خاطرات زندان (۱)

1402/11/19

دیگه عادت کرده بود اوایل وقتی زیرم بود و توی کونش محکم تلمبه میزدم دادش میرفت هوا و باعث میشد بقیه نتونن تا تموم شدن کارم راحت بخوابن ولی الان دیگه با صدای دورگه اش از ته دل آه میکشید . بیشتر از لذت و کمتر از درد. یادمه روزی که اومد. واسش ۲ سال بریده بودن. پسر سفید با موهای خرمایی. مو داشت بدنش ولی بیشتر روی سینه هاش و ساق پاهاش و خبر لای کون. ۲۵ سالش بود آقا امیر داستان ما. تازه نامزد کرده بود و تازه هم وارد شغل دولتی به عنوان کارمند شده بود. از قرنطینه که اومد ما توی هواخوری بودیم . همه نگاش میکردن. صورت سفیدی به این شکل حتما سوراخی سرخ هم داره. دو سه نفر رفتن پیشش ولی اون فاصله می گرفت . اعصابش خورد بود. میخواست بره دستشویی ولی وقتی دید دو سه نفر پشتش دارن میرن پشیمون شد. بند من یه تخت خالی داشت . چند تخت اونورتر بود که سه شب بود خالی بود با اینکه روتختی رو شسته بودن ولی بازم لکه هایی از خون روش بود . سیاوش ۲۸ سالش بود که تک پر اقا فریدون بود . آقا فریدون بخاطر قرضش به اکیپ منوچهر یه شب سیاوش رو قرض داد به اونا. سیاوش پررو بود و فقط بخاطر اینکه زیر فریدون میخوابید واسه همه کیرگوزی میکرد. و همین کافی بود اکیپ منوچهر اون شب تا ۴ صبح ۵ نفره پاره کنن سیاوشو و ۵ صبح ببرنش بهداری. میدونستیم دیگه سیاوشو نمیارن توی بند ما. من توی این ۹ سالی که توی این بند بودم بزرگتری و زورمو به بقیه ثابت کرده بودم. بماند که چه سختی هایی کشیدم . دروغ نگم با ۳۵ سال سن اولین روزا میخواستن کون منم بزارن تا پای اینکه ۳ نفری شلوارمو از پام در بیارن هم رفتن ولی با مشت و لگدی که زدم و دورشون کردم قسر در رفتم ولی خب کتکی خوردم که تا دو روز بیمارستان بودم. بعد اون فقط دو سه تا اکیپ خاص روانی دنبالم بودن وگرنه منه ۳۵ ساله با ریش و پشم و سیبیل چرا باید دنبال من باشن؟ معلومه … به خاطر تحقیرش وگرنه خوب چه لذتی داشت گاییدن من😃
بعدش من یا باید میدادم یا کیسه بوکس اونا میشدم که دومی رو انتخاب کردم. سال اول کسایی بودن که با روی خوش میومدن کنارم و میگفتن هواتو داریم و کسی دیگه بهت چپ نگاه نمیکنه و … ولی خب اونام دنبال سوراخ بودن فارغ از زیبایی ظاهری.
بگذریم … گذشت تا وارد اکیپی شدم . سیگار پاسور موبایل حشیش و…‌ بعضیا پول نداشتن . اگه قابل تحمل بودن یه سیخی میزدم. چند نفری بودن که میدونستم ۳ ماهه یا ۶ ماهه میرن. بخاطر به خماری نیوفتادن لاشو باز میکردن.
گذشت و گذشت و کلی خاک زندان خوردیم تا خودم صاحب یه اکیپ شدم. جریان از چه قرار بود؟ اینکه سال ششم شورش میشه زندان و منم میرم کمک زندان بانها. این شروع ماجرای رفاقت زندان بانها با منه و بعدش احترامی که برای من قائل بودن. کم کم جنسو خودشون میاوردن برام داخل. یه گوشه ای رو برام خالی میکردن که بدون عجله بتونم کسی رو بکنم. و در کل قدرت اول اون زندان من بودم.
حدسم درست بود برای حال دادن به من امیر رو انداختن بند من. وقتی موقع ناهار شد و بعدش رفتیم استراحت دیدم اومده بند من. توی زندانی که خوشگل ترینش که همه براش سر و دست میشکستن مثلا شبیه نجم الدین شریعتی بود 😃 حساب کنید این شاه کس بود. یه چیز تو مایه های فرار از زندان فصل اول رفیق تی بگ که خودشو کشت. شب اول از ترس و صدای نفس کشیدناش می دیدم بیداره. تا یکی بلند میشد بره دستشویی این مثل جن زده ها میترسید . شب اول براش بخیر گذشت. فهمیده بود توی این زندان من رئیسم و حداقل ۱۰ سال دیگه هستم اینجا. سعی میکرد نزدیک من باشه ولی من بهش توجهی نداشتم.
افته برای من منت کون رو بکشم. خودش شل کرد میکنم نکرد نوش جون بقیه به زور بکنن. من از زوری کردن خوشم نمیاد.
نوچه هام میگفتن صفرشو بزن گیر شغال میوفته ها. ولی من همچنان منتظر. یه روز دیدم با صورت و بدن زخمی و خون آلود اومد داخل. حالش به کسایی نمیخورد که بزور گاییده باشنش ولی خب قطعا میخواستن بکنن که نشد و مقاومت کرد. این تازه شروع ماجرا براش بود. یکماه گذشت و بنده خدا جای سالم توی بدنش نمونده بود.
یکی از نوچه هام نصیحتش کرده بود و گفته بود نمبتونی این دو سالو مقاومت کنی بهرحال به زودی یه جایی خفت میشی و این دعواهات باعث شده به شدت گاییده بشی و شاید بمیری. خیلی ترسیده بود. گفتن بیا به آقا پرویز بده دیگه راحت زندگی کن.( آقا پرویز منم😃)
از چشماش میخوندم شل شده و داره تصمیم میگیره. تا دو سه روز این کتک و … ادامه داشت . تا توی هواخوری اومد پیشم . آقا پرویز دیگه خسته شدم بخدا من کونی نیستم نامزد دارم و… نمیخوام بدم زوره مگه همه میخوان بهشون بدم. گفتم پسر جان اینجا تو مهم نیستی که بخوای یا نخوای. اینجا زوره . اجباره. نمیبینی؟
زندانبانها فکر میکنی نمیدونن چه خبره؟ اونام مخبر دارن . کاندومارو نمیبینی ؟ از کجا میاد؟ بهرحال زندانیای قوی و… باید یه دلخوشی داشته باشن تا ارامش زندان حفظ بشه وگرنه فقط سیگار و موبایل و مواد که جوابگو نیست. تو هم بنظرم شل کن لذت ببر نزار بعد این دو سال که رفتی بیرون یه ادم روانی که بهش تجاوز شده وحشیانه بشی‌.
آقا پرویز تعریف شما رو زیاد شنیدم . بخدا طاقت تحقیر و فحش و… رو ندارم میدونم با دادن به شما هم تحقیر میشم ولی خب کمتره اینطوری تا اینکه ده نفر بزور منو بکنن با کیرشون و با زبونشون هم زنمو و خانوادمو. قول میدم برات خوب باشم خواهش میکنم هوامو داشته باش و زیاد کوچیکم نکن.
دلم براش سوخت. میدونم نباید اینجا دلت برای کسی بسوزه ولی خواستم برای اولین بار یه استثنا قائل بشم.
با زندانبان حرف زدم که میخوام با امیر برم خوابگاه. گفت برو.
به امیر گفتم دنبالم بیا.
با ترس و شک راه افتاد. راضی نبود ولی ناراضی هم نبود. مجبور بود.
رسیدیم خوابگاه. گفتم برو حموم منم الان میام. با دو دلی حوله برداشت رفت. داد زدم آبو باز کن دوش بگیر منم میام.
دو دقیقه نشد با شورت رفتم داخل. پشتش بهم بود . سفید و دلربا . کونش کمی مو داشت. پشتش بدون مو و چندتا جوش. ساق پاهاش موهای پسرونه داشت. ولی تنها چیزایی که توی چشم بود جای زخمهای نیمه عمیق چاقو و مشت و لگد بود.
دلم سوخت . برنگشت منو نگاه کنه ولی متوجه حضورم شده بود و هر لحظه آماده این بود که کیرمو روی کونش حس کنه . احساس کردم کمی میلرزه. نمیدونم چرا دلم سوخت و گفتم چند روزی از خیرش بگذرم تا حالش بهتر بشه. رفتم کنارش. از پشت بغلش کردم ولی احتیاط میکردم کیرم به کونش نچسبه و شروع کردم به نوازشش. شونه هاش صورتش گردنش کمرش پاهاش سینه هاش.
ببین امیر تا حالت خوب نشده نمیخوام باهات کاری کنم . بوسش کردم و خواستم برم گفت صبر کن تو رو خدا. اشکالی نداره بیا بکن بخدا دیگه من طاقت کتک خوردنو ندارم . برگردوندمش و تو چشاش نگاه کردم. خندیدم و گفتم امیرخان همون لحظه که باهام اومدی از حیاط داخل خوابگاه پیش همه عروس شدی دیگه کاری ندارن که من کردم یا نکردم. بریم بیرون ببین چطور بهم تبریک میگن دامادیم رو.
احساس کردم یه ذره ناراحت شد ولی خب یه ذره مشکلی نیست.
چند روز گذشت به همه گفتم این مال منه کسی کارش نداشته باشه.
شب عملیات…
امیر آماده ای دیگه؟
اره
۱۰ خاموشیه ده دقیقه مونده خاموشی بزنن برو دستشویی خودتو قشنگ خالی کن شلنگ هم بگیر توی خودت…
ولی گفتی اولین بار سوراخی نمیکنی؟
نمیدونم پیش خودت چی فکر کردی که ازم سوال میپرسی. من با تو فقط مهربونا و اینطوری حرف میزنم اگه کسی سوال بی ربط ازم کنه و دلیل چیزی رو ازم بخواد حداقل دوتا دندونش شکستست.
چشم. ببخشید.
بدنتم شیو کردی دیگه؟
اره تا جایی که تونستم
باشه برو…
اومد. خاموشی زده شد. ۱۲ نفر دیگه توی خوابگاه بودن. تخت من از دو طرف ملافه رو پرده کردم و یه طرفشم دیواره.
خاموشی زدن لخت شدم. کیرو نگاه کردم و گفتم امشب چه کیفی کنی.
دو تا بشکن زدم یعنی بیا. انگار بقیه منتظر بودن سوپر صوتی ببینن. خیلی حرف زدم با امیر که سخت نگیره . چه دور از همه سکس کنیم چه اینطوری بهرحال همه میدونن خانومم شدی.
پرده رو زد کنار و اومد روی تختم. آستین کوتاه پوشیده بود. تاریک بود ولی صورتش مثل ماه روشن کرده بود اون فضای تنگ و تاریکو.
بغلش کردم و شروع کردم لباشو خوردن. بعد دو دقیقه خودش همراهی میکرد . زبونشو میخوردم. پیرهنشو دراوردم . سینه هاشو که خوب زده بود. شروع کردم گردنشو خوردن . سینه هاشو میک میزدم زیر بغلشو میخوردم و لیس میزدم. خوابوندمش و افتادم روش و باز خوردن لب و گردن و سینه. براش تازگی داشت و معذب بود ولی باید برای راحتی خودش قبول میکرد.رسیدم روی شکم و نافش. خوردم. شلوارشو در اوردم و شورتشم کشیدم پایین. اوووووخی… خوابیده بود نهایتا ۵ سانت. بیرون از زندان ژله دوست داشتم. و یهو هوس ژله کردم و گذاشتم دهنم. بلند نمی شد و همچنان نرم و ژله ای. تخماشو خوردم کیرش شق نشد ولی احساس کردم تکونی خورد. پاهاشو و رانهاشو خوردم. دو تا پاشو انداختم بالا و سوراخشو خوردم. نور که نبود ولی یه ذره پشم میرفت توی دهنم. معلوم بود قشنگ نتونسته تمیز کنه. بعد اومدم بالا و گفتم ساک بزن برام…
با اکراه شروع کرد به ساک زدن. سرشو فقط لیس میزد و سعی میکرد سطحی لیس بزنه. گفتم بزار دهنت پسر جان نترس… دیدم صدای خنده یکی دو نفر میاد. گفتم کیرخر بتمرگید. میام جرتون میدما.
ترسیدن و لال شدن. وقتی کیرم دهنی خودش شد دیگه راحتتر میخورد و اکراهش کمتر بود. ۱۸ سانتی میشد کیرم و کلفتیشم ۸ سانت.
تقریبا ۵ سانتش رو میخورد برای شروع بد نبود.
ده دقیقه خورد و گفتم بخواب…
خوابید رو شکم . نفساش تند شد . کیرمو که تف زدم نفساش تندتر و با استرس. خوابیدم روش و کیرمووووو گذاشتم لای پاهاش و یه اخ کشیدم.
آقا فریدون گفت پرویز آقا گشاد بود دروغ گفته صفرم؟ چرا دادی جیغی نزد…
گفتم آقا فریدون هم به خودش امشب رحم کردم هم به شماها که راحت بخوابید. لایی زدم. اااخ بدن سفیدش زیرم… شکمم گودی کمرشو پر کرده بود و دستامم روی سینه هاش… عشق میکردم باهاش لباشو میخوردم و میمالیدم و لای پاهاش عقب جلو میکردم.
ابم داشت میومد بعد یه ربع که در اوردم و ریختم روی کون و کمرش.
چه حالی داد بعد این همه سال یه بچه خوشگلو کردن.
گفتم برو خودتو بشور. پاشد بره گفتم احمق کجا لباستو بپوش دوربین هست. گفت اخه کثیفم گفتم کس نگو بابا بپوش برو. دیگه باید عادت کنی از سفیدک ها روی لباسات.
دفعه دوم فتحش کردم البته روز بود و کسی خوابگاه نبود و تا تونست جیغ زد و گریه ولی نذاشتم بهداری بره و خودم آرومش کردم و دو سه روزه خوب شد. بعد اون لاپایی و ساک تا هفته بعد که دوباره سوراخشو گاییدم ولی کمتر از قبل درد کشید و یک روز فقط نمیتونست روی پاهاش راه بره. هر دفعه دردی کمتر.
۶ ماه بعد…
صدای دورگه اش با ناله ای که بیشتر از سر لذت بود و کمتر درد…
وحشیانه میزدم و وحشیانه توی کونش خالی شدم.
مرسی آقا پرویز حال داد.
فدات.
دفعه بعدی نوبت خوردن آبته ها زود بکش بیرون بخورم
برو پرروی بی حیا…
قول بده
قول چی؟
بدی بخورم بازم آبتو…
باشه
مرسی
عرض ۶ ماه شده بود نیازش کیرم. انصافا هواشو داشتم. توی سکس اذیتش نمیکردم هیچ هواشم داشتم. چند نفر توی این ۶ ماه اومدن که قابل کردن بودن ولی من نکردمشون بخاطر امیر. اونم میدونست و حسابی نمیزاشت کمبودی داشته باشم .
روزها میگذشت تا اینکه…
بقیه قسمت دوم…

نوشته: پرویز


👍 20
👎 29
19601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

970094
2024-02-08 23:57:52 +0330 +0330

یاد رمان آتلانتا افتادم
فک کنم نویسندش هیچوقت کاملش نکرد

2 ❤️

970096
2024-02-09 00:04:33 +0330 +0330

نه لایک میدم نه دیس لایک
فقط خایمالو سگ بگاد که کمک زندانبانا دادی
واقعا چه افتخاری داره که تازه تعریفشم میکنی


970100
2024-02-09 00:17:22 +0330 +0330

عقده اينو داشتی که قبلا تو زندان ای بلا سرت آوردن

5 ❤️

970109
2024-02-09 00:41:35 +0330 +0330

همون اولاش حالم بهم خورد، تا اونجاکه گفتی دوطرف تختت پرده زدی رو خوندم که هم از خودت هم از طرض تفکرت عوقم گرفت و ادامه شو نخوندم‌.
نه عزیز اینحوریاهم نیست ،نه زندان انقد بی در و پیکره و نه زندانی ها انقد بی ناموس که تا یکی نخواد بهش کاری داشته باشن ، بخصوص که آدم متاهل خودبخود بهش احترام میذارن و کار ندارن کی و چقدی باشه این رسم زندانه ،تازشم کسی کَهره هم داشته باشه اینجوری علنی نیست
حالا بگذریم از یه سری ضعف موادی که خودشون خودشونو زبون گاییده کردن

6 ❤️

970111
2024-02-09 00:44:10 +0330 +0330

ببین چه گندی زدی که Redroger0 واسه اولین بار زبونش به فحش باز شد ازگل

2 ❤️

970132
2024-02-09 01:49:06 +0330 +0330

عالی بود زودتر ادامش بنویس

0 ❤️

970135
2024-02-09 02:01:00 +0330 +0330

بااید رید توی اینن وب سایت،همه داستانا شده گی و کون هم گذاشتن پسرا!!!

ریدم تو داستاناتون

1 ❤️

970139
2024-02-09 02:08:14 +0330 +0330

جدی میفرماید

1 ❤️

970143
2024-02-09 02:23:51 +0330 +0330

😂ولی داستانت چالش برانگیز بوده چون دوتا نویسنده مورد علاقم کامنت گذاشتن برات

0 ❤️

970154
2024-02-09 03:03:29 +0330 +0330

اینکه با کسی بر خلاف میلش بخوای سکس کنی خیلی بی اخلاقی و بدور از انسانیته. واقعا اگه وضعیت زندانها اینه که تو تعریف کردی وای به حال کسی که یکم بر و رو داشته باشه و براش حبس خورده باشه. گفتی که شب اول هیچ گونه تحریکی نشده بود و کیرش نرم و ژله ای بود. یعنی اینکه طرف به همجنسش هیچ گونه حسی نداره. پس چطور ممکنه بعد از ۶ ماه اینجور تشته کیر باشه. به نظرم با عقل جور در نمیاد. مثلا گی هایی بودن که به بخاطر فشار خانواده تن دادن به ازدواج ولی با گذشت چند سال هنوزم هیچ گونه لذتی از سکس با زنشون نمیبرن و زن ناراحته ازینکه چرا شوهرم اینقدر سرد مزاجه

2 ❤️

970180
2024-02-09 06:51:15 +0330 +0330

حالم به هم خورد از همون اولش! آل کاپون خالی‌بند!

0 ❤️

970192
2024-02-09 08:42:00 +0330 +0330

آقا پرویز کون طلا معلومه از نگهبانها جنس صنعتی گرفتی که توهم زدی به جای اینکه از کون دادنهات بگی فکر کردی کون کن زندان هستی!

2 ❤️

970202
2024-02-09 10:43:27 +0330 +0330

خیلی قشنگ نوشتی پرویز جان. من نمیخوام قضاوت اخلاقی بکنم که حتی اگر بنا به قضاوت اخلاقی هم باشه باز پرویز این داستان به زور به امین تجاوز نکرده بلکه با رضایت خود امین بوده.

به نظرم این داستان به خوبی فضای واقعی حاکم بر زندان ها رو نشون داد. قبلا زیاد شنیده بودم که چنین اتفاقاتی توی زندان ها رایجه. خصوصا برای پسرها و مردهای جوون و خوش بر و رو تقریبا محاله که بتونن دست نخورده از زندان خارج بشن.

به نظر من این داستان به خوبی تونست اون فضا رو روایت کنه. منتظر قسمت بعدی داستانت هستم. کمتر نویسنده ای توی این سایت دیدم که بتونه به این خوبی داستان گی بنویسه.

داستان نویس های گی خیلی قلم های ضعیف و سطحی دارن و اکثرا انگار فقط فانتزی های لحظه جق زدنشون رو بدون رعایت معیارهای داستانی، تایپ میکنن ولی شما قلمت برای داستان نویسی قویه. بی صبرانه منتظر قسمت بعدی هستم.

2 ❤️

970215
2024-02-09 12:26:24 +0330 +0330

اولاً همون فیلم فرار از زندان باعث شده این مغزت ترشحاتی بده بیرون دوما متجاوز رو باید با هفتاد روش نامنظم گایید سوما فکر کنم خودت امیر بودی چهارما زندانهای ایران که مثل فیلم های آمریکایی نیست بدبخت

0 ❤️

970216
2024-02-09 12:28:31 +0330 +0330

راستش من چند ساله این سایتم با دوتا اکانت هنوز کسی رو نه لایک کردم نه دیسلایک ولی برگشتم تورو بکنم دیسلایک فقط بخاطر فکر تجاوز گونه ت…اون زندانم صاحب نداره آره بدبخت

0 ❤️

970217
2024-02-09 12:32:09 +0330 +0330

تقصیر منه که فیلتر شکن نصب کردم که بیام تفکرات کص مغزی تورو بخونم

1 ❤️

970218
2024-02-09 12:38:38 +0330 +0330

یادمه سرباز زندان بودم یه لفظ قشنگ بین خودمون داشتیم یادش بخیر
آبِ جووووووش کص خارمادر آدم فروش
اینو واسه نویسنده کونیمون گفتم که معلومه فیلم زیاد نگا میکنه🤣🤣🤣

1 ❤️

970222
2024-02-09 13:04:02 +0330 +0330

پسر خوب حداقل قبل نوشتن همچین کصشری از چهار تا سابقه دار تحقیق میکردی، بند شما یه تخت خالی داشت؟!!! اولا الان دیگه کسی نمیگه بند، مثلا قزلحصار واحد داره داخل هر واحدم چندین سالن داره که هر سالنم چندین اتاق داره. رجایی شهر اندرزگاه داره که داخل هر اندرزگاه چندین سالن و داخل هر سالن چندین اتاق داره… ولی مشخصه یه سابقه چند روزه داری که تا خوردی زمین شلوار شیرازی سفید و کردن تنت و عروست کردن که همچین کصشری نوشتی

2 ❤️

970229
2024-02-09 15:08:06 +0330 +0330

یعنی دستم بیفتی یه جوری میکنمت زندان یادت بره کونی جقی کص مغز

1 ❤️

970230
2024-02-09 15:11:37 +0330 +0330

دیگه فک کن redroger هم رید بهت کصکش جقی خخخ

1 ❤️

970233
2024-02-09 15:46:44 +0330 +0330

من که خوشم اومد می‌دونم غیر واقعی بود ولی از نوشتنت و شخصیت پرویز داستان خوشم اومد

3 ❤️

970241
2024-02-09 16:11:08 +0330 +0330

رییس زندانیا کیرم دهنت 🤣

0 ❤️

970251
2024-02-09 17:08:03 +0330 +0330

این حجم کسشر از کجا میاد

0 ❤️

970257
2024-02-09 18:44:12 +0330 +0330

جدي ميفرماييد 😂
كسوشعر

0 ❤️

970261
2024-02-09 20:32:43 +0330 +0330

خواهشا زود ادامش بذار مشتاقم بخونم

3 ❤️

970291
2024-02-10 00:36:25 +0330 +0330

داداش های گلم من با داستان ایشون نظری ندارم دروغ راستش ولی من سرباز زندان بودم این کارا تو زندان عادی هست تو زندان یه حرفی دارن میگن تو چاردیواری زندان خدا نداره نه واسه زندانی نه واسه سرباز اگه گرگ نباشی اونجا راحت میخورندت

2 ❤️

970338
2024-02-10 04:48:27 +0330 +0330

کیرم تو زندانی ک تو گنده لاتشی😂😂
کونت گذاشتن امدی تعریف میکنی😂😂

0 ❤️

970355
2024-02-10 07:59:11 +0330 +0330
MQ4

و اما اصل داستان : آقا پرویز میوفته زندان و تا میخوره میگانش و تجاوز میکنن بهش و زمانی که خسته میشه می‌ره پیش بزرگ زندان میگه من میشم عروست ولی فقط تو منو بکن و نجاتم بده.بزرگ زندان هم روزی سه بار میکردش و مورد گایش فرارش میداد و اینگونه پرویز به پرویز کونیه کیر دوست معروف شد.

0 ❤️

970399
2024-02-10 14:46:03 +0330 +0330

خودت هم به لکه سفید عادت کرده بودی؟کسکش عقده ای بیشتر به نظر میاد این بلا سرت اومده باشه 😂

0 ❤️

970436
2024-02-10 23:07:18 +0330 +0330

با راست و دروغش کار ندارم. چون خیلی فرقی نمیکنه. ولی قلمت خیلی قشنگ بود. واقعا لذت بردم. شاید یکی از بهترین داستان هایی بود که توی یه سال گذشته خوندم.

1 ❤️

970528
2024-02-11 08:37:16 +0330 +0330

کاری به راست و دروغش ندارم ولی داستانت خوب بود و دست به قلمت عالی…منتظر ادامشیم

1 ❤️

970614
2024-02-11 22:12:44 +0330 +0330

یه سوال از دخترا:دوست دارید یه شب برید تو اتاق چنتا زندانی که ۵سالِ اون تو هستن؟فک کنید کاندوم دارن و سالمن و مریضی هم ندارن.

0 ❤️

971071
2024-02-15 02:20:02 +0330 +0330

عجبا

0 ❤️

971647
2024-02-18 16:32:29 +0330 +0330

خیلی منزجر کننده بود. رفتار مهربانانه باعث نمیشه که فکر نکنیم تجاوز رخ داده. مجبور نبود بازم اینکار را میکرد؟

0 ❤️

975075
2024-03-14 21:50:12 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️




آخرین بازدیدها