لذت سکس ضربدری در یهو افتادن آن است (۴)

1401/08/18

...قسمت قبل

سلام به همه
من یک توضیح بابت اسم ها بدهکارم.
اسم واقعیه من ماریا ست و اسم واقعی شوهرم حمید که خانوادش هم حمید صدا میکنند ،سیاوش اسمیه که شوهرم انتخاب کرده و جز خانوادش همه سیاوش صدا میکنند من هم گاهی حمید صدا میکنم.
ادامه …
محسن حسابی چلوند تو حموم منو و کون منو جر داد، منو تو حموم دمر خوابوند وقتی دید رو سکوی حموم نمیشه راحت کرد کف حموم خوابوند من هیچ ممعانتی نمیکردم بی صدا فقط اجازه داده بودم محسن هر جور که دوست داره بکنه منو ولی حس خوبی نداشتم و زیاد آمادگیه این سکس رو نداشتم و ی جورایی ی حس نیمه انتقام هم به شوهرم پیدا کردم وقتی فهمیدم از در نیومده تو پریده رو الهام !منم تو حموم وا دادم خودمو ، و اجازه دادم محسن نفر اول باشه که از پشت میگائه منو که شوهرم حسرت شو داشت و بارها و باها سر این جریان وسط سکس دعوامون شده ولی تا آخر نذاشتم از پشت سکس کنه باهام.
من واقعا یخورده جر خورده بودم و یخورده دیواره های سوراخ کونم جر خورده بود و هم درد داشتم هم میسوخت کونم به هر شکلی بود رفتم تو اتاق که لباسامو بپوشم. درست نمیتونستم راه برم ، و گشاد گشاد مجبور بودم راه برم ،
سیاوش یا همون حمید که شوهرم هستش اومد تو اتاق(من اسم شوهرمو بعد ازین سیاوش یاد میکنم).وایییی چقدر مست بود مستقیم اومد تو بغلم ،منم با ی پیرهن کوتاه آستین حلقه ایی رو تخت دراز کشیده بودم دراز نکشیده دست شو گذاشت روی رون هام با کلمه چطوری عشقم لباشو رو لبام گذاشت لبامو کشیدم گفتم میذاشتی فردا میومدی پیشم ! خیلی تشنه ی الهام جونت بودی ؟فکر نکردی شاید من آمادگی نداشته باشم که شوهر الهام بیاد منو بکنه.تو که میدونستی رو الهام بپری محسن اومده طرف من .
سیاوش :تو که بدت نمیاد
جوابی نداشتم برای گفتن فقط تو حموم چه جوری محسن تا آخر کیرش کررد تو کونم رو بهش توضیح دادم که یهو مثل وحشیها پرید روم پیرهنمو پاره کرد بازور لب ازم گرفت ر فت تو گردنمو سینه هام خیلی با ولع این کاررمیکرد ،منم برای اولین بار ممعانت میکردم که بقدری بزور متوسل شد که بهم ی سیلی زد چشام سیاهی رفت ،تقریبا نیمه بیهوش بودم که منو وحشیانه کرد و تمام آبشو هم با گفتن جان جااااان جاااانننن تو کوسم خالی کرد، و خیلی بسختی یادم موند وقتی ابشو خالی کرد روم افتاد چن ثانیه ،بعدش خودشو لیز داد از روی من به پهلو دراز کشید .
من از گرسنگی، از خواب اون سیلی که خوردم ،بیدار شدم چرا همه جا سکوته مویایلمو برداشتم ساعت رو ببینم ساعت سه و نیم نیمه شب بود .به طرف پایین رفتم البته پیرهن پاره رو قبلا تو اتاق عوض کرده بودم و ی دامن بلند و نازک با ی تاپ بندی بدون سوتین تنم کرده بودم هنوز باسنم داشت میسوخت یخورده البته وازلین هم زده بودم به هر حال ،اومدم پایین مستقیم رفتم آشپزخونه (آشپزخانه اوپن نبود )وارد که شدم دیدم یحیی با الهام و ی مرد خوشتیپ تقریبا ۵۵ ساله و ی پسر ۱۹ ۲۰ ساله نشستند رو میز نهار خوری دارن صحبت میکنن که با وارد شدن من انگار دنیا رو به یحیی دادن،سریع بلند شد جاشو به من دادو منو از کمرم گرفت و بطرف صندلی برد وتا نشستنم مشایعت میکرد که خندم گرفت یخورده خسرو پدر یحیی بود که بعد نشستن من دست داد با من و با جمله ی خیلی خوش اومدین ماریا خانم …
خسرو دیگه منو ول نکرد و با بهونه ایی هم اومد پیشم از یخچال ی شیرینی تر تازه تو بشقاب گذاشتن جلوم بدون رو دروایسی دوتاشو همون اول خوردم از یحیی تقاضای ی لیوان اب کردم برگشتم به خسرو گفام پسر زبلی داری که جواب داد ببین باباش چیه دیگه ؟بلند شدم خسرو گفت کجا ؟گفتم الان میام نمیدونستم چیکار کنم رفتم دستشویی برگشتم تو آشپزخونه دیدم یحیی تنهاست گفتم بقیه کوشن ؟که گفت ولش کن بقیه رو بابام میخواد تا صبح بغلش باشی گفتم تو چی گفت برای من همیشه وقت هست برو ی شب بغل بابام بخواب گفتم نمیفهمم چی داری میگی تو نکنه اشتباه گرفتی منو اومد جلو با جدیت یکبار دیگه گفت تو رو اون کسی که میپرستی نه نیا من جبران میکنم برو یک شب با بابام بخواب پشیمون نمیشی ،گفتم کجاست منو ی بوس کرد گفت سیاوش بعید میدونم بیدار شه محسن و الهام هم خوابن از مستی منو داداشم تو کلبه هستیم خودتیو بابام بعدش منو برد تو اتاقی ازم خواهش کرد پیرهن خوابی که دستش بود بپوشم در اتاق خسرو رو زدم با صدای مردونش گفت بفرمایید لطفا با خجالت وارد شدم تو اتاق تخت روبروی در اتاق بود با اون پیرهن خوابی که تنم بود خودمم حسابی تحریک کرده بود مخصوصا که یحیی وقتی داشتم میپوشیدم چنتا ازم عکس انداخت که من یخورده تحریک شدم وقتی وارد اتاق شدم خسرو از جاش پرید اومد طرفم بغلم کرد ی دستش زیر گزدن دست دیگه اش زیر رون هام بلندم کرد انداخت رو تخت…
ببخشید اگه بلند بود داستانم

نوشته: ماریا


👍 15
👎 15
66101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902119
2022-11-09 01:45:57 +0330 +0330

جنده شدی رفت پی کارش .شوهرتم کسکش شد فایده هم دیگه نداره

1 ❤️

902123
2022-11-09 01:52:24 +0330 +0330

بعدکلی گفتن و خلاصه باز طولانی بودنش چه صیغه ای بود نمی‌دونم

1 ❤️

902128
2022-11-09 02:09:53 +0330 +0330

قرار بود بری درمان چی بشی اونوقت!؟
رفتی دوبار به یحیی دادی بعد تا گفت شوهرت داره می‌کنه بهت بر خورد
جنده خانم بعدم که کونت پاره شده جای اینکه بگی خودت دیگه جنده شدی رفت انداختی گردن حمید که شد سیا تو داستان قبل که نگفتی بخاطر کردن الهام کون دادی گفتی مهم نبود واست بعد که همه گفتن سیا کیه و کونی شدی شد اسمش و کونم بخاطر اون دادی جنده خانم شما تازه بیدار شد جندگیت و اگه خبر نداری بدون یحیی و محسن و باباش تازه یک جنده بی جیره مواجب گیر آوردن چرا که نه تو یکروز تا کیر بزرگ دیدی به چند روش سامورایی به چند نفر دادی تازه گرم باباشم که شدی حالا این تنگ بازی و سر لج ک دادم و … اینات چیه دیگه جندگیت بکن و گه زیادی هم نخور خودت نیامده دودست دادی یحیی جونت جون مامان جونت دیگه بهانه اون بدبخت نیار به فکر یک توجیه دیگه و جدید باش قسمت بعد

2 ❤️

902135
2022-11-09 02:26:17 +0330 +0330

این چندمین باریه ک میگم کمه
لطفا زیادش کن

1 ❤️

902157
2022-11-09 04:00:28 +0330 +0330

چقد کسشر نوشتی و چقدم جنده ای! یکم سیرمونی بگیر! دست رد به هیچ کیری نمی‌زنی!

2 ❤️

902173
2022-11-09 06:49:25 +0330 +0330

یه جوری بعضیا داخل نظرات حرص میخورن که انگار واقعا این اتفاقات رخ داده

1 ❤️

902181
2022-11-09 08:50:24 +0330 +0330

این ضربدری نیست جندگیته

0 ❤️

902184
2022-11-09 09:07:03 +0330 +0330

اتفاقا کم نوشتی میتونستی بیشتر ادامه بدی 👍

0 ❤️

902187
2022-11-09 09:13:16 +0330 +0330

یک تخیل از یک جنده با اخلاق هر کی میگه بده نه نمیگه
+ماریا میدی
-اذیتم‌نکن
+جون مادرت تو رو خدا
-باشه بکن
زن یکم شعور داشته باش ، غرور داشته باش ،یکم دست نیافتنی باش ، دم دستی زودم از دست میفتی ،
شوهرت که بیناموس و هزار پدره ، خودتم که جنده ی عالم و آدمی ، چه کردین واقعا ، برای نابودی یه شهر شما دوتا بسین بیناموسا

1 ❤️

902209
2022-11-09 12:51:45 +0330 +0330

عالی مینویسی ادامه بده

0 ❤️

902245
2022-11-09 20:25:50 +0330 +0330

جالبه‌ ادامه‌ بده‌
هولی سعی كن در مورد سكس بقیه‌ هم بنویسی
مپڵا الهام با یحیی و داداش و پدرش ؟

0 ❤️

902349
2022-11-10 18:14:24 +0330 +0330

شدیدا متنفر شدم از تریسام
داره حالم به هم میخوره،هیچی مث وفاداری نمیشه
جنابعالی هم اگه داستانت واقعیه بنظر من تا زندگیت بیشتر از این از هم نپاشیده جمع کن این هرزگی هارو ،مادر دوتا بچه ای مثلا

0 ❤️

902716
2022-11-13 19:59:33 +0330 +0330

خوب کردی نوش کوست کاش بعضی هاهم جرعت تورا داشتن ولی حیف که خیلی ها جرعت ندارن و فقط ایراد گیری بلدن

0 ❤️

922180
2023-04-06 21:40:36 +0330 +0330

داستان رو خیلی خوب و عالی پیش اوردی اخرش ریدی توش رفت تخیلیش کردی
اگر ی زنی که اهل هیچی جز زندگیش نبوده ی شبه به ای همه ادم بده از شدت فشار روحی خودکشی میکنه جای لذت ببره دیگه تخمی تخلیش نکن

0 ❤️

927101
2023-05-09 00:51:13 +0330 +0330

کاشکی‌یخورده زیادش میکردی جا داشت، ولی قشنگ بود خوبه

0 ❤️




آخرین بازدیدها