موقعیت عجیب

1402/02/02

وقتی خواهر خانمم، ستاره، زنگ زد و ازم خواست باش برم تردید نکردم. باجناقم، کامران، از اون آدم‌های ناتو بی معرفت بود. ستاره بعد از چند سال زندگی میخواست طلاق بگیره و چند ماه بوده خونه پدر خانمم بود. ماشین زیر پاش رو باجناقم وکالتی زده بود به نامش ولی چون اصل سند مالکیت رو نداشت باجناقم بهش گفته بود که میره وکالت رو باطل میکنه و ماشین رو از چنگش در میاره. ستاره میخواست تا شوهرش هنوز قفلهای خونه رو عوض نکرده موقعیکه که کامران سر کاره بره خونه و سند مالکیت رو از تو مدارک برداره که کامران نتونه ماشین رو از چنگش دربیاره. چون خانمم فقط همین یه خواهر رو داشت و برادری نداشت و پدرشون هم پیر بود خواه ناخواه این ماموریت به من محول میشد که با ستاره برم.
ستاره، از خانمم سمانه دو سال کوچکتر بود و البته شاید خانمم زیباتر هم بود. به رغم اینکه محیط خانوادگی اصلا مذهبی نبود و شاید حتی با تاپ هم دیده بودمش اما کوچکترین تمایل جنسی بین ما وجود نداشت، شاید علاقه من بهش بیشتر مثل علاقه ای بود که به خواهرم داشتم. هم مهربون و خونگرم بود و هم بخصوص الان که نیاز به حمایت داشت احساس میکردم باید در کنارش باشم.
حدود ساعت ده صبح به خونه رفتیم. سعی کردیم بی سرو صدا بریم که همسایه ها متوجه نشن. خوشبختانه در خونه رو راحت باز کردیم و وارد شدیم. ستاره یه راست سراغ سامسونت مدارک رفت اما سند اونجا نبود. این ور و اون ور رو میگشتیم تا بالاخره تو کمد دیواری طبقه بالای رختخوابها پیداش کردیم.
به محض اینکه پیداش کردیم صدای در اومد. یه لحظه مات و مبهوت مونده بودیم که چی کار کنیم که ستاره اشاره کرد بپریم روی رختخوابها. در رو هم با دستم بسته نگه داشتم. اگه کامران ما رو میدید قطعا دعوا میشد و احتمالا سند رو هم نمیتونستیم ببریم.
کامران بعد از چند دقیقه وارد اتاق شد و اندکی مکث کرد. قلب هر دو مون تند تند میزد. ناگهان به سمت در اومد. آماده بودم برای دعوا، اما بدون باز کردن در، فقط محکم بستش و قفلش کرد و بعد گفت:«میدونم اون تویی. ماشینت رو بیرون دیدم. فعلا همونجا باش تا تنبیه بشی. چند ساعت دیگه میام در رو وا میکنم.» ستاره از تو کمد داد زد:«کثافت دیگه نمیخوام ریخت کثیفت رو ببینم.» کامران از همونجا داد زد:«بدبخت من که میدونم برای سند ماشین اومدی. بیچاره من چشمداشتی به اون ماشین ندارم. جای مهریه ات ببرش، بیشتر پولش رو هم خودت کار کردی. من هم نمیخوام چشمم به چشمت بیفته. چند ساعت دیگه میام در رو وا میکنم و دوباره میرم بیرون. تا دوباره برگردم گورت رو گم کن.»
ظاهرا کامران اصلا متوجه ورود من نشده بود. با رفتن کامران تازه متوجه وضعیتمون شدیم. تو کمد رختخوابها به عرض حدود یک متر کنار هم خوابیده بودیم و پاهامون رو هم جمع کرده بودم چون طول کمد هم بیشتر از یک و نیم نبود. داخل کمد اکسیژن کم بود و بسیار گرم بود و کاملا تاریک. به کسی هم نمیشد زنگ بزنیم چون اون موقع باید در شکسته میشد و کلی مشکل پیش میومد. هرکدوممون تکون میخوردیم ممکن بود به صورت اون یکی ضربه بزنیم. هنوز ده دقیقه نگذشته بود که خیس عرق شدیم.ستاره به سختی بسیار مانتوش و روسریش رو درآورد. از تماس پوست شانه هاش با بدنم معلوم بود که تاپ تنشه. من هم با سختی بسیار پیرهنم رو درآوردم و با زیرپوش شدم.
ناگهان صدایی آمد و به دنبال اون یه دفعه ستاره رفت پایین و سرش به درب کمد خورد. گفتم :«چی شد» با صدایی که انگار از ته چاه میومد گفت:«این پتو و بالشی که من روشون بودم ول شدن افتادن. کمک کن بیام بالا. سرم خیلی درد میکنه.» ولی اصلا کمک کردن بهش در اون شرایط ساده نبود. سرش و بدنش افتاده بود پایین و فقط پاهاش بالا بود. پاهاش رو گرفتم و سعی کردم بکشمش بالا ولی بسیار سخت بود. به هر سختی بود یه کم کشیدمش بالا که یکهو یک صدایی شبیه جر خوردن اومد و دوباره سرش خورد به در و آخش به هوا رفت. متوجه شدم که شلوار پارچه ای نازکش تو دست من مونده و اون صدای جر خوردن مال شلوارش بوده. دوباره این بار پاش رو گرفتم. گرفتن شلوار راحت تر از گرفتن پای لخت بود. پاش عرق کرده بود و لیز شده بود، اما به هر سختی بود کشیدمش بالا.
در وضعیت جدید شرایط بدتر شده بود و اون عرض یک متری در اثر خالی شدن بالش و پتو نصف شده بود و به اندازه تقریبا یک آدم بود. از طرفی چون اون رو از پا کشیده بودم بالا بصورت برعکس رو من قرار گرفته بود و پاهای من رو به عنوان تکیه گاه گرفته بود. شلوارش از خشتک جر خورده بود و تنها یک قسمت نزدیک کمرش رو تنش مونده بود. در واقع در اون شرایط صورت من با تقریبا با شورتش مماس شده بود و خیلی با وضعیت شصت و نه که کس سمانه رو میخوردم فرقی نمیکرد. با این همه در اون لحظات به تنها چیزی که فکر نمیکردیم مسایل جنسی بود. هر لحظه احتمال داشت دو نفری لیز بخوریم پایین که در اون صورت دست و پاهامون خیلی احتمال داشت بشکنه.
پس از گذشت چهل و پنج دقیقه اندکی شرایط رو بهتر کرده بودم حداقل زیر سر و بدنم محکمتر شده بود. خیس عرق شده بودیم. به نظر میومد ستاره هم با این شرایط کنار اومده بود، هرچند قطعا ناراحت از این بود که کسش در فاصله پنج سانتی صورت منه اما چون تاریک تاریک بود و شرایط بدی بود بیخیال شده بود. ناگهان ستاره گفت:«فرشید، چی کار کنم، باید برم دستشویی، جیشم داره میریزه.» یه لحظه از تصور اینکه اگه الان جیشش بریزه چی میشه به شدت وحشت کردم. با لحن وحشتزده بهش گفتم:«بابا ترخدا تحمل کن، وگرنه جیشت تماما میریزه رو سر و صورت من» چیزی نگفت، اما حدود بیست دقیقه بعد دوباره گفت:«ببین فرشید من دیگه نمیتونم تحمل کنم، جیشم خیلی شدیده، سرت رو بگیر یه طرف دیگه.» داد زدم:«بابا سرم رو کجا بگیرم، بزار حداقل یه بالشی چیزی پیدا کنم». یکهو خودش گفت:«تو طبقه بالای همین کمد یک دست لیوان نو هست که برام کادو آوردن و هیچ وقت استفاده نکردم. شاید بشه تو لیوانها جیش کنم.» چاره ای نبود، در اون شرایط این تنها راه بود. من که امکان تکون خوردن نداشتم و عضلاتم در اثر وزن ستاره کرخت شده بودند. خودش به سختی دستش رو بالا برد و کورمال کورمال بالاخره لیوانها رو پیدا کرد. به سختی پلاستیک دور لیوانها را باز کرد و بازهم به سختی لیوان رو پایین آورد. اما الان معضل دیگه وجود داشت و اون اینکه لیوان رو چطوری تنظیم کرد که جیشش تو لیوان بریزه نه رو صورت من.
رو در واسی رو کنار گذاشتم برای اینکه سر تا ملوث نشم. گفتم:«تو فقط راهنمایی کن سوراخش کجاست» حالا دیگه باید بالاجبار به همه جاش دست میزدم. رون پاش رو گرفتم و شورتش رو زدم کنار و همین طور کورمال کورمال به سوراخی که احتمالا سوراخ کونش بود رسیدم. بیحوصله، مضطرب و خیس عرق بودم و حال رعایت ادب رو نداشتم. با بیحوصلگی گفتم:«این سوراخ کونته؟» با لحنی شاید شرمنده گفت:«آره» کمی دستم رو جلوتر بردم و گفتم«این لاله های کسته؟» گفت:«آره» گفتم:«پس سوراخ ادرار باید یه کم بالاتر باشه. اینجاست؟» گفت:«یه ذره بالاتر، آره دقیقا همینجا، لیوان رو همینجا تنظیم کن» بدبختانه سوراخ ادرار زن‌ها یه سوراخ مشخص مثل مردان نیست و رد ادرار رو دستم حس میکردم اما قطعا خیلی بهتر بود تا صورتم ملوث میشد. یک لیوان رو پر کرد و یه لیوان دیگه آورد و اون رو هم پر کرد و هر دو لیوان رو باز به سختی بالا گذاشت. بعد به آرومی گفت:«تو جیش نداری؟» گفتم:«چرا منم دارم ولی تحمل میکنم» با خنده گفت:«ببین من راستش فکر خودم رو میکنم، اگه یهو این رختخوابها خالی کنه بیفتیم اون پایین دست و پامون هم که نشکنه دیگه به هر حال نمیتونم لیوان بیارم بعد یهویی مجبور میشی رو من بشاشی» حرفش کاملا منطقی بود، ولی راستش این در اون شرایط به معنی این بود که شلوار و شورتم رو دربیاره و کیرم رو تو دستش بگیره. راستش از بعدش میترسیدم که یه وقت اگه کیرم شق بشه آبروم بره. اما بناچارقبول کردم. شلوارم رو کاملا درآورد و شرتم رو تا نیمه کشید پایین. یه لیوان دیگه آورد پایین کیرم رو تو دستش گرفت. کیرم خوشبختانه هنوز خواب بود. تنظیم کرد سر کیرم رو تو لیوان و گفت:«بشاش» شاید اندکی مونده بود که لیوان از شاش من پر بشه.
دروضعیت جدید دیگه جایی برای رو درواسی نبود و همه جای بدن هم رو لمس کرده بودیم. شاید هر دو برای دقایقی خوابمون برد. اما در اون وضعیت نامناسب شاید فقط میشد چرت کوچکی زد. ستاره حتی شورت من رو هم بالا نکشیده بود. دستهاش روی کیرم مثل یه بالش گذاشته بود و روی دستهاش سرش رو گذاشته بود و خوابیده بود. بهش گفتم:«ستاره میشه شورتم رو بالا بکشی؟» با حالتی خواب آلود گفت:«میترسی کیرت رو ببینم، بابا دیدمش دستم هم گرفتمش تو هم که به کس و کون من دست زدی.» گفتم:«ولی کاری با هم نکردیم، مجبور شدیم.» گفت:«اگه میخواستیم هم کاری نمیتونستیم بکنیم، مگر اینکه برای هم ساک بزنیم»
اینجا بود که برای اولین بار شاید رگه هایی از شهوت رو هم تو صداش میشنیدم. من با توجه به نزدیکی که دو خواهر با هم داشتند محال بود که پیش قدم بشم اما بی اختیار با این حرفش کیرم شروع کرد به شق شدن. گفتم:« بابا این حرف‌ها رو نزن، من کیرم شق میشه، دیگه مخفی هم که نمیتونم بکنم.» به آرامی گفت:« تو خودت رو ثابت کردی. الان یکی دو ساعت تمام اعضا و جوارح من در اختیارته. نشون دادی چشمت پاکه.» اما بی اختیار کیرم شق شده بود. بعد با لحن شیرینی اضافه کرد«اما این شازده دیگه قد علم کرده و میگه باید بخورمش، نگران نباش به سمانه چیزی نمیگم» و ناگهان یه لیس به کیرم زد. من هم بدون اینکه حرفی بزنم کسش رو پیدا کردم و شروع کردم به لیس زدن و مکیدن چوچولش. اون هم با تمام توانش برام ساک میزد. تازه به صرافت این افتادم که اون هم یه زنه که البته چند ماهی سکس نداشته. یواش یواش صدای آه و ناله اش بلند شد. من هم داشتم میومدم. گفتم:«سرت رو بگیر کنار که آبم داره میاد» آبم که اومد ادامه دادم به خوردنش تا اون هم با چند تا لرزش ارضا شد. بوی شاش با بوی آب منی و آب کس تمام فضا رو گرفته بود.
حدود نیم ساعت بعد صداهایی از بیرون اومد که معلوم بود کامران اومده. کامران که تو اتاق اومد ستاره داد زد:«کامران فقط در رو باز کن و برو. من خیلی گرمم شد و لباسهام رو درآوردم. اگه نری جیغ میکشم. کامران بدون هیچ حرفی فقط قفل کمد رو باز کرد ‌همینطوری که داشت میرفت گفت:« تا یه ربع دیگه اگه اینجا بودی زنگ میزنم پلیس.» اول ستاره رفت بیرون. از تو لباسهایی که داشت هنوز تو خونه لباسهای جدید پوشید. من هم لباس پوشیدم تو همون کمد و از خونه خارج با سند خارج شدیم. هیچ کدوم جایی از دیگری رو ندیدیم. یه سکس نصف و نیمه دهانی کورمال کورمال داشتیم. دیگه هیچوقت در موردش حرف نزدیم.

نوشته: همشهری کین


👍 22
👎 24
76801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924447
2023-04-22 00:35:14 +0330 +0330

اصلا نمیشه راجبش حرف نزد، چیزی که شروع بشه حتما تا آخر ادامه پیدا میکنه

2 ❤️

924456
2023-04-22 00:50:18 +0330 +0330

قبلا تو سیرک کار میکردی؟دو نفر آدم بالغ چجوری توی کمد یک در یک نیم که وسایل هم توش هست از قبل،جا میشن و می‌تونن این همه کارهای مختلف هم بکنن؟

1 ❤️

924462
2023-04-22 00:59:27 +0330 +0330

ببخشید من یکم گیج شدم 😇

1 ❤️

924464
2023-04-22 01:09:29 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده

2 ❤️

924469
2023-04-22 01:26:17 +0330 +0330

داستان جدیدی بود و کیرمو نیم خیز کرد

2 ❤️

924477
2023-04-22 01:53:27 +0330 +0330

هیچکدومتون عقلتون نرسید در کمدو بشکنین بیاین بیرون در کمد دیواری هم که معمولا استقامتی نداره

2 ❤️

924483
2023-04-22 02:16:12 +0330 +0330

باور کن گردن و کمر که هیچ انگشتای پامم رگ به رگ شد تا بخوام موقعیت رو تصور کنم خیر نبینی با این کسشعری که نوشتی

2 ❤️

924491
2023-04-22 03:00:41 +0330 +0330

موقعیتش هیجان انگیزه وممکنه پیش بیاد ولی داستانو به کردنش می رسوندی مخاطب پیند بود.بعدشم ببین ملت چقدر کوسخول شدن و چه فانتزی هایی در نظر می گیرند لعنت به .

1 ❤️

924501
2023-04-22 03:59:44 +0330 +0330

همینجوری میشه که باورمون شده که معظم‌له وقتی از اونجای ننه ش اومد بیرون داد زد:یا علی

3 ❤️

924517
2023-04-22 06:50:27 +0330 +0330

کیرم تو دهن استاد اسدی که اون گل به خودی رو به عابدزاده زد…‌

1 ❤️

924521
2023-04-22 08:12:06 +0330 +0330

واقعا خودت فهمیدی موقعیت چطوری بود؟ روی رختخوابها بودید و دست کردید از بالا لیوان درآوردید و …؟ به قول عمو حسن شماعی زاده: جل‌الخالق جل‌الخالق، جل‌الخالق ماشاالله…

1 ❤️

924522
2023-04-22 08:13:16 +0330 +0330

اگه میگفتی مثل یونس نبی رفتی تو دهن نهنگ و اتفاقی آنجلینا جولی و برد پیت رو دیدی و یک راند تریسام لایت رفتین شاید باورپذیرتر بود.

کیرم دهن اکبر با این عرقهاش که گیرایی نداره. جنس فقط جنس شماها.

1 ❤️

924535
2023-04-22 09:51:31 +0330 +0330

😃😃😁😁خب بالاخره بعضی داستان‌ها هم اینجوری میشه و دیسلایک میگیریم. حتما مخاطب حق داره و من همون بیت شعری رو که در داستان قبلی ام که حدود صد تا لایک خورد رو نوشتم دوباره اینجا مینویسم.
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
به هر حال عزیزان عذر تقصیر این حقیر رو بپذیرید.

1 ❤️

924548
2023-04-22 12:21:23 +0330 +0330

خوب بود
تو داستان فارسی این سبکی کمه

1 ❤️

924563
2023-04-22 14:27:07 +0330 +0330

خیلی کوص شر بود

1 ❤️

924574
2023-04-22 16:01:42 +0330 +0330

متفاوت بود دوست داشتم

1 ❤️

924585
2023-04-22 19:03:48 +0330 +0330

😂

1 ❤️

924661
2023-04-23 02:27:10 +0330 +0330

هیچکدومتون گوشی نداشتین فلشش رو روشن کنین؟😂

1 ❤️




آخرین بازدیدها