت به بابام با فلان دوستم بودم خونه اش یا خونه خاله بودم .منم البته اصلا حرفی نمیزدم. بلند شد کرد دهنم و شروع کرد توی دهنم تلمبه زدن. مدام اوق میزدم و پشت سرم میخورد به بسته ی سیگارا بعد منو همینجوری نشوند کف اتاقک دکه رو زمین هیچ فرش و موکتی هم نداشت زمین کثیفو لخت
پشتم قرار گرفت و کیرشو با تف و کرم کرد داخلم باز درد اومد سراغم.فعلا باید درد میکشیدم از کلفتیش تا بالاخره عادت کنم. شروع کرد عقب جلو کردن دردم بیشتر شد.باز کص گفتن و تحقیراش شروع شد
-مامانت عجب کصیه خواهرتم ولی مامانت چیزه دیگه ایه.گفتی فرشته است اسمش
-اوهوم
-جوون.میکنمش
–اقا بهنام میشه بیخیال مامانم بشی
-نه.به تو چه میخوام بکنمش مشکلی داری هیچ گوهی میتونی بخوری اصلا بخور ببینم
وااقعا هم نمیتونستم بخورم
-راستی بابات اخر ماه ها نیستش نه
-اره میره پیش یکی از دوستاش واسه کار و حسابرسی
-خوبه پس میشه 5 روز دیگه منو دعوت کن خونتون.
وحشت کردم.چرخیدم کیر بهنام از کونم دراومد بهش رو کردم گفتم
-مگه میشه.چی بگم به مامانم
اخه مامانم میدونست از این بهنام متنفرم و باهاش چندباری دعوا افتادم
-جون هرکی دوس داری ول کن اقا بهنام مگه میشه میخوای چیکار کنی
-میخوام مخ مامانتو بزنم بکنمش
-اخه نمیشه ابروریزی میشه
-خیالت تخت تا تو راه بیای مشکلی نیست
-نمیشه بخدا نمیشه
-نشد دیگه فیلما رو یادت هست نمیخوای رفقات همسایه ها ببینن که؟قصد ندارم اینکارو بکنم ولی مجبورم نکن
من دیگه حرفی نزدم میدونستم چاره ای ندارم برای یکشنبه ی بعدی قرار گذاشتم بیاد خونمون اون شب مهشید هم نبود میرفت خونه خالم
منو دوباره داگی کردو کرد تو کونم اینبار محکمتر تقه میزد منم همش اخخ اوخخ میگفتم
-جوون این صداها رو ازمامانت بشنوم از خواهرت که شنیدم کار اقا علی بود نوبت منم میرسه
راست میگفت نوبت گاییدم مهشید به اونم میرسید شک نداشتم.مگه همچین کص توپی از گیر این لاشخورا در میرفت تا چند دور جر نمیدادن خواهرمو دست از سرش بر نمیداشتن
بالاخره نزدیک شد کشید بیرون گفت
-بچرخ
-چرا بهنام
-باید بخوری ابمو
-نمیشه بدم میاد مال علی رو هم نخوردم
-علی کسخله. نمیشه نمیخوام نداریم زود
دهنمو باز کرد چنتا تلمبه زد و ابشو ریخت تو دهنم منو مجبور کرد همشو بخورم بعدش ولم کرد برم
شب با کلی خجالت مامان بیخبرازهمه جامو گفتم مهمون داریم یکشنبه
اول یکم تعجب کرد ولی چیزی نگفت
یکشنبه رسید بابام طبق برنامه هر ماه نبود و تا غروب فردا هم بر نمیگشت. بهنام اومد و به محض ورود مجبورم کرد.زیر لباسم شرت و جوراب و تاپ مامانمو بپوشم حتی جلوی خودش رفتم یه دونه نوار بهداشتی مامانمو اوردم گذاشتم لای پام. مامانم مثه همیشه یه ارایش ناز کرد یه دامن سفید تا زانو پوشید.پاهاش زیر نور پررنگ لامپها برق میزد و هوش از سر بهنام میبرد. با تاپ سفید تنگ استین کوتاه سوتین بنفشش از زیر تاپش پیدا بود .پستوناش میخواست از لباس بزنه بیرون خیلی خوشفرم بود. یه صندل کرم رنگ پاشنه دار پاش بود که قوس زیبایی به بدنش میداد. ازمون پذیرایی کرد مامانم موقع تعارف خم میشد و پستونای مامانم قشنگ می افتاد جلوی صورت و چشای بهنام با خودم میگفتم الانه بچسبه به مامانم احمق هول .بهنام داشت مامانمو میخورد با نگاهاش. تا الان همچین زن خوشگل و میلف و باکلاسی رو با این لباسا که واسه خیلیا از جمله خونواده ما عادی بود ندیده بود ولی اون با اون وضع وسبک زندگی خودش و خونوادش بعید میدونم معمولی تر هم دیده باشه قبلش .تا میتونست پاهای لخت مامانمو و خط سینه شو دید میزد گاهی هم دور از چشم مامانم میزد روی کونم یا انگشتم میکرد.من لام تا کام حرفی نمیزدم .چی میگفتم اخه قرار بود اخر شب بدتر اتفاقای بیفته و من بازم باید چشمو میبستم. برای خواب رفتیم توی اتاق. درو قفل کرد نشست رو تخت گفت
-برای مامانت خوب کیرمو خیس کن مامانت درد نکشه.در ضمن قبلش پاشو یه دامن مامانتو تنت کن
اطاعت کردم اول شلوارمو در اوردم و دامن سیاه مامانمو پوشیدم و بعدش بی هیچ حرفی مشغول ساک زدن شدم.بعد پنج دقیقه درحالی که فقط شرتش تنش بود بلند شد گفت
-من میرم سراغ مامانت امیدوارم اذیت نکنه راه بیاد و الا کارش سخت میشه تو هم همینجا بشین الکی بهش میگم قرص خواب چنتا دادم خوابش عمیقه خیالت راحت باشه سرو صدا نکن درو هم نیمه باز میزارم خواستی ببین.
منم سرمو تکون دادم دنبالش رفتم توی اتاق .مامانم یه لباس خواب یه سره توری مشکی پوشیده بود تا رونای پاش زیرش هم سوتین وشرت داشت همون ست بنفش رنگ .لباس کامل بدن نما بود و تموم بدنش و پوستشو نمایش میداد
توی تخت خواب هنوز نخوابیده بود و داشت با گوشیش ور میرفت.پاهای سفید و خوشگلش برق میزد توی نور کم اتاق
یهو بهنام رفت داخل مامانم دید بهنامو ترسید
-اقا بهنام اشتباه اومدی اینجا چیکار میکنی .برو بیرون
-نه درست اومدم عشقم
و سریع رفت رو تخت مامان و بابام . مامانمو بقل کرد و با یه دست دهنشو گرفت
مامانم کلی سعی کرد خودشو خلاص کنه ولی زورش نمی رسید یعنی زور من هم تنهایی نمی رسید
من هاج واج کیرم شق شق بود.مسخ شده بودم و داشتم صحنه زورگایی مامان فرشته مو میدیدم.دیگه یه بیغیرت تمام عیار شده بودم هرکاری میخواستن باهام میکردن لباسای مامانمو تنم میکردن موقع گاییدنم. خواهرمو جلوم جر دادن حالا هم مامانم.
مامانم یکم اروم گرفت ناچاری. بهنام یه بند زر میزد یه حال کوچیکه و سریع تموم میشه ازین حرفا
-فرشته خانوم سریع تمومه پسرت با قرص خواب خوابیده ولی بیدار بشه ما رو ببینه چی فکر میکنه میگه مامانم جنده است همین پس ارومم باش یه حال کوچیک و من میرم
همزمان با دست دیگه اش داشت سینه و لاپای مامانمو میمالید
-در ضمن جیغ ویغ نزنی چنان میزنمت یا به بچه ها میگم بیان سراغت ولی الان منو توییم سخت نگیر. دستمو بردارم جیغ نزنیا
دستشو برداشت
مامانم شروع کرد التماسو خواهش.ولی بهنام ول کن نبود.همزمان با یه دست سینه ای مامانمو میمالید با دست دیگه کصشو و گاهی هم گونه و لبای مامانمو میبوسید.ولی دوباره مامانم خودشو جمع کرد.پاهاشو تکون میداد با دستاش به بهنام ضربه میزد شروع کرد بلند جیغ کشیدن
-بیرون بیرون .الان هممه رو میکشونم اینجا
هنوز جمله اشو کامل نکرده بود بهنام تموم وزنشو انداخت روی مامانم .دهنشو با دستش گرفت با اون یکی دست محکم میزد رو رونا و شیکم مامانم.گاهی هم رو صورتش.بدنش از شدنت ضربه ها و فشار بهنام نامرد قرمز شده بود. با کتکای و تهدیدای بهنام دیگه دست از جیغ و مقاومت برداشت.فقط اروم اشکش می اومد.دوباره دستشو برداشت از دهنش گفت
-وای به حالت صدات دربیاد جنده
مامانم یکم اروم تر شد از ترس یا هرچیز دیگه ای.با بغض و گریه آروم گفت
-تو روخدا سکس نه. فقط برات میخورم بعدش برو فقط برو
-حالا شد .قبول فرشته خانوم
مامانم دیگه اروم گرفت و وا داد. بهنامم شرت مامانمو در اورد و کصشو محکم انگشت میکرد مامانم اروم ناله میکرد بعد لباس خوابشو در اورد و سوتینشو.
شروع کرد گاز گرفتن سینه های بلوری مامانم .وحشیانه میخورد مامانم همش میگفت
-ارروم وحشی کبود نکنی شوهرم میفهمه.اررومم
بعد روی تخت دراز کشید و به تاج تخت تکیه کرد به مامانم اشاره کرد .مامانم با اکراه رفت بین پاهاش شرتشو داد پایین ارووم شروع کرد کیر بهنامو خوردن بهنام خر کیف بود مدام موهای طلایی مامانمو میگرفت و سرشو بیشتر فشار میداد کل کیرشو کرده بود توی دهن داغ مامانم.همزمان یواشکی گوشیو برداشت و از ساک زدن مامانم فیلم گرفت
مامانم حواسش نبود سرشو اورد بالا تا دید اعتراض کرد
-نگیر نگیر چیکار میکنی تورو خدا زشته کسی میبینه
-واسه خودمه عشقم خیالت تخت همین یباره. کلی ارزش داره واسم. خیلی وقته دنبالتم خوشگله
-نه نمیشه قطع کن
-اخه عزیز من همین الانم ازت دو سه دقیقه فیلم گرفتم بخوام اذیتت کنم با همینم میتونم ولی میگم که واسه دل خودمه تو هم خیالت نباشه
مامانم یکم فکر کرد ناچار قبول کرد دیگه با خیال راحت بهنام از ساک زدن مامانم فیلم میگرفت .پنج دقیقه ای خورد برای بهنام. بهنام بلند شد و گفت خوب بریم سراغ اصل کاری
-اقا بهنام تو روخدا تو قول دادی
-حرفا میزنی مگه میشه همچین کصی رو ول کنم راه نداره جون تو
-نمیشه. همین ساک بسته .نمیخوای پاشو برو
-بلبل زبونی در نیار اهه.نمیخوای فیلمتو همه ببینن که.همتون همینطوری هستین پسرتم بلبله
-چیکار به پسرم داری
-هیچی پاشو دیگه
مامانم هرچقدر التماس کرد بیفایده بود.مامانمو روی تخت به پشت دراز کرد .مامانم مدام قسمش میداد خواهش میکرد و آروم اشک میریخت تا ولش کنه
-توروخدا من بچه دارم شوهر دارم پسرم اون طرف خوابه
-مشکلی نیست راحت باش
پاهای مامانمو باز کرد و کیرشو با یه ضرب کرد تو کصش.صدای اخ بلند مامانم دراومد.مامانم خواهش التماساش قطع شده بود.فقط گاهی هق هقش شنیده میشد انگار تن داده بود به این سکس زوری. حالا بیشتر از کلفتی کیر بهنام و وزنش که انداخته بود رو تن ظریفش شاکی بود والبته بوی بدنش
-اههه کلفته درد داره اقا بهنام وزنتو ننداز روم نفسم مییگیره.اههه دهنت بو میده بسه دیگه
ولی بهنام ول کن نبود .بدتر با این حرفا عصبی شد و تلمبه هاشو شدیدتر کرد
و ناله و اخ گفتن های مامان فرشته ام بیشتر رفت هوا دوباره شروع کرد فیلم گرفتن از گاییدن مامانم. قشنگ از کص دادنش و رفت امد کیر تو کصش تا صورتش فیلم میگرفت مامانم اینقدر دردش و فشار روش زیاد بود که بی توجه فقط ناله میکرد.من ابم یه بار اومده بود و باز شق بودم.یکم گذشت.بهنام از روی مامانم بلند شد مامانمو برگردوند حالت داگی کرد از پشت دوباره کرد تو کصش.باز ناله مامانم بلند شد.داشتم از شق درد میمردم اگه مامانم میفهمید چی میشد پسرش توی لباسای خودش توی دامن شورت جورابا و حتی نوار بهداشتی خودش پشت در اتاق داشت از تماشای گاییده شدن مامانش جق میزد و ارضا میشد
موهای بلند و طلایی مامانمو مشتش گرفته بود با شدت تو کصش میکوبید و موهاشو میکشید قشنگ سواری میگرفت از مامانم تو همین حالت چند دقیقه ای ادامه داد.یواش یواش مامانمو دراز کرد روی شیکمش روی تخت و خودشو هم انداخت رو کونش حالا با دست چپش چونه مامانم گرفته بود و گردنشو گاز میزد با دست دیگه هم کمرشو محکم چسبیده بود داشت رسما کص مامانمو جر میداد بعید میدونم بابام هم تا الان اینجوری مامانمو کرده بود.یهو با یه تکون ابشو ریخت تو کص داغ مامانم .از روش رفت کنار.سرو صدای مامانم بلند شد
-احمق بیشعور چرا ریختی داخل حامله بشم چی
-خفه بابا جنده حالا چی میشه قرص بخور.اونموقع زیرم بودی مودبتر بودی اقا بهنام اقا بهنام از دهنت نمی افتاد حالا زبون در اوردی پتیاره
جالب بود 10 دقیقه پیش به مامانم میگفت عشقم و خوشگله حالا که ابشو خالی کرده شده بود جنده.بعدش بهنام گفت
-برای بار اول خوب بود
-بار اخرتم بود
-عمرا خوابشو ببنی هر وقت زنگ زدم میایی فهمیدی
-عمرا
حالا میبینی جنده خانوم
حق با بهنام بود مامانم چاره ای نداشت بهنام اسیرش کرده بود و تا اونقدر ازش استفاده نمیبرد و نمیکردش به قدر کافی دست بردار نبود
با خودم فکر کردم کلا خونوادگی جنده شدیم رفت.همگی . سریع دویدم داخل اتاقم بهنام هم اومد همینجوری لخت و نشست رو تخت به من خیره شد منظورشو فهمیدم.رفتم بین پاهاش نشستم و شروع کردن کیرشو خوردن و تمییز کردن .کیری که نیم ساعت تمام تو کص مامانم حرکت میکرد و جرش داده بود.کیری که کل ابشو ریخته بود ته کص مامانم داخل رحم مامان فرشته ام و شایدم حامله اش کرده بود.دو دقیقه نمیشد ازتو کص مامانم در اومد بود کیرش بوی کص مامانم و میداد یا من اینجوری تصور میکردم.هنوز سفیدی اب کص مامانم و با تف ها و ابکیر بهنام روشو کامل گرفته بود
بی معطلی با لذت مشغول خوردنش شدم تو اوج شهوت بودم.درحالی که دامن مامانم با شرت و تاپش تنم بود داشتم کیر بکنم مامانمو میخوردم.بهنامم تا تونست تحقیرم کرد
-بخور جنده کونی.این کیر تو کص مامانت بوده قدرشو بدون کونی.خوب اب کص مامانت بخور .
من تو اوج شهوت دوباره ارضا شدم و ابم ریخت تو نوارم بهنام خندید و زد تو سرم مجبورم کرد از توی نوار بهداشتی که اونم مال مامانم بود ابمو لیس بزنم

قسمت 4
بعد اون شب دیگه بهنام ول کن مامانم نبود.علی هم چند روزی رفته بود مسافرت.بهنام مجبورم کرد مامانمو راضی کنم با ماشین بهنام یه روز از صبح زود بریم گردش .میگفت یکی از دوستاش یه قهوه خونه داره بیرون شهر
بهش گفتم
-بابام چی نمیه کجا میرین اونم با تو
-بو من آژانس کار میکنم برای همین من میبرمتون
-خر که نیست.مامانم یه 206 داره علاوه برماشین بابام
-بو اونجا رو بهنام بلده ازین حرفا
شب به مامانم گفتم قضیه رو
-مامان .اقا بهنام میگه فردا بریم یه جای با صفا بیرون شهر برای گردش بابا که همش مشغول کاره از منم قول گرفت شما رو ببرم
-نه عزیزم شما برو خودتون جوونید تنها بهتره.
مامانم میدونست چی در انتظارشه نمیدونست منم خبر دارم ولی من اصرار میکردم حالا فقط فشار بهنام به من نبود خودمم دوس داشتم یبار دیگه کص دادن مامانمو ببینم
بالاخره رضایت داد .البته از اون طرف بهنامم وادارش میکرد میشنیدم میگفت پسرتم هست از چی نگرانی انگار اون شب من که بودم چه گوهی خوردم. بابام رو با کمک مامانم پیچوندیم . اونم فکر میکرد قراره زنش با پسرش برای هواخوری برن بیرون گردش. فردا صبح مامانم با تیپ سکسی مثه همیشه اومد بیرون تا سوار سمند بهنام بشیم.مامانم یه ساپورت کوتاه و نازک سفید که ساق های سفید و زیباشو به نمایش میذاشت با اون مچ بند اسیرکننده پای راستش. با یه تاپ خیلی تنگ ونازک سفید از پشت بندی بود و بخشی از لختی سفید پشتش هم اگه مانتوش کنار میرفت دیده میشد. یه مانتو کوتاه زرد و یه پاشنه بلند زرد تن کرده بود…تاپ مامانم بزور شیکمشو میپوشوند نافش راحت دیده میشد. کاملا شرت و سوتین قرمز مامانم دیده میشد تمام شرت و سوتین از بنداش تا قلمبه ی کصش.اینقدر لباساش تنگ و نازک بود .با خودم گفتم اگه این زن من بود هر روز جلوش زانو میزدم و قبل اینکه بره بیرون پاهاش میبوسیدم و میخوردم. به همه نشون میدادم بندشم .زیر اون پاهای خوشگل زیر اون ساقهای سفیدش جون میدادم.البته بابام کم ناز مامانمو نمیکشید ولی بنظرم کم بود بازم
مامانم عقب نشست منم جلو.من زیر شلوار جوراب مشکی زنبوری مامانمو و شرتشو و با تاپش پوشیده بودم
رفتیم رسیدیم به خارج شهر و زیرانداز انداختیم نشستیم. بهنام هم مشغول سیخ کشیدن کباب شد.یهو بهنام گفت
-فرشته خانوم گفتین پولتونو تو ماشین گم کردید با کارت هاتون .بیاید بریم پیدا کنیم ماشین با هم میگردیم
فهمیدم میخواد ببره مامانمو بکنتش توی ماشین
-نه اقا بهنام نیاز نیست
صدای مامانم میلرزید وقتی اینو میگفت
ولی بهنام ول کن نبود بالاخره مامانم برای اینکه جلوی من بیشتر تابلو نشه راه افتاد باهاش به منم بهنام گفت تا میاییم چای رو ردیف کن دوباره
من یوواشکی دیدم تا یکم دور شدند بهنام دست انداخت کون مامانمو گرفت.مامانم دیگه کامل وا داده بود .هیچی نمیگفت.اونم پررو کونشو میمالید امون نداد تا رسیدن به ماشین مامانمو چسبوند به صندوق و از جلو چسبید بهش
ساپورت مامانمو داد پایین .مامان فرشته ام زبونش بالاخره باز شد .گفت
-توروخدا نکن. بسه دیگه همون یبار کافیه تو روخدا
-خفه شو دیگه اهه .بزار حالمو بکنم.جنده
مامانم دیگه ساکت شد.بهنام همینجوری مامانمو خم کرد روی زانوهاش و کیرشو کرد دهنش
مامانم از کمر خم شده و مشغول ساکیدن کیرش شد
نامرد انگار اسیر گرفته بود.محکم سر مامانمو توی دستاش گرفته بود و توی دهنش با شدت تلمبه میزد صدای اوق زدناش محیط رو برداشته بود.تموم چونه و صورتش خیس از ابکیر و اب دهن خودش بود کلی هم اب میریخت رو زمین
خوب که از دهن مامانم کار کشید.برش گردوند روی صندوق خمش کرد ساپورتو شرتشو تا زانوش کشید پایین.با چنتا تف کیرشو کرد تو کصش
شروع کرد ارومم کصشو گاییدن ولی خیلی طول نکشید سرعت گرفت تلمبه هاش.مامانم ناله هاش بلند شد بهنام همش میگفت جووون جووون
خوب کصشو گایید کشید بیرون کیرشو.یه تیکه لباس کهنه از توی صندوق کشید بیرون و پهن کرد مامانمو رو اون داگی کرد
-اقا بهنام از این کثیف تر چیزی نبود پهن کنی
حق داشت مامانم یه زن تمییز وسواسی بود.
-کصتو بده مگه میخوای چیکار کنی
به حقیرانه ترین شکل ممکن با مامانم برخورد میکرد.مامانم اینو فهمیده بود و خیلی ناراحت بود ولی راه فرار نداشت .بهنام یه ذره وازلین زد در کون مامانم.مامانم فهمید داستان چیه سریع بلند شد و ساپورتشو داد بالا. گفت
-کون نمیدم عمرا شوهرمم هنوز کونمو نگاییده
-اون شوهرته کسخله به اون حرومه ولی من بکنتم به من حلاله.خم شو.زود.
-نه نمیشه نمیزارم گفتم که شوهرمم هرچی اصرار کرده نزاشتم دست بزنه حتی به کونم.عمرا نمیزارم نمیشه
-گوه میخوری گفتم که به شوهرت نبایدم کون بدی همون کصتم از سرش زیادیه.کونت مال بکنته مال منه.در ضمن اینجا نمیشه نمیدم نداریم برگرد
چنتا محکم زد رو کون و رون مامانم و بزور دوباره روی همون پارچه کهنه داگیش کرد ساپورتو شرتشو باهم تا زیر زانوش داد پایین .با چنتا تف و وازلین سرشو کرد داخل
مامانم همش خواهش میکرد و التماس ولی مگه میشد از خیر همچین کون سفید و نرم و گوشتی گذشت.یه میلف داف سکسی زیر بهنام دراز بود که مامان من بود از قضا و اون تا کونشو جر نمیداد ولش نمیکرد.اونقدر کرد داخل که صدای گریه مامانم بلند شد.
-در بیار تو روخدا جر خوردم
ولی بهنام بیشتر فرو میکرد تا اینکه همشو داخل فرستاد.نم نم شروع کرد تلمبه زدن تو کونش.صدای مامانم هم مدام بلندتر میشد.تا اینکه شروع کرد تلمبه زدن که دیگه صدای گریه و جیغای مامانم همه جا رو برداشت.بهنام ناچار دهنشو با دستش گرفت همزمان با شدت کونشو میگایید.دیگه مامانم داشت گریه میکرد و تکون تکون میداد خودشو .تا اینکه یهو کل ابشو با فشار و داد بلند ریخت تو کون مامانم .مامانم یه نفس کشدار کشید بهنام هم کیرشواروم کشید بیرون.یهو دیدم مامانمو رو شیکمش رو خاک ها دراز کرد مامانم هم نای مقاومت نداشت و با فشار دست بهنام دراز کشید کفشای مامانمو از پاش در اورد و ساپورتشو هم دراورد بعدم شورتشو.شورت مامانمو گذاشت دم کونش و گفت
-بچرخ بشین یکم فشار بده بریز بیرون.
مامانم پرسید
-چرا اخه درد میکنه کونم. تموم بدنم درد میکنه
-چقدر زر میزنی میگم بگو چشم.نمیخوام تو کونت بمونه
مامانم ناچار نشست رو دو پا کونشم بهنام با دست بالا نیگه داشت و مامانم با چنتا فشار بیشتر ابکیره تو کونشو خالی کرد رو شرتش. بهنام هم بی توجه شرتو برداشت اومد سمت من فکر کنم دیده بود منو.تا رسید به من نشوند منو رو زمین کیرش پر ابکیر و اب کص وکون مامانم بود کرد دهنم گفت
-بخور طعم کص وکون مامانتو بچش.مزشو بچش.مگه اینکه اینجوری طعم کوص و کونشو بچشی.
منم با لذت خوردم کیرشو و تمییز کرد بعدم دیدم شورت مامانمو گرفت جلوم لاشو باز کرد پر ابکیر بود کرد دهنم حالا ابکیر که ریخته بود توی کون مامانم و برگشته بود تو شورتش داشتم لیس میزدم ومیخوردم کامل شورت مامانمو کرد دهنم و گفت
-خوردی ابکیرا رو تمیز شد برو تن مامانت کن دوباره
و رفت همینجوری شورت تو دهن دیدم مامانمو داره خودشو تمییز میکنه یه شورت دیگه تنش کرده لباساش که خاکی شده بود تمییز کرده و بیحال اومد سمت ما منم دور شدم در حالی که شورت مامانم هنوز دهنم بود
موقع غذا مامانم همش چشاشو ازم میدزدید منم خیلی عادی بودم غذا رو خوردیم بهنام کلی غذا خورد با موز و پسته .مامانم با نگرانی نگاه میکرد انگار میدونست امروز تمومی نداره درد کشیدناش
بعد ناهار رفتیم سمت یه قهوه خونه تا چای و قلیون سفارش بدیم.شرتشم یواشکی گذاشتم توی کیفش.دیگه هوا تاریک شده بود مامانم همش اصرار داشت برگردیم ولی بهنام بیخال میگفت میریم وقت هست
بابام چنباری زنگ زد و احوال پرسید بهنامم گوشیو گرفت و خیالشو راحت کرد جای نگرانی نیست چون پسرت باهامونه
رسیدیم قهوه خونه کسی نبود فقط صاحب قهوه خونه یه مرد حدودا 50 ساله نسبتا چاق با شاگردش یه پسر جوون حدود بیست ساله
چای و قلیون سفارش دادیم و نشستیم.قهوه خونه خیلی کوچیک بود فقط یه دسشویی بیرون داشت با یه اتاق کوچیک .شده بود قهوه خونه.فهمیدم بهنام داره به مامانم پیام میده که بکشونش بیرون یه لحظه دیدم پیام داده تا نیایی توی دسشویی نمیری امشب خونت
یهو گفت
-راستی ماهان جون با اقا مجید برو اطرافو بگرد میگفتی میخوای ببینی
-مامانم هراسان گفت لازم نکرده دیروقته
-نه برو ماهان جون
یه چشم غره هم رفت فهمیدم باید برم تا کارشو بکنه منو مجید شاگرد قهوه خونه رفتیم همون نزدیکیا نشستیم من چشمم به قلیون سرا بود
بالاخره دیدم مامانم و پشت سر بهنام دارن میان بیرون.اقا ناصر صاحب قهوه خونه هم توی چهارچوب منتظر بود وایساده بود
دیدم دست بهنام توی ساپورت مامانمه شاگرد قهوه چی هم میدید.با نیشخند پرسید
-مامانته واقعا
-اره
با شرمندگی گفتم.بلند شدم دور زدم نزدیک دسشویی شدم.مجید شاگرد هم دنبالم اومد.دیدم بهنام توی دسشویی مامانمو چسبونده به دیوار و داره مانتوشو در میاره مامنم واقعا کلافه بود ول کن نبود نامرد ولی میدونست تا دوباره نکنتش ولش نمیکنه بعدم رو زانو نشست. کیر بهنام کرد دهنش بهنام تاپ و سوتین مامانمو در اورد و سینه شو میمالید حالا مامانم با بالا تنه لخت داشت ساک میزد.
مامانم پرسید
-بهنام از این جا کثیفتر جا پیدا نکردی
-خودت ترسیدی پسرت بیاد ببینتت مجبور شدم بیارمت اینجا
دیدم صاحب قهوه خونه هم داره میره داخل دسشویی فهمیدم هماهنگن.مامانم داشت کیر بهنامو میخورد تا اونو دید بلند شد با عصبانیت گفت
-این اینجا چیکار میکنه بهنام
-هیچی اینم هوس کصتو کرده
-چیی یی عمرا
-ببین فرشته جون اینجا وسط ناکجا اباد پسرتم رفته معلوم نیست کجاست زورت به من و این نمیرسه پس بیا خودتو و منو اذیت نکن
مامانم یه نیگاه کرد به اقا عباس وسط در ایستاده بود فهمید راهی نداره باید به جفتشون بده.سرشو انداخت پایین با بغض و ناراحتی گفت
-باشه ولی تور خدا اروم باشید .اروم وسریع تموم کنید
تا اینو صاحب قهوه خونه شنید اومد نزدیک کیرشو در اورد کنار بهنام وایساد.مامانم شروع کرد برای اقا عباس همون صاحب قهوه خونه ساک زدن با اکراه میخورد دیگه انگار بهنام رو به عنوان بکنش قبول کرده بود ولی از این یکی خسته و دلزده بود. عباس فهمید گفت
-خوب بخور جنده تخمامو بکن دهنت.خووببب
مامانم ناچار دل به کار داد .نوبتی براشون ساک میزد .ولی بازم راضی نبودن اونوقت به مامانم گفتن دستاشو پشتش جمع کنه تا اونا دهنشو خوب بگان اول عباس شروع کرد کیر کلفتشو که تقریبا کوتاه بود توی دهنش تلمبه میکرد.مدام اوق میزد مامانم و حالش بد میشد .اب دهن و ابکیر از دو طرف لباش بیرون میزد وآرایشش بهم ریخته بود.چونه هاش خیس خیس بود موهای خوشگل طلاییش تک توک چسبیده بود به لزجی چونه اش و لبا و گونه اش. بعدم نوبت بهنام شد اونم شروع کرد کیرشو میکرد ته حلق مامان فرشته ام. شدیدتر اوق میزد گاهی بزور کیرو از دهنش در می اورد و سرشو پایین مینداخت ابکیرا و اب دهنشو که لیز و چسبناک بود با تف میریخت رو زمین.یقه تاپش خیس شده بود از ابکیر .از فشاری که توی دهنش می اومد ریملش کشیده شده بود روی گونه اش. خوب که از دهنش کار کشیدن و حسابی کیراشون فرو کردن تو دهنش. اقا عباس مامانمو بلند کرد ساپورتشو کامل دراورد شرتش در اورد. خم کرد مامانمو روی زانوهاش ازکمر جوری که مامانم برای حفظ تعادل با دستاش کمر بهنام چسبید .عباس از پشت کرد تو کصش.بهنامم دوبارهسر مامانمو گرفت بالا و تنظیم کرد صورت مامانمو جلوی کیرش و کرد تو دهنش.عباس از پشت کصشو محکم میکرد با یه دست جفت دستای مامانمو جمع کرده بود عباس توی مشت بزرگش و با دست دیگه اش شونه های مامانمو گرفته بود و کصشو میگایید.همزمان با شدت تلمبه های عباس دهن مامانم عقب جلو میشد در حالی که کیر بهنام تو دهنش بود.واقعا داشتن مامانمو جر میدادن .یه لحظه حیفم اومد زن به این دافی یه میلف خوشگل افتاده دست دوتا کیرکلفت کثیف لات و لوت.اونا هم داشتن به بدترین شکل ممکن میکردنش.یهو دیدم دست شاگرد قهوه خونه رفت روی کونم .گفت
-اگه نمیخوای بعد اونا من برم سراغ مامانت خودت برام بخور.ولی بعدا قول بده جنده رو ردیف کنی.
-دستشو پس زدم گفتم عمرا
-خود دانی اقا عباس قول تو رو به من داده فکر میکنی خبر نداشتم قراره امروز کص بیارن
یعنی اون مامانمو کص میبینه و منو یه کونی حقیر.در همین حین دیدم شلوارمو کشید پایین جوراب ساق بلند زنونه رو که تنم دید جونی گفت
-گفته بودن زنونه پوشی باورم نمیشد زود بقیه رو دربیار ببینم چیکار کردی
میدونستم منم مثه مامانم راهی ندارم گفتم
-باشه ولی بزار اول ببینم چیکار میکنن بعد هرکار خواستی باهام بکن
-باشه کونی
لباسامو کامل در اوردم با جوراب و شرت وتاپ مامانم و یه نوار بهداشتی لای پام جلوش وایسادم یه پسری که حدود هفت هشت سال ازم کوچیکتر بود .اونم از پشت بقلم کرد و مشغول مالیدنم شد.دیدم بهنام جاشو با عباس عوض کرده و داره کص مامانمو میکنه همزمان عباس کیرشو کرده تو دهن مامانم
ولی طولی نکشید که عباس رفت دوباره پشت مامانم.اینبار یکم از قوطی وازلین مالید در سوراخ کونش مامانم فهمید دوباره گریه ها و جیغش رفت هوا
ولی التماس فایده ای نداشت میدونست باید کونشو دوباره بده پس ساکت شد عباس مامانمو چرخوند سمت دیوار و چسبوندش به دیوار.پستونای خوشگل و سفید و نرم مامانم چسبید به دیوار زبر و کثیف دسشویی. کیرشو از پشت کرد تو کونش که اشکاش مثه ابر بهار شروع کرد ریختن
همزمان جیغ میزد.بهنام عوضی خسته شد گوشش با شال مامانم دهنشو بست حالا فقط صدای جیغای خفه مامانم می اومد نامرد عباس چنان میکوبوند تو کون مامانم صداش تا چند کیلومتر اونورتر میرفت مدام سینه ها و شونه های مامانمو چنگ میزد و گاز میگرفت بالاخره ابشو خالی کرد تو کونش و تا کشید بیرون بهنام سوتینشو برداشت زیر سوراخ کونش نیگه داشت و گفت خالیش کن تو این .مامانم داغون و بیحال سعی کرد خالی کنه با چنتا فشار ریخت وکلی ابکیر اومد باورم نمیشد انقدر ابکیر تو کونش جمع شده باشه.سوتینو گذاشت کنار.حالا نوبت خودش بود اونم رفت مامانمو رو زانوهاش خم کرد وگفت دستاتو بزار رو دیوار .مامانم خم شد دستاشو گذاشت رو دیوار جلو. بهنام هم کیرشو کرد توی کونش اینبار راحتتر میکرد و تلمبه میزد نا سلامتی یه کیر کلفت توی کونش ده دقیقه تموم عقب جلو میشد .بهنام هم با شدت و بیرحمی کون مامانمو میکرد مامانم دوباره گریه اش که یکی دو دقیقه قطع شده بود شروع شد البته دیگه توان گریه خیلی نداشت بیشتر هق هق و ضجه شبیه بود .بهنام با چنان شدتی کیرشو فرو میکرد و در میاورد تو کون مامانم که گاهی سر مامانم میخورد به دیوار .دیگه مامانم توان نیگه داشتن خودشو نداشت و نشست رو کف دسشویی کثیف. کیر بهنام در اومد از کونش. اونهم هم بی توجه نشست مامانمو دوباره رو زمین خمش کرد حالت سگی بهش داد. کف همون دسشویی کثیف خودشم پشتش وایساد. باز کرد تو کونش .مشغول گاییدنش شد سر مامانم روی سنگ توالت قرار گرفته بود بهنام چنان محکم مامانمو میکرد و سرشو فشار میداد پایین جوری که سرش فقط چند سانتی متر از سنگ توالت فاصله داشت.هنوز هم شالش دور دهنش بسته بود .کون مامانمو از دو طرف گرفته بود و به شدت فرو میکرد .مرتب هم کونشو اسپنک میکرد که جیغای مامانمو بلندتر میکرد .کونشو سرخ کرده بود نامرد.موهای طلایی مامان فرشته رو مشت کرد و سوار مامانم شد با چنتا نلمبه رگباری بالاخره ابشو توی کون مامانم خالی کرد و کشید بیرون.مامانم یه اه خفه ای کشید و فهمید زجر و دردش تموم شد
بهنام ولی امون نداد مامانمو بلند کرد پاشو باز کرد سوتینشو گرفت زیر کونش گفت خالی کن .مامانم ناچار زور زد و خالی کرد کلی ابکیر دوباره قاطی ابکیرای قبلی شد.بعدم مامانمو ول کرد اومد بیرون دیدم زنگ زد به من منم همینجوری با لباسای زنونه ام علامت دادم اومد سمت ما دید شاگر داره منو میماله سوتینو داد دست من گفت
-ابکیرهای که از کون مامانت خارج شده رو بخور تا مثه خوک بیغیرت تر بشی .بخور ببینی مامانت چه کشیده تا اینا رو اورده. طعم کونشو خوب بفهمی.میبینی چقدر ابکییر ریخته تو کونش.تو هم مجید زود کارتو باهاش تموم کن باید بریم
منم با ولع مشغول خوردن ابکیرا شدم و سوتین مامانمو لیس میزدم.
دیدم مامانم خودشو با شیلنگ کص وکونشو شست ساپورتشو و شورتشو پوشید با مانتو تاپ ولی بدون سوتینی که توی دهن و صورت من بود و داشتم ابکیری که از توی کونش خارج کرده بود رو میلیسیدم رفت توی قهوه خونه نشست
مجید شاگرد قهوه خونه بلند شد منو کشوند دنبال خودش سمت دسشویی میدونستم نوبت منه بعد مامانم.بی هیچ حرفی سرمو انداختم پایین مثه یه بچه خوب دنبالش رفتم.حالا نوبت من بود بعد مامانم توی دسشویی سرویس بدم
تا رسیدیم مثه قحطی زده ها یکم گردنمو خورد و سریع خمم کرد تازه فهمیدم مامانم چی کشیده دسشویی واقعا کثیف بود و درب وداغون طفلکی کف همین دسشویی درازش کردند و گاییدنش
من شروع کردم کیر مجید رو خوردم کیرش تقریبا نازک بود ولی بلند.مجید همش اه میکشید و بهم فحش ناموسی میداد
-بخور مادر جنده مامانتو هم میگام مثه خودت
با خودم گفتم فکر نکنم حالا دیگه گاییدن مامان میلف و دافم واسه این بچه ریقو هم نشدنی باشه.یکم کیرشو خوردم منو برگردوند و بهم گفت دستاتو بزار روی دیوار جلویی دقیقا همون پوزیشن مامانمو تو سرپا گرفته بودم توی همون نقطه دیوار کاملا اتفاقی وازلینی که از بهنام فکر کنم گرفته بود زد توی سوراخم و با چنتا تف کرد توی کونم
لذت کون دادن دوباره اومد توی وجودم توی اون جای کثیف بعد یه مدت دوباره از کون دادن لذت میبردم. کون دادن به اون بهنام عوضی فقط شکنجه روحی و جسمی بود علی هم کیرش کلفت بود و تحقیرم میکرد و گاهی اذیتم میکرد ولی عوضی بودن بهنام جور دیگه ای ازارم میداد
خیلی سریع داشت توی کونم تلمبه میزد در حالی که جوراب و شورت مامانم و تاپش تنم بود داشتم بعد اون کون میدادم .مجید هم دیوونه شده بود و مدام کونمو سیلی میزد و مامانمو فحش میداد تا اینکه یهو تا ته کرد توی کونم و ثابت نیگه داشت پاشیدن ابشو توی کونم حس میکردم منم همیجوری ابم سرازیر بود اینقدر موقع کص و کون دادن مامانم ابم اومده بود که دیگه ارضا کامل نمیشدم
مجید کشید بیرون و سریع رفت.منم زود خودمو تمییز کردم لباسامو پوشیدم رفتم پیش مامانم . روی تخت داغون و خسته منتظره. تموم ارایشش پاک شده بود برای اولین بار بدون ارایش بیرون از خونه دیدمش یا حتی شایدم توی خونه.توی خونه هم بدون ارایش ندیده بودمش حداقل یه ارایش ملایم توی خونه داشت همیشه
بالاخره راه افتادیم و بهنام منو و مامانمو رسوند خونه الدنگ موقع پیاده شدن گفت
-فرشته خانوم خوش گذشت امروز؟
مامانم کفری و خشک گفت
–ممنون
-جدی میگما اگه خوشتون اومده بازم قرار میزارم میبرمتون
-نه ممنون
-اخه ماهان جون که خیلی راضی بود ازم قول گرفت بازم همچین برنامه ای بزارم
مامانم بی توجه بی خداحافظی رفت داخل منم دنبالش

قسمت 5
چند روز گذشته بود که علی زنگ زد و گفت
-پسرعموم امید یه خونه باغ دارند مرتبه قرار گذاشتم بریم اونجا.
-خوب برید به من چه
-اخه اون هوس مهشید کرده داره میاد تعریفشو شنیده
-خوب به من چه
-خیلی گاوی کونی.بابات نذاشته مهشید شب خواب بیاد اونجا ولی اگه تو به بابات بگی قبول میکنه
-به من چه علی
-همین که گفتم نیمخوای که فیلماتو کسی ببینه
بازم فیلمارو زد توی سرم.میدونستم عملی نمیکنه شاید به رفقاش نشون بده ولی نمیزاره خونوادم ببینه شایدم نه تهدیدشو عملی میکرد .ترس همیشه توی دلم بود تازه از اینا گذشته جلوی علی و بهنام سر و کرخت شده بودم بی عمل مثه عروسک کوکی
-باشه حلش میکنم
-جوون چه کصی از خواهرت بکنیم.راستی اون نمیدونه امید داره به هوای کص و کونش میادا.بهش میگم تو ردیف کردی بخاطر تو میاد
-باشه فهمیدم
شب به بابام گفتم یکم شک داشت ولی قبول کرد حس بدی بود نه اینکه قراره خواهرمو ببرم زیر کیر دوتا پسر بندازم چون قبلش هم دادن مهشیدو دیده بودم هم بالاتر با مامانم رفته بودم تا بدون دردسر بتونه بهنام و رفیقش مامانمو بکنن.ولی اینجوری دروغ گفتن و اعتماد بابام به من که مواظب خواهرم هستم حس بدی بود. دیگه حقارت سکسی طور نبودش. البته بابام اصلا غیرتی نبود ولی خوب بازم اینجوری نبودش بتونه این چیزا رو ببینه .قطعا قاطی میکرد
قرار بود غروب بیاد دنبالمون.علی به من گفته بود حتما یه دست لباس کامل خواهرمو وردارم یعنی مجبورم کرد یه دامن سفید تا بالای زانو و با یه تاپ طوسی با جوراب مشکی نازک ساق بلند و البته شرت و سوتین و نواربهداشتی همشون هم مال خواهرم بود .هم اجبار اونا هم البته حس خودم تشویقم میکرد
مهشید هم یه مانتو بلند جلوباز با یه ساپورت خیلی کوتاه تنش بود و البته لباس خواب و راحتی توی کیفش.مانتوی آبی کمرنگ و ساپورت مشکی نازک که تا یکم زیر زانوش بود.فکر کردم با خودم عجب ناموسای دافی دارم.مثه خیلیا دیگه. یعنی این همه زن و دختر خوشل و داف ولی خواهر و مامان من واقعا سرتر بودن از خیلیا.حسابی ساق خوشگلش میدرخشید .پف کصش زیر ساپورت معلوم بود رد شرت و سوتینش هم همینطور .آرزوم بود همونجا تموم مسیر رو برم زیر پاهاش. کف پاهاشو وساق خوشگلشو بلیسم و ببوسم.حیف این پاهای زیبا مثه خیلی پای زن های دیگه لیاقت بندگی رو داشتن.برای اولین بار ارزو کردم کاش یه زن داف اینجوری داشتم اونقدر واسش پاشو میخورم که تا منو ببینه ناخوداگاه پاشو بزاره توی دهنم.برده اش میشدم.میزاشتم حتی گردنم قلاده ببنده.
سوار ماشین شدیم دیدم علاوه بر امید یه نره خر دیگه هم هست.فهمیدم اسمش ناصره.خواهرم وعلی دقیقا همسن بودن .امید ولی از من دو سال کوچیکتر بود 25 ساله.اون نره خره ناصر یه مرد حدود چهل ساله.شغلش هم فروش و نصب وسایلای ماشین بود
من میدونستم اونم داره واسه خواهرم یا شایدم من میاد ولی مهشید بیخیال بود.یعنی اصلا خبر نداشت فکر میکرد دوستای من هستن .توی راه حدود یکی دو ساعتی رفتیم و واسه سرویس کوچیک ماشین نیگه داشتیم نزدیک یه پمب بنزین خلوت بود.علی بهم یواشکی گفت
-ناصر میره ماشین رو ردیف کنه و بهش گفتم طولش بده تو هم برو باهاش یا خودتو قایم کن منو و امید با خواهرت کار داریم یه نیم ساعتی
-اینجا علی. نمیشه میبینن
-کی میبینه کونی خان.تازه میبریم ماشین رو اون پشت آپاراتی که نیمه خرابه
من دیگه حرفی نزدم.ناصر رفت پی کارش . من هم رفتم اونجا پشت دیوار منتظر موندم دیدم علی نامرد مهشید رو به بهونه یه حال کوچیک سوار ماشین کرد دوباره و اورد اونجا.تا پارک کرد دستشو انداخت لاپای ابجیم و کصشو میمالید مهشید هم همش نگران بود کسی بیاد سرشو میچرخوند ولی علی بیخیال مانتو مهشید رو دراورد بعدم تاپ و سوتینشو خواهرم یکم مقاومت کرد ولی نتونست مانع بشه.حالا بالا تنه کاملا لخت بود یکم سینه های خواهرمو خورد بعد کیرشو در اورد و ابجیمو خم کرد روی پاهای خودش علی
مهشید سریع مشغول خوردن شد و حسابی داشت برای علی میخورد.یکم گذشت علی پیاده شد خواهرمو هم پیاده کرد.ابجیم یکم سردش شد و مانتوشو همینجوری تنش کرد بدون تاپ یا سوتینش .علی تکیه زد به ماشین و خواهرمم جلوش زانو زد و مشغول ساک دارکوبی شد .دیدم امید داره از بقل نزدیک میشه فهمیدم برنامه اینه موقع عمل بیاد و دوتایی مجبورش کنن
تا دومتری اونا نرسیده بود مهشید نفهمید.یهو ترسید و بلند شد سعی کرد با مانتوش سینه و بدن لختشو بپوشونه هاج و واج نیگاه میکرد
-به به مهشید خانوم کیر ما خار داره منم مثه اقا علی
-نه این حرفا چیه به خدا اتفاقی شد الان میریم ما هم
علی با خنده گفت
-کجا برم من هنوز نکردمت که . اقا امیدم مثه من
مهشید سریع داستان رو گرفت سعی کرد کلفت بازی در بیاره
-نه نمیشه مگه من کی ام فکر کردی
و راه افتاد بره که علی دستشو گرفت و امید از جلو بهش چسبید.مهشید میدونست زورش نمیرسه گذاشت به سر وصدا
علی گفت
-خفه شو جنده خانوم اینجا هیشکی نیست بیاد کمکت داداش کونیتم حتی نیست تازه بیاد به ما کمک میکنه خیالت راهت حالا مثه بچه ادم کصتو میدی یا کبودت کنم
خواهرم اینارو شنید واداد و ترسید شروع کرد خواهش و التماس ولی علی و امید مگه ول میکردن همچین کص نابی رو
علی سریع خواهرمو نشوندش رو زانوهاش و کیرشو گرفت جلوی صورتش امیدم همینطور.ولی مهشید دهنشو باز نمیرد با چنتا سیلی دهنشم باز شد و کیر علی رفت توی دهنش.خواهرم دیگه میدونست راهی نداره باید هرکاری اونا میخوان بکنه تا ولش کنن با اکراه و اخم و تخم مشغول ساک زدن شد ولی دل به کار نمیداد.علی هم فهمید و خودش دست به کار شد به امید گفت از پشت دست های خواهرمو بگیره و تا اون بتونه دهنشو بگاد
سر ناز و خوشگل ابجیمو گرفت توی دستش و شروع کرد توی دهنش تلمبه زدن مدام اوق میزد و بالا می اورد.از پشت سر امید با یه دست جفت مچ های مهشید رو گرفته بود و با دست دیگه کص و کونشو انگشت میکرد
بعد نوبت امید شد خواهرم التماسشون کرد دستاشو باز بزارن
-تو رو خدا دستامو از پشت نگیرین دردم میاد کتفم .هرجوری دوس دارین بکنین توی دهنم حرفی ندارم اقا علی اقا امید تو روخدا
علی گفت
–اها حالا ادم شدی اون موقع کلفت بازی در می اوردی
امید کیرشو کرد دهن خواهرم و شروع کرد تلمبیدن توی دهنش.مهشیدم فقط دستاشو گذاشته بودی روی رونای امید و هیچ مقاومتی نمیکرد اونم تا میتونست میکرد توی حلق داغ و نمناک خواهرم. کیرش به کلفتی علی نبود ولی بازم خوب و کلفت بود.چشای خواهرم از فشار کیرخوری و این رکبی که از علی و امید خورده بود پر اشک بود . خط چشمش و ریملش بهم خورده بود.
خوب که دهنشو گاییدن.بلندش کرد روی کاپوت خمش کردن مانتوشو پشت کمرش جمع کردن و ساپورتشو تا زانوهاش دادن پایین با شرتش.اول امید رفت پشتش وایساد کرد توی کصش یه ضرب .جیغ خواهرم رفت هوا ولی اون بی توجه داشت کصشو میکرد همزمان مدام اسپنکش میکرد یا موهاشو میکشید طفلکی خواهرم داشتن کصشو میترکوندن درحالی که پاهشو توی کفشای پاشنه بلندش بزور نیگه میداشت .سر و صورتشو امید از لذت تکون میداد سر خواهرم هم تکون میخورد ولی نه از لذت و به اختیار خودش ار تلمبه های محکم امید تو کص نازش .گوشمو نوازش میداد ناله های ریز و ممتد خواهرم ایی اییی وااایی کصصممم مم. نوبت علی شد اونم کرد داخل و مشغول جر دادنش شد . ای گفتنهاش شدیدتر و بلندتر شد علی همزمان موهای بلند خواهرمو گرفت و با سرعت کمر میزد توی کص خواهرم.بعد 3 چهار دقیقه که کصشو کرد کیرشو کشید بیرون از توی داشبورد یه وازلین شایدم کرم دراورد و با انگشتش سوراخ کون خواهرمو مالید و کرد داخل انگشتشو
مهشید جریان رو فهمید.ناله بلندی کرد در حالی که روی کاپوت دراز بود ولی جرات نکرد بلند بشه همینجوری خمیده موند و علی کون مهشید رو با انگشتش یکم گشاد کرد خواهرم همش التماس میکرد کصشو بکنن و کونشو بخیال بشن ولی هم من هم خودش میدونستیم تا کونشم جر ندن ولش نمیکنن.این علی همون علی دفعه ی قبل بود هر چقدر التماسهاش تاثیر گذاشت اون سری این دفعه هم میزاره
با چنتا تف کونشو خیس کرد و کرد داخل با یه حرکت نصف کیرشو کرد داخل که صدای گریه و جیغ های مهشید رفت هوا و سعی کرد از روی کاپوت بلند بشه.ولی علی کل وزنشو انداخت روی تن ظریف خواهرم ودوباره خمش کرد و همزمان باقی مونده کیرشو کرد داخلش.امید هم سریع از جلو سر و کتف و گردن خواهرمو گرفت و کشید پایین تا نتونه در بره از زیر کیر علی
علی همینجوری یکم نیگه داشت وقتی مطمئن شد که دیگه مقاومتی نمیکنه اروم مشغول کردن کون خواهرم شد با هر حرکت کیرش بیشتر گریشو در می آورد.دیگه از روی خواهرمو وزنشو برداشت و کونشو گرفت توی دستاش و مشغول گاییدن کونش شد.خواهرم یک ریز اخخخ ااخخخ و هق هق میکرد ولی علی بیشتر حشری میشد از صداهای مهشید و کیرشو بیشتر فرو میکرد. درحالی که با موهای خواهرم بدن اونو کنترل میکرد و عقب جلو میکرد کمرشو و با لذت دیوونه کننده ای کون تنگ ابجیمو جر میداد طوری که منم حسودیم شد.کوفتت بشه همچین دافی تو لیاقت گاییدن یه سگ هم نداری مدام اینو به خودم میگفتم هر چند که فعلا هم من هم ابجیم زیرخوابش شده بودیم. بالاخره کشید بیرون و امید بی معطلی جاشو گرفت و کرد توی کون ابجیم.مشغول گاییدنش شد. یک دقیقه ای کردش همیجوری در حالی که کیرش
درازش کرد طوری که سر و بالاتنه خواهرم توی ماشین و کونش لبه ی ماشین روی صندلی قرار گرفت پاهاش هم بیرون مونده بود.یکم دیگه ساپورتشو داد پایین و پاهاشو بیشتر باز کرد و توی همین حالت مشغول گاییدن کونش شد.صحنه عجیب عالی بود در حالی که ساپورتش تا مچ پاهاش اومده بود پایین و کفشای پاشنه بلند مشکی رنگ سکسیش هنوز پاش بود ولی از شدت رفت وامد کیر توی کونش تکون تکون میخورد .ارزوم بود برم زیر کفشای سکسی خواهرم دراز بکشم و پاشنه ی کفششو ببوسم بعدم مچ پاشو و انگشتای لاک زدشو بلیسم .علی موقعیتو گرفت و مشغول فیلم گرفتن شد از این صحنه .اینجوری انگار بیشتر کیر میرفت توی کونش شایدم موقعیتش دردناکتر بود که جیغ های خواهرم بلند تر شد
-اوخخخخ اخخخ تووووو رو خدا بسه دیگه بسسسه بسه جون مادرتون بسه.درم میاد جرررر خوردممم کونم میسوزه تو ورخدا بکششش بیروننننن.
ولی امید بی توجه شدت تلمبه اشو بیشتر کرد و خودشو کاملا دراز کرد روی ابجیم سرشو گلوشو گرفت و با شدت میکرد داخل و در میاورد و یهو ریخت توی کونش همینحوری یه دقیقه ای موند تا اینکه علی زدش کنار و گفت
-هوی پاشو نوبت منه.بابا امید. تو اینو که ترکوندی. کونش پر ابه بدم میاد اینجوری بعدش با شال خود خواهرم یکم کونشو تمییز کرد البته مهشید یه بند خواهش التماس میکرد علی کونش ول کنه بره سراغ کصش.طفلک نمیدونست هیشکی نمیتونه اونو از زیر کیر اینا بکشه بیرون.کون هیچ دختری زیر کیر هر بکنی باشه تا جرواجرش نکنه نمیتونه در بره اونم خواهر کص و داف من.مگه میشد از خیرش بگذری
علی دوباره کرد داخل و با سرعت تلمبه هاشو میزد.دوباره گریه خواهرم که قطع شده بود شروع شد.الدنگ همزمان مدام محکم میزد روی کون خواهرم یا روی پشت یا سینه اشو میزد و جیغشو بیشتر در می اورد.ایی گفتناش اخ گفتناش ابه هرکسی رو می اورد نمیدونم چجوری علی میتونست درحالی که کیرش تو کون خواهرم بود و اون سوراخ تنگ کیرشو میبلعید طاقت می اورد و خالی نمیکرد.قطعا علاوه بر ترامادول همیشگیش چیزی مصرف کرده بود.گریه های ممتد خواهرم روانیم کرده بود علی رو هم همینطور.بعضی کاراش غیرعادی بود کاملا. یهو از دهنش صداهای عجیب در می اورد گاهی هم یهو خم میشد از پشت و شونه های مهشید گاز میگرفت. فحشاش به مهشید من و مامانم و بابام که تقریبا داد میزد و کم کم نامفهوم میشد نشون از لذت عجیبش از گاییدن خواهرم داشت من واقعا جلوی خودمو میگرفتم که جلو نرم و کون در حال گاییدن ابجیمو نبوسم و نخورم
تا اینکه اونم ابشو ریخت داخل کونش و از روی مهشید بلند شد خواهرم واقعا جر خورده بود طفلک من نمیدونستم یه بار یا دوبار ابم ریخته بود توی شرتم
بالاخره هرجور بود خودشو جمع و جور کرد رفت دسشویی خودشو تمییز کرد و ارایششو تجدید کرد ما همه منتظر بودیم مهشیدم بیاد غذایی بخوره و راه بیفتیم بالاخره اومد
بزور یکم چیز خورد.علی و امید همش میگفتن
-مهشید خانووم تو رو خدا بیشتر بخورین تازه اول سفره باید جون داشته باشین چقدر زود خسته شدین
ابجیمم نمیدونست من خبر دارم کلی سرخ و سفید میشد و با وحشت همش تشکر میکرد و سعی میکرد لبخند بزنه و بگه
-لطف دارین اقا علی ممنون اقا امید ممنون. چشم ولی حالم خیلی خوب نیست فکر کنم برگردیم بهتره
-نه بابا حرفا چیه تازه اولشه بیشتر خوش میگذره بهتون
خواهرم مدام رنگا وارنگ میشد . همش تشکر میکرد تا طبیعی جلوه کنه جلوی من.
-ممنون اقا علی ولی فکر کنیم برگردیم بهتره فکر کنم نظر ماهان هم همینه.داداشی بریم خونه من حالم خوش نیست
طفلک تموم امیدش به من بود.تا من نخشو بگیرم و سر خر رو کج کنم و الا راه فرار نداشت از دست اینا و نمیتونست داد بزنه جلوی برادرش و راستشو بگه.بابا داداش منو از دست کیر اینا نجاتم بده.مگه میشد.کدوم خواهری میتونست به برادرش اینو بگه هرچقدر هم دوس پسرش یا بکنش یا رلش چه میدونم هر خر دیگه ای که کصشو واسش میکنه عوضی باشه
علی گفت
-تازه برسیم باغ بهترم میشه.ماهان جون که اصلا رضایت بده نیست برگردیم مگه نه؟
بعدم زل زد بهم.منم میدونستم چی باید بگم.سرمو انداختم پایین و ارووم گفتم
-نه اقا علی بریم باغ بهتره
خواهرم انگار کل امیدشو از دست بده اه بلندی کشید و وارفت و دیگه حرفی نزد.
چهارتایی سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت باغ

قسمت 6
رسیده بودیم و چند ساعتی مشغول استراحت و شام شدیم …اونا تا میتونستن میخوردن و خودشونو تقویت میکردن مخصوصا علی و امید که بعدازظهری مهشید رو کرده بودند و یه دور ابشونو اورده بودند
با کلی اصرار بود به مهشید هم غذا میدادند و مجبورش میکردن بخوره اخه چهره اش خسته بود طفلکی مهشید فکر نکنم تو عمرش اینقدر شیرموز و پسته و ازین چیزا خورده بود تا حالا. نمیتونست جلوی من دست رد به همه ی تعارفا بزنه .بالاخره قرار شد بخوابیم کل خونه شون دو اتاق بود داخل یه باغ قشنگ و نسبتا بزرگ.هر دو اتاق خیلی مرتب فرش و مبله بود ولی فقط یه اتاق بخاری داشت شب سرد میشد پس همه ناچار بودیم همونجا بخوابیم
علی منو کشوند کنار و گفت
-لباساتو عوض کن و لباسای خواهرتو که اوردی بپوش و بیا دراز بکش جاتو انداختم اونطرف اتاق تو با اقا ناصر هستی و من و امیدم پیش خواهرت اینطرف میخوابیم
-اخه علی مگه میشه خواهرم میبینه قراره هممون یه جا بخوابیم مگه اتاق چند متر بزور 20 متر میشه ابروم میره میبینتم
-نه نگران نباش اون امشب انقدر سرش شلوغه که اصلا یاد تو نمی افته وقتی تا دسته کیرم بره تو کصش. خیالت راحت از فشار کیر منو امید تو رو که سهله باباشم یادش نمیاد
-بیخیال شو علی تو رو خدا.مگه میشه میخواین هردوتامون تو یه اتاق بکنید
-نشد نداره که اتاق تاریکه زیادم سر و صدا نمیکنیم همین که گفتم دیگه زر اضافه هم نزن
من دیگه دهنمو بستم با کلی ناراحتی لباسای خواهرمو که اورده بودم پوشیدم .نمیدونستم چجوری برم داخل اون یکی اتاق.امید و ناصر بیرون توی باغ بودن و هنوز برنگشته بودن از هوا خوری.توی اون اتاق فقط علی و خواهرم بودن.شنیدم داشتن بحث میکردن
-علی کوتاه بیا مگه میشه این لباس خواب رو بپوشم خیلی لختیه من فکر میکردم یه جایی میخوابیم فقط من و خودت نه با اون دوتا و داداشم.اصلا اون رفقات هیچی مگه روم میشه این لباس خوابو بپوشم جلوی داداشم.
دیدم لباسو یه لباس خواب سکسی صورتی رنگ که فقط تا زیر کونش میپوشوند
-نگران داداشت اصلا نباش اون نمیبینه تازه ببینه هم چیزی نمیگه عین خیالت هم نباشه.راحت .وضع خودشم بدتره
ابجیم منظورشو نگرفت از این حرف آخری بالاخره ساکت شد و همون لباس خوابه رو پوشید و رفت اونطرف روی پتوها دراز کشید و پتو روهم کشید روی خودش
-بازم میگم علی مگه میشه با این لباس خواب کنار داداشم بخوابم اصلا روم نمیشه درسته خونوادمون امل نیست ولی نه اینجوری دیگه
فکر میکرد قراره من کنارش بخوابم اون سه تا دیگه هم اونطرف.
علی بی توجه برقا رو خاموش کرد فقط یه لامپ کم نور سفید رو روشن گذاشت البته اتاق دیده میشد ولی توی یه نور کم بعدا منو صدا زد بیا دیگه ماهان جون
من پاهام از خجالت و ترس میلرزید میدونستم راه فراری ندارم میدونستم باید برم و اون میبینه بالاخره مثه یه داروی تلخ باید زود سر میکشیدم. رفتم داخل سرم پایین بود با سرعت خزیدم زیر پتو
خواهرم چشاش گشاد شده بود باورش نمیشد دهنش باز مونده بود نمیفهمید چه خبره اونجا همینجوری حیرت زده گوشیشو برداشت و بهم پیام زد
-چرا لباس زنونه پوشیدی.اون دامنه و تاپ ماله منه چرا پوشیدی ماهان.چه وضعته؟؟خجالت نمیکشی؟؟
جوابشو ندادم چشامو بستم تا زمان بگذره.خیلی نگذشت که امید و ناصر هم برگشتن .علی رفت سمت راست خواهرم دراز کشید و امید هم سمت چپش.ناصر هم اومد کنار من وبلافاصله چسبید بهم
ابجیم هنوز توی شوک اولی بود که متوجه شد علی و امید دو طرفشن و منم اونطرف. شنیدم داره پچ پچ میکنه
-علی چرا اینطرف دراز کشیدی.زشته امشبو اذیتم نکن دارم از غصه و خجالت میمیرم.برو اونطرفتر امیدم ببر.
ولی علی تخمشم حساب نمیکرد حرفای مهشید. خواهرمم دید بیفایده است ساکت شد احتمالا با خودش فکر میکرد یعنی قراره منو جلوی داداشم بکنن.یا داداشم قراره با اقا ناصر . . .
چرخیدم سمت اون سه تا.از عقب ناصر بهم چسبید .درگوشم گفت
-جوونن لباس خواهرته
-اره
-جوون جرت میدم ولی زیاد سر وصدا نکنی که ابروت میره جلوی خواهرتااا
سرمو چرخوندم
–مگه با این لباسا ابرویی هم جلوش برام مونده
-سخت نگیر اونم کار تو رو میکنه بالاخره که میفهمید
باز از پشت محکمتر بقلم کرد کامل با دست راستش سینه مو میمالید و شیکممو با اون یکی دست هم کونمو.مدام سرمو میچرخوند و گونمو بوس میکرد یا لبامو
از حشریت داشت میمرد مدام لباسای زنونه تنمو دست میکشید و جون میگفت
اون طرف علی و امید از دو طرف خواهرمو بقل کرده بودند و میمالیدنش.میشنیدم ارروم خواهرم نجوا میکنه
-تو رو خدا ولم کنین امشب خجالت میکشم داداشم اونطرف خوابیده.بزارین فردا که رفت بیرون .یه امشبو راحتم بزارین
البته صدا اروم بود.خواهرم حداقل از من بیشتر عرضه و جسارت داشت انگار کم کم سعی میکرد اون دوتا لاشخور رو از خودش دور کنه و مقاومت میکرد ولی من بی هیچ حرفی و کوچکترین اعتراضی نه تنها داشتن خواهرمو جلوم دونفری میمالیدن و قصد کردنشو داشتن و هیچ کاری نمیکردم بلکه یه نره خر کیر کلفت داشت از پشت منو برای دادن اماده میکرد ومن مثه جنازه بی حرکت بودم تا کارشو تموم کنه و ولم کنه.اونم توی لباسای همون خواهری که اونطرف اتاق دراز کشیده
-خیالت راحت اونم مثه تو الان داره سرویس میده
صدای علی الدنگ بود.خواهرم دیگه ساکت شد.فقط گاهی آخ و اوخش یکم بلند میشد نمیدونم گاز زدنای اون دوتا بود از گردن و پستوناش یا انگشتاشونو زیاد کرده بودن تو سوراخاش
بالاخره ناصر هم منو بزور چرخوند و شلوارکشو کشید پایین و گفت بساک ببینم.رفتم پایین لای پاش دراز کشیدم روی شیکم و شروع به خوردن کردم یه کیر دراز. کلفتیش هم خوب بود.گاهی وسط خوردن سرمو میچرخوندم ببینم خواهرم چیکار میکنه.دیدم اونو هم فرستادن لای پاشون.بین پای امید داشت ساک میزد و میخورد کیرشو. صدای هوم هوم هوم اوم اوم اوم خوردن کیر من و خواهرم اتاقو برداشته بود.اتاق ساکت ساکت بود هیشکی حرف نمیزد فقط گاهی اه کشیدنای امید و ناصر شنیده میشد .منم شروع کردم تخمای ناصر رو مک زدن حسابی کیف میکرد جوری که پای دیگشو اورد بالا و گذاشت دور گردنم جوری که سرمو بین پاهاش قفل کرد حالا حتی اگه میخواستم هم نمیتونستم کیرشو یا تخمشو از دهنم دربیارم یا سرمو بچرخونم خواهرمو ببینم.یکم شل کرد تا من کیرشو بکنم دهنم باز پاشو محکم گذاشت روی گردنم کیرش کامل توی دهنم بود و بزور از بینی نفس میکشیدم
بالاخره پاشو برداشت و من هم کیرشو در اوردم تا نفسی بکشم کلی ریزه موی کیرش و پاهاش چسبیده بود توی دهنم یا روی زبونم یا صورت خیسم. یکم پاک کردم و باز مهشیدو نیگاه کردم دیدم علی درازش کرده به پشت لباس خواب صورتی خوشگلش هنوز تنش بود علی نشسته بود روی سینه اش و کیرشو میکرد دهنش و در می اورد طفلک خواهرم هی اوق میزد ولی نمیتونست کاری کنه.امیدم همزمان شرت مهشید رو از پاش در اورد و شروع کرد با کص و کونش بازی کردن. حق با اون علی عوضی بود کاری کرده بودن که خواهرم منو فراموش کرده بود فقط تلاشش این بود که زود اب اونا رو بیاره تا ولش کنن و برن بخوابن
ناصر که حالت اونا رو دید خوشش اومد به منم گفت به پشت دراز بکشم.دراز کشیدم و نشست روی سینه ام وزنش زیاد بود.سخت نفس میکشیدم قبل اینکه کیرشو بکنه توی دهن یه نفس عمیق کشیدم.محکم کرد توی عمق حلقم و موهامو چنگ زده بود بود سرمو عقب جلو میکرد. بعدش قشنگ دراز کشید روی صورت و شروع کرد دهنمو گاییدن انگار دهنم کصه.محکم میکرد و در می اورد سرم میخورد به فرش و باز بالا می اومد یکم بعد کشید بیرون و کونشو گذاشت روی صورتم گفت بخور واسم .بدم می اومد کونش پر پشم بود و انتظار داشت منم بخورم سرمو تکون دادم و با دستام سعی کرد بلندش کنم عصبی شد و چنتا محکم زد توی صورتو کونم فهمیدم باید بخورم واسش
بناچار با حالت به هم زنی سوراخ کونشو پیدا کردم و شروع کردم لیس زدن.خیلی بد و حال به هم زن بود ولی زیاد طول نکشید که بلند شد و منو داگی نشوند رو زمین خودشم رفت پشتم
بعد 5 دقیقه متوجه شدم امید کرده تو کص خواهرم .مهشید هنوز به پشت درازکشید بود امید پای راست مهشید رو با دستش گرفته بود کنار و داشت کصشو محکم میکرد صدای تلمبه ها توی کصش بلند بود اه و ناله های مهشیدم ریز و خفه شنیده میشد
جوراب شلواری خواهرم که تنم بود رو کشید پایین تا زانوهام و دامنموهم داد بالا جمع کرد روی شکمم. یکم کرم و تف زد سر کونم و کیرشو کرد توی کونم.درد لذت بخشی توی وجودم پیچید.ابم یه بند میریخت .با ریتم یه نواختی شروع کرد توی کونم تلمبه زدن خیلی برام لذت بخش بود همش ارووم جون جون میگفت یا کونی کونی خواهر کصده میگفت بهم.دستای قویه ناصر کونمو گرفته بود شدت تلمبه هاش تو کونم شدیدتر شد دیگه نمیتوستم اخ و اوخ نکنم صدای اه اهه من و اهه گفتن خواهرم بلندتر شد سرمو چرخوندم دیدم کیر کلفت علی حالا توی کصشه توی همون حالت قبلیش.مهشید به پشت پاهاشو باز کرده بود وعلی داشت کصشو حفاری میکرد با کیرش.جالب این بود هنوز لباس خواب سکسیش تنش بود ولی از بالا کشیده بودن پایین تا سینه اش بیفته بیرون از پایین هم خود مهشید با دست جمع کرد بود بالای کصش.با تلمبه های شدیدی که علی میزد پستونای خوشگل و بلوریش تکون تکون میخورد
صدای ناله ها و اخ گفتناش تنمو میلرزوند.منم کم اخ اوخ و ناله نمیکردم.خواهرم متوجه ناله های من و اخ اخ اخ گفتنام شد بالاخره اون سرشو چرخوند سمت من داداششو دید توی لباس زنونه که مال خودش بود حالت داگی گرفته و یه نره خر کیرکلفت داره کونشو میکنه و همش بهش میگه
-کونی کونی خواهر کصده .
کونی و خواهر کصده از دهن ناصر نمی افتاد. من با تموم شهوتی که داشتم خجالت کشیدم اونم سرشو برگردوند و چشاشو بست و سعی کرد کمتر ناله کنه سرمو انداختم پایین و اخ گفتنام قطع شد با خودم گفتم دیگه چه ارزشی برای من داداشش قائله اونم وقتی دیده کونمو گاییدن و خواهرشو جلوش کردن.ناصر که متوجه این حالت و نگاه من شده بود بیشتر شهوتی شد خم شد روم سرمو محکم اورد بالا و در گوشم گفت
-خواهرتو میبینی خواهرکصده چه کصی میده جفتتون زیر کیرامون ناله کنید جنده ها خواهرتو نیگاه کن میبینی جنده رو کصشو علی داره میترکونه واست .
و سرمو چرخوند سمت مهشید .مهشید چشاش باز بود ولی منو نیگاه نمیکرد و ناله هاش دوباره اتاقو گرفته بود .ناصر دراز کشید روی من و منم کامل کف اتاق پهن شدم روی شیکم
دو تا دستشو ستون کرده بود دو طرف کونم و کیرشو با شدت هرچه بیشتر فرو میکرد توی کونم و در می اورد.باز اخ گفتن و ناله هام از قبل بلندتر شد
اه و ناله های من و خواهرم و جیغای ریزمون کل اتاقو پر کرده بود.علی جفت پاهای مهشید داده بود بالا و کصشو میکرد یهو ول کرد پاهاشو وخودشو انداخت روی خواهرم و کیرشو با دشت کرد ته کصش و نیگه داشت ابشو ریخت تو کصش.همینجوری موند یکم تا امید زدش کنار
یهو اب ناصر هم توی کون من فوران کرد .دروغ نگم لذت بخش ترین کون دادنم بود نمیدونم ناصر خوب میکرد یا همزمان با خواهرم دادن بیشتر حال داده بود بهم . ناصر همینجوری روم دراز کشیده بود با اینکه وزنش زیاد بود هیچی نگفتم لذت میبردم کیرشو توی کونم تکون تکون میداد و از سنگینی یه نره خره لخت روی تن سفیدم که کونمو جر داده بود خیلی لذت بخش بودم برای من.دیگه کمتر توی اون حالت خودمو مرد تصور میکردم.یعنی اصلا خودمو یه زن هم تصور نمیکردم.یه کون خوشگل بودم.یه سوراخ گرم و داغ برای کیرای کلفت.یه کونی که تنش لباسای خواهرشو کرده بودند و تموم ارزوم شده بود گاییدنم مثه خواهرم.دوس داشتم توی ناله کردن و جیغ زدن با ابجیم مسابقه بزارم
این حس که منو یه سوراخ عالی میدید و حتی زودتر از خواهر خوشگل و سکسیم ناصرمنو گاییده بود دیوونم میکیرد دوس داشتن تصور کنم منو به اون ترجیح داده.الان برای اولین بار واسم سوال شد چرا نرفت سراغ خواهرم اومد پیش من یعنی پسرباز بود .نمیدونم هرچی بود مثه یه جنده زیرش دراز کشیده بودم و هنوز کیر کوچیک شدش توی کونم ووول میخورد
فهمیدم امید داره با شرت خواهرم کص مهشید رو پاک میکنه تا خودش بکنه تو. علی اونطرف افتاده بود و سیگار میکشید.ناصر بالاخر از روم بلند شد ولی من همینجوری موندم دوس داشتم ابکیرش جذب کونم بشه.امید کرد توی کص مهشید وشروع کرد محکم تلمبه زدن دستاشو ستون کرده دو طرف بدن مهشید و با شدت کصشو میکرد باز ناله ه های خواهرم بلند شد
دوباره نگاه به من انداخت که جوراب شلواری تنم تا زانوم پایین بود و کونم خیس از ابکیر بود.سرشو برگردوند نمیدونم شاید بدش می اومد منو تو اون حالت ببینه.یهو علی اومد شرت پر ابکیر خواهرمو کرد تو دهنم منم با لذت لیس میزدم و ابکیری که ازتو کص خواهرم در اومده بود و به شرت چسبیده بود رو میلیسدم.کامل شرت خواهرمو کرد توی دهنم و گفت
-کونی خواهر کصده دهنتو ببند و همینجوری نیگهش دار
بعدم به امید گفت ابتو بریز روی کص مهشید نه داخلش
منم اطاعت کرد.ناله های ابجیم منو دوباره داشت شهوتی میکرد با هر اخخ گفتنش تموم بدنم مور مور میشد.سوراخ کونم سر کیرم از ناله های ابجیم میسوخت امید هم بعد چند دقیقه کصشو کردن کیرشو کشید بیرون و ابشو ریخت روی کص سفید خواهرم.خواهرم یه اه بلندی از سر اسودگی کشید که بالاخره تموم شد وهمینجوری به پشت دراز کشید.علی شرت خواهرمو از دهنم در اورد جلو رفت و ابکیری که رو کص مهشید ریخته بود با شرت جمع کرد مهشید حتی چشاشو باز نکرد ببینه چیکار میکنه اینقدر خسته بود
بعد اومد شرت خواهرمو دوباره جلوم باز کرد منم با میل و لذت که کلی ابکیر روی شرت جمع شده بود و با زبونم با لبام بردم توی دهنم و خوردم و تا تونستم ابکیری که بخاطر کص خواهرم اومده بود رو لیسیدم و قورت دادم.
خواهرم پاشد رفت دسشویی خودشو بشوره منم رفتم زیر پتو خوابیدم در حالی که هنوز ابکیر ناصر توی کونم بود

قسمت 7
صبح از خواب بلند شدیم همگی .خواهرم یه شلوارک تنگ سفید و تاپ صورتی تنگ و چسبون استین کوتاه پوشیده بود سینه های مهشید تاپشو داشت جر میداد مثه شلوارکش که کونشو حسابی به نمایش میزاشت. من لباس زنونه ام رو دراورده بودم .منو و ابجیم هیچکدوم رومون نمیشد توی چشم هم نیگاه کنیم با هر بهونه ای مهشید یا میرفت توی باغ یا اتاق بقلی منم همینطور.حالا که شب گذشته بود خجالت خواهر برادری انگار بینمون دوباره شکل گرفته بود البته نه خجالت خواهر برادری بلکه خجالت از وضع دیشب جفتمون که پاک شخصیتمون پیش هم فرو ریخته بود.من همینجوری لحظه شماری میکردم ناهار رو بخوریم و برگردیم اما علی عوضی تا دید لباسامو عوض کردم اصرار کرد لباس زنونه دوباره تنم کنم.من زیر بار نمیرفتم اما اون هیچوقت ول کن نبود خودش رفت سر ساکم و همون جوراب نازک ساق بلند و تاپ دیشبمو اورد بهم داد بپوشم.گفتم
-علی بخدا بیخیال شو دیشب هرکار خواستین کردین دیگه چی میخوای اخه من زیر نگاه های دزدکی مهشید اب شدم یه کلمه هم با هم حرف نزدیم از صبح
-میپوشی یا ببرمت جلوی خواهرت بکنمت کونی هااا؟؟
-ول کن جون هرکی دوس داری
-جدی میگم بار اخرته میگم. و الا باید کونتو دوباره بدی
میدونستم تنها هدفش تحقیر من مخصوصا جلوی خواهرمه.با خودم فکر کردم فهمیدم راه در رو ندارم.ول کن من نیست با خودم گفتم جوراب ساق بلنده خیلی جلوی خواهرم تحقیر کننده است بپوشم. دوباره گفتم
-علی یه لباس پوشیده تر و ساده تر بیار چشم ولی این نه جون من
-اخه از کجا بیارم؟
ارووم گفتم
-مهشید همیشه مسافرت حتی کوتاه میره چند دست لباس مختلف ور میداره برو ببین شلواری چیزی نداره
رفت و بعد یکی دو دقیقه اومد.یه لگ طوسی زنونه و با تاپ استین حلقه ای بهم داد و یه شرت قرمز .ناچار پوشیدم بازم بد بود ولی حس بهتری نسبت به اون جوراب مشکی داشتم اونم لخت فقط همون جوراب و شرت و یه تاپ .نه اینکه از لباس زنونه بدم بیاد همیشه از زنونه پوشی لذت میبردم ولی حالا اونم جلوی خواهرم…
پوشیدم و دیدم ای داد شرت قرمز خواهرم زیر لگ معلومه مخصوصا وقتی خم و راست میشم.دوباره شده بودم یه کونی حقیر.خواهرم اول با تعجب و طولانی نیگام کرد ولی انگار دیگه عادت کرده بود شایدم فکر میکرد وضع دیشب من یه کابوس بوده براش ولی حالا دیگه انگار میدوسنت بیداری بوده نه خواب
نامردا با من و خواهرم عین جنده ها برخورد میکردن مخصوصا با مهشید منو تخمشونم حساب نمیکردن.مدام میزدن روی کونش یا انگشتش میکردن گاهی هم کص و سینه هاشو میگرفتن و از رو لباس میمالیدن اول مهشید سعی میکرد نزاره و پسشون بزنه ولی مگه میشد. سه تا پسر گرسنه جنسی و عوضی دورش کرده بودن بیخیال شد تا هرکار میخوان بکنن.
امید وعلی برای یه کاری رفتن بیرون و منو ناصرو خواهرم تنها موندیم.توی اتاق نشسته بودیم سه تایی که ناصر به خواهرم نزدیک شد نشست کنارش. دستشو انداخت دور گردنش و شروع کرد لباشو خوردن ابجیمم بی حرکت مثه سنگ نشسته بود نه همکاری میکرد و نه مانع میشد.ناصر اروم اروم دستشو میکرد توی شرت خواهرم و کصشو میمالید گاهی هم گردن و گونه شو میخورد و گاز میزد انصافا خواهرم دختر خوشگل و دافی بود با کون و سینه ی بر اومده حق داشت نمیتونست از خیرش بگذره بعد تاپشو زد بالا و سوتینشم کشید پایین سینه های خوش فرمش افتاد بیرون با این حرکت مهشید یه آه سرد کشید انگار نمیدونست کی قراره این وضع تموم بشه.ناصر خم شد رو پستوناشو محکم با دست میمالید چنگ میزد و میلیسید انگار نه انگار من برادرشم و اونجا نشسته بودم.بلند شدم رفتم توی اتاق چون حس میکردم خواهرم حضور من براش شکنجه است البته درو باز گذاشتم تا ببینم .تا رفتم اتاق بغلی ابجیم یکم راحتر شد و کمتر عصبی بود البته میدونست در بازه و یواشکی میبینم ولی همین واسش غنیمت بود که حضور مستقیم ندارم.بعد ناصر کیرشو در اورد و سر خواهرمو کشوند روی کیرش .مهشید بی هیچ حرف اضافه ای شروع کرد خوردن کل کیرشو میکرد دهنشو در می اورد دیگه قبول کرده بود که انگار واسه اینا یه جنده دوزاریه هرچقدر خوشگل و داف باشه هرچقدر پول خرج بدنش و لباساش و ارایشش میکرد و به خودش میرسید یا پسرای فامیل یا شایدم همکلاسیش براش له له میزدن فعلا یه جنده بود واسه این سه تا همین و بس.ناصر هم سر مهشید رو فشار میداد تا بیشتر و بیشتر کیرشو بکنه دهنش حالا توی نور بیشتر میدیم واقعا حشری کننده بود همچین دختری واسه ادم ساک بزنه.ناصر سر خواهرمو گرفته بود و رسما اون داشت سرشو جلو عقب میکرد نه اینکه خواهرم براش بخوره یا ساک بزنه کنترل دست اون بود.سر مشهیدو فشار داد پایین و کل کیرشو کرد توی دهنش و سی ثانیه ای نیگه داشت خواهرم سختش بود ودستاشو تکون میداد سر مهشید رو اورد بالا تا نفسی تازه کنه ولی خیلی فرصت نداد دوباره برد پایین و کرد دهنش باز سی ثانیه شایدم بیشتر نیگه داشت و اورد بالا اینکارو چنباری تکرار کرد تا کیرش حسابی راست راست و خیس شد.چونه و بیشتر صورت خواهرم خیس شده بود. اشک چشمش هم در اومده بود .
بلند شد مهشید رو کشوند سمت دیوار و شلوارکشو داد پایین شورت و لباس خودشم دراورد کامل. یهو چیزی به ذهنش رسید همنیجوری لخت و کیر به دست اومد سمت من توی اتاق کناری.تا منو دید بدون حرف با دستاش فشار داد شونه هامو نشوند منو رو زمین و کیرشو مالوند به دهنم منم باز کردم تا کیری که چند لحظه قبل توی دهن خواهرم بوده و هنوز اب دهنش روشه بره توی دهن من و آب چسبناک دهن من هم به بزاق لزج ابجیم اضافه بشه. مشغول خوردنش شدم کیری که قرار بود تا چند لحظه دیگه بره توی کص خواهرم.
ناصر گفتش
-جوون بخور جنده کونی.کیرمو واسه کص و کون خواهرت ساک بزن امادش کن خوب بخور و خیسش کن تا کمتر درد بکشه موقع گاییدنش
بلند بلند حرف میزد و قطعا مهشید میشنید.یکم براش پر تف خوردم کشید از دهن بیرون
گفت
-میای خودت تف کنی توی کصش خیسش کنی برام
-نه نه
-پس چنتا تف درشت بنداز کف دستم تا خودم کصشو با تف داداشش بکنم
چنتا تف بزرگ انداختم اون سریع رفت خواهرم همینجوری وایساده بود و شلوارکشم بالا کشیده بود تا دید ناصر برگشت خودکار شلوارکشو داد پایین برگشت سمت دیوار و دستاشو گذاشت رو دیوار.ناصر هم تف های منو زد توی کص خواهرم و بعدم کیرشو کرد داخلش
ابجیم یه صدای اه بلند کشید ناصرم هم خیلی سریع شروع کرد توی کصش تلمبه زدن.با دستاش موهای بلند مهشید گرفت با دست دیگه هم کمرشو و کصشو میکرد مدام به پایین خمتر میکرد ابجیمو ناله ی خواهرم دوباره بلند شد.ناصر گاهی فحش میداد و حرف میزد
-جوون چه کصی هستی جنده جوون . کص تو از کون داداشت هم بهتره جوون جنده خوشت میاد با تف های داداش خودت میکنمت ها ها؟؟ خوشت میاد؟؟ جنده پتیاره
ولی مهشید جوابی نمیداد.پنج دقیقه ای تو این حالت گاییدش.بعد کشید بیرون و شلوارک و شورت مهشید رو کامل از پاش در اورد.یکم پای راست خواهرمو با دست گرفت بالاتر تا راحت تر کصشو بکنه و بیشتر کیرشو فرو کنه.دوباره مشغول گاییدنش شد شدیدتر تلمبه میزد و دیگه ابجیم جیغای ریز همراه ناله هاش شده بود. ناصر انگار خسته شد داد زد
-هوی ماهان هوی کونی اون میز کوچیکه رو بیار بزار زیر پای خواهرت.
توی دلم گفتم لعنتی گاییدن ابجیم جلوی من کم نیستش واسش حالا باید خدمات موقع کردنش هم بدم بهش .من سریع اطاعت کردمو میز رو برداشتم بردم گذاشتم. پای راست مهشید رو گذاشت روی میز تا پاهاش بیشتر باز بشه و بیاد بالا و راحتتر بتونه کصشو بگاد.سریع برگشتم توی اتاق.اون دوباره حفاری کردن کص ابجیمو با کیرش از سر گرفت همزمان با دستاش سینه های مهشید و میمالید و یا انگشتشو میکرد دهنش.بعد دو سه دقیقه یه اه بلند کشید ناصر و محکم خواهرمو گرفت و کیرشو کوبوند ته کصش و نیگه داشت کل ابشو خالی کرد توی رحمش. ابجیم کوچیک ترین اعتراضی نکرد چون میدونست بیفایده است شاید حتی بیشتر اذیتش هم کنه اونم ارروم نفس نفس میزد.کشید بیرون و اومد سمت من فهمیدم چرا؟ دوباره نشستم روی زانوهام.خواهرمم پاشو اورد پایین و کصشو یکم مالید و رفت سمت دسشویی
ناصر منو دید اماده سرویس دادنم خندش گرفت گفت
-خوبه کونی وظیفتو میدونی حالا خوب کیری که رفته عمق کص خواهرتو بخور و تمییز کن
پرسیدم ازش
-اقا ناصر فکر میکردم همجنسگرایی
-نه نیستم ولی با کون پسرای تر و تمیز حال میکنم مخصوا اگه زنپوش و بیغیرت باشه
شروع کرد خندیدن
من دیگه چیزی نگفتم با لذت شروع کردم لیسیدن و خوردن. پر ابکیر و اب کص خواهرم بود همش حس میکردم بوی کص خواهرمو از روی کیر بکنش میتونم حس کنم نمیدونم حس بود فقط یا واقعیت داشت.ناصر خوب که کیرشو تمییز کردم شلوارو پوشید رفت
همگی بعد ناهار راه افتادیم سمت خونمون.البته من جلو نشستم و علی پشت فرمان .وناصر و امید و خواهرم هم عقب البته که مهشید بین اون دوتا بود
مدام توی راه سینه شو میگرفتن یا کصشو و کونش وانگشت میکردن.خواهرم کاملا خودشو در اختیار اونا گذاشته بود تا بیشتر سخت نگیرن بهش میخواست فقط بگذرونه همین اخر کار رو تا برسیم خونه.بالاخره یه کله رفتیم و رسیدیم

قسمت 8

چهار پنج روز بعد پنج شنبه شب قبل شام همه خونوادگی نشسته بودیم و هرکی مشغول کاری بود خواهرم و مامانم مثه همیشه با گوشی ور میرفتن مامامنم همزمان شام رو هم میپخت منم بیکار تلویزیون میدیدم.هنوز منو خواهرم خجالت میکشیدیم از هم حتی مامانم یکم تعجب میکرد چون ازهم دوری میکردیم البته بیشتر مهشید دوری میکرد انگار نمیتونست همچین داداشی رو قبول کنه جز چنتا حرف خشک و خالی باهام حرف نمیزد. بابام هم از خستگی بعد کار چرت میزد فردا هم مرخصی گرفته بود تا خونه استراحت کنه یکم هم مریض شده بود ولی رفتارای مامانم یکم عصبی بود متوجه شدم هی میره تو بالکن اشپزخونه حرف میزنه .گوشامو تیز کردم فهمیدم بهنام الدنگه داره حرف میزنه .چی میگفت نمیفهمیدم ولی حدسش مشکل نبود احتمالا کیرش راست شده بود دوباره.مامانم هی میگفت
-نمیشه بهنام جوون بیخیال فردا رو. شوهرم بعد کلی وقت خونه هست نمیشه تازه تو همین پنج شیش روز پیش اومدی خونمون هیشکی نبود کارتو کردی رفتی از اون موقع هنوز یکم درد دارم .نمیشه اصلا نمیشه
هنگ کردم یعنی اومده خونمون مامان فرشته مو کرده و رفته اخه اگه همسایه ها ببینن چی؟. ولی نمیفهمیدم اونطرف خط چی میگه
-من میگم شوهرم خونه هست اقا بهنام.متوجه میشی شوهرم خونه است چجوری بپیچونمش بیام سراغت اونم به بهونه خرید لوازم خونگی اخه حرفا میزنیا باور کن نمیشه.چی پسرم تو رو خدا نه بیخیالش شو همون سری قبل ابرومو جلوش بردی من مادرشم فکر کن منو اینجوری بشناسه.چی میگی با اون بیام چیکار اونجا. از اون روز همش نگرانم دهنشو پیش نیما(بابامو میگفت)باز کنه.هرچند اصلا چیزی به روم نیاورده دقیقا نمیدونم چه چیزا میدونه
فکر میکرد من ندیدم دادنشو و فقط حدس میزنم وشک دارم.طفلکیی .نمیدونم باز چی میگفت بهنام که بالاخره رضایت داد مامانم و پرسید
-حالا فروشگاه چیه ؟کیه؟ مال کیه؟
-میشناسیش.رسول اقا.رسول صبوری
-وای شوخی میکنی بهنام اون منو شوهرمو میشناسه کامل. همین چند ماه پیش ازش یخچال خریدیم.چقدر هم هیزه مرتیکه بی کلاس
باز نمیدونم چی میگفت بهنام
-مطمئنی بهنام خودش نیست نیاد یه وقت
یکم دیگه حرف زدن و قطع کرد و شامو اورد و خوردیم.قبل خواب بهنام زنگ زد بهم بهنام
-چطوری کونی
-مرسی. جان؟
-حواست باشه فردا قبل ظهر ساعتای ده یازده وردار مامانتو بیار فروشگاه یکی از اشناها بدجور لازمش دارم
-طرف کیه ؟تازه فردا جمعه است بابام خونه میمونه استراحت. چی بگیم بهش.
-مامانت میدونه مغازه کیه. کص هم نگو مامانتم همینا رو میگه.چه میدونم بهش بگو فردا یکی اشناست برای خرید اتو یا چه میدونم سرخ کنی چیزی داریم میریم اونجا سر فرصت چیزی بخریم و تخفیف هم بگیریم
-خر که نیست بابام .اقا بهنام شک میکنه.در ضمن چرا خونت نه مغازه یکی دیگه
-هیچی بابا خونه ام یه مستاجر خایه مال اومده مصیبته تکون نمیتونم بخورم سریع ابروریزی میکنه بگا میرم در ضمن شک چی گل پسرش هم میاد مواظب مامانش باشه
بعدا شروع کرد خندیدن.عوضی بودن توی ذات این ادم بود.باز صد رحمت به علی
-حواست باشه مامانتو میاریا هرجور شده و الا بد میشه برای جفتتون خودم اینو بهش گفتم به تو هم میگم
چاره ای نبود.باید همکاری میکردم
-چشم اقا بهنام.فقط یه موضوعی خواهش میکنم جلوی من کاری نکن مامانمه خیلی سخته واسش برای منم
-باشه
-راستی ا ا ااا یه چیزی.یه کاریش کن منم ببینم اقا بهنام
-باشه
بدون خداحافظی قطع کرد
بعدا پیامش اومد که خودتم یه لباس سکسی مامانتو از زیر بپوش.با خودم گفتم اینم باشه عوضی
قبل خواب هرجور شده بود مامان بابامو راضی کرد و پیچوند
-نیما عزیزم.من فردا میخوام برم لوازم خونه چیزی بخرم هم سرخ کن لازمه هم تسترمون خرابه.
اینو البته راست میگفت هردو لازم بود خریدش
-خوب عزیزم بزار شنبه فردا من بعد کلی وقت خونه ام میخوام تو پیشم باشی
-اخه نمیشه مثه اینکه داره یه سری جنساشو رد میکنه قیمت پایین برم شاید چیز دیگه ای هم خرید مثلا تلویزیون برای اتاق مهشید
-بیخیال نمیخواد زحمت بیفتی فدای سرت فرشته خانوم.ولی اگه بخوای بری پس منم میام تنها نباشی عشقم
نمیدونم اگه بابام میفهمید زنشو که اینقدر دوس داره بهش عزیزم و عشقم و خانومم میگه چنتا لاشی بکن کیرکلفت مثه جنده ها باهاش رفتار میکنن و صداش میکنن چه حالی میشد
مامنم یکم دستپاچه شد
-نه عشقم نیما جون. حتما باید برم ماهان رو هم میبرم کمکم باشه تو هم راحت استراحت کن زودی بر میگردیم
اون حس بد دوباره اومد سراغم اینکه بابام داره اعتماد میکنه مثلا منو میفرسته ولی من … من بیغیرت بودم ولی یه چیزا ربطی به حرفایی مثه غیرت و اینا نداره بالاخره بابام دیگه مخالفتی نکرد و من و مامانم اماده شدیم.من یواشکی یه بادی یه سره بلند مشکی که مال مامانم بود و تموم بدن رو میپوشوند ولی خیلی نازک بود مدل جوراب مشکی نازک از زیر لباسام پوشیدم.مامانم هم یه تیپ یه دست سفید زد.ساپورت خیلی نازک و سفید و پاچه کوتاه که ساق پای خوشگل وسفیدش برق میزد.مثه همیشه پابندم بست.مانتو که بیشتر شبیه و اندازه کت بود اونم نازک و سفید که دکمه نداشت و یه تاپ سفید حلقه ای .سوتینو شرتش هم ست قرمز بود که از زیر شلوار و مانتوش قشنگ دیده میشد.مخصوصا اگه یکم خم میشد کامل حتی بندای شرتشو میدیدی. شرت و سوتین و کفش پاشنه بلندش ست بودن قرمز رنگ .حسابی کص شده بود.جالب بود واسم. هم بی واکنشی بابام به تیپ سکسی مامانم انگار داره میره بده انگار که نه واقعا میرفت. یه چیز دیگه هم واسم جالب بود اونم طرز لباس پوشیدن مامانم. میدونست چی منتظرشه و داره میره کجا ولی بازم تیپ سکسی و حشری کننده زده بود
راه افتادیم با تاکسی رفتیم.راننده کم مونده بود مامانمو همونجا با چشاش لخت کنه. توی راه منو و مامانم یه کلمه هم حرف نزدیم. میدونست که تقریبا خبر دارم داره میره چیکار کنه ولی نمیخواست پسرش روش باز بشه.
رسیدیم یه فروشگاه بود سر درش زده بودند رسول صبوری و نادر کمالی. نمیدونستم شریکم هم داره رسول صبوری .میشناختمش از قبل. خیلی دورتر نیست اخه فروشگاهشون از خونمون اونا هم کامل ما رو میشناختن
در نیمه باز بود بهنام از قبل توی چهارچوب منتظر ما بود.تا ما رو دید اومد سمتمون
-به به فرشته جون.خوش اومدی شما هم ماهان جون بفرمایید
تو دلم گفتم از کی مامان من یه زن شوهردار با دو تا بچه شده فرشته جون توی الدنگ .رفتیم داخل یه فروشگاه دراز نه خیلی بزرگ و تقریبا معمولی . ال( L ) مانند بود .یعنی عقب مغازه کج میشد و دیگه دیده نمیشد اون ته مغازه. روی چنتا صندلی که اول فروشگاه بود نشستیم سه تایی.بهنام به من نیگاه کرد و به مامانم گفت
-فرشته خانوم جنسایی که تخفیف خورده این پشته قطعا خوشت میاد
با دستاش به عقب رفته گی فروشگاه اشاره کرد
-ماهان هم میتونه بره همین بیرون یه قهوه ای چیزی بخوره
بعدم با لبخند به من زل زد.یعنی گمشو فعلا برو تا مامانتو بتونم ببرم اون پشت
و بکنمش. بلند شدم و از مامانم خداحافظی کردم گفتم یه یکی دوساعت دیگه بر میگردم
مامانم با خجالت خداحافظی کرد
دم در وایسادم جوری که منو نبینه مامانم.کرکره مغازه رو از نصفه هم پایینتر داد بهنام. هنوز از زیر در میشد پشت خم وارد شد منم برگشتم.دیدم بهنام دست مامانمو گرفت و بلندش کرد و بردش انتهای فروشگاه .منم سریع رفتم داخل.میدیدم دستشو انداخته دور کمر مامانم و گاهی هم کونشو دست میزنه
تازه من و مامانم متوجه شدیم یکی دیگه هم داخل اون آخر نشسته یه مرد نسبتا قد کوتاه و چاق .خود رسول بود صاحب فروشگاه.مامانم تا دیدش پاهاش سست شد خاطره اون قهوه خونه براش زنده شد.خواست برگرده که بهنام محکم کمرشو گرفت و نزاشت. با ترس و لرز مامانم گفت
-اقا بهنام این کیه
-هیچی اقا رسول صاحب اینجا اونم باید باشه.مگه نمیشناسیش
-نمیشه نمیشه چرا اینجوری میکنی بهنام .بخدا نمیشه.تو مگه نگفتی نیستش تنهایی.
-نمیشه نداریم.مکان مال اونه .خوب اونم یه چیزی باید بهش برسه دیگه
-خدا رو خوش نمیاد اقا بهنام. داری اذیتم میکنی. فکر کردی من کی ام ؟بخدا درد داره.اون سری تا دو روز تموم بدنم درد میکرد. ردش کنه بره .خودتم یه روز بیا خونه ی من
-نوچ نمیشه.تمام همین تمام تمام.دیگه هم زر زدنتو نشنوم
بعد هم دستشو برد لاپای مامانم و بزور هلش داد جلو و از جلو تکیه اش داد به یه کولر ابی. مامانم ماتش برده بود.بی اختیار دستشو گذاشته بود روی سقف کولر و گاهی اون یکی رسول رو نیگاه میکرد.
بهنام از پشت کص و کونشو دست میکشید بعدم از پشت چسبید به مامانم.با دست راست کصشو میمالید با دست چپ هم سینه های درشت و سفید و البته سفت مامانمو چنگ میزد
اقا رسول هم بلند شد اول شال مامانمو از دور گردنش برداشت انداخت روی یه لباسشویی.بعدم با دستای چاقش خط سینه شو دست میکشید.بهنام چسبیده از پشت مامانمو یکم عقب کشید و چرخوند رسول هم بی معطلی از جلو چسبید به مامان فرشته ام
مدام رسول لباشو میخورد یا گردنشو دستاشم همزمان بین پاهای مامانم حرکت میکرد از پشت بهنام دستشو کرده بود توی ساپورتش و انگشتش میکرد .بعد دوباره چرخوندنش.بهنام از جلو تاپ مامانمو زد بالا سوتینشو هم. و پستوناشو میخورد سرشو کرده بود لای پستونای مامانم و لیس میزد ولی تاپ مامانم هی می افتاد پایین
بهنام گفت
-اه اهه تاپ و سوتینت رو با دست زیر گلوت نیگه دار
مامانم اطاعت کرد.تا بکناش راحتتر بتونن از پستونای بلوریش فیض ببرن.رسول طاقت نیاورد با خشونت مامانمو چرخوند سریع سرشو فرو برد لای پستوناش و خوردنشو شروع کرد.مامانم ارروم اهه اهه میکرد
مامانمو نشوندن کف زمین.روی کف پا نه زانوهاش.کیراشونو در اوردن و اول بهنام کرد دهنش
مامانم بدون حرفی شروع کرد ساک زدن .حسابی و پر تف میخورد.صدای اوم اوم اوممم کیر خوردن کل فضا رو گرفته بود.هر وقت مامانم کیر بهنام رو در می اورد اب چسبناک دهنش و پیشاب بهنام رشته های لزج و چسبنده ای رو بین لبای مامانمو و کیر بهنام وصل میکرد .نوبت رسول شد.کیرشو تپوند دهن مامان من.
منم جرات کردم و اروم جلوتر رفتم.تا بهتر ببینم و صداها رو بهتر بشنوم پشت یه یخچال بزرگ قایم شدم .کیر رسولی عجیب بزرگ بود کلفت و دراز وپشماش کامل بود مثه جنگل.معلوم بود مامانم چندشش میشه ولی فعلا کیر اقا رسول توی دهنش داشت بزرگتر میشد تازه نصف کیرشم توی دهنش جا نمیشد.معلوم بود مامانم ترسیده یکم از کلفتیش .سر مامانمو با دستش هدایت کرد زیر تخماش.مامانم کامل یه تخمشو میکیرد دهنش و مک میزد و میخورد بعد اون یکی تخم.رسولی خر کیف شده بود و بالاخره دهن باز کرد
-اهه جنده تخمامو کامل بکن دهنت کامل
مامانم هم بی هیچ مشکلی اون تخمای درشت و پر پشم رو کرد دهنش و میخورد.بهنامم از بقل با کیرش میزد توی صورت مامانم یا سر کیرشو میزد توی گوشش یا روی موهای مامانم گاهی هم میکشید به پیشونی صاف وکشیده مامانم
بهنام بی طاقت سر مامانمو بزور کشوند سمت خودش.هنوز کیر کلفت اقا رسول به قول بهنام در نیومده کیر بهنام جاشو گرفت فرصت استراحت به دهن مامانم نمیدادن.بعد بهنام با دست راستش چونه مامانمو گرفت با دست چپش سر و موهاشو.شروع کرد توی دهنش تلمبه زدن محکم میکرد توی دهنش و در میاورد باز میکرد .کیرشو تا ته میکرد توی دهن مامانم و تا نوک کیرش میکشید بیرون باز فرو میکرد.صدای اوق زدنا و نفس نفس زدنای مامانم من و اون دوتا رو دیوونه کرده بود برای همین بهنام شدیدتر دهنشو میگایید .مثه خر کیف میکرد و هی میگفت
-بخور بخور بیشتر بیتشر جنده جنده
کل چونه و صورتش مامانمو ابکیر و اب دهن خودش پوشونده بود.چشاش خیس بود از اشک .اقا رسول دیگه نتونست .بزور بهنامو از مامانم جدا کرد.تا کیر بهنام از دهنش خارج شد.مامانم تند تند نفس میکشید انگار زیر اب بوده ولی اقا رسول امونش نداد.سرشو گرفت بالا و با دستاش لب های مامانمو باز کرد چنتا تف حسابی انداخت داخل دهنش و محکم کیرشو کرد تو.سختی مامان فرشته بیشتر شد اخه سعی میکرد کل کیر بزرگشو تو دهن مامانم جا بده کاری که نشد به نظر می رسید.اونم سر مامانمو محکم گرفته بود و کیرشو با شدت میکرد توی دهنشو در می اورد دیگه اشک یه بند از چشاش سرازیر بود.هرکاری میکرد خلاصی نداشت از کیر رسول .با دستاش به رونای اقا رسول میزد یا ناخن میکشید نمیتونست دهنشو خالی از کیر کنه.تموم صورتش خیس خیس بود.ارایشش کاملا بهم ریخته بود.اقا رسول گفت
-بگیر دستای این جنده رو با ناخونش زخم کرد رونمو
بهنام سریع با شال خود مامانم دستاشو از پشت بست.حالا دیگه راحت میتونستن هر چقدر بخوان از دهن مامانم کار بکشن. .مامانم با دستای از پشت بسته جلوشون و با دهن بازش آماده کیرخوری و گایش دهن بود.نوبتی هرکدوم دهنشو تلمبه میزدن و میکردن نامردا انگار این کصشه نه دهن از اسیر هم بدتر باهاش برخورد میکردن. خواهش ها و التماسای بریده بریده مامانم گاهی شنیده میشد البته اگه اوق زدنا و آییییی گفتناش و تف کردن ابکیر و بزاق ترشح شده خودش وقتی میزاشت برای خواهش و التماس .یه ربع ده دقیقه ای همینجوری دهنشو با کیراشون کردن
بالاخره ول کردن دهنشو .حالا میتونستم ببینم دقیق چیکار با دهنش کرده بودن.نصف بالای تاپش از ابکیر و اب دهنی که از دهنش میریخت بیرون خیس شده بود.کامل سوتین قرمزش چسبیده بود به تاپش نفسهای بلند میکشید انگار قرار بود با کیر خفه اش کنن بیشعورا حس میکردم دارن انتقم داف بودن وزشتی خودشون و زنشونو از مامانم میگیرن با اینکارا بیشتر مثه حیوون رفتار میکردند.کل ارایششو هرچی زحمت واسه خوشگل کردن خودش کشیده بود پاک شده بود ماتیک لبش روی کیر اون دوتا بیشتر دیده میشد تا لب مامانم موهای خوشگل و طلاییش رشته شته چسبیده بود به صورت خیس یا پیشونی مامانم . مامان فرشته ام خواهش کرد دستشو باز کنند که کردند. فکشو با دستاش میمالید طفلکی واقعا دهنشو گاییده بودن.بلندش کردن روی همون کولر خمش کردن اقا رسول سریع ساپورتشو با شرتش کشید پایین تا زانوهاش پاهاشو باز کرد از هم با یه حرکت کیرشو کرد توی کصش
از کلفتی کیرش مامانم یه اخ بلند گفت و جواب رسول هم یه جووننن بلندتر بود.دستاشو گذاشته بود روی شونه های مامانمو و با شدت کصشو میکرد نمیدونم چی مصرف کرده بود ابشون نمی اومد .ناله های مامانم بلند و بلند تر شده بود گاهی جیغ هم میزد مخصوصا موقعی که کیرشو محکم میزد ته کصشو نیگه میداشت .صدای شالاپ شالاپ کیر توی کص مامانم و جیغیای پیوسته و آخ گفتناش روانیم کرده بود یعنی هممون غیر مامانمو چون بیشتر داشت درد میکشید از کیر رسول.دیدم بهنام اومد سمت من وبهم ارروم گفت لخت بشم.منم لخت شدم با بادی مامانم فقط توی تنم وایسادم.بهنام یکم کونمو انگشت کرد و برگشت سمت مامانم. رسول رو زد کنار و با سر اشاره کرد طرف من .خودشم کیرشو کرد توی کص مامامنم.دوباره صدای ناله های مامانم بلند شد البته ارومتر ناله میکرد بنظر لذت بیشتر شده بود تا درد کیر بهنام کوچیکتر بود یعنی کوچیک نبود تقریبا خوب و کلفت بود کیر رسول اقا عجیب بزرگ بود
رسول هم تا کشید بیرون اومد سمت من وکرد توی دهن من کیرشو
-بخور کیرمو کونی .طعم کص مامان جونت چجوریه ها ها؟خوشت میاد شیرینه کصش .بخور جنده.هر دو جنده این
البته اروم میگفت . واقعا هم شیرین و دوسداشتنی بود طعم کص مامانم .منم واقعا از لیسیدن کیر خیس رسول اقا که از ابکیر و پیشاب خودش و اب کص مامانم خیس خیس بود لذت میبردم اونم توی لباس سکسی خود مامانم که تنم بود. خوب تمیزش میکردم و کامل میخوردم.واقعا بزرگ بود.
در همین حین دیدم یکی از کنار من رد شد یه نگاهی بهم انداخت یه جوونی گفت و رفت طرف بهنام که مشغول کص مامانم بود
شریک دیگه بود نادر.اون قد بلند و لاغر بود.
رسول بی توجه گفت
-کونی لباس مامان جندته تنته؟؟
کیرشو از دهنم کشیدم بیرون و یه اره تحویلش دادم
مامانم اینقدر مشغول دادن بود و بهنام چنان کصشو میگایید تا نادر کنار مامانم نایستاد و با دستاش تاپ مامانمو زد بالا تا سینهشو بماله نفهمید یکی دیگه هم اضافه شده.نادر رو که دید نزدیک بود غش کنه.یه آه بلند از سر درد کشید و سرشو گذاشت روی سقف کولر.دیگه حتی توان اعتراض نداشت.میدونست تا این یکی هم ابشو توی کص و کونش نیاره ول کنش نیستن
نادر اما سر مامانمو بلند کرد انگشتو کرد توی دهن مامانم بعدم تاپ و سوتینشو کامل در اورد یکم چنگ زد و بدون حرفی شونه مامانمو گرفت و چرخوندش سمت چپ کیر بهنام از توی کصش در اومد .مامانم خواست قد راست کنه نادر نزاشت و سریع دوباره خمش کرد از کمرش .کیرشو مالید به دهن مامانم اونم فهمید منظورشو و دهنشو باز کرد نادر هم چپوند توی دهن مامانم کیرشو.
کیرش مثه خودش لاغر باریک بود ولی تر و تمیز کامل شیو کرده بود
رسول هم دید کیر بهنام در اومده سریع رفت سمت مامانم و بهنامم اومد طرفم کیرشو کرد داخل دهنم حالا نوبت چشیدن طعم کص مامانم از روی کیر بکن دیگه اش بهنام بود.با لذت اونو هم میخوردم ومیلیسدم
اقا رسول یکم کرد توی کص مامانم همزمان انگشتاش کون مامانو میمالید تا باز بشه .چنتا تف انداخت مامانم همینجوری که از کمر خم شده بود روی کیر نادر و کیر اونو میخورد کیرو از دهنش کشید بیرون و التماس کرد
-نهه نهه کونم نه. بسه دیگه رحم کن اقا رسول کصمو بکن کون نهه.لطفا لطفا
رسما به پاش افتاده بود مامانم تا کونشو بیخیال بشه
-اه ه اه مگه میشه این کون نازو بیخیال شم خفه شو جنده تا کونتو نکنم شوهرتم بیاد در مغازه نمیزارم ببرتت.
مامانم ناله ای کرد و گفت
-تو روخدا حداقل چربش کن وازلین یا کرم بزن یکم
-کرم کجا بود
ولی من از اتاق مامانم کرم رو برداشته بود سریع از تو جیب شلوارم کرمو برداشتم دادم بهش تا مامان بیچاره ام کمتر درد بکشه
یکم کرم زد و سر کیرشو خواست فرو کنه نمیشد هرکار میکرد.مامانم هم مدام ناله میکرد.بالاخره نادر گفت بزار اول من بکنم جا باز بشه .
جاشونو عوض کردن نادر رفت پشت مامانمو گرفت کشوند طرف همون کولره و خمش کرد ساپورتشو تا مچ پاش داد پایین. کامل پاشو از هم باز کرد
و کیرشو اروم کرد تو کون مامانم
مامان فرشته یه جیغی زد و با گریه همش میگفت دردم میاد درش بیار ولی گوش کسی بدهکار نبود نادر سانت به سانت فرو میکرد و بیشتر از کون مامانم کام میگرفت
تا اینکه کل شو کرد داخل و اروم شروع کرد تلمبه زدن.دیگه ناله های مامانم شده بود جیغای ممتد .صدای فروت فورت عقب جلو شدن کیر توی کونش نادر و بقیه رو دیوونه کرده بود.ناله های مامانم بیشتر از اینکه دل اونا رو به رحم بیاره حشری ترشون میکرد.دیگه قشنگ کیر نادر کون مامانمو باز کرده بود و داشت راحت کونشو جر میداد.بالا تنه لخت مامانم پایین تنه هم تقریبا لخت بود فقط ساپورت وشرتش دور مچش جمع شده بود.یه لنگه کفشش در اومده بود از پاهاش و اون لنگه کفش هم هی از زیر پاش در میرفت پاشنه بلند بود بالاخره همینجوری که کونش تلمبه میخورد با چنتا تلمبه شدیدتر به کونش و تکونایی که میخورد مامانم از درد و شدت عقب جلو شدن کیر توی کونش اون لنگه هم از پای چپش در اومد
رسول اقا هم اومد طرف من و کیرشو بجای بهنام کرد داخل دهنم گفت
-خوب خیس کن کیرمو که بعد نوبت منه کون مامان جونتو جر بدم خوب خیسش کن تا راحت بره تا تهش کمتر درد بکشه مامانت
من هم واقعا با جون و دل میخوردم و خیسش میکردم تا ببینم کامل میتونم این هیولا رو تو کون مامان فرشته ام ببینم یا نه.خیلی دوس داشتم ببینم چه صدایی از مامانم درمیاره موقع گاییدن کونش. چه صدایی از کون مامانم در میاد و هم چه صدایی از دهن مامانم موقعی که از درد جیغ و ناله میکنه
بالاخره رسول رفت سراغ مامانم .نادرو زد کنار و اونم اومد سمت من تا کیر پر از طعم لذیذ کون مامانمو به خورد من بده بی معطلی کیر نادر که تازه از کون مامانم در اومده بود و داغ داغ از حرارت کون مامانم بود رو خوردم طعم کونش از روی کیر بکنش عالی بود خوشمزه ترین چیز دنیا بود برام کلی تف و چربی کرم و ابکیرروی کیرش بود همه رو نوش کردم.مامانم تا فهمید رسوله هنوز سرکیر رو نکرده بود اشکاش جاری شد.رسول بی توجه به ناله و التماس های مامانم سرشو کرد داخل.مامانم ناله هاش شدیدتر شد.اقا رسول کیرشو ارروم اروم میکیرد داخل که با هر سانت کیرش که میرفت تو کون مامانم بیشتر کونش و بدنشو تکون میداد.بالاخره طاقت نیاورد مامانم و بلند زد زیر گریه.هرجور بود خودشو از زیر کیرش کشید جلو و کیر رسول که تا نصفه داخل شده بود در اومد .مامانم بنای خواهش و گریه گذاشت ولی بیفایده بود.رسول عصبانی تر چنتا محکم زد به کون مامانم با با دستای چاقش که صداش پیچید توی مغازه و بزور مامانمو نشوند رو زمین حالت داگی همینجوری روی زمین لخت.به بهنام گفت اینو محکم نیگه دار بهنامم هم اومد جلو و شونه مامانمو محکم گرفت.مامانم فهمید دیگه باید تحمل کنه تا رسول هم کارشو تموم کنه با کونش .کیرشو اینبار سریعتر کرد داخل و با یه حرکت دیگه تا بیخ کرد توی کونش.مامانم با دستای ناز و سفیدش از شدت درد میکوبید رو زمین و بلند داشت گریه میکرد.صدای جرینگ جرینگ دستبند ودوتا النگوهاشو میشنیدم که میزد به زمین.دیگه تقریبا کل کیر رسول توی کونش جا گرفته بود .بهنام دیگه ول کرده بود بدن مامانمو.رسول با یه دست گردن مامانمو گرفته بود و با یکی دیگه کونشو یکم ثابت نیگه داشت و بعد شروع کرد توی کونش تلمبه زدن .همزمان تف مینداخت روی سوراخ کونش تا راحتتر عقب جلو بشه سرشو چرخوند .به من رو کرد خیلی اروم گفت
-بیا تف کون توی کونش تا خوب لیز بشه کمتر درد بکشه
سریع ولی بیصدا نزدیک شدم و خم شدم روی کون و کمر مامانم برای اولین بار لخت اونم اینجوری میدیدمش. ناخوداگاه اول با زبونم یکم سوراخشو لیسیدم و همزمان کیر رسول رو بعدتر تا تونستم تف ابدار انداختم تا راحتتر وبیشتر بتونه کون مامانمو بگاد بتونه کیرشو تا تخماش با تفای من بکنه توی کون مامانم.دیگه رسما داشت مامانمو جرواجر میکرد نامرد.یکم نگران شدم ولی با اون صدای حشری کننده فورت فورت رفت و امد کیر توی کون مامان با هق هقش با بلند شدن صدای فورت فورت عقب جلو شدن کیر توی کونش که گریه های مامانمو تبدیل به ضجه کرد و داشت از درد زمینو گاز میگرفت و و داد های حشری کننده و کرکنندش و خواهشهاش گوش همه رو کر کرده بود بیخیال نگرانی از وضعیت مامانم شدم .مغزم دست خودم نبود نمیدونم چی فرمون میداد بهم اب بیناموسی که یه بند ازم میریخت یا خارش اوب کونم شایدم هر رو. دوس نداشتم این لحظه تموم بشه
مامانم اینقدر زیر فشار کیر کلفت رسول توی کونش بود که فکر کنم اگه من جلوشم میرفتم منو نمیشناخت.دوباره سرخود رفتم جلو اینبار به اقا رسول اشاره کردم چشای مامانمو بگیره .اونم با دستش گرفت من خم شدم زیر کص مامانم یکم کص خوشگلشو که یکم مو داشت بالاش و خیلی هم سفید و داخلش صورتی بود البته الان قرمز شده بود از شدت گایش.بعدم دوباره کونشو لیسیدم که رسول اینو دید کیرشو کامل دراورد و کرد توی دهنم حالا داشت مزه ی کون مامانمو از روی کیر بکنش اونم در لحظه داغ داغ میخوردم توی ابرا بودم.هرچی تف و کرم و سفیدی که از کون مامانم ترشح شده بود و روی کیر رسول مونده بود خوردم بعدش رفتم سراغ کون مامانم دور کونش سفیدی لزجی جمع شده بود و با کلی خیسی تف و البته کرمی که از توی کون مامانم کشیده شده بود دور سوراخ کونش همه رو لیسیدم و نوش کردم زبونمو تا جایی که تونستم کردم توی کون داغ و تنگ و نرم مامانم بعد چنتا تف حسابی انداختم تا دوباره کیرشو محکمتر بکنه توی کون تنگ مامانم
که رسول اینو دید رسما به جنون رسید منو زد کنار مامانمو همینجوری به شیکم درازش کرد کف زمین و کل وزنشو انداخت روش وتا تونست توی کونش با شدت تلمبه میزد مامانم چنان جیغ میزد صداش تا سر خیابون میرفت فکر کنم دیدن بدن لخت و نازش که کف سرامیکای فروشگاه دراز بود و سینه هاش چسبیده بودن به سرامیکا و کیری به اون بزرگی که کونشو داشت جر میداد روانی میکرد منو نه فقط منو بقیه رو هم. بهنام و اقا نادر هم مشغول فیلم گرفتن از جر خوردن مامانم شدند صحنه رو نمیشد از دست داد.رسول با دست چپش گردن مامانمو گرفته بود و دست دیگه شو رد کرده بود زیر سینه شو و از زیر بقل رد کرده بود. صدای خرناس میداد موقعی که کیرشو میکرد توی کون مامانمو و در می اورد یه صدای خاصی وقتی که کیرشو تا ته میکوبید توی کونش از گلوش در میومد غیر ارادی مثه آکککک آکک .گوشی مامانم شروع کرد به زنگ خوردن بهنام نیگاهی انداخت و با خنده گفت شوهرشه نادر هم خندید ولی رسول بی توجه کارش که گاییدن کون داغ و تنگ مامانم بود رو ادامه داد .بابام که سهله فکر نکنم اگه کل محل هم جمع میشدند نمیتونستن از روی مامانم بلندش کنن .بعدم کیرشو تا بیخ کرد داخل و نیگه داشت و کل ابشو خالی کرد توی کون ناز و خوشگل مامانم.همینجوری که نفس نفس میزد با اون شش های سیگاریش خودشو ولو کرد روی مامانم.مامان فرشته هم هنوز اروم گریه میکرد ولی صداش ارومتر شده بود طبیعی هم بود دیگه یه کیر کلفت بیست سانتی کونشو جر نمیداد.بهنام رسولو عقب کشید اونم با بی میلی از روی مامانم بلند شد.اومد سمت من من بی اختیار نشستم تا اون کیر هیولایی که اینجوری بیناموسم کرده بود و کون تنگ مامانمو جلوم جر داده بود و اینجوری مامانمو به گریه و داد و بیداد انداخته بود ببوسم و بلیسم.کلی ابکیر که به سفیدی میزد از کیرش اویزون بود نمیدونم کرمهای مرطوب کننده بود که جمع شده بود یا ترشحات کونش.با لذت وصف نشدنی کیرشو میخوردم ناخوداگاه داشتم از این کیر گنده بابت جرواجر کردن مامانم تشکر میکردم وبهش حال میدادم.رسول هم فهمید و با دستاش سرمو برد زیر خایه هاش بهنام هم با شرت مامانم دور کونشو تمییز میکرد یکم جلوتر رفتم ودیدم دور سوراخ کونش قرمز قرمزه و یکم هنوز باز مونده با اینکه دیگه کیری توش نبود با فشار دستای بهنام از کون مامانم ابکیر زد بود بیرون زیاد بود همه رو وسط شورت مامانم جمع کرد بعدش به مامانم گفت
-برگرد بشین جنده میخوام کونتو خالی کنم
سریع برگشتم عقب پشت همون یخچال بزرگ
بیحال و داغون جواب داد مامانم
–چرا ولم کن درد میکنه تنم
-میگم برگرد میخوام بریزم توی شرتت ابکیرا رو
-میخوای چیکار اخه
-هیچی میخام خورد یکی بدم
مامانم فکر کرد منظورش اونه با چندش گفت
-اه اههه من نمیخورما بکشی منو نمیخورم از خوردن ابکیر بدم میاد تازه اونم اینجوری از توی کون در اومده
بهنام خندید و گفت
-نگران نباش تو نه از تو هم حقیر تر و کونی تر پیدا میشه
که منظورش واضح بود کیه.
مامانم به سختی نشست روی باسن. بهنام یه وری کرد کون مامانو و بهش گفت فشار بده با فشار اون بقیه ابکیرا خارج شد روی شرت .خوب که ابکیرا رو جمع کرد اومد سمت من پشت یخچال. اقا رسول دیگه ولم کرده بود کنار رو صندلی سیگار میکشید و نیگاه میکرد.بهنام شرت مامانمو جلوم باز کرد وای باورم نمیشد پر ابکیر بود مگه چقدر اب داشت کمر این رسول با لذت زبون میزدم و اروم میکشیدم توی دهنم نمیخواستم این لذت زود تموم بشه انگار یه پسربچه یه شکلات رو اروم میخوره تا دیرتر تموم بشه.بهنامم جلوم شرت مامانمو نگه داشته بود مثه اینکه به یه سگ داشت غذا میداد همه ابکیرا رو با زبونم تیکه تیکه بالا کشیدم و قورت دادم ابکیری که بعد یه ربع گاییدن کص و ترکوندن کون مامانم توسط یه عوضی توی کونش کامل خالی شده بود و یه عوضیتر به نام بهنام کشیده بود بیرون تا خورد من بده تا بیشتر منو تحقیرم کنه اخر سر کل شرت که کوچیک بود و حالا جمعتر هم شده بود روی کرد توی دهنم و گفت
-کونی مادرکصو درش نمیاریا
همزمان نادر رفت سر وقت مامانم تا ابشو بیاره احتمالا تو کونش.انگشتشو مالید در سوراخ کون مامانم.(حدسم درست بود)بلند گفت
-رسول بیچاره رو چیکارش کردی این دیگه کرم و وازلین حتی تف هم نمیخواد
بعدم خنیدید .رسول و بهنامم خندیدن.رسول گفت
-ما اینیم دیگه داداش
انگار واسشون به زور گاییدن کون یه زن دیگه و جرش دادن و هرکاری خواستن باهاش کردن افتخار بود براشون .مامانم با چشای خوشگل و نازش که خیس از اشک بود و همین ریملاشو ریختو بود روی پلک و زیر چشاش با صدای لرزون و خواهش گفت
-میشه بزاری یه چیزی زیرم پهن کنم زانوهام زخم شده
دیگه برای کون دادن یا ندادن حرفی نمیزد حالا دیگه فقط میخواست درحالی که قراره دوباره کونشو جر بدن یه چیزی زیرش پهن باشه تا تن ظریف و نازو سفیدش کمتر ساییده بشه
نادر خواست رومیزی رو برداره که بهنام عوضی نزاشت بجاش همون مانتو ساپورت مامانمو انداخت جلوش گفت
-همینارو پهن کن زیرت
عوضی از من و تموم خونواده ام بیزار بود انگار هرجوری میخواست تحقیرمون کنه .مامانم حرفی نزد یعنی نمیتونست بزنه.مانتو و ساپورتشو انداخت زیر و حالت داگی منتظر موند
نادر رفت پشت و کیرشو با چنتا تف و یکم فشار اضافه که باعث شد مامانم از درد به خودش بپیچه .کیرش که جا افتاد داخلش موهای مامانمو چنگ زد توی مشتش و شروع کرد کونشو دوباره گاییدن باز صدای ناله ها وجیغای مامانم بلند شد.
-اههه اخخخخخ اخخخخخخ خخ ایییییی ایی درش بیار تور وخدا در بیار بسه دیگه ولم کنین جون هرکی دوس دارین بسه ولم کنین
خیلی طول نکشید که باز صدای هق هق گریه شو بشنوم ولی نادر بی توجه با شدت میکوبید تو کونش دو سه دقیقه ای همینجوری کونشو گایید و یهو وایساد و کیرشو کشید بیرون انگار از این پوزینش خسته شد.مامانمو نشوند رو باسنش یه وری خودش هم از پشت دراز کشید پای راستشو داد بالا و دوباره کرد داخل کونش.دست راستش هم گردن و سینه ی مامانمو گرفته بود.تو این حالت کمتر مامانم دردش می اومد انگار. چون گریه اش قطع شده بود تقریبا و فقط ناله و جیغای ریز میکرد و هق هق های خفه ای از گلوش در می اومد.بالاخره اونم ابشو توی کون مامانم اورد.بهنام که زیاد معطل شده بود بیصبرانه اومد سمت من شرت از دهنم کشید بیرون وبرگشت و نادر کنار زد مامانمو توی همون حالت یه وری مجبور کرد با فشار ابکیر توی کونشو خالی کنه روی شرتش با تعجب نیگاه میکرد براش سوال شده بود اینکار. نمیدونست طفلک ابکیرای تو کونش رو به خورد پسرش میدن.شرت پر ابکیر رو داد دست نادر و اونم اومد سمت من اول کیر تازه از کون مامانم در اومده رو کرد توی دهنم دوباره اون طعمو و عطر لذیذ ابکیر بکن مامانم و کون مامانم توی دهنمو و سرم پیچید.خوب کیر پر از ابکیرو تمییز کردم.حس اینکه این کیر تا همین سی ثانیه پیش توی کون ناموسم مامانم بوده حالا توی دهن من عقب جلو میشه لذت بخش بود بینهایت.بعدش شرت پر ابکیر رو دوباره کرد توی دهنم و منم ابکیرای از کون در اومده مامانمو حسابی خوردم وشرتشو توی دهنم نیگه داشتم
میدیدم بهنام مامان فرشته مو با خشنوت چرخوند تا کونشو بررسی کنه یه سوتی کشید و با خنده گفت
-بابا اقا رسول اقا نادر من خیچی به درک .چیزی از این بدبخت هم واسه شوهرش میزاشتین.این فکر نکنم بتونه بره دسشویی جلوی خونوادش باید یه وری راه بره
بلند خندید اونا هم همراهی کردن. مامانم با نفرت نگاهش میکرد .مامانمو بزور بلندش کرد. روی یه میز به پشت درازش کرد و پاهشو جفت داد بالا و کیرشو کرد توی کصش.مامانم خیالش یکم راحتتر شد فهمید حداقل این یکی کونشو بیخیال شده.شروع کرد با شدت تلمبه زدن توی کصش پاهای سفید و نرم مامانم برافراشته شده بود و از شدت تلمبه های بهنام تکون تکون میخورد زنجیر توی پای راستش حسابی چرخ میخورد و اون رنگ طلا باعث شده بود سفیدی پاهای مامانم بیشتر برق بزنه.ناله های اروم وکشدارش نشون از عقب جلو شدن عمیق یه کیر کلفت توی کصش داشت.یهو گوشیش زنگ خورد.بهنام دست نیگه داشت و گوشیه مامانمو برداشت گفت
-باز شوهرته چیکار داره.دفعه سومشه فکر کنم.جواب میدی؟
مامانم تا گفت اره و گوشی رو گرفت قطع شد گوشی رو بازکرد و گفت
-دوباره؟ شیش هفت بار زنگ زده طفلکی
بعدم خودش زنگ زد به بابام.منم یهو یادم اومد گوشیمو نیگاه کردم دیدم منم چنتا تماس از بابام دارم.به یه صدای نزار و بیحال و داغون مامانم حرف میزد
-الو سلام عشقم اره خوبم جان حواسم نبود اههه.اره عزیزم خیالت راحت همه چی خوبه.
همزمان که داشت با بابام حرف میزد کیر بهنام توی کصش بود و ارروم عقب جلو میکرد
-اره عزیزم جنسا رو دیدمممم خوبه قیمتها هم خوبهههه شاید گرفتم چیزی
بهنام علامت داد قطع کنه تا گاییدنشو ادامه بده.ولی بابام ول کن نبود پشت خط.
-اره عشقممم اصلا نیاز نیستتت اره ماهان ماهان هم کمکه نیاز نیست بیاییی.نه صدام یکم خسته است خسته شدم آخه ناراحت نباش چیزیم نیستتت.مممریض نشدممم عزیزمم
بهنام حوصله اش سر رفت و شروع کرد توی کصش تلمبه زدن
شلوپ شلوپ شالاپ صدای رفت و امد کیر توی کص مامانم بلند شد مامانمو لبشو از سوز کصش گاز میرفت و صداش دوباره کشدار شد.با هر بدبختی بود بابامو پیچوند وقطع کرد با عصبانیت گفت
-نمیبنی دارم حرف میزنم با شوهرم حیوون میخوای بدبختم کنی.راستی پسرم کجاست؟؟
تازه یاد من افتاده بود
-اقا بهنام اقا رسول درو محکم بستین یهو نیاد تو پسرم
فکر میکرد من واقعا بیرون رفتم
بهنام هم بی توجه گفت
-نه رفته پیش یکی از بچه ها همین اطرافه گفتم علافش کنه خوب
بعدم گاییدن کص مامانمو شدیدتر کرد.بالاخره ابشو داخل کصش اورد و از لای پای مامانم کنار اومد.مامانم همینجوری لخت مادرزاد با اون بدن خوشگل و بینظیرش که هیچ اضافه وزنی نداشت روی میز دراز کشیده بود.پاهاش به طرز زننده وبیشرمانه ای باز بود و کص نرم ونازک و سفیدش زده بیرون و دست تکون میداد به ما ها لبه های کصش و تپلی خوشگلش.
بعد یه ربع بیست دقیقه بلند شد و سعی کرد خودش وتمییز کنه و بعدم خواست لباس بپوشه ولی اون سه تا هر کدوم یه تیکه از لباسشو برداشتن یادگاری
بهنام شرتششو و سوتینشو برداشت البته شرتشو داد بهم برم خوب بشورم وبراش بیارم سریع.رسول تاپشو برداشت و شالشو و نادر هم دید سرش بیکلاه مونده بزور ساپورت مامانمو از پاش دوباره در اورد و ورداشت واسه خودش.مامانم همینجوری نیمه لخت مونده بود وسط .یه مانتو خیلی کوتاه جلو باز تنش بود و یه کفش پاشنه بلند . پایین تن کامل لخت و حتی شرت هم نداشت بالا تنه هم نیمه لخت بود سعی میکرد با جلوی مانتوی کوتاهشو جمع کردن و با دست نیگه داشتن لبه های مانتوش سینه ها و شیکمشو بپوشونه.البته کونش لخته لخت نصفه بیرون بود چون مانتوش خیلی کوتاه بود
از توی کیفش یه شلوارک نازک که تا روی ساق پاهاش بود به رنگ سفید گل گلی پوشید بدون شرت. گفت
-خداروشکر اینو دیروز خریده بودم توی کیفم مونده بود
منم سریع رفتم بیرون تا مامانم بیاد و بریم خونه.بهم زنگ زد گفتم الکی من تا دو دقیقه جلوی در منتظرم با تاکسی.تاکسی رو پیدا کردم. در اومد حسابی داغون و به هم ریخته بود صداش هنوز میلرزید و خسته خسته حرف میزد چشاشو ازم میدزدید و اصلا بهم نگاه نمیکرد منم همینطور فقط وقتی حواسش بهم نبود دیدش میزدم و از دیدن بدن ردیف و سکسیش لذت میبردم وعاشق این بدن داغ و سکسی و اون صورت خوشگلش بودم که همه ی مردا رو جذب خودش میکرد.سر و روش البته عجیب بود یه زن داف و میلف رو تصور کنید با یه شلوارک نازک که خط کصش معلوم بود و معلوم بود شرتی پاش نیست.مانتو کوتاهشو بزور جلوش جمع کرده بود تا سینه شو بپوشونه بدون هیچ تاپ یا بلوزی پیرهنی چیزی و بیشتر شکم و سینه ی لختش خودنمایی میکرد چندنفر رهگذر با چشاشون مامانمو سرتا پا لیس زدن تاکسیران با تعجب به سر و وضع این زنه نیمه لخت که من مدام مامان صداش میکردم نگاه میکرد.اونم البته با وقاحت مدام از توی اینه دنبال پستونای بلوری مامانم میگشت و سعی میکرد جاهای بیشتری از بدن لختشو دید بزنه.من هم انگار نه انگار که ساپورتش از تنش ناپدید شده و شلوارک جاشو گرفته و بالا تنه اش لخته بی هیچ تاپ و سوتینی.راننده بزور ازمون پول رفت اونم نصف پولو میانسال بودش با موهای جو گندمی.با من صحبت میکرد اما روش سمت مامانم بود .وقتی رسیدیم مامان فرشته ام بهم گفت
-عزیزم برو بالا از کشوم یه تاپی بلوزی واسم بیار اون تاپم کثیف شد درش اوردم قبل اینکه بریم بالا بپوشم
منم سریع رفتم و اوردم

قسمت 9

یک هفته ای خبر خاصی نبود. فقط اینکه اقا رسول خیلی گویا از کص و کون مامانم راضی بود چون فرداش واسه هدیه یه سشوار با کیفیت و گرون فرستاد با خودم گفتم بازم دم اون گرم بقیه فقط میکردن ول میکردن این حداقل یه حالی داد به مامانم هرچند کوچیک. برای اتاق زیر راه پله ها یه سرایدار تقریبا جوون که بهش میگفتیم اقا قدرت که از یه شهر دیگه اومده بود البته به اسم سرایدار در واقع چون فقیر بودش بابام بهش جا داده بود از فامیلای دورمون هم یه جورایی حساب میشد حدود سی و خورده ای سالش بود قرار بود کارای سرایداری هم بکنه .ساختمون ما چهار طبقه داشت هر طبقه یه واحد. دو طبقه ی اول مال ما بود که اولی رو اجاره داده بودیم به خونواده به اسم اقای جباری یه تک پسر دانش اموز داشتن به اسم مبین کنکوری بودالبته پسر خاله این مبین به اسم سعید هم پیش خاله اش بود یعنی همین زن اقای جباری زندگی میکرد که سال اخر مهندسی نمیدونم چی بود این پسرخاله ای این مبین به اسم سعید هم دانشجو شهر ما شده بود.دو طبقه ی بعدی مال یه خونواده بود یه زن شوهر پیر بودن که معمولا میرفتن خونه عروس دومادشون.ولی طبقه اخر رو اجاره داده بودن به یه خونواده دیگه که اونا هم دو تا پسر به اسم های بهزاد اونم کنکوری بود 18 ساله و یه پسر کوچیک حدود 7 ساله
رفتم پارکینگ یه چیزی بیارم انبار هم همونجا بود.توی سکوت ظهر پارکینگ یه صدای نفس نفس و ملچ ملوچ می اومد پاورچین رفتم دیدم خواهرم با لباس خونه توی ماشین اقای جباری نشسته داره ساک میزنه در ماشین باز بود نمیدیدم کیر کیه یعنی خود اقای جباری یا پسرش بود.حسابی داشت کیرشو میخورد.با خودم گفتم خوش به حال این پسره. خوش شانسه یه دختری که از خودش 12 سال بزگتره واسش ساک میزنه و قراره بهش کص بده اونم دختری به این دافی و خوشگلی بعدش من که از این پسرک ده سال بزرگتر بودم کون میدادم اونم توی لباس خواهرم و مامانم الانم دارم میبینم خواهرمو مخ زده و قراره بکنتش و من حتی تخم نمیکنم برم جلو یا سر و صدایی بکنم تا ابجیمو ول کنه که هیچ لذت هم میبرم از دیدن ساک زدن خواهرم. که دیدم بدن یه پسر بالا اومد وهیچکدوم . بلهه بله. سعید پسرخاله مبین بود.پیاده شد خواهرمو حالت خمیده فرستاد توی ماشین شلوارکشو که تا زانوهاش بود سریع کشید پایین و با چنتا تف کیرشو بی مقدمه کرد توی کصش صدای اه کشیدنای خفه ابجیم بلند شد یهو یه صدای در پشت سرم اومد.برگشتم ولی نفهمیدم کسی بود یا در رو من خوب نبسته بودم حالا بسته شد.من ناخوداگاه نشستم خواهرم از ترس از توی ماشین اومد بیرون درحالی که شلوارکشو میکشید بالا گفت
-سعید کی بود گفتم که جاش نیست اینجا کسی میبینه
-نه بابا هیشکی نبود خیالت تخت
همزمان هم سعی میکرد شلوارک خواهرمو بده پایین تا کیرشو برگردونه همونجایی که بود. با هر بدبختی بود دوباره خواهرمو برگردوند همون حالت تا گاییدنشو ادامه بده البته خودشم ترس داشت همش دور برشو نیگاه میکرد زیاد گایدن کص مهشید رو طول نداد که ابشو ریخت روی کونش یعنی از اونجا فهمیدم که شنیدم
-اههه سعیددد گفتم ابت اومد نریز روی بدنم بدم میاد حالا باز باید برم شلوارکمو عوض کنم.کونمو کثیف کردی اهه هه. دستمال بده ببینم
ولی هرچی سعید توی ماشین گشت دستمال کاغذی پیدا نکرد اخر سر یه لنگ داد دستش
-فقط همینه میخوای بخواه و الا جمع کن بریم مهشید
ابجیم ناچار خودشو با لنگ ماشین تمییز کرد.واسم سوال بود دختر به این خوشگلیو تر و تمیزی اینقدر کلاس میزاشت و بعضی پسرا رو تو کف میزاشت.اینقدر راحت ایینقدر حقیر توی ماشین کص میداد و بعدش هم بدتر با لنگ خودشو تمیز میکرد.حالا دوس دختر من تا کلی واسش خرج نکنم و منت شو نمیکشیدم و قبل سکس هم نیم ساعت کصشو نمیخوردم بهم یه کص کوچولو اونم به زور نمیداد.واقعا سوال بود واسم چرا دخترا با بعضیا اینجوری با غرور رفتار میکنن با بعضی هم اینجوری ذلیل و حقیرانه.من هم معطل نشدم دیگه و برگشتم تو راه پله قدرت سرایدار رو دیدم.یعنی قدرت بود درو باز و بست کرده بود؟؟ نمیدونم رفتارش محترمانه بود البته یه لبخند کیری رو لبش بود.رسیدم در خونه صدای سلام علیک خواهرم و قدرت اقا رو هم شنیدم
هنوز منو خواهرم با هم سرسنگین بودیم البته از خجالت یعنی از طرف من خجالت بود و از طرف اون هم بیشتر خجالت و تا حدی هم ناامیدی از داداشش سخت بود قبول اینکه داداشش کون میده اونم به بکن خودش.دیگه خیلی جلوش پرده پوشی نمیکردم میدونست همیشه زیر لباسم شرت و تاپ زنونه دارم.حدود ساعتای چهارشنبه بود که علی زنگ زد و گفت
-کونی چرا خواهرت جواب نمیده گوشیشو
-نمیدونم چیکارش داری
-به تو چه قرار بود یه ساعت پیش بیاد پایین دنبالم برو با دستای خودت ورش دار بیارش پایین میدونی که بیام بالا همتونو میکنم تو و خواهرت که سهله مامان و بابات هم میکنم
فکر کردم خوابه رفتم دیدم بیدار نشسته رو تخت.بیدار و اماده بیرون رفتن.یه ساپورت زرد تنش بود و با یه تاپ همرنگ .مانتوی جلوباز بلند سفید هم پوشیده بود منو دید هیچی نگفت بهش گفتم
-ابجی پایین کارت دارنا
-کیه
-اوم اومممم راستش علی
نگاه تندی بهم انداخت و باز سرشو برگردوند زیر لب گفت
–میدونستم .
بهش گفتم
-مهشید منتظرته ها
-به درک بره به جهنم عوضی
-ابجی عصبیش نکن ابروریزی راه میندازه اینا ازون چیزی که فکر کنی عوضی ترن برو ببین چی میگه
یه دقیقه ای مکث کرد بدون حرفی پاشد و شالشو سر کرد صندلشو پوشید راه افتاد منم دنبالش
-تو کجا میای
-نمیدونم الدنگ گفتش حتما تا ماشین باهات بیام
پایین دیدم علی و امید توی ماشین منتظرن خواهرم امید رو دید وایساد ولی من از عقب هلش دادم سمت ماشین درعقبو واسش باز کردم نشست.حس واقعا بدی بود اینکه داشتم خودم بزور خواهرمو بزور سوار ماشینی میکردم که دو تا نره خر الدنگ حسابی کمرشونو سفت کردن واسه گاییدنش هنوز حس جنسیم بیدار نشده بود.علی گفت
-تو هم سوار شو.میریم بیرون شهر یه هوایی بخوریم تو هم بادی به کلت میخوره
نشستم کنار خواهرم راه افتاد فکر کردم میریم سمت باغ امید.ولی دیدم رفت طرف کمربندی اول جلوی یه بستنی فروشی پیادمون کرد هوس اقا امید بود تا بستنی بخوریم .خواهرم مثه همیشه توی اون لباسا میدرخشید حسابی خوشگل وداف.یهو علی گفت
-ماهان دلم گرفت یکم ساپورت خواهرتو بکش بالاتر ببینم سفیدیشو
با وجود اینکه ساپورتش کوتاه بود. ولی هوس بیشتر کرده بود خواهرم فکر نمیکرد من عمل کنم به حرفش نشستم جلو پاهاش و اول پای راستش رو یکم دادم بالاتر تا قشنگ ساق سفیدش بیشتر دیده بشه که خواهرم با اخم دستمو پس زد و اون یکی لنگو خودش داد بالاتر صدای جوون گفتنای امید و علی بلند شد بستنی و خوردیم سوار شدیم و باز راه افتاد بعدم پیچید توی یه خاکی که رفت و امدی توش نبود.پرسیدم نمیری باغ امید اینا
-نه بابام و مامانم اونجان
امید جوابمو داد.فکر کردم واقعا هدف هواخوریه.خواهرمو نگاه کردم اونم یه ذره خوشحال شد لبخند روی لبش اومد
چند کیلومتری توی خاکی رفتیم و بالاخره وایساد.پیاده شدند منم. ولی مهشید توی ماشین موند.علی یهو گفت
-اااه اصل کاری پباده نشده مگه عروس اوردیم پیادش کن جنده رو. کونی جون
خطابش به من بود خیلی بدم اومد من کونی ولی خواهرمو جنده نمیدونستم اینکه اون الدنگ چی میگفت واسم مهم نبود.ولی حرفشو گوش کردم.درو باز کردم و دستشو کشیدم و اونم اومد پایین
علی اومد سمت خواهرم از جلو بقلش کرد و امیدم هم از پشت.مهشید رو ساندویچ کرده بودن و حسابی میمالیدنش علی دست راستشو کرده بود تو ساپورت و شرت خواهرم و کصشو میمالید امید کونشو دستمالی میکرد بهم گفت علی
-کونی کیرمو بخور بیکار نشین وقتی دارم خواهرتو انگشت میکنم
منم نشستم بی هیچ حرفی شلوار و شرت علی رو دادم پایین و سریع کردم دهنم.مهشید چشاشو بست تا ساک زدن منو نبینه.ولی من داغ کرده بودم حس بیغیرتی سر دولمو میسوزوند و حس کونی بودنم کونمو میخاروند.البته من میگم دول و الا اصلا کوچیک نیست کیرم و میشه گفت بزرگ حساب میشه ولی چه فایده که مدت ها میشد حدود دو سه ماهی حتی مثه مردا جق نزده بودم گاهی هم جق میزدم خودمو انگشت میکردم تا ابم بیاد
کیرشو حسابی میخوردم و کیف میکردم دارم کیر بکن خواهرمو راست میکنم تا بعدش خواهرمو جلوم جر بده .بعدم امید کرد توی دهنم کیر اونم پر تف میخوردم چشای مهشید هنوز بسته بود چهار تا دست داشتن عقب و جلوشو میمالیدن.امید از پشت تاپ خواهرمو زد بالا تا بتونه سینه شو بخوره ولی سخت بود واسش . مهشید رو برگردوند سمت خودش به ابجیم گفت تاپتو با دستات بگیر اونم نیگه داشت .سوتینشو کامل در اورد و انداخت دو گردن من و گفت
-فعلا مثه قلاده کرست خواهرتو ببند تا کارمون باهاش تموم بشه
میخواست که مانتو و تاپشو هم دربیاره که علی گفتش
-کاملا لختش نکن کسی بیاد بتونیم خودمونو زود جمع کنیم
بیشعورا انگار داشتن درمورد یه جنده خیابونی حرف میزدن امید شروع کرد وحشیانه پستونای مرمریشو خوردن علی هم ساپورت و شرت مهشید رو تا زیر کونش کشید پایین تا راحتتر بتونه کونشو انگشت کنه منم زیر پای اون سه تا مشغول ساک زدن کیر بکنای ابجیمک البته خواهرمم بزودی می اومد پایین.حسابی حشری شده بودن و یه بند کص میفتن
-جوون بخور کیرمو برای خواهرت بخور تا خوب راست بشه هرچی بیشتر بخوری بیشتر راست میشه و لیز میشه بیشتر میره توی کص خواهرت
امیدم به تقلید از علی میگفت
-کونی جنده بخور کیرمو واسه ابجی جندت اماده کن دوس داری کونشو جر بدم یا کصشو ها بگو کونی
-بخور کصکش مادرجنده .خونوادگی کصن جنده ان. بخور جرتون میدم همتونو میکنم
منم با فحشاشون بیشتر تحریک میشدم و میخوردم خیلی ساک زدنم طول نکشید که خواهرمو نشوندن رو زانوهاش و منم دیگه بلند شدم.ابجیم مشغول خوردن کیر اونا شد اول امید و و بعدم علی.دو طرفش ایستاده بودن و نوبتی میکردن تو دهنش.حسابی اوم اوم خواهرم بلند شده بود و منو کصخل میکرد از حشریت چونه اش خیس از ابکیرو اب دهن خودش بود.علی بی مقدمه به من گفت
-برو لاپای خواهرت کصشو بخورو حسابی خیس کن واسم .میخوریا دست نمیزنی به کصش که میکنم تو کونت دستتو. خوب اب بندازتش تا کیرمو بزارم سر کصش اب دهنت بکشه تو کصش خوب. برو خواهر کصده
مهشید با عصبانیت و ناراحتی کیر علی رو از دهنش کشید بیرن و گفت
-نه نه نکن بدم میاد بسه دیگه دیگه چی میخوای علی کافیه اون داداشمه حالا میخوای کصمو بخوره واست نه نمیزارم.
-زر اضافی نزن جنده کیرتو بخور بزار داداش جندت کارشو بکنه جنده پتیاره
-نمیشه نمیتونم علی من و اون خواهر برادریم میفهمی مگه تو خودت خواهر نداری بفهم
علی گویا خیلی بهش برخورده بود خواهرم خودشو با خواهر علی منو با خودش مقایسه کرده بود.البته یه خواهر بزرگتر داشت که ازدواج کرده بود و چنتا بچه داشت قیافش مثه خود علی کیری بود زد توی سر خواهرم و گفت
-هوی جنده یه بار دیگه خودتو با خواهر من مقایسه کنی اینقدر وسط همین بیابون میکنمت بمیری یا منو به این داداش کونیت تشبیه کن ببین چیکارت میکنم
بعدم ابجیمو بلندش کرد چنتا محکم زد با دستاش رو کص لخت ابجیم جیغ طفلک رو در اورد چنتا سیلی محکم زد به صورتش و اینجوری دهنشو بست
دوباره نشوندش تا کارشو که همون خوردن کیر بود از سر بگیره.مهشید با چشای گریون یه نیگاه به من انداخت ونشست روی دوپا . با خودش احتمالا فکر میکرد من به عنوان داداش دقیقا چه فایده ای دارم
منم دراز کشیدم روی خاک و سرمو کرد لاپای خواهرمو وای بار اول بود کصشو میدیدم یه کص سفید سفید بدون یدونه مو حتی . کامل شیو شده .برق میزد از سفیدی و تمیزی با زبونم لای کصشو باز کردم صورتی و خوشگل بود یه کص نسبتا کوچولو .با خودم گفتم کوفت این دوتا لاشخور بشه این کص واین بدن.کلی پسر حاضرن کلی خرج کنن تا یه شب با همچین دختری باشن یا باهاش ازدواج کنن. اول یه نفس عمیق از کص خواهرم کشیدم بوی کصش تموم شش و ریه و سرمو پر کرد تموم بدنش بوی عطر میداد دل دادم به کار زبونم حسابی میکردم توی کصش و در اوردم با هر برخورد زبونم به کصش بدنش یه تکون ظریفی میخورد نمیدونم از لذت بود یا خجالت از علی اجازه گرفتم و با دستام لبه های کصشو نیگه داشتم زبونمو کامل میکردم توی کصش و در می اوردم خیلی فرصت ندادن بهم .علی داد زد
-زد پاشو کونی. خونه هرچقدر دوس دارس کص خواهرتو بخور کصلیسیشو کن
بلند شدم خواهرمو هم بلند کرد پهلوی ماشین چرخوندش طرف ماشین و دستاشو گذاشت رو سقف پژو بهش گفت مانتو تو جمع کن توی دستت.خواهرم جمع کرد توی دستش. با پاش چنتا محکم زد به پای خواهرم به سمت بیرون تا پاش رو بیشتر باز کنه بعدم به من گفت
-کونی چنتا تف بنداز تو کص خواهرت چنتا رو کیر من
سریع نشستم با دستاش لبه های خوشگل کص ابجیمو باز کرده بود اول چنتا تف ابدار انداختم تو کصش بعدم رو کیر علی
اونم با یه حرکت کرد توی کصش.صدای اخ بلند آب آور خواهرم رو شنییدم نزدیک بود غش کنم.کیرم نبض میزد .علی دستاشو گذاشته بود روی شونه های مهشید و محکم توی کصش تلمبه میزد صدای اخ اوخ خواهرمو بلند کرده بود
-اخخخخخ خاخخخ اخخخ ایا ااییی درد درد وای ارومتر
دیگه منو فراموش کرده بود و داشت محکم گاییده میشد.سرشو گذاشته بود روی سقف و چشاش نیم باز بود.علی گفت
-تاپتو جمع کن جنده
خواهرم داد بالا علی هم از عقب چسبید بهش یعنی فاصله شو کمتر کرد.حالا دیگه فقط باسنشو علی عقب جلو میکرد و اینجوری کیرشو میکرد توی کص ابجیم.همزمان با دستاش پستوناشو میمالید و چنگ میزد
ولی شدت ضربه های علی و فشاری که مهشید تحمل میکرد نیگه داشتن مانتو و تاپشو واسش سخت کرده بود ومدام می افتاد خسته شد و گفت
-اه کونی تاپ و مانتو خواهرتو نیگه دار دیگه. تا من کارمو تموم کنم
منم نیگه داشتم هم تاپشو هم مانتوشو کامل بالا زیر گلوش جمع کردم. از دور یکی میدید واسش عجیب بود میدید یه دختر ساپورت و شرتش تا زانوش پایینه و یکی داره کصشو میگاد همزمان یه پسر دیگه هم تاپ و مانتشو بالا نیگه داشته عملا بالا تنه لخت بود.من خیلی دوس داشتم خم بشم پشت خواهرمو یا کونشو ببوسم و بخورم ولی هم از علی هم مهشید میترسیدم البته اشتباه نکنید هیچ میلی به گاییدن مهشید نداشتم فقط یه حس خدمت و پرستش تن زیبا ظریف خواهرم و سرویس دادن به اون و بکناش منو گرفته بود
علی همزمان به شدت کصشو میترکوند و با دست راست پستونای ابجیمو چنگ میزد با دست راستم کونشو محکم گرفته بود گاهی هم سر خواهرمو عقب میکشید و گردنشو گاز میگرفت. منم دوباره کیر امید توی دهنم بود تا واسه کردن خواهرم شق بمونه حسابی میخوردم اونم هی منو نیگاه میکرد تا چشاش به مهشید میفتاد حس اینکه یه خواهر برادر همزمان دارن به کیراشون سرویس میدن داغتر میشد و محکمتر میکوبید توی دهنم تا منم همزمان با ناله های خواهرم بیصدا نباشم اوق بزنم .بعدم علی به من گفت
-برو لاپای ابجیت زود بخور کصشو کیرمو بخور
سریع نشستم.مهشیدم هم دیگه حال اعتراض دوباره نداشت.روی باسن نشستم دقیقا لا پای خواهرم جوری که پشت سرم به در ماشین تکیه شده بود.وای دیوونه کننده بود رفت و امد کیر توی کص خواهرم اونم از فاصله چند سانتی چشام باورنکردنی بود.دوس نداشتم این صحنه تموم بشه امیدوار بودم حالا حالا ها ابش نیاد با زبونم کصشو لیس میزدم زبونمو دراز میکردم لای چاک کصش هم کیر علی رو هم کص خواهرمو زبونم میزدم یعنی من انتخاب نمیکردم حرکت کیر توی کصش جوری بود که زبونم میخورد به کص نرم و سفید و حالا قرمز خواهرم یا کیر علی . یه سفیدی دور کیر علی و دور لبه های کص خواهرم جمع شده بود با زبونم لیسش زدم و خوردم همشو .عالی بود طعمش طعم کص خواهرم اونم وقتی کیربکنش داشته کصشو به زوزه مینداخت اونم توسط بکن خودم پسر همسایمون.علی هم دیوونه شده بود اینقدر سریع و محکم میکرد داخل و در می اورد که سرم میخورد از پشت به در ماشین.صدای شالاپ شلوپ کیر توی کص خواهرم بهترین ملودی دنیا بود واسم.گوش نواز مدام کصشو میبوسیدمو میخوردم بوس از روی عشق به پرستش کص و تنش میکردم و لیس هام برای سرویس به کصش و کیر بکنش بود.علی کیرشو کشید بیرون با دستاش سرمو گرفت و سعی کرد بکنه دهنم منم سریع کردم توی دهنم عالی بود خیس از تف و ابکیرو پیشاب علی و اب کص خواهرم. خیس خیس .حسابی خوردم و تمییز کردم طعم کص خواهرم عالی بینظیر بود خوشمزه ترین طعم دنیا تا الان اینقدر داغ کیر بکنم ابجیمو کیری که در لحظه از توی کصش درنیومده رفته بود تو دهن من رو نچشیده بودم.بعد کیرشو از دهنم در اوردم و چنتا زبون عمیق کردم لای کص مهشید دوباره کرد توی کصش دیگه نتوسنت نیگه داره خودشو چسبید بهش و کیرشو محکم چپوند عمق رحمش و نیگه داشت نبض زدن کیرشو که نشون از خالی شدن تو کص خواهرم داشت.دیگه خواهرم صدای ایی اییی نمیداد بلکه یه اه اه اه پیوسته با لرزش خفیف تنشو کصشو میلرزوند. بهترین ضربان بود واسم تا کشید بیرون کلی ابکیر چسبیده به کیرش و میریخت از کصش بیرون. امون ندادم زبونمو بردم زیر کصش و آبا رو بردم توی دهنم و قورت دادم بلافاصله. هم کیر علی رو که هنوز ابکیرای چسبناک رشته های متعددی وصلش میکرد به کص ابجیم بردم توی دهنم.حسابی میخوردم ولیس میزدم حالا علاوه بر سر کیرم کونمم نبض میزد کاش یکی هم همونجا منو میکرد بدون اینکه کیر بکن خواهرمو از دهنم در بیارم.خووب کیرشو خوردم علی کشید بیرون و گفت
-زود باش کصشو تمیز کن نوبت امیده
منم تا تونستم کص خواهرمو لیس زدم و خوردم کلی ابکیر از توی کصش با زبونم کشیدم بیرون همه رو با لذت خوردم گاهی کصشو بوس میکردم یا بی اجازه اطراف کصشو هم میبوسیدم.بالاخره خوب تممیز تمییز کردمش.خواهرم وقتی زبون من توی کصش وول میخورد تموم تلاششش بود صداش در نیاد حتی یبارم سرشو خم نکرد منو ببینه تو این مدت که من لای پاش بودم.
امید کیر بدست پشت خواهرم قرار گرفت منم تو همون حالت لا پای مهشید موندم امیدوار بودم منو بلند نکنن ارزوم بود لای پاش باشم و دوباره فوران ابکیر تو کصشو ببینم
امید کیرشو کرد توی کصش توی همون حالت جلو عقب میکرد ولی نمیدونم چرا کشید بیرون خواهرمو کشوند برد روی کاپوت به پشت دراز کرد.پاهاشو داد بالا دید از هم باز کرد پاشو کرد داخل کصش.دوباره گاییدنشو شروع کرد ولی دید ساپورت و شرتش مزاحمه.به من گفت
-پاهای ابجی جندتو تا میتونی باز نیگه دار بتونم کصشو اب بندازم واست
منم با جفت دستام پاشو از هم باز کرد تا جایی که شرت و ساپورتش کش می اومدن.امید با شدت تلنبه میزد تو کصش . مهشید چشاشو دوباره بسته بود یا اگرم باز میکرد میچرخوند سمت چپش نمیخواست داداششو ببینه که پاشو بالا گرفته تا یه پسر کیر کلفت کصشو بکنه و جر بده.شنیده بودم شرم و حیا در زن ها در همه حالتی هست حتی موفع کص دادن به غریبه ها یا حتی توی زن هایی که جنده بازی در میارن ولی به درجاتی کمتر انگار یه واکنش دفاعی یا نمیدونم ناز طبیعیهه .پاهای خواهرم رو هوا مثه پرچم تکون تکون میخورد وزیر افتاب میدرخشید تکونای مچ و ساق سفیدش دیوونم کرده بود.دوس داشتم مچ پاشو یا ساقشو لیس بزنم یا حداقل ببوسم ولی اجازه نداشتم جالب بود اونا هربلایی میخواستن سر خواهرم می اوردن ولی من داداشش حتی جرات نداشتم بی اجازه خودش یا علی و امید کف پاشو ببوسم
صدای ناله های وآییی گفتن های مهشید که چند دقیقه ای قطع شده بود دوباره بیابون رو ورداشت بود تا اینکه اونم دراز کشید رو خواهرم و کیرشو کوبید ته کصش و نیگه داشت ابشو ریخت داخل کصش
بالاخره اونم از روی خواهرم رفت کنار.مهشید همینجوری روی کاپوت دراز موند درحالی که ساپورت و شرتش پایین زانوش مونده بود بی توجه که بکشه بالا یا خسته تر از این حرفا بود. پاهاشو جمع کرده بود توی شیکمش و به یه طرف خم شده بود یه دستش هم روی کصش بود و تند تند نفس میکشید منم هم سریع رفتم پاشو دادم بالا و نشستم لای پاش هنوز زبون نزده بودم و چنتا قطره ابکیر توی دهنم نرفته بود که خواهرم با حالت انزجار سرمو پس زد و دورم کرد
خیلی تحقیر کننده بود چه بدبختی بود اونا میتونستن یه ساعت کص و کونشو یکی کنند ولی به من حتی اجازه نمیداد کص آش و لاششو بخورم واسش
علی پوزخند زد ولی دخالتی نکرد منم کیرشده یه طرف وایسادم خواهرم با دستمال کاغذی که از کیف خود برداشت بدنشو تممیز کرد و دستمالا رو پرت کرد کرد کناری و بعدم ساپورتشو و شرتشو داد بالا تاپشو مرتب کرد سوتیشنو از گردن من برداشت و تنش کرد و نشست توی ماشین وگفت
-میشه حالا بریم
علی و امید گفتن باشه و رفتن بشاشن منم سریع دستمال کاغذیایی که کص و لاپاشو تمییز کرده بود برداشتم و کردم دهنم تا جایی که میشد خوردم و ابکیرا لیسیدم حتی چن تیکه دستمال کاغذی رو قورت دادم.بوی کص خواهرمو میداد همین کافی بود واسم.البته با طعم اضافه ابکیر
برگشتیم سمت خونه توی راه همش از گاییدن خواهرم تو این حالت و اینکه چه حالی کرده بودن از گاییدنش تو این حالت توی بیابون جرف میزدن .من و مهشید فقط ساکت بودیم من از حقارت و اون از خجالت.رسیدیم دم خونه تا مهشید خواست پیاده بشه علی گفت
-بشین یه دقیقه امروز خوراک یادگاری بود زود باش کونی شرت و سوتین خواهرتو بکن بده بهمون یادگاری
-ابجیم هاج واج گفت
-یادگاری چه صیغه ایه؟؟لازم نیست خودم درمیارم میدم بهت
-هرجور راحتی ولی اگه تو بخوای دربیاری باید ساپورتتم در بیاری بدی
مهشید حیرتزده نیگاه کرد و انگار تازه فهمید با چه لاشیایی طرفه.علی و امید فهمیده بودن خواهرم جلوی من کص دادن و اینکارا واسش شکنجه است و همین بیشتر تشویقشون میکرد از این کارا بکنن. لم داد به صندلی با اخم گفت
-باشه
منم درحالی که اطراف ادما میرفتن و می اومدن به زحمت سعی میکردم کسی نبینه خدا رو شکر تاریک شده بود تازه هوا .اول تاپشو دادم بالا و سوتینشو دراوردم بعدم ساپورتشو دراوردم و شرتشو از پاش کشیدم بیرون دادم به اونا.بعدم ساپورتشو خودم دادم بالا ابجیمم باسنشو داد بالا تا بتونم خوب تنش کنم کفشای خوشگلشم پاش کردم .اروم یه بوسم زدم به مچ پاهای خواهرم .مهشید هم با غیظ نگاه میکرد و حرکتی نکرد بعد هم سریع پیاده شد دوان دوان رفت بالا منم دنباش ولی اروم.
شب از خرید برمیگشتم دیدم اقا قدرت رو در دکه ی بهنام داشت سیگار میکشید و باهاش بگو بخند میکرد برای اینکه به پست اون بهنام عوضی نخورم اومدم سمت دیگه خیابون و رفتم خونه
فردا صبحش بلند شدم کسی خونه نبود فقط منو مامانم .دیدم داره صدای گرفته و نزدیک به جیغ حرف میزنه با گوشیش
-حرف دهنتو بفهم اقا قدرت .این حرفا چیه شوهرم بهت کار و جای خواب داد داری برای ناموسش حرف در میاری برو گمشو نبینم دیگه از این غلطا بکنیا عوضی بیشعور
بعدم قطع کرد.گیج بودم نفهمیدم همین اقا قدرت سرایداره یا کس دیگه یا موضوع حرفشون چی بود نمیدونستم . ولی بعید بود چیز جالبی بوده باشه .دوباره گوشیش زنگ خورد که مامانم با چنتا فحش جواب داد
-بیشعوری واقعا نمیگم مزاحم نشو گاو نمیفهمی.خوبه یه سرایدار هستی خدا خر رو میشناسه شاخ نمیده بی ادب برو گمشو شب به شوهرم میگم بیرونت کنه بیشعور .دیگه هم نیا دم در خونه ام.میگم مثه سگ از خونه بندازتت بیرون
شوهرم .
دوباره قطع کرد . اها حالا فهمیدم صدای بسته شدن در خونه شتلق بلند به گوشم خورد پس همین اقا قدرت بود. دوباره مامانمو نگاه کردم .با عصبانیت رو کاناپه نشست ومثه همیشه خوشگل و ارایش کرده بود لباش از ماتیک کمرنگش برق میزد ناخونای دست و پاهاش یه لاک صورتی داشت که اگه میتونستم حاضر بودم زیر پاهاش جوون بدم.یه دامن سفید طرح دار تا بالای زانوش می اومد و روی کمر و کونش تنگ بود و پایین گشاد میشد رو زانوهاش وکون بزرگ و گوشتیشو حسابی بیرون انداخته بود یه پیرهن ساده سبز کم رنگ استین حلقه ای هم تنش بود که خط سینه اش ادمو هوس مینداخت.یه کفش راحت پاشنه کوتاه طلایی هم پاش بود .مچ بند طلاییش هم زیر افتاب چشمک میزد البته لختی پاهای نرم و سفیدیش بیشتر چشارو جذب میکرد موهاشو جمع کرده بود توی یه سنجاق سر بزر گ.واقعا یه میلف همه چی تموم بود.با خودم فکر کردم شاید مامانمو دیده اینطوری چون مامانم اصلا نمیدونست چادر یا روسری چیه توی محیط اپارتمان و راه پله ها شال رو هم بیرون زورکی سرش میکرد .خواهرمم همنیطوری بود.جفتشون نیمه لخت و سکسی میچرخیدن و کسی رو ادم حساب نمیکردن.شاید اقا قدرت دست درازی کرده بود بهش و حالا مامانم شاکیه. از اتاق اومدم بیرون پرسیدم
-مامان کی در زد اونموقع اقا قدرت بود
مامانم یک عصبی جواب داد
-اره اومده بود یکم پول بگیره ازم .ولی ندادمش این چه جونور به درد نخورو پر روییه میگم بیرونش کنه نیما(بابامو میگفت)
بعدا اروم زیر لب گفت
-مرتیکه هیزز
بیخیال نشستم و با خودم گفتم ببینه مامانم بی محلی میکنه ول میکنه میره پی کارش .با خودم گفتم اخه بدبخت مجبوری دنبال همچین میلف شاه دافی راه بیفتی که محل سگم بهت نمیزاره.با خودم فکر کردم فردا پس فردا مامانم بابامو مجبور میکنه اقا قاسمو بیرون کنه بدبختو. توی دلم خندیدم گفتم احمق چی فکر کرده پیش خودش یه نظافتچی معمولی احمق آخه نونت کم بود ابت کم بود چی میخواستی خونه مفت بهت داده بودیم حالا از خونه مثه سگ مامانم میندازتت بیرون
دوباره رفت اشپزخونه همزمان واسه منو و مامانم پیام اومد تو گوشی. و بعدش گوشیم زنگ خورد .دیدم قدرته.بدون سلام و علیکی حرفشو زد
-هویی کونی محل خبر دارم چقدر باغیرتی امار مامان جندتو هم دارم خودت میفرستیش پایین و الا هرجا برسم میگم چه جنده ایه چیزای دیگه ای هم ازش دارم. فهمیدی.به خودشم الان پیام دادم جنده خانوم رو میخواستم با زبون خوش بکنمش ولی انگار نمیشه
با خودم گفتم همین مونده بود سرایدار خونه ازمون آتو داشته باشه .نمیدونم خودش چیزی دیده بود یا اون بهنام الدنگ دیروز چیزی لو داده بود
ناچار به مامانم گفتم تا ابرورزی نشه
-مامان واست چنتا پیام اومد دیدم نوشته بود اقا قدرت.ببین احتمالا عذرخواهی کرده بابت پررویشش
مثه سگ دروغ میگفتم.مامانم یکم خوشحال شد و غرور برش داشت و با خیال راحت رفت سر وقت گوشیش تا خوند انگار اب یخ ریخته باشن روش. چشاش خشک شد به موبایل و دستاش آروم شروع به لرزیدن کرد. زیر لب چیزایی میگفت بلند شد رفت توی تراس حرف بزنه در بالکن هم بست ولی من سریع رفتن تا تراس و پنجره اشپزخونه بشنوم
-اقا قدرت تو روخدا عصبی نشو من یه چیزی گفتم شما ببخشید.من نمیفهمیدم چی بگم عصبی بودم خیلی .با هم حرف میزنیم
نمیدونم چی میگفت اون
-نه نه نه بخدا منظوری نداشتم اشتباه کردم ببخش دیگه من جای خواهر بزرگتر شما .اخه این حرفا چیه من شوهر دارم بچه دارم توی این خونه که هممون هستیم تازه شما فامیل نیما هستی زشته تو رو خدا بیخیال شو
-نه نننه تو رو خدا ابرومو نبر به شوهرم حرفی نزن زندگیمو نپاشون من حرف میزنم باهات فردا
با خودم گفتم خوبه اون سرایداره و ما مالک تازه قرار بود مثلا اون عذرخواهی کنه
-الان نمیشه من چجوری بیام پایین پیشت زشته بزار حرفا رو برای یه روز دیگه
انگار قصد داشت امروز هرجور شده قبل ظهر مامانمو بزنه زمین چون اصرار میکرد بکشونش پایین اتاق سرایداری.باز شنیدم با صدای داغون و ناراحت
-چشمم الان میام
جالب بود یه ربع پیش با القاب خر و گاو و بیشعور اقا قدرت رو صدا میکرد بهش میگفت بی کس و کار و ولگرد و سرایدار گدا و این چیزا حتی قبل این دعوای امروز هم یه بار نشنیدم بهش برخلاف منو بابام بگه اقا قدرت.میگفت قدرت یا آهای حتی اسمشم گاهی نمی آوردن . خواهرم هم همینجوری صداش میکرد.هر دو عین کلفت خونگی باهاش رفتار میکردن نه سلام علیک درستی فقط اخم و دستور.قدرت میوه ها رو ببر.قدرت خریدا رو ببر بالا قدرت آشغالا رو ببر پایین برو نون بگیر برو خرید. حالا مامانم داشت خایه مالیشو میکرد و مرتب عذرخواهی میکرد و چشم میگفت
رفت یه دست مانتو شلوار معمولی برداشت که بپوشه دوباره شنیدم صدای گوشیمو
-بله اقا قدرت اره دارم میام داشتم لباس میپوشیدم جانم؟؟لباسمو عوض نکنم چه گیری کردما مگه میشه میبینن همسایه ها با اون میام خونت. زشته. اصلا نمیام هرکاری دوس داری بکن
بعدم با عصبانیت قطع کرد و نشست مانتو رو هم پرت کرد اونور و گفت به درک
بلافاصله زنگید به گوشیم خود ملعونش بود
-بله اقا قدرت
-هوی کونی مامانتو بردار بیار اینجا جدی کار دستتون میدما بگو همون لباساش تنش باشه ما مگه غریبیم با هم. تازه از این به بعد بیشتر باهم اشنا میشیم بیشتر از مامان و بابات
بعدا خندید بلند و قطع کرد.ایکبیری نادون فکری کردم.معلوم بود خیلی تو کفه مامانم توی اون لباسا هستش شک نداشتم هیچ زنی رو با همچین تیپی از فاصله دو کیلومتری هم دیده باشه.فتیش شده بود واسش مامانم با اون لباسا. سریع دوباره گرفتمش
-الو
-منم ماهان
.-بگو
-به یه شرط همکاری میکنم باهات موقع کردنش منم ببینم بعد گاییدنش هم ابکیرا رو از کصش با دستمال تمییزمیکنه بهم بدی
-حله کونی
با همین صراحت گفتم اونم قبول کرد قطع کردم .دیگه مطمئن شدم بهنام خیلی چیزا رو گفته بهش . رفتم طرف مامانم خیلی اروم و با لحن معمولی گفتم
-مامان اقا قدرت دعوت کرده خونش تورو. برو ببین چی میگه شاید حرف خصوصی چیزی باشه در مورد خونوادش
حس عجیبی داشتم از یه طرف دوس داشتم کص دادن مامانم خوشگلمو به یه مرد حدود سی و پنج یا شیش ساله ببینم .یه مرد ورزیده با موهای وزوزی و دستای زبر و همیشه کثیف .خیلی دوست داشتم یه مرد اینجوری که از زنش دوره و گرسنه جنسیه چیکار میکنه با مامانم از یه طرفم حس بدی بود مثه همیشه اینکه ناموسمو خودم کمک کنم و هلش بدم برای زیر یکی دیگه خوابیدن . حس خیانت به خودم مامانم و بابام. نه اینکه بحث غیرت باشه ولی این کار ها عادی نبود خوب. ولی کیرم فرمون مغزمو دستش گرفته بود . مثه سگ شر و ور میبافیدم مامانم میدونست ولی خودشو میزد به اون راه بلند شد دیدم داره به مانتو نیگاه میکنه گفتم
-نیاز نیست لباس عوض کنی ما که امل نیستیم تازه اقا قدرت خودیه خجالت نداره.تو و مهشید که همیشه راحت توی ساختمون میچرخین
با خودم گفتم آره خیلی خودیه اینقدر که ده دقیقه دیگه باید بدن نازتو تقدیمش کنی.بله خجالت نداشت برای یه وضعیت معمولی که بخواد مثه خیلیا بیاد و بره نه اینکه هم من هم مامانم میدونستیم پاش برسه پایین تا کص و کونشو یکی نکرده ولش نمیکنه بیاد بالا.میخواست دامن و بقیه رو خودش از تن مامانم دربیاره
مامانم اینا رو شنید یه اه سرد و کوتاه کشید. یکم فکر کرد میدونست همکاری نکنه ابروشو میبره همین که سریع به من پسرش گفته بود واسه مامانم نگران کننده و هشدار بود. ولی در و همسایه فامیلا و بابام چی ؟ بدبختی بود و همینجوری راه افتاد. منم گفتم میام تا دم در تا باهاش سلام علیک کنم .رسیدیم پاین تا چنتا زدم به درش که البته همیشه باز بود یه پرده اویزون کرده بود جلوش تا دیده نشه از داخل اتاق.با شلوارک کهنه و نخ نخی و یه زیرپوش رکابی کهنه که سفید بود ولی کاملا از کثیفی سیاه میزد. پرده رو زد کنار و در حالی که چشاشو روی پاهای لخت مامانم و خط سینه اش میگردوند با خنده گفت
-به به خوش اومدین فرشته خانوم یکی دو ساعتی هست منتظرم بفرمایید شما چطوری ماهان جان خوبی. شما فرشته جون بفرما داخل شما هم ماهان جان همینجا منتظر باش ببین کی میاد میره خبرم کن
قشنگ داشت میگفت تو بیرون وایسا و اطرافو بپا تا راحت مامانتو بکنم.مامانم معلوم بود خیلی بدش اومد از این تیپ کر و کثیف اقا قدرت .پاهای لخت و بزرگ پرموش و دستای پر پشم و پیلیش نامرد انگار گوریل بود .مامان فرشته ام یه سلام اقا قدرت اروم گفت وبا کلی خجالت یه نیم نگاه بهم کرد و رفت طرف پرده اقا قدرت هم پرده رو بادستش بالا گرفته بود تا رد بشه.در حالی سینه ی مامانمو از بالا داشت دید میزد و کونشو بهم یه نیگاه انداخت و گفت
-حواست باشه هااااا
پرده رو ول کرد . منم اروم رفتم داخل اتاق پشت پرده که سمت راستش کلی پارگی داشت و از لای پارگیا راحت میدیدم اتاق کوچیکی بود یه فضای 15 متری همین با یه حموم دسشویی سرهم کوچیک. کنار اتاق یه پیک نیک واسه غذاپختن بود. تا رفت داخل مامانم قدرت از پشت بقلش کرد دستشو از زیر دامنش رد کرده بود و رون و کون سفید مامانمو میمالید ومامانم همش خواهش میکیرد بس کنه

  • نکن اقا قدرت توروخدا نکن من شوهر دارم ابرو دارم نکن ولم کنم برم منو ببخش چیزی گفتم ناراحت شدی .
    سعی میکرد خودشو از توی دستای قوی سرایدار رها کنه .ولی نمیتونست.
    -مگه میخوام بی ابروت کنم جیگرر.شوهرتم باشه واسه خودت . ولی من تا نکنمت یه دل سیر ولت نمی کنم خیالت راحت
    -توروخدا اروم تر پسرم پشت دره میشنوه بیا بیا بزرگی کن بیخیال شو
    ولی خواهشهاش نتیجه ای نداشت فقط اقا قدرت رو حشری تر میکرد.با دست دیگه اش سینه های مامانمو هم گرفته بود و چنگ میزد و مدام گونه و گردن سفید مامامنمو گاز میزد میبوسید .مامامنم دیگه وول نمیخورد بدون مقاومت مثه یه جنازه بیحرکت ایستاده بود. گفت
    -همین یه باره ها؟فهمیدی؟؟
    -باشه بابا
    معلوم بود بیزاره مامانم و فقط لحظه شماری میکنه تموم شه زودتر.اقا قدرت هم فهمید چون مثه یخ بیحرکت بود هیچ صدایی از مامانم در نمی اومد حتی یه اوم اوم ساده. مامانمو کشوند سمت دیوارو از پشت چسبوندش به دیوار شروع کرد لبای قلوه ای و خوشگلشو خوردن ولی مامانم همکاری نمیکرد سرشو میچرخوند و مدام اونو با دستاش عقب میزد
    -اهههه نخور لبامو نخور خوشم نمیاد
    -چیه جننده فکر میکنی خیلی با کلاسی بهم لب نمیدی بدت میاد وقتی کیرمو کردم دهنت میفهمی کی هستی.چقدر ارزش داری.ارزش تو همینه کیر منو بخوری و زیرم عرق کنی .میفهمی کی رو هست کی زیر؟ انگار از دماغ فیل افتاده با اون دختر پتیارش
    پیرهن مامانمو داد بالا سوتین سفیدشو کشید پایین و شروع کرد پستونای بلوری سفید مامانمو خوردن و گاز گرفتن.از دیدن پستونای خوشگل و گوشتیش حشری شده بود و محکمتر میخورد و گاز میگرفت صدای اخ و اوخ و ناله ای مامانمو از درد لذت بخش بود
    -اخخ آآخخخ نکن وحشی چه خبره کبود نکنی سینه مو میفهمه شوهرم .چه خبرته ارووم ارروم ندید بدید
    راستم میگفت عین قحطی زده ها بود چنان سینه های خوشگل مامانمو میچلوند که انگار میخواست بکنه اونارو. با خودم گفتم این هنوز نکرده تو کص مامانم اخ و اوخش در اورده بکنه تو چیکار میکنه
    باز لبای ماتیک زدشو خورد.مامانم از بوی بد دهنش شاکی بود گفت
    -ااهههه تو عمرت مسواک نزدی بو میده چقدر دهنت .ده کوره ای که بودی نمدونستن مسواک چیه ها؟؟ها؟؟تو عمرت حموم رفتی؟
    -خیلی بلبل زبونی میکنیا.وقتی کیرمو کردم دهنت ارزو میکنی همون بوی دهنمو بشنوی. ده ما یاد میدن جنده ای مثه تو رو باید مثه سگ گایید.حالا پیرهنتو خودت بالا بگیرر جنده
    مامانم فهمید گوه زیادی خورده و دیگه دهنشو بست پیرهنشو با دست بالا گرفت تا قدرت هرکاری میخواد بکنه اونم دست کرد لاپای مامانم و چنتا محکم زد روی رونشو جوون جوون میگفت بعدم مامانمو نشوند روی زمین خودشم نشست روی یه بالش شلوارکشو در اورد . پاهاشو از هم باز کرد مامانمو کشوند بین پاهاش کیرشو داد دستش.مامانم خم شد روی کیرش ولی چشاش و میمیک صورتش معلوم بود حالش به هم خورده .کلا ادم کثیفی بود الدنگ . ما قبل هم سرایدار داشتیم ادم خوبو تر تمیزی بود ولی این نوبر بود
    کیرش کلفت بود و بیشتر دراز و البته پر پشم و پیل.مامانم با تنفر اخم کرد
    -من اینو نمیخورم تو عمرت حموم رفتی تو.تیغی موبری صابونی چیزی هم هست تو دنیا عمرا بزارم اون چیز کثیفو بکنی توی دهنم
    تا اینو گفت اقا قدرت موهاشو از پشت گلسرش محکم گرفت و چنتا محکم زد تو صورتش با پشت دست
    -گوه میخوری نخوری نخور ببین چیکارت میکنم. کبودت میکنم جنده یه عالم کردن تو دهنش به ما رسید بهداشتی شده بدش میاد
    باز چنتا زد اینبار روی بازوهای مامانم.مامان فرشته ام طفلکی چشاش پر اشک شد و با بغض گفت
    -نزن نزن اقا قدرت نزن چشم
    بعد کرد دهنش و مشغول ساک زدن شد.کیرشو میکرد داخل و حسابی میخورد .اونم مرتب میگفت پرتف پرتف بخور.مامانم سعی میکرد دهنششو بیشتر اب بندازه تا کیرشو بیشتر خیس کنه.اقا قدرت پیرهن مامانمو از تنش کشید بیرون حالا بالا تنه فقط یه سوتین تنش بود اونم البته پایین روی نافش بود .همزمان پستوناشو میمالید با دست راستش با دست چپم سر مامانمو به پایین فشار میداد تا کیرشو بیشتر بکنه دهنش .اوم اوم اوممم کیرخوردن مامانم اتاقو برداشته بود گاهی هم فکر میکردی یکی داره یه بستنی چوبی یا چیز لذیذ رو میخوره اینقدر هورت میکشید مامانم و صدای هوممم اومممم میداد یهو کیرشو کشید از دهنش بیرون مامانم و گفت
    -اقا قدرت پسرم صدامونو نشنوه؟یهو نیاد تو
    -اها حالا مودبتر شدی اقا قدرت این شد یه چیزی .تازه زیر کیرم دراز بکشی دیگه مودب مودب میشی .لال و لال. جوری که حرف زدن هم یادت میره جنده خانوم
    راست هم میگفت حالا که کیر کلفت قدرت سرایدار توی دهنش بود خیلی با ادبانه تر حرف میزد باهاش قدرت ادامه داد
    -خیالت راحت.کصخلتر از این حرفاست تازه بشنوه هم فکر میکنه مامانش داره چایی میوه ای چیزی میخوره
    بعدم کیرشو دوباره کرد همونجایی که باید باشه یعنی توی دهن مامانم.دوباره صدای کیرخوری مامانم بلند شد واقا قدرت هم بهش گفت خایه هام خایه هام
    مامانم بی هیچ اعتراضی خایه ای کلفت و توپیشو کرد توی دهنش و مک میزد حسابی تو ابرا بود یهو از لای پارگی پرده منو دید دارم دید میزنم لبخندی زد و به مامانم که زیر خایه هاش دراز کشیده بود و خایه ای پر پشم سیاهشو میخورد اشاره کرد.هزار سالم عمر میکرد تو خوابشم نمیدید همچین کص تر و تمیزی همچین میلف نابی رو مادر دو تا بچه توی ساختمونی که مال شوهرشه بکنه و بگاد و واسش مثه رویا بود.دوباره سر مامانمو با دستش برگردوند رو کیرش .مامانم برای اینکه راحتتر بخوره از حالت نیم خیز کامل دراز کشید روی شیکم بین پاهای سرایدار تا راحتتر بتونه ساک بزنه. لبای خوشگلش و ماتیک زده اش که هنوزم قرمز میزد دور کیر بزرگ قدرت حلقه شده بود وبالا پایین میشد حرکت اون لبا رو کیر تنمو میلرزوند از لذت. دستاشو گذاشته بود دو طرف رونای قدرت .قدرت هم با دستاش سر مامانمو بالا پایین میرد تا خوب بره توی دهنش و حلق خیس و نمناک مامانم سرشو که بالا می اورد کشیدن شدن لبای مامانم به پوست کیرش تنمو مور مور میکرد از لذت .اون لبای ناز و سکسی و درشت دور کیر کلفت و سیاه اقا قدرت بالا پایین میشد و کیر سیاهش از بزاق دهن مامانم برق میزد.کیر سیاهش دو رنگ شده بود از خیسی و آب دهن مامانم سیاه براق و نصف دیگه کیر رو که نمیتونست بکنه توی دهنش خشک بود و سیاه مات. تضاد اون صورت خوشگل و سفید با اون بدن پر مو پشم و سیاه منو دیوونه کرده بود چه برسه به قدرت که کیرش تا دسته توی دهن مامانم بود و داشت حسابی میخورد واسش. یهو قدرت پای چپشو اورد بالا از روی سر مامانم رد کرد و گذاشت روی شونه هاش. حالا مامانمو زیر و بین پاهاش قفل کرده بود در واقع سر ودهن مامانم بین رونای کلفت اقا قدرت قفل شده بود اونم درحالی که یه کیر سیاه و دراز توی دهنش بود نه میتونست دربیاره مامانم نه سرشو عقب بکشه قدرت توی همون حالت پایی که بالای سر مامانم بود رو شروع به تکون دادن تا بتونه کل کیرشو بفرسته داخل بالاخره موفق شد .کل کیرشو کرد تو دهن وحلق مامانم. نمیدونم تا کجای گلوش رفته بود یهو پاشو بالا کشید و سر مامانمو ازاد کرد کیرش مثه فنر از دهن مامانم پرید بیرون ولی خیلی فرصت برای نفس کشیدن نداشت. دوباره پاشو چسبوند به سر مامانمو و فشار داد رفت توی دهنش .باز نگه داشت مامانم با دستاش میزد روی پای اقا قدرت. داشت خفه میشد ولی اون بی توجه دوباره شل کرد و بالا داد پاشو تا بتونه دهن مامانم بدون یه کیر توش نفس بکشه و باز تکرار کرد.واسم جالب بود مامانم تو این فشارهای دوباره پای اون نره خره به سرش میتونست دهنشو ببنده تا کیرش نره توی عمق گلوشو و خفه نشه ولی جرات نمیکرد چون میدونست خیلی بدتر رو باید بعدش انتظار بکشه. اونوقت من که هیچ بابام هم نمیتونست از زیر کیر اقا قدرت سالم درش بیاره
    بالاخره خوب که از دهن مامانم کار کشید.ولش کرد و بلند شد مامانمو حالت داگی کرد دامشنو داد بالا روی کمرش جمع کرد شرتشو که ست بود سفید رنگ با سوتینش. کامل از پاش در اورد و با چنتا تف کیرشو محکم کرد توی کص مامانم
    اه بلند مامانم نشون از کلفتی و برخوردش به عمق کصش داشت.دستاشو قدرت گذاشته بود روی کمر مامانم و با عقب جلو کردن یکنواخت کمرش توی کص مامانم تلمبه میزد.باز اون صدایی که عاشقش بودم یعنی حرکت شالاپ شالاپ کیر توی کص پر اب مامانم بلند شد. با نت آب اور و آه کشیدنا و جیغای ریز مامانم کیرم منفجر میشد.هروقت آخ اوخ ناموسام و ناله ای کشدارشون زیر کیر بکناشونو میشنیدم دوس نداشتم تموم بشه .سرعتشو اروم اروم بیشتر میکرد و جیغای مامانم بلندتر شده بود دیگه حالا هرکی پشت در ایستاده بود یا رد میشد صدای ناله های مامانمو و اخ گفتنهاش رو میشنید از بدشانسی اقای جباری رد شد صدای ناله های مامانمو شنید یه لحظه با کنجکاوی وایساد سعی کرد داخلو نگاه کنه ولی جرات نکرد حتی فکرشم نمیتونست بکنه چه کسی داخل درازه و داره کص میده البته نمیتونست منو ببینه چون شیشه در مات بودش و چنتا کارتون خالی هم بود جای که من نشسته بودم. بالاخره با چنتا نوچ نوچ رفت بالا
    کص مامانمو همچنان داشت میکرد که کشید بیرون و بلافاصله به پشت خوابوندش خودشم بین پاهای مامانم و روی بدن ظریف و زیباش دراز کشید کیرشو با یه حرکت فرستاد تو کصش.مامانم باز یه اخ دیووونه کننده گفت.شروع کرد توی کصش عقب جلو کردن کیرش همزمان سینه ای مامانمو میمالوند.گاهی هم خم میشد ازش چنتا گاز میرفت تازه میدیدم نامرد دو سه جای سینه ی مامانمو سیاه کبود کرده بود با دندوناش
    بعدش پاهای مامانمو جفت داد بالا و با شدت تلمبه میزد توی کصش دیگه ناله های مامان فرشته ام کل اتاق و فکر کنم ساختمون رو ورداشته بود
    -اییییییییی یاا اخخخخخخ ارومتر ارومتر اروم جر خوردم اقا قدرت جون من ارومتر
    مامانم که نیم ساعت پیش داشت سرایدارمون رو فحش میداد و تهدید میکرد حالا زیر کیرش داشت ناله میکرد و کصشو جر میداد .اونم نامرد همینو هی میکوبید تو سرش
    -ناله کن جنده داد بزن چی شد من ندید بدیم من توی ده کوره به دنیا اومدم. من بی سر و پام بگو بگو منه آسمون جل دارم چیکارت میکنم .بگو جنده داری چیکار میکنی
    مامانم اول جوابی نداد ولی اون ول کم نبودش
    -بگو دیگه کی بیشعوره. داری چیکار میکنی ها؟جنده بگو؟کی رو میخواستی مثه سگ بندازی بیرون هااا.حالا دارم مثه سگ میکنمت اونم وقتی اون پسر کونیت اون پشت پرده هست.جنده دوزاری
    -اههه اه دارم کص میدم راضی شدی حالا بیخیال شو کارتو تموم کن برم مننن.
    واقعا هم داشت مامانمو مثه سگ میگایید .البته این ناله ها و حرفا فقط باعث شدیدترشدن ضربه های کیر توی کصش میشد .پاهای سفید و خوشگل مامانم بالا تکون میخورد زیرنور افتاب و لامپ تکوناش داشت دیوونم میکرد به زحمت جلومو گرفتم نرم جلو شروع خوردن اون پاهای سفید و خوشتراش نکنم.زنجیر پاهاش افتاده بود پایین تر رو ساقش نزدیک زانوش و درخشش طلاییش سفیدی بدن ناز و پاهای برفی مامانمو بیشتر نمایش میداد.تضاد لذت بخشی بود بدن نرم و نازک سفید مامانم زیر یه غول بیابونی کیرکلفت با موهای وز و فر و تن زبر وخشنش و ناله هاش همه رو حشری میکرد.بالاخره دراز کشید کامل روی مامانم و وزنشو انداخت روش.همینجوری گاییدن کص مامانمو ادامه میداد با شدت. ناله های و جیغای مامانم اینقدر بلند شده بود که قدرت ناچار شرت مامانمو برداشت و کرد دهنش تا جیغاش و ناله هاش خفه بشه. برخورد اون بدن زبر و خشن با بدن لطیف مامانم ابمو اورد.حسابی داشت از کص مامانم بهره میبرد با چه لذتی میکوبید توی کصش هر مردی حسودیش میشد به گاییدن اون زن داغ و خوش اندام اونم به این شکل. دیگه جیغا و ناله های مامانم به شکل صداهای هااام هاام اااااااا هااامممممم هامم شنیده میشد. چیزی نگذشت اقا قدرت هم کیرشو نیگه داشت توی کصش و ابشو خالی کرد داخل . روی مامانم دراز کشید هردو نفس نفس میزدن
    مامانم به زحمت خودشو از زیر قدرت کشید بیرون بالاخره اروم شدن.مامانم بلند شد بره دسشویی قدرت پرسید
    -کجا میری
    -میرم کثافتکاریتو تمییز کنم نمیدونی نباید خالی کنی توی دیگران بدون اجازه
    یهو یاد سفارش من افتاد و شرط من باهاش گفتش قدرت
    -لازم نکرده همیجا تمییز کن
    -گیر دادیا ابتو اوردی کصتم کردی حالا چیکار داری بهم
    ندیده بودم اینقدر وقیحانه حرف بزنه مامانم
    -همین که گفتم یا همینجا یا همینجوری برو خونت
    ناچار مامانم مشغول تمییزکاری شد پاهاشو باز کرد و با دستاش ابکیرا رو در میاورد قاسم با لذت نیگاه میکرد خیلی صحنه ی شرم اوری بود با خودم فکر کردم کسی ببینه چی فکر میکنه پیش خودش راجع به مامانم بعدم با چنتا دستمال کاغذی همه رو پاک کرد بلند شد خواست شرتشو برداره که گفت قدرت بهش
    -بزار یادگاری بمونه
    مامانم پرت کرد سوتینشو مرتب کرد پیرهنشو پوشید دامنشو قشنگ داد پایین و رفت
    منم زدم توی راه پله ی پارکینگ .سریع برگشتم پیش قدرت دستمال هارو بدون حرفی خودم برداشتم و برگشتم توی پارکینگ .میکردم دهنمو میخوردم پر ابکیری بود که از توی کص مامانم در اومده بود ابکیر با طعم کص مامانم. داشتم دیوونه میشدم.همه رو لیسیدم . خوردم حتی تیکه هایی از دستمالا رو قورت دادم.انگار گرسنه طعم کص ناموسام بودم تشنه ابکیر بکناشون توی کص و کون مامانم.
    قسمت 10

اومدم بالا دیدم مامانم تازه از حموم اومده بیرون دوش گرفته و لباسشو عوض کرده منو دید خجالت کشید سرشو انداخت پایین رفت توی اتاقش استراحت کنه فقط بهم گفت
-اقا قدرت دیگه نره بهتره به بابات هم چیزی از بحث امروز نگو
منم سرمو تکون دادم بعد ناهار دیدم از توی اتاقش صدای پچ پچ میاد .یواشکی گوش وایسادم
-نهه نه نه تو رو خدا بیخیال شو اصلا توانشو ندارم.نمیتونم باور کن سختمه من نه .؟.چه حالی کردم تازگیا. جون هرکی دوس داری نمیشه اقا رسول
اها پس اقا رسول بود هوس کص وکون مامانمو کرده بود.داشت اصرار میکرد لابد بره پیشش
-ببیخیال بزار یه روز دیگه اخه من چجوری فردا جمعه دوباره بیام پیشت شوهرم فقط جمعه ها خونست تو داری میگی بیام.اون هفته بهونه خرید وسایل خونه رو اوردم این دفعه چی. پسرم بخدا میفهمه تا الانم فهمیده ولی من رو ندادم بهش و خودشم میزنه اون راه ابروم میره
ولی اون ول کن نبود.
-خوب باشه تنهایی دیگه؟چی دو نفرین؟ عمرا عمرا دردم میاد اون سری تا یه هفته نشستن سختم بود.شریکت فقط. اون بیشعور چی نیستش.خوب باشه یه کاریش میکنم
بعدش با اوقات تلخی قطع کرد.پس بهنام این سری نبود.بهتر.بعدم گوشی من زنگ خورد اقا رسول بود
-سلام اقا رسول
-سلام فردا با مامانت کار داریم تو هم کمکش کن باباتو بپیچونه .خودتم بیا باهاش .فقط یه نکته ای خودتم قشنگ مرتب کن تو هم شاید یه سرویسی باید بدی
-چیکار کنم یعنی
-نمیدونم لباسای مامانتو بپوش از زیر. بدنت تمییز باشه
البته من همیشه شیو شده هستم یا مرتب میرم اپیلاسیون.خداحافظی کردم با خودم فکر کردم قراره با من چیکار کنه .بهش پیام دادم بعدتر و بهم گفت نه پیش مامانت کاری نمی کنی دور از چشمش
شب بابام اومد دیدم داره با سرایدار حرف میزنه نصیحتش میکرد
-اینجا خونواده هست از این کار ها نکن چه خبر بوده ظهر سرو صدا می اومده اینجا
-هیچی
-هیچی صدای ناله های زنه تو راه پله می اومده
با خودم گفتم بنده ی خدا صدای ناله زنه خودت بوده
-مگه تو زن نداری شهرستان ؟اقا قدرت این کی بوده پس
-چرا تخمام باد کرده بود اقا یه جنده اوردم کردمش رفت پی کارش
با خنده به بابام و من نیگاه میکرد و میگفت اینارو. من سرمو انداختم پایین.بابام فکر میکرد از طرز حرف زدن اونه خجالت میکشم منو فرستاد منم یکم دور شدم
بابام ادامه داد
-پولتو خرج این ادما نکن
-پولی نبود اقا نیما همیجوری بهم داد شوهرداره بچه هم داره ولی کصه بازم.

دیگه نفهمیدم.نمیتونستم بگم بابا زنی که میگه جنده و کرده بودش اقا قدرت زن خودته تازه فردا هم همین داستانه باز
بعد شام به سختی مامانم بابامو راضی کرد بزاره بره فروشگاه لوازم خونگی.بابام شاکی بود اروم به مامانم میگفت
-اهه یه روز من خونه ام میخوام عشق کنیم باهم تو هم میری دنبال خرید این چیزا
دیگه نمیشد ولی یکی دیگه بجای تو عشق میکنن با زنت.صبح بعد صبحونه مامانم رفت اماده بشه.منم رفتم یه شرت مامانمو با تاپ سبز خواهرمو پوشیدم.جوراب شلواری خیلی نازک مامانمو پام کردم.ابجیم فهمید تاپشو برداشتم ولی به روش نیاورد
مامانم هم اومد بیرون عالی بود مثه همیشه.یه شلوار لی تنگ که سر زانوی چپش و روی رون راستش نزدیک کصش پاره بود و سفیدی پاهاش برق میزد.شلوارش کوتاه بود تا وسط ساقش و دیدم اون پابندی که سفر قبلی به دبی خریده بود با یه پابند دیگه انداخته به پای راستش یکیشون بزرگ بود حلقه هاش و موقع راه رفتن قشنگ جیرینگ جیرینگ صدا میداد.یه تاپ ابی کم رنگ که کامل نافش بیرون بود با یه مانتو سبز نازک جلوباز پوشیده بود کفش پاشنه بلند قرمز هم پاش بود ست بود با بند گوشیش و بند ساعت دستش وکیفش و البته شرت و سوتینش .کلی هم ارایش بابام با دیدنش ذوق کرد بقلش کرد خواست ببوسش مامانم نزاشت
-اهه نکن نیما ارایشم خراب میشه
من یکم کفری شدم البته در عین حشری بودن.خیلی نامردی بود الان میرفت زیر کیر دو تا نره خر عوضی و اونا هرکاری میخواستن باهاش میکردن ارایش که سهله .آش و لاشش میکردن کل بدنشو با ابکیر خیس میکردن ولی حاضر نبود یه بوس کوچیک بده تا مبادا ارایشش بهم بخوره
سوار تاکسی شدیم توی ماشین ازم پرسید
-خوبم اوکیه وضعم؟ پسرم ؟
گفتم
-اره ولی اینجوری بهتره
بعدم خم شدم و پاچه های شلوارشو هر پا یه تا زدم تا بیشتر ساق خوشگلش معلوم بشه حالا تقریبا تا یکم زیر زانو پاهاش لخت بود.راننده نزدیک بود از هوش بره واسم اشنا بود هموم تاکسی اون روز بود نمیدونم اتفاقی بود یا اشنا بودن با اقا رسول چون اون فرستاده بود
رسیدیم و در مثه اون سری باز بود رسول دم در مامانمو دید چشاش برق زد با خنده گفت
-به به فرشته خانوم خوش اومدی
ولی مامانم محلش نزاشت معلوم بود ازش بدش میاد.داخل دیدم دو تا پرده از اونایی که توی مطب ها میزارن. گذاشتن اخر فروشگاه و اون بخش رو اینجوری جدا کرده بودن البته کوتاه بود و میشد از بالا یکم رو پاشنه بلند بشم و ببینم.اصلا هم کامل نپوشونده بود. وسطش و کنارا باز بود مخصوصا از کنار ها
اقا رسول و شریکش نادر اومدن با ما دست دادن رسول به من گفت
-ماهان جون شما بشین اینجا مشغول شو پذیرایی کن از خودت تا مامانت اونطرف جنسارو خوب ببینه
بعدم خیلی طبیعی دست مامانمو گرفت کشوند برد پشت پرده ها.مامانم با کلی خجالت یه نیگاه سریع بهم کرد و دنبالش رفت.منم بلند شدم دیدم مامانمو بین خودشون نگه داشتن .دو طرف پهلوش و دارن میمالنش رسول با یه دست کص مامانمو از رو شلوار میمالوند با دست دیگه رونشو گرفته بود و سعی میکرد ازش لب بگیره.نادر هم با دست راستش لا پای مامانمو و کونشو دست میکشید از روی شلوار دست چپشو هم رد کرده بود دور شونه مامانم وبا سینه هاشو بازی میکرد
مامانم همش میگفت البته خیلی اروم
-ارومتر چه خبرتونه ارروم .بزارید بره پسرم بعد. زشته صدامونو میشنوه ایی ایی اروم آی زشته میفهمه اروم تر اقا نادر
-خیالت راحت شاگردم الان میاد همسن هستن تقریبا. جدیده با هم جور میشن از تو یادش میره گفتم با هم فیلمی چیزی نگاه کنند
مامانم دیگه ساکت شد.فهمیدم پس قراره شاگردشو بفرسته سراغ من .نادر اروم تاپ مامانمو زد بالا سوتینشو هم.پستونای لخت و خوشگلش افتاد بیرون خم شد روش و مشغول گاز زدن و لیسیدن شد یهو پرسید
-چرا کبود شده چند جا
-کار شوهرمه
کف کردم مثه سگ دروغ میگفت
-خوبه پس چنتا کبودی بیشتر نمیفهمه پرسید بگو کار خودته
بعدم شدت گاز هاشو و خورنشو بیشتر کرد قشنگ سر ممه های مامانمو به دندون میگرفت و میکشید صدای جیغای مامانم اب اور بود
-ایییییییی نکن وای اروم همش واسه خودته اقا نادر دردم میاد
-معلومه ماله من تا یکی دوساعت اینده سینه ات که هیچی کل بدنت مال منو اقا رسوله شوهرتم بیاد دم در پست نمیدیم
انگار از صدای مامانمو و جیغشو در اوردن لذت میبردن حق هم داشتن منم لذت میبردم.منی که پسرش بودم داشت ابم می اومد از خواهش هاش و آییی گفتناش. قشنگ تاپ و سوتین مامانمو در اوردن دوتایی افتادن به جون پستوناش.تا تونستن خوردن و جیغشو در اوردن قشنگترین جیغای عمرم بود میشنیدم جیغای رنگین و زیبا .جیغایی که از درد دندون زدن دو تا مرد غریبه به پستونای مامانم به گوشم میرسید. دکمه شلوارشو باز کردن دستشو رسول کرده بود توی شلوار و همزمان کص وکون مامانمو انگشت میکرد.دیگه مامانم نیمه لخت بود که خودشون دو تایی نشستن روی صندلی مامانمو نشوندن جلوشون روی زمین روی زانو کیراشونو دادن دست مامانم .مامانم کرد دهنش اول کیر اقا نادر رو.حسابی میخورد صدای اوم اومم هوم دوباره گوشمو نوازش میداد صدایی که نشون از کیر خوردن مامانم داشت
همزمان با کیر دیگه بازی هم میکرد.کیر رسول رو دیدم تازه یادم افتاد چقدر خر کیره.نادر سر مامانمو گرفته بود دستش وتوی دهنش عقب جلو میکرد.صدای اومدن کسی و شنیدم ولی چی میدیدم.میکاییل برادر کوچیک تر دوست سابقم یاسین بود.میکاییل کنکوری بود البته کلن هیکلی بودن و ورزشکار درس خون هم نبودن از دبیرستان دنبال کار میرفتن .از خجالت داشتم میمردم. میکاییل با بدن هیکلی پررو اومد کنارم و با یه سلام دستشو گذاشت رو کونم یکم مالید از خجالت سرمو نمیتونستم بالا کنم.در گوشم گفت
-مامانت و اقا رسول و اقا نادرمشغولن؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
-تو چرا لخت نشدی ماهان جون.کونی نباید اینقدر خجالتی باشه
اصلا از وضع راضی نبودم اینکه کون بدم به یه پسر ده سال از خودم کوچیکتر تازه اونم برادر دوست دوران مدرسه ام.البته خیلی باهاش صمیمی نبودم.صدای اوم اوم هومم اوم اوم کیرخوردن مامانم هنوز می اومد گاهی هم صدای اوق زدنش میپیچید اوق اوق اووقو قوم اهههههههه
ولی چاره ای نبود این ول کن من نبود.خودش بی اینکه ازم اجازه ای بگیره دکمه شلوار جینم رو باز کرد داد پایین جوراب شلواری نازک رو دید گفت جووووونن شلوار تنگمو تا زانوم پایین داد بعد تی شرت مو از تنم کشید بالا منم با بالا دادن دستام اطاعت کردم تی شرت رو در اورد حالا تاپم. تاپ خواهرم تنم دیده میشد دوباره یه جوون گفت زیپشو باز کرد و با دستاش روی شونه ام فشار اورد فهمیدم باید برم پایین مثه مامانم مشغول بشم همون کاری که الان مامانم میکرد.کیرشو دراوردم بهش اروم گفتم
-بیا نزدیک پرده بتونم ببینم اونور رو
خندید گفت
-کص دادن مامانتو میخوای ببینی چنان بکنم تو کونت اون بیاد تو رو نگاه کنه

حرفی نزدم کردم دهنم مشغول ساک زدن شدم.کیر خوب بود هم کلفتیش هم درازیش یه کیر سفید و کم مو.کامل میکردم دهنم . لیس میزدم .آهش بلند شده بود همزمان با سینه های من بازی میکرد گاهی هم محکم کیرشو کامل میکرد دهنم و کونمو چنگ میزد
مامانمو نگاه کردم حالا رسول کرده بود دهنش بلند شده بود و داشت دهنشو میکرد عین کص. مامانم لبشو دور کیر نیگه داشته بود اونم سر مامانمو گرفته بود توی دستاش و دهنشو میکرد.کیر بزرگشو میکرد داخلو در می اورد
اوق زدنا و هوممممم گفتن های غلیظ مامانم منو هم تحریک میکرد بیشتر و عمیقتر ساک بزنم . اب از دو طرف دهن مامانم بیرون زده بود میریخت روی سینه اش پستونای لختش از خیسی ابکیرو ابدهن خودش برق بیشتری میزد بعد جاشونو عوض کردن
کامل داشتن از دهن مامانم استفاده میکردن و کیرشونو تا جایی که میتونستن میکردن توی دهنش و در می اوردن. رشته های ابکیر چسبناک از تموم صورت و دهن مامانم وصل میشد به کیر نادرو رسول مامانم مثه یه بره معصوم کاملا بدنشو دهنشو در اختیار اونا گذاشته بود تا از بدنش کام بگیرن و از دهنش
میکاییل منو بلند کرد شلوارمو کامل در اورد حالا کامل با لباس زنونه جلوش بودم منو خم کرد حس بدم بیشتر شد اینکه زیر یه پسر نوجون بخوابم یه بچه دبیرستانی منی که داشتم میرفتم توی 28 سالگی اصلا خوب نبود واسم.بالاخره من یه مرد بودم. درسته یه پسر زنونه پوش بودم ولی مرد بودم با جنسیتم هم مشکلی نداشتم فقط رفتار جنسیم این بود .اگر چه این میکاییل که کیر بدست سعی میکرد بکنه توی کونم بعید میدونم منو مرد به حساب می اورد من به چشمش حتی زنم هم نبودم یه سوراخ حقیر فوری برای اینکه ابشو خالی کنه بودم .بجای جق زدن و بریزه لای دستمال کاغذی از کون من استفاده میکرد . خمم کرد روی یه کمد کوچیک جوراب شلواریمو کشید پایین تا مچ پاهام شرت مامانم تنم بود همنیطور نوار بهداشتیش که دید پوزخندی زد و محکم زد پس سرم چنتا تف زد ولی نرفت تو بهش گقتم توی کیف دستیم وازلینه سریع زد به سوراخم . راحتتر کرد داخل اه بلندی هردو کشیدیم اون شروع کرد توی کونم تلمبه زدن دو طرف کونمو گرفته بود و حسابی میکرد توی سوراخم یکم گذشت تاپمو داد بالا به سینه و شیکم سفیدمو دست میشکید همزمان که توی کونم کیرشو عقب جلو میکرد.حسابی تو ابرا بودم.فکر اینکه کون دادن توی لباسای ناموسام و اونم با مامانم که فقط یه پرده بود بینمون و صدای اوام اوم کیرخوردن مامانم و ناله هاش از درد گوشمو پر کرده بود تنمو از لذت به رعشه مینداخت .یهو شنیدم مامانم میگه ننهه ننهه بدم میاد بدم میاد
نیگاه کردم دیدم رسول سرمامانمو بزور میخواد ببره زیر کونش تا کونشو لیس بزنه مامانم.اینو فقط از اونایی که رفته بودن تایلند و جنده کرده بودن شنیده بودم مامانم هی سرشو تاب میداد معلوم بود چندشش میشه.ولی بالاخره با یکی دوتا پس گردنی رسول و فشار همزمان وا داد سرشو برد زیر کون رسول و شروع کرد کون پر پشم و هیکلی اونو لیسیدن .سر خوشگلش با موهای رنگ شدش و اون صورت سفید و خوشگل و ارایش شده کاملا توی کون چاق و پشمای حجیم کون رسول گم شده بود. مدام اوق میزد و ایییش ایشششششش میگفت بالاخره رضایت دادن و از دهن مامانم راضی شدن و دهنشو ول کردن.مامانمو بلند کرد رسول خمش کرد روی یه صندلی کهنه قدیمی شل و ول . لی مامانمو از پاش در اورد شرتشم تا زانوهاش داد پایین و کفشای پاشنه بلند مامانمو بهش گفت پاش کنه مامانم هم اطاعت کرد اینجوری انحنای بدن مامانم بیشتر میشد کونشم قوس خوبی بر میداشت
رسول بی هیچ حرفی اومد اینطرف پرده منو دید دارم کون میدم شاگردشو گفت
-ولش کن یه دقه بزار خودش کیرمو واسه کص مامانش خیس خیس کنه میخوام با تف و ابدهن پسرش جرش بدم
اونم کشید بیرون منم چرخیدم کیر رسولو کردم دهنم بزور توی دهنم جا میشد.با خودم گفتم بیچاره مامانم چجوری این کیر رو قراره تحمل کنه
خوب خوردم بعدم چنتا تف ابدار انداختم کف دست اقا رسول تا باهاش کص مامانمو لیز لیز کنه.برگشت تفا رو زد توی کص مامانم کرد توی کصش با یه حرکت نصفشو و با یه حرکت دیگه بقیه رو.مامانم دقیقا دو تا جیغ بلند زد و جوون گفتن های نادر و رسول و میکاییل بلند شد.میکاییل گفت
-مامانت چه جیغی میزنه زیر کیر جنده . تو چطور ساکتی
من ساکت نبودم از ترس و خجالت مامانم ناله و جیغ نمیکردم.دوباره کرد توی کونم همزمان با کص مامانم کون منم گاییده میشد اونم وقتی تاپ خواهرم جوراب شلواری مامانم تنم بود.ناله های کشدار جیغ مانند مامانم بلند شده بوداقا رسول موهای مامانمو باز کرده بود و به مشتش گرفته بود و بی وقفه تووی کصش تلمبه میزد
-ایییی ااااایی کصممم کصم اروووم اروووم تر تو روخدا رسول آقا ارووم کص م مال توههه هیج جا نمیرم ارومممتر
ولی فقط ناله اش شدت گاییده شدنشو بیشتر میکرد همینم باز صداشو بالاتر میبرد.کون منم دست کمی نداشت میکاییل چنان شدید کونمو میکرد دیگه منم ناله میکردم گاهی هم خواهش میکردم تا ارومتر بکندم
-ارووو تر خواهش میکنم میکاییل ارروومم کوونم وای اخخخ اههه
هیچ وقت فکر نمیکردم زیر یه پسر ده سال کوچیک تر ناله کنم و جیغای ریز بزنم.ناله ها و جیغای ریز منو و مامانم کل فروشگاه رو گرفته بود همین بکنامون رو حشری تر میکرد و شدیدتر میکردن توی سوراخامون.مامانم ناله اش با ناله های من قاطی میشد و اوج میگرفت فهمیده بود صدای ناله یکی دیگه هم میاد. در همون حالی که کیر میرفت با شدت توی کصش نفس نفس زنان پرسید
-ایینن صصدای کیه چیههه جیغا اقا رسولل ل
-هیچی جنده خانوم فکر کنم پسرت و شاگردم دارن فیلم سوپر میبینن
مامانم دیگه حرفی نزد چشاشو بست و لبشو گاز میگرفت تا صداش خیلی بلند نشه نمیدونم قبول کرد واقعا یا مجبور بود به خودش بقبولونه .شاید نمیتونست تصور کنه اون طرف یکی دیگه هم توی کون من یعنی پسرش تلمبه بزنه
بعد اقا رسول کشید بیرون وسریع مامانمو روی میز به پشت درازش کرد شرتشم کامل دراورد حالا لخته لخت روی میز دراز بود فقط کفشاش پاش بود
رسول رفت بین پاهای مامانم و کامل از هم بازشون کرد و کیرشو از جلو کرد تو کصش . مشغول تلمبه زدن شد.دوباره صدای اخ گفتن های و آآیی گفتنای مامانم بلند شد.صدای تکونای تلق تلق میز و شالپ شالاپ شلوپ کیر توی کص مامانم با جیغای ریزش گوشنوازترین نت بود واسم نمیتونستم اهنگ بهتری از این بشنوم چشامو بستم تا فقط این صدا رو بشنوم
شالالپ شلوپ کیر تو کص مامانم .اخخخ تییی اییی اییی گفتناش و تلق تلق میز.
صدای ناله ی خودم ولی قطع شد دیگه.میکاییل ابشو خالی کرده بود توی کونم و دیگه تلمبه نمیخوردم حالا لزجی ابکیر توی کونم لذت بخش بود واسم با صدای کص دادن مامانم
یه صدای دیگه هم بلند شد جیرینگ جیرینگ .دیدم پای مامانمو داده بالا سفیدی ساق و روناش هرکی رو هوس مینداخت پا بندای توی پا چپش تکون تکون میخورد صدای اونا بود جیرینگ جیرینگ با هر فرو شدن کیر تو کص مامانم و بیرون امدنش جیرینگ جیرینگ صدا میداد دیوونه کننده بود.نادر اومد سمت من کرد دهنم کیرشو تا بعد رسول اون بره سراغ کص مامانم.حسابی میخوردم توی کونم هنوز ابکیر بود نشسته بودم روی صندلی و میخوردم واسش.اونطرف هم میکاییل کص دادن مامانمو نیگاه میکرد.یهور نعره رسول بلند شد فهمیدم خالی کرد توس کصش.نادر برگشت طرف مامانم.دیدم رسول کنار اومد مامانم داره با شرت خودش ابکیرا رو از توی کصش تممیز میکنه شرت رو پرت کرد کنار میز منتظر موند.رسول شرت پر ابکیر مامانمو برداشت و کیر بدست اومد اینطرف پرده .من بی تاب کیری بودم که اینجوری مامانمو گاایده بود و صداشو بلند کرده.کیری که همین الان کامل خالی شده بود توی ناموس من سریع کردم دهنم بهترین غذای دنیا بود واسم مزه ابکیر و کص مامانم. بوی کص مامانمو میداد عالی بود واسم هیچی خبری از اون حسهای ناراحت کننده قبل اومدن اینجا نبود . بعدم شرت پر ابکیر مامانمو کرد دهنم شرتی که روی کصش بود و بکنش با دستای خودش در اورده بود حالا ابکیر بکن مامانم لاش بود تا توستن خوردم و گاز زدم جوری که یکم هم سوراخ شد نادر اومد سمت مامانم بی معطلی کرد تو کصش.آاخ بلندی مامانم کشید و به پشت دراز شد.نادر پاهای مامانمو گذاشت روی شونه اش و کصشو میکرد جیریرنگ جیرینگ ارومتر به گوش میرسید.مامانمو گاهی کصشو اروم میمالید تا دردش کمتر بشه نادر توی اوج کیف بود بعدش مامانمو چرخوند رو میز به پهلو پاهاشو چسبوند به هم کص مامانم مثه یه گل نیمه شکفته بیرون زده بود و از بقل کرد توی کصش .کرد توی قلمبه بیرون زدش
دوباره ایییی گفتنای مامانمو بلند کرد.با خودم فکر کردم اینقدر که بکنای مامانم صدای نالشو و جیغشو در اوردن و منم شنیدم ایا بابام شنیده بعید میدونستم اخه خیلی جلوی بابام ناز داشت.بابام فکر میکرد لابد یکم محکم بکنتش مامانم میشکنه ولی این عوضیا کص مفت افتاده بود زیر دستشونو هرکاری میخواستن باهاش میکردن
چند دقیقه ای مامانمو رو میز کرد بعد بلندش کرد اورد پایین روی صندلی خمش کرد و گفت خوب قمبل کن مامانم اطاعت کرد.نادر هم رفت پشتش و کرد توی کصش دوباره کون مامانمو گرفته بود دستش و محکم میگاییدش.صدای جیغا و خواهش های مامانمو باز بلند کرد
-ایییی اهههه ههه ارومتر لطفا خواهشش میکیننننم ارووم جر خوردم
راست میگفت واقعا جر میخورد طفلکی و کون طفلک من هردومون امروز جرخوردیم یهو نادر کوبید عمق کص مامانم و خالی کرد توی کصش . یکم بعد کشید بیرون مامانم چرخید رو صندلی که الان داشت میداد نشست.دنبال شرتش میگشت رسول داد دستش دید خیس خیس ولی از ابکیر خبری نبود تعجب کرد حرفی نزد نمیدونست همه ابکیرا رفته تو دهن پسرش .خوب کصشو تممیز کرد و ابیکرا رو جمع کرد بعدم دید شرتش سوراخ شده بی توجه پرت زمین کرد.رسول میدونست من میمیرم برای ابکیری که از توی کص مامانم در اومده. شرتشو از روی زمین با یه خودکار برداشت اومد داد به من.حتی رسولی که یه ساعت تموم مامانمو کرده بود آب خودشو خالی کرده بود توی شرت مامانم از شرته چندشش میشد برعکس من آرزوم بود خوردن همون شرت پر منی و خاکی شدش خاکی که دیگه تبدیل به گل شده بود از خیسی و آب کیرا. منم تا تونستم خوردم ابکیرای اقا نادر که توی واژن مامانم تخلیه شده بود بوش دیوونم میکیرد خوب تممیزش کردم بعدم گذاشتم توی جیبم اینم یادگاری من.یهو گوشی مامانم زنگ خورد بابام بود اومده بود دنبال ما مامانم ترسید و
-پرسید پسرم کجاست
-پشت پرده داره فیلم میبینه
مامانم صداشو بلند کرد در حالی که یه شرت جدید از توی کیفش در اورد و میپوشید بلند گفت
-عزیزم ماهان برو باباتو نیگه دار نیاد اینجا فکر کرده چه خبره اینجا پا شده اومده زشته زود سریع
منم سریع جمع کردم خودمو. رفتم دیدم بابام تازه پارک کرده منو دید پرسید
-چه خبر مامانت کجاست خرید کردین چیزی
من من کردم و الکی نگهش داشتم دیدم مامانم با همون لباسا ولی خسته و داغون اومد بیرون .یکم ارایششو تجدید کرده بود ولی نه مثه اولش.بابام مامانمو بوسید لبشو و گونه شو گفت
-عزیزم فرشته چقدر عرق کردی حالت خوشه عزیزم.صورتتم سفیده مثه گچ رنگت پریده
بابام همون لبایی رو بوسید که تا همین چند دقیقه پیش دو تا کیر کلفت رو حلقه کرده بود و داشت ساک میزد
با هر بدبختی بود مامانم بابامو برگردوند و رفتیم خونه
مامانم شاکی گفت
-فکر کردی چه خبره پاشدی اومدی زشته باور کن حالا اقا رسول و شریکش میگن به زنش اعتماد نداره
-نه به خدا اومدم بیرون کاری داشتم گفتم بیام دنبالتون
راستم میگفت بابا نیمام.بعدم یکم ناز مامانمو کشید و مامانم خندید و اشتی کرد باهاش.خیلی جالب بود واسم. مامان فرشته ام به دو نفر داده بود اونا کصشو ترکونده بودن باهاش مثه جنده دوزاری برخورد کرده بودن بعد با بابام اخم و تخم میکرد و متهمش میکرد جالبتر بابام بیخبر از همه جا نازشو میکشید
رسیدیم خونه خواهرم خواب بود منم گفتم میرم بخوابم…مامانم و بابام رفتن اتاقشون تا لباس عوض کنن.من فضولیم گل کرد.رفتم پشت در نیمه باز ببینم چه خبره.بابام مامانمو با همون لباسای بیرونش بقل کرده بود با شدت لبای مامانمو میخورد گردنشو میخورد و میبوسید.انگار عرق تن مامانم عطر بدنش .بابامو شهوتی کرده بود.مامانم هی اونو از خودش دور میکرد میگفت
-اهههه ولم کن دیگه نیما خسته ام باید برم دوش بگیرم عرق کردم میبینی که
-عزیزم همینجوری هم خوبی خوشگلی عاشق عطر تنتم. بزار ببوسمت
و باز بقلش کرد دستای مامانمو میبوسید لپشو
مامانم بالاخره گفت
-باشه بزار پس لباس عوض کنم
-عزیزم راحت باش خودم لباستو عوض میکنم میدونی که عاشق اینکارم
مامانم رو تخت نشست . لم داد بابام اول مانتو بعد تاپ مامانمو در اورد و بعدم سوتینشو کبودی ها رو دید تعجب کرد پرسید
-چرا کبود شدن اینا
-کبود شدن کار خودته دیگه هرچی میگم گوش نمیدی.موقع سکس اصلا حواست به من نیست.بدن ظریفمو داغون کردی.هرچی میگم پوستم نازکه کبودش میکنی آروم بخورش گوش نمیدی
کف کرده بودم داشت دست پخت اون قدرت سرایدار و اون رسول عوضیو نادر الدنگ رو مینداخت گردن بابای بیخبرم
-ببخشید فرشته عزیزم چشم حواسمو بیشتر جمع میکنم
بعدم خییلی اروم لیس میزد پستوناشو حتی دستم هم نزد .میخواستم به مامانم بگم خیلی نامردی اون دوتا مرد نره خر میچلوندن سینه تو هیچی نمیگفتی بعد این بدبخت از ترس حتی دست هم نمیزنه مثلا کبود نشه.بعد شلوار لی مامانمو در اورد. سانت به سانت شلوار لی مامانمو پایین میکشید پاشو و رونشو کصشو از روی شرت میبوسید اروم و عاشقانه.من یه بارم ندیده بودم اون عوضیا بدن مامانمو جز لباش و پستوناش ببوسن یا بخورن.نه بهنام نه رسول ونادر مثه حیوون رفتار میکردن با مامانم .قدرت هم همینطور.انگار عروسک جنیسشون بود.برعکس بابام حتی کف پای مامانمو و انگشتای لاک زده و خوشگلشو میبوسید.بعدم شرتش در اورد یه لباس خواب زیبا تنش کرده قرمز یک دست توری و بدن نما بود.مامانم به بابام گفت
-عزیزم کصمو بخور یکم درد میکنه خوب بخورش فقط زبون تو دواشه.بیرون رفتیم نمیدونم خسته شدم کلا
بابام بعدش رفت لا پای مامانم دراز کشید و شروع کرد بوسیدن خوردن همش میپرسید
-عزیزم چرا اینقدر کصت قرمز شده متورم شده دور لبه هاش.خیلی عرق کردی .هنوز لزج لزجه.عشقم خودتو اینقدر خسته نکن
بابام بیخبر داشت ابکیرا وتف های خشک شده و باقی مونده رو بدن و کص مامانمو میخورد.زبونشو قشنگ میکرد همونجایی که دو تا کیر نیم ساعت پیش ابشونو خالی کرده بودن کامل توش.حسابی میخورد و لیس میزد.مامانم همون پوزیشنی که سر خودش اورده بودن سر بابام در اورد پاهاشو از پشت گردن بابام رد کرد و سر و گردن بابامو قفل کرد با پاهاش.نمیزاشت بابابم حتی یه دقه دهنشو از روی کص آش و لاش شدش ور داره قشنگ نیم ساعتی خورد واسه مامانم تا اینکه بدنش شروع به لرزیدن کرد و ارضا شد تموم اب کصشو پاشوند رو صورت بابام.مامانم پاشو از دور گردن بابام باز کرد بابا نیمام هم بلند شد بالاخره تا کیرشو بکنه
-اههه چیکار میکنی نیما خسته ام میگم کصم درد میکنه
-تور و خدا بزار یکم بکنمت سریع میارم
-نوچ نهه نه
-واست یکم جق میزنم بعدم اجازه داری با پاهام ابتو بیاری گفتم که بزار شب دیگه
بابام دمغ شد ولی چاره ای نبود حرف حرف مامانم بود مخصوصا تو سکس. کفرم در اومده بود میخواستم بلند داد بزنم.مامان جونم دو تا کیر کلفت غریبه دو ساعت تموم هرکاری خواستن باهات کردن و تا توستن کصتو کردن و ابشونم خالی کردن همون کصت حالا برای شوهرت ناز میکنی
ولی بابام حرف مامانمو گوش کرد مامانم اول یکم با دست کیر بابامو مالوند حتی اجازه نداد به لباش بزنه کیر رو هرچقدر التماسشو کرد یکم ساک بزنه .بعدم چرخید روی تخت به شیکم دراز کشید پاهاشو یکم بالا اورد و کف پاشو بهم چسبوند و گفت
-بزار لاش و عقب جلو کن.
بابام گفتش
-حداقل خیسش کن یکم
-اههه اه اذیت میکنیا پاشم برم بخوابم یا کارتو میکنی
بابام سریع چنتا تف انداخت لای کف پای مامانم و کیرشوهم گذاشت لای پای مامانم شروع کرد عقب جلو کردن حدود چهار دقیقه ای عقب جلو کرد در همین حین داشت مامانم با گوشیش ور میرفت. تا ابش اومد ریخت رو پای مامانم .مامانم شاکی شد
-اه بازم کثیفکاری کردی زود تمیزش کن زود
مامان جندم اونا دهنشو میگاییدن .هر بلایی میخواستن سرش می اوردن .توی دسشوویی کف زمین میکردنش هیچی نمیگفت ولی حالا میگفت کثافتکاری
بابام سریع با دستمال کاغذی ابکیراشو جمع کرد و خوب پاهای مامانمو تمییز کرد بعدم پاشو بوسید و مشغول ماساز دادن پاها وبدن ناز مامانم شد. منم دیگه رفتم پی کارم

ادامه هم دارد

نوشته: غیرت خیس


👍 30
👎 15
214401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921722
2023-04-04 00:31:25 +0330 +0330

خیلی عالیه اگه تو ادامه کم کم کاری کنی تو سکس مامانت وارد بشی داستان عالی میشه

0 ❤️

921724
2023-04-04 00:37:02 +0330 +0330

تکراریه. جناب ادمین خواهشاً داستان تکراری نزارین. نویسنده محترم، کسی جایزه بهتون نمیده. مرد باش به شعور مخاطبت که واسه نوشتت وقت میزاره توهین نکن 👎

6 ❤️

921751
2023-04-04 01:52:20 +0330 +0330

اینکه تکراریه، من خوشحال شدم فک کردم ادامه اون قبلی رو گذاشتی،اومدم دیدم همون قبلیه دوباره. لطفا ادامشو بزار دیگه.
ممنونم

2 ❤️

921762
2023-04-04 02:27:42 +0330 +0330

حال بهم زنی

4 ❤️

921778
2023-04-04 03:02:42 +0330 +0330

یا خود خدا خوبه والا حال و حوصله داشتی این همه توهوم زدی تا نصفش نتونستم بخونم ببین اون چه خیریه که تا اخر این چرندیاتو میشنه میخونه😂😂😂😂😂

2 ❤️

921797
2023-04-04 05:56:56 +0330 +0330

پشمام دیگه نزن مغزت ریده

2 ❤️

921838
2023-04-04 15:49:05 +0330 +0330

دوستان داستان تکراری نیست ادامش اضافه شده!!

0 ❤️

921887
2023-04-04 22:43:31 +0330 +0330

اولا نوشتن داستان به این طولانیی مشکوک می زنه که کپی از سایت لوتی باشه ، نمی دونم شاید اشتباه میکنم

اما به فرض که نویسنده باشی ، توصیه از یه نویسنده قدیمی اینه که الان داستانهایی که از طرف فاعل نوشته میشه خیلی بیشتر طرفدار داره

1 ❤️

921980
2023-04-05 07:47:22 +0330 +0330

فحش بهت بدن که خوشحال میشی چون اون پدر جاکشت هم یه ابنه ایی کس کش بیشتر نیست هیف هوایی که شما مصرف می‌کنی میخاید جنده گری کنید حداقل به چهار نفر بدین که سرشون به تنشون بیارزه حیف نون

1 ❤️

921994
2023-04-05 11:11:49 +0330 +0330

کسکش چنتا قسمت میکردیش. پاره شدم تا تموم شد

0 ❤️

922015
2023-04-05 15:43:24 +0330 +0330

کصشر خالص

0 ❤️

922452
2023-04-08 05:00:01 +0330 +0330

کی.رم تو هرچی مرده و زنده‌ت! البته این فحش‌ها برای تویه بی‌غیرت مثل تشویقیه! پفیوز بی‌ریشه!

0 ❤️

922711
2023-04-10 16:14:00 +0330 +0330

حالا من این فانتزی رو دوست دارم با همسرم تجربه کنم. البته من رو تحقیر کنن. همسرم رو با عشق زیر خواب خودشون کنن😍

1 ❤️

923080
2023-04-13 00:30:00 +0330 +0330

بهتر از این نبود خیلی عالی بود

0 ❤️

924165
2023-04-19 14:29:25 +0330 +0330

کیر تو ناموست

0 ❤️

934002
2023-06-20 13:00:19 +0330 +0330

یکی از بهترین هایی که تا حالا خواندم این داستان بوده حرف نداره تا حالا چندین بار خواندم

0 ❤️

934370
2023-06-22 20:37:06 +0330 +0330

ادامه بده دارم دیوونه میشم نه من کلی آدم دیگه رو هم دیوونه کردی

0 ❤️

934382
2023-06-22 22:20:10 +0330 +0330

خیلی بی غیرتی هر جمله رو که خوندم قلبم درد گرفت حیوان

0 ❤️

939054
2023-07-23 13:48:37 +0330 +0330

اگه یکی بخاد به این فوش یده چی باید بگه که این ناراحت شه😂

0 ❤️

943179
2023-08-19 16:58:14 +0330 +0330

این داستان چقدر تخمی بود کاری به کلش ندارم ولی واقعا حس بدی بهم داد یه وایب تخمی نمیدونم به خاطر بی غیرتی کیریت بود یا چی ولی کلا از سکس زوری تنفر دارم و واقعا تخمی بود خیلی تخمی بود شاید هر لحظه منتظر بودم بری با چاقو بهنام را بکشی وقتی رو مادرت بود ولی ریدی

0 ❤️

944717
2023-08-28 21:51:04 +0330 +0330

وافعا خوب بود

0 ❤️

950429
2023-09-30 11:19:56 +0330 +0330

کس کش رستمم هفت خوان بیشتر نداشت .چشمام کور شد دیوث

0 ❤️

960102
2023-11-30 06:45:01 +0330 +0330

حتما بقیشو بنویس، و کاش جلو مامانت تو هم کون بدی و مامانت و خواهرت هر دو جلو تو کص بدن

0 ❤️




آخرین بازدیدها