دوستی با فایده (۲)

1402/05/01

...قسمت قبل

اونروز بعد از اینکه اوقات خیلی خوبی رو با صدف سپری کردم رسوندمش دم خونه شون. صدف تنها نبود و یه هم خونه به اسم مینا داشت، که اونم تو یه شرکت گردشگری مسئول فروش بود و چندباری دیده بودمش. صدف تعارف کرد که برم داخل، میدونستم  این حرف در حد تعارفه و شاید با در نظر گرفتن هم خونه ش؛ هنوز زود باشه که این پیشنهاد رو قبول کنم. ازش تشکر کردم و گفتم سر فرصت مزاحمت میشم. برو یه دوش بگیر و استراحت کن. بعدش پیام میدم بهت.
خداحافظی کردم و راهی خونه شدم؛ سرخوش از اتفاق جدید و پر هیجانی که تو زندگیم در حال رخ دادن بود. با شناختی از خانم ها داشتم میدونستم حالا که صدف تنها شده ذهنش درگیر هزاران سوال میشه و باید هر چه سریع تر جوابشون رو بگیره و الا این رابطه دوام نمیاره. مشغول کارای خونه شدم و سعی کردم با سرعت تموم شون کنم و با خیال راحت برم سراغ پیام دادن به صدف. یکی دو ساعت بعد چک کردم. آنلاین شده بود. یه استیکر سلام فرستادم. سریع جوابمو داد. احتمالا پیش بینیم درست بود و باید برای جواب دادن به دغدغه های ذهنی صدف آماده میشدم. البته کاملا حق داشت. ذهن جامعه ما برای هضم رابطه ای که بین من و صدف بوجود اومده بود ناتوان بود و طبیعی بود خود صدف هم نگران باشه. معقول ترین راه این بود که بزارم اول حرفاشو بزنه و بعد جوابشو بدم. اما با شناختی که ازش داشتم ممکن بود حرفاشو بزنه و همزمان جواب خودشو بده و همه چیزو خراب کنه. واسه همین راه غیرمعقول رو انتخاب کردم و بجای پیش کشیدن بحث اونچه تو ماشین بین ما گذشت بعد از یه خوش و بش معمولی حرفمو اینجور شروع کردم؛
ببین صدف جان احتمال میدم الان ذهنت پر از سوال و تشویش در مورد رابطه مون هست. که ارتباط با یه همکار درسته؟ نتیجه ش چیه؟  و من آدم بدرد بخوری برای این رابطه هستم یا نه؟
جواب همه اینا به مرور زمان مشخص میشه، فقط میخام بهت بگم هر چیزی که بین ما گذشت یه راز سر به مهر قشنگ خواهد بود بین ما دو تا. حتی اگه همین الان بهم بگی همه چیز رو فراموش کنم و دیگه هم حرفی ازش نزنیم؛ امروز و اتفاقات بین مون رو به عنوان یه اتفاق زیبا و سِکرت تو دلم پنهان میکنم. خیالت راحت باشه، قرار نیست ازت سوء استفاده کنم یا برات دردسر  ایجاد کنم.
روشم کارساز واقع شد و بعد از گفتن این جملات، صدف بجای ادامه ی پیام دادن،بهم زنگ زد و گفت که ذهنش واقعا درگیر بوده که کاش با همکار این اتفاق نمیافتاد، اما حرفای من خیالش رو بابت امانت داری راحت کرده و عملا تونسته بودم گارانتی ادامه رابطه رو بوجود بیارم.
با خنده بهش گفتم پس همچنان به بازی تنیس ادامه میدیم؟ که گفت بله! چرا که نه.
ادامه صحبتای ما بیشتر در مورد اخلاق و عادت های جنسی مون بود.  و البته قرار هم نبود خیلی عاطفی باشه. بهش گفتم باید تو محیط اداره کمی محتاط باشیم، اگه کسی بفهمه برامون بد میشه و نگران بودم همکارای مرد نسبت به خودش طمع کنن. موافق بود اما یه چیزی گفت که گل از گلم شکفت. بهم گفت یکی از علاقه های سکسیش اینه که تو فضای کاری شیطنت کنه و اگه مراقب باشیم میتونیم به این فانتزی عمل کنیم. و این چراغ سبز شیطونی بیست چهار ساعته ما از محیط کار تا فضای بیرون از اشتغال بود.
فرداش و تو محل کار نزدیک ظهر بود و ارباب رجوع خاصی نداشتیم. به نظرم وقتش بود و سر صحبت رو باز کردم. ازش پرسیدم اصلا فرصت نشد در مورد شیطنتمون صحبت کنیم! صدف خانم بهت خوش گذشت؟ اصلا صداتم در نیاوردی. گل انداختن لپاش خیلی جذابش کرد. صدف مثل اکثر دخترای زیبای این مملکت ترکیب جذاب و متناسبی از معصومیت و شیطنت بود، به قول نویسنده ها 《زیبای شرقی! 》، یه لحظه دختر معصومی بود که باید تو پناهگاه آغوشت به امنیت میرسید و یه لحظه یه شیطون هورنی که رو زمین و آسمون بند نمیشد و گلوله آتیش بود.
بهم گفت دیروز خیلی حس خوبی ازت گرفتم. با حوصله راهتو به سمت بدنم باز کردی و از لمس شدنم با دستای تو معذب نشدم . و اینکه خودت عجله ای برای ارضا شدن نداشتی برام جذاب بود. هول نبودنت خیلی خوبه.
صدف گفت ولی دیروز دوست داشتم ببینمش. خصوصا وقتی اونطور مسخره بازی کردی درباره اندازه ش کنجکاوتر شدم. این لاس زدن هامون باعث شد کیرم که حالت عسلی گرفته بود، راست بشه و حس قشنگی تو تنم به جریان بیفته. همزمان با صحبتا برای دادن چند تا سند سمت میزم اومد  کنارم وایستاد. جابجا شدم و کیرمو تو معرض دیدش گذاشتم. خندید؛ گفت بی جنبه خوبه سر کاریم و دو کلمه لاس زدیم اینطور خیمه زده تو شلوارت؛ خونه بودیم لابد الان میپریدی روم!
گفتم بی ادب مگه اسبم که بهت بپرم! دختر به این خوشگلی داره باهام لاس میزنه مگه سنگم تحریک نشم؟؟
یه نگاه به سمت در اتاق کرد و تا من حواسم به رد نگاهش سمت در برگشت یه لحظه وزن دستشو رو فاق شلوارم حس کردم و نامرد تو یه حرکت یهوی کل کیرمو لمس کرد. اونایی که اهلش هستن میدونن اینجور حرکت های یهویی چقدر لذت بخشه. و صدف لحظه لحظه بیشتر ماهیت بی پروا و شیطونش رو به رخ میکشید و من نباید پا پس میکشیدم چون در اون صورت خیلی بی دست و پا به نظر میومدم.
توازن خوبی بین کار و شیطنت ما وجود داشت و چند روز بعد هم با همین منوال پیش میرفت و گهگداری خیلی زیر زیرکی دستی به تن هم میرسوندیم. تا اینکه مدیر شرکت گفت برای آخر هفته جلسه هیئت مدیره داریم و باید یه سری گزارش در خصوص حضور در مزایده خرید زمین تهیه کنیم و سالن جلسات شرکت برای دو روز بعد آماده بشه.
سریع دست به کار شدیم تا موارد مورد نیاز رو برای گزارش جمع بندی کنیم و اسناد مورد نیاز رو هم آماده کردیم. اما بهانه خوبی داشتیم برای سر کار موندن.
با رفتن بچه ها کسی تو شرکت نبود و ما هم باید یه سر به سالن جلسه میزدیم تا یکبار فایل پاورپوینت گزارش رو با پروژکتور تست میکردیم و پیش نویس اسناد و … رو برای اعضا روی میز میچیدیم؛ تو ذهنم یه برنامه ریزی برای شیطنت داشتم و مشکل این بود که نمیدونستم چطور شروع کنم. لعنتی تو خونه هم نبودیم که براش شربت بیارم و بعد بکنمش😅؛ فایل رو تست کردم و صدف هم اسناد رو روی میز مرتب کرد. گفتم بشین یه نفسی تازه کنیم. نشست پشت میز مدیریت و با یه تریپ مدیریتی گفت مگه کاراتو تموم کردی که به خودت استراحت میدی؟ زل زدم بهش و گفتم حالا خوبه واقعا مدیر نیستی والا احتمال داشت الان بهم تجاوز هم بکنی!! اینو گفتم و به آرامی سمتش خزیدم و پشت سرش وایستادم؛ شروع کردم آروم آروم شونه هاشو ماساژ دادن،گفت دیوونه یکی میاد شر میشه ها، گفتم رئیس که رفت تهران و تا روز جلسه نمیاد. همکارامون هم وقت اداری اینجا پیداشون نیست چه رسد غیر وقت اداری! نترس اتفاقی نمیافته خودتو بسپار دست تقدیری که اسمش دانیاله ! بهش گفتم میخام طعم آغوشتو بچشم! اجازه هست؟ با چشمای تیله ایش بهم خیره شد از جاش بلند شد و
دستاشو از هم باز کرد و منو تو بغل خودش گرفت؛ اگه بخام حسمو توصیف کنم باید بگم واقعا تو وجودش حل شدم؛ عقب عقب حرکت کرد و تکیه داد به دیوار و پلکاشو روی هم گذاشت، چسبیدم بهش. لب رو لبش گذاشتم و شروع کردم به بوسیدن، بوسه هایی که اول ریز بودن و تند و کم کم عمیق تر میشدن. شبیه باریدن نم نم  بود که یواش یواش به رگبار بارون تبدیل میشد. دیدی وقتی زمین بارون میخوره بوی خاک خیس بلند میشه! زیر بارون بوسه های ما دو تا، بوی عشقبازی داشت بلند میشد. پایین تنه مو چسبوندم به صدف و کیرم از روی لباس مماس کسش بود. یه دستمو بردم پشت سرش و دست دیگه م داشت تنشو میکاوید! انگار یه جغرافیای جدید برای کشف کردن بهش رسیده بود. درسته نگران اومدن کسی نبودم ولی امکانات اونجا برای یه سکس ایده آل وانیلی  مناسب نبود. دستمو بردم پایین و دکمه شلوارشو باز کردم. لحظه لحظه بیشتر به فتح تن بلوری صدف نزدیک میشدم. از روی شرت کمی با کسش بازی کردم و به سمت میز برش گردوندم. نصفه نیمه روی میز دراز کشید و من شلوارشو پایین آوردم و بعد از کمی مالوندنش از روی شرت اونو کنار زدم و زبونمو سُر دادم رو چوچولش! کاملا خیس کرده بود. چشماشو نگاه کردم! برق میزد و گوشه لب پایینی شو گاز میگرفت. سعی میکرد صداش در نیاد، بعد از کمی لیسیدن و بازی دادن چوچولش بین انگشتام، آروم انگشتمو فرو کردم تو کسش و همزمان با مک زدن چوچولش با انگشت تو کسش تلمبه میزدم. کیر خودمم شق شده بود. چون مدتی بود که سکس نداشتم  و از سوابق درخشان قبلی میدونستم خیلی نمیتونم سکس طولانی داشته باشم به کارم ادامه دادم تا حسابی حس بگیره. خیلی حس خوبی بود. هر چی بیشتر میگذشت ناله هاش کشدارتر میشد و بدنش پیچ و تاب بیشتری به خودش میگرفت. بلند شدم و کمربندمو باز کردم کیرمو از تو شرت درآوردم و مالیدم به کسش. انقدری خیس بود که نیاز به کار دیگه ای نباشه! چند بار کیرمو بین لبای کسش مالیدم و بعد از اینکه تَر شد آروم واردش کردم. همزمان با ورود کیرم به کسش خم شدم روش و لباشو بوسیدم. باله تنه مون هنوز لباس داشت و عملا سکس پوشیده ای داشتیم. مقنعه شو از سرش کشیدم و دستامو دو طرف صورتش گذاشتم. تو چشمای قشنگ نگاه میکردم و تو کسش تلمبه میزدم. موهای خرمایی رنگ قشنگش پریشون میشد، وایی که چقدر قشنگ بود، لباشو میخوردم و با لاله گوشش بازی میکردم. نمیدونم چرا؛ اما حس میکردم باید تمام تلاشمو بکنم تا صدف بیشترین لذت رو ببره و خیلی به خودم توجه نداشتم. درسته تونسته بودم تمام تنش رو به دست بیارم ولی قلبم دنبال مرواریدی بود که تو وجود این دختر پنهان شده بود و من دنبال همون بودم. چیزی که فقط با سکس به دست نمیومد. غرق نگاهش بودم که دیدم داره به شدت منو به خودش فشار میده. چند تا تلمبه زدم و صدف با یه آه کشدار ارضا شد به آرومی ادامه دادم و چند لحظه بعد نوبت من بود که ارضا شم. سریع کشیدم بیرون دستمال روی میز رو زیر کیرم گرفتم. درسته خود سکس لذت بخش بود ولی فکر اینجاشو نکرده بودم و برای کثیف نکردن لباس صدف و اتاق کنفرانس تو حالت ایده آلی آبم نیومد. البته هر چی بود بهتر از این بود که اتاق رو به گند بکشم و فردا بوی وایتکس سالن رو برداره🤪
تقریبا همزمان ارضا شده بودیم. ولی حیف که جایی برای بغل بازی نبود. رو صندلی کنار هم ولو شدیم. نزدیک خودم کشوندمش و سرشو روی شونه م گذاشتم. بابت حال خوبی که داشتم ازش تشکر کردم. بهش گفتم تا حالا بهت گفته بودم چشمات چقدر قشنگه؟ آدم وقتی بهش خیر میشه آرامش دریا و قشنگی کهکشان تو آسمون شب رو باهم داره! دوست دارم غرق بشم تو این حس زیبا. لبخند زد و گفت چه جالب! بعد ارضا شدن شاعر شدی، جواب دادم آب نبود والا شناگر خوبی ام. صدف گفت الان به آب رسیدی؟ جواب دادم آب نه! به یه اقیانوس رسیدم که داره بدجور منو تو خودش میبره! خدا بخیر کنه.
شبیه مرغ عشقای جیغ جیغو کمی لاو ترکوندیم؛ بعد پا شدیم و خودمون رو مرتب کردیم که بریم.
موقع بیرون رفتن از اتاق بهم گفت دانیال! گفتم جانم؟
گفت فانتزی سکسی اولم رو تیک زدی! تو محل کار دادم و چقدرم باحال دادم. حالا پیش به سوی بعدیا!
با خنده از اتاق زدیم بیرون؛ پیش به سوی ماجراجویی های دیوانه واری که قرار بود خاطره های قشنگ ما بشن. و من همچنان دنبال مرواریدی بودم که تو عمق وجود صدف بود… حس میکنم این بازی تنیس داشت منو عاشق صدف میکرد.

نوشته: Danny


👍 57
👎 2
44901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939070
2023-07-23 15:54:53 +0330 +0330

بعد از مدتها بلاخره یک داستان خوب.

4 ❤️

939071
2023-07-23 16:06:11 +0330 +0330

جالب بود، خوشمان آمد.مراقب باش تو قسمتای بعدی، حکایت عروس تعریفی نشه.همین فرمون برو

2 ❤️

939078
2023-07-23 17:07:18 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

939081
2023-07-23 17:33:30 +0330 +0330

دوستان یه تجربه اگه میخواید پارتنرتون همیشه پاتون بمونه بعد سکس بگید خوب بود خوش گذشت بهت .کاری کنید که فکر کنه براتون مهمه حال طرف مقابلتون .این کار اونو مدیون میکنه براتون سنگ تموم بزاره تجربه کنید لذت ببرید

1 ❤️

939086
2023-07-23 18:33:01 +0330 +0330

عالی بود دمت گرم

0 ❤️

939108
2023-07-23 23:25:25 +0330 +0330

عالی بود بعد مدتها داستان مزخرف گی خوندن این عالی بود

0 ❤️

939113
2023-07-23 23:50:51 +0330 +0330

زیبا ادامه بده

0 ❤️

939169
2023-07-24 04:29:44 +0330 +0330

داستان قشنگی بود. هر چند شب یه داستان خوب میاد ، گی که ارزش خوندن نداره الیافی هم شده ، جنده کردن خواهرم و اون کونیه که میگه زنم و دختر جنده ترم و یارو معتاده ک ۳۵ سانتی و … ادمینم که وفات کرده .
دمتان گرم دنی .

0 ❤️




آخرین بازدیدها