فرشته (۲)

1398/03/16

…قسمت قبل

فرشته 2

اون شب , شب ارغوانی زندگیم بود . سه شب از شب نامزدیمون و دوماه و نیم از گرفتن کارت پایان خدمتم میگذشت . بعد از نامزدی , با پدر و مادر فرشته اومده بودیم باغ افجه محل ییلاقشون . صبح پدرو مادرش که یه کار محضری داشتن و رفته بودن تهران که تا ظهر برگردن , متاسفانه و یا خوشبختانه ماشینشون پولوس شکونده بود و مجبور شده بودن برگردن تهران و ماشینو بکسل کردن و تعمیرش موکول به فردا شده بود . خیالشونم ازبابت ما راحت بود چون ما محرم هم شده بودیم . از فرشته خواسته بودم که برام لباس نامزدی رو دومرتبه بپوشه . لباس بلند ارغوانی زیبا که روی پوست سفیدش خودنمایی میکرد با یقه گردنی که فقط سینه های خوش فرمشو میپوشوند و چاک از بغل دامنش که تا کشاله رون زیباش ادامه داشت و با لبهای سرخ فرشته یه هارمونی خاصی داشت . بقدری سرخی لبهاش چشمگیر بود که نیازی به رژ نداشت و فقط کمی برق لب کافی بود تا اونو ابریشمی کنه .
بعد از عقد قرارداد با فرناندو مربی ایتالیایی و گرفتن ویزای ایتالیا برای من و غفور و افرا همخدمتیهای رزمیکار و بچه مسجد سلیمان , بلیطمون واسه نه روز دیگه بود و امشب شب چهارم بود و چهارشب دیگه بیشتر زمان نداشتیم که درکنارهم باشیم .اما قول داده بودم به دوسال نکشیده برگردم . البته اگر تو رم موفق به گرفتن ویزای امریکا بشیم ! اون شب ارغوانی تصمیم گرفته بودیم به هیچ چیز فکر نکنیم به جز احساسمون در لحظه . وقتی فرشته روی مبل راحتی کنارم نشست و دستامو گرفت , انگارتمام نیرو و توانمو برای چند لحظه ازم گرفت . انگار منبع نیروی من اون بود و تما م جرأت و جسارت و شهامتم رفت تو دستهای گرمش و یه گرمی و ارامش دلپذیری جای اون خشم و غرورمو گرفت . مثل طفلی شدم که دستهاش تو دست زیباترین مادر عالمه . دلم کوچیک شده بود و ضربانهای منظم و محکمش به تپشهایی باریتم تند و ضعیف تقلیل پیداکرده بود . چقدر بی اراده شده بودم در مقابل این موجود لطیف و زیبا . خدایا تو چه کردی با این قلم رنگین کمانت ! با تمام ابهت و قدرتی که بهم دادی فقط هاله ای در طیف سیاه این رنگین کمان بودم . حال انکه او همه رنگ بود و همه احساس . زول زده بود تو چشمام و از تماشای نگاه التماسم لذتی پیروزمندانه داشت و وسعت لبخندش نسبتی مستقیم با بیتابی من داشت و اونو به اوج غرور برد و درست مثل فواره ای که بالا به اوج میره و در اوج یکدفعه فرو میریزه , همه ی عشقشو با اولین بوسه ی گرمش متواضعانه در کویر خشک تنم فروریخت و در سکوت فریاد زد من یک زنم و خروش امواج تو هرچند هم که بلند باشد در ساحل ارام من به ماسه مینشیند . دراغوش کشیدمش و تمام قوسهای بدنشو لمس کردم این شاهکار طراحی اسمانی رو ! چه ماهرانه این عضلات و چربیهای ژله مانند زیر این پوست زیبا شکل گرفتند . لباشو رها کردم و لباسشو با در اوردن حلقه گردنش و کشیدن پایین یکباره از تنش دراوردم . زیرش هیچی نپوشیده بود . اینبار من پیشقدم شدم و لبامو به لباش قفل کردم و بعد بالبام چونه ی زیباشو مکیدن و گردن کشیده و زیباشو لیسیدم تا به سینه های خوش فرمش رسیدم و از زیر لیسیدم به بالا و به نوکش که رسیدم دایره وار میلیسیدم و نوکشو لب کش میکردم که ناله هاش بلند شد . بعد با دستم مالیدمشون و همزمان لباشو خوردم .
بلندش کردم و روی فرش کنار مبل خوابوندمش و باز برگشتم سراغ اون ممه های ناز و اینبار سفت ترمیمکیدم و تمامشو تو دهنم جا دادم و دستمو بردم لای رونای نرم و سفید و کشیدش و رسوندم به کوسش که پشمهای کم پشت و نرمی داشت و اه از نهادش بلند شد و در عین اینکه سفت ممه هاشو میخوردم , خیلی نرم کوسشو میمالیدم وادامه دادم به مالیدن کوسش سفت تر و سفت تر و از طرفی خوردن ممه هاش نرم تر و نرم تر که با اینکار تمرکز حسیش متوجه کوسش شد و حشری تر شد و ناخوداگاه دستشو به کیرم رسوند و محکم تو دستش گرفتش و میمالیدش و دست دیگش هم کرد تو موهام و فشارم میداد که سینه هاشو سفت تر بخورم . کم کم انگشتمو به چوچولش رسوندم و دایره وار باهاش بازی میکردم که جیغ ریزی زد و موهامو کشید بالا که لبامو بخوره و زبونشو با قدرت فرو کرد تو دهنم و دور زبونم میچرخوند و درعین اینکه زبونمو میمکید کیرمو میچلوند , که یهو رفت پایین و شروع کرد کیرمو لیسیدن و تخمامو مالوندن و در یه ان که صبرش لبریز شده باشه تا خایه کیرمو بلعید و شروع کرد به ساک زدن و سرشو میچرخوند و از تمام زوایا کیرمو ساک میزد و با یک دست تخمامو میمالید و با دست دیگه به سینم چنگ مینداخت . کم کم کیرو ول کرد و اومد بالا روم و لبامو خورد و از یک طرف خودشو بالا میکشید و از یک طرف هم منو هل میداد پایین تا کوسشو رسوند به لبام و فشار داد تو دهنم که بخورمش . منم که حسابی حشری شده بودم محکم کوسشو میمکیدم و میلیسیدم و زبونمو با فشار فرو میکردم تو کوسش یهو داد زد دیگه طاغت ندارم و کشیدم بالا رو خودش و لنگاشو کاملا باز کرد و گفت بکن منو . کیر میخوام همین الان . منم هم از اون داغتر سرشو گذاشتم توش و دستهامو بردم زیر روناش و دادم بالا و فشار دادم لنگاشو به شونه هاش و با تمام قدرت کیرمو فشار میدادم تو کوسش که به زور میرفت تو و جیغ میزد و بازوهامو میکشید تا باالاخره تپوندم تا دسته و لباشو خوردن و کیرو بی حرکت تا خایه تو کوسش نگه داشتم . لبها و زبونمو داشت میکند از شدت حشر !
دستامو از زیر روناش کشیدم بیرون و انداختم زیر کتفاش و شروع کردم به تلمبه زدن و فرشته اه و نالش همه ی فضا رو برداشته بود و چنان محکم میزدم که دندوناش به هم میخورد . دست راستمو از زیر کتفش رسوندم به زیر سرش و فشار دادم صورتشو تو شونه راستم و تو بغلم و محکمتر تلمبه زدن . نفسش تو گوشم میپیچید تا به ارگاسم که نزدیک میشد گردنمو شروع کرد به مکیدن سفت و سفت تر و محکم بغلم کرده بود که دیگه بریدم و ابم با فشار پاشید تو کوسش و پاهاشو حلقه کرد که مبادا درش بیارم چون خودش داشت به ارگاسم میرسید و با جیغش و کشیدن گردنش به بالا فهمیدم که فرشته هم ابش اومد و هردو ولو شدیم .
جدایی حتی موقتی هم که باشه تلخه . هرگز لحظه خداحافظی فراموشم نمیشه . فرشته از اغوشم بیرون نمیومد و گریه های اون و گریه بی صدای من تو قفسه سینم چشم همه رو تر کرد حتی غریبه ها . بقدری سوزناک گریه میکرد که داشتم برای رفتن سست میشدم و نمیتونستم نفس بکشم .
بالاخره با تلاش بی وقفه فرناندو ما به امریکا رسیدیم . اول باید از فلوریدا شروع میکردیم که شرقی ترین ایالت امریکاست و با مسابقات متعدد شناخته میشدیم و به قدری شهرت میرسیدیم تا ایالت به ایالت به غرب امریکا و به مرکز مسابقات حرفه ای تو لاس وگاس برسیم . فرناندو غفور و افرا رو به دوستش تونی هووانگ مربی کونگفوی دورگه اورینتال امریکنش سپرد و از هم جدا شدیم . تمرینات خیلی سختی داشتم و حریفهام هم اینجا قدر بودند . چون نه تنها قدرت بدنی بالایی داشتند , تکنیک برتری هم داشتند چون بوکس چینی تو ایران یه ورزش نوپا بود , تو امریکا یه ورزش حرفه ای بود با مربی های حرفه ای . خلاصه همه چی اینجا با ایران فرق داشت و گرچه بیشتر مسابقاتمو بردم ولی به سختی ! فرناندو میگفت هومی (مخفف همایون که البته در انگلیسی homey یعنی بچه محل ) . میگفت هومی اصلا با این بردهات مغرور نشو . چون وقتی به لاس وگاس برسیم حسابی سورپرایز میشی . چون اونجا همه مسابقات و همه بوکسورها و مربی ها و حتی تماشاچی ها حرفه ای هستند و با بهترینهای دنیا باید روبرو بشی که اصلا کار اسونی نیست . که خودمم به این واقعیت پی برده بودم بعد از اخرین نبردهای سختی که تو رینگ داشتم .

ادامه دارد…

نوشته: الف . ع


👍 10
👎 1
10698 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

772030
2019-06-06 21:05:04 +0430 +0430

داستان تو هر جور میخوای ادامه بده فقط اخرش کون راکی نزار ما کلی باهاش خاطره داریم!!! ?

3 ❤️

772042
2019-06-06 21:32:05 +0430 +0430

دمت گرم . حال کردم . لایک .
راستی این رفیقمون بالاییه مثکه خیلی با راکی خاطره داره . مردونگی کن و بیخیال راکی شو ِ اینکه خودش راضیه جور راکیو بکشه , برگشتی ایران واسش خاطره های جدید بساز . خچچچ

0 ❤️

772075
2019-06-06 23:15:18 +0430 +0430

تو بگو دنیا تو بگو فتح قله ها ارزش اشکهای فرشته و یه ثانیه دوری ازش رو داشت ؟ هرگز

0 ❤️

772094
2019-06-07 04:35:13 +0430 +0430

نظر شما چیه؟ارزوی موفقیت وپیروزی روز افزون برایت دارم حتی اگرداستان هم باشه من یکی که غرق در ان شدم واز زیبایی وپرمعنا بودن درهمه زمینها لذت بردم بازهم ادامه بده موفق باشی

1 ❤️

772117
2019-06-07 08:50:24 +0430 +0430

عالی پسر
بهترینارو برات آرزو دارم بیا بحث سکسو بزاریم کنار
تو
مایه افتخار ایرانی از خون رستم ولی بیرون از کشورت
یه روز اسمتو مثل کلی همه دنیا خواهند شنید
موفق باشی
در ضمن زیاد اینجا سر نزن روحیتو خراب میکنه …
پشتتیم علی یارت

1 ❤️




آخرین بازدیدها