ضربدری، چیزی که فکر کردم، چیزی که شد (۵ و پایانی)

1402/02/04

...قسمت قبل

درود دوستان متاسفانه در قسمت ۴ بجای عکس، یک لینک بی ربط آپلود شده بود در این قسمت اول عکسها رو میفرستم بعد ادامه داستان.
عکس اوا نیمرخ، که قوس کمرش و برجستگی کونش و همچنین رونهای ورزیدش دقیقا مثل همینه.
عکس دوم دقیقا شبیه تمام رخ کونشه.
عکس سوم دقیقا شبیه سه رخ کونشه که رونها و ساقهای پر و قشنگش پیداست. و حتی چهرشم تا حدودی تو همین مایه هاست.
عکس چهارم از یک فیلم پورن شات گرفتم دقیقا شبیه لخت الهامه و نشون میده که لپای کون خوش فرمش تو پنجه‌های دست جا نمیشه.
عکس چهارم هم معلومه که کیر کاملا لای لمبراش گم میشه




و حالا ادامه داستان:
رفتارها و شوخیهای سکسی من با الهام جلوی آرزو کم‌کم رنگ و بوی دیگه‌ای گرفت. امیر یه بار منو کشوند کنار گفت تو چت شده؟ گفتم ببین امیر ما قرار گذاشتیم هرکی زن اون یکیو گایید طرف ناراحت نشه. گفت خب آره چطور مگه؟ گفتم من ناراحت نشدم لذتم میبرم ولی میخوام یه بار دیگه شانسمو رو آرزو امتحان کنم. امیر که من آخرش نفهمیدم دوست داشت زنش بده یا دوست نداشت، گفت باشه اشکالی نداره. حداقل فتح بابی بشه اجازه بدی یه بار دیگه واسه دومین بار الهامو بکنم. تو دلم گفتم ها جون عمت بار دوم یا چهارم؟ از طرفی جوری اکی داد که چون مطمئن بود آرزو نمیده عین خیالش نبود من بتونم یا نتونم. آخه امیر نقطه ضعف الهامو پیدا کرده بود و میدونست هرزمان فرصت پیش بیاد و الهامو تنها گیر بیاره صددرصد کردش پس نیازی به اکی من نداشت. واسه همون حس کردم دوست نداره بتونم آرزو رو بکنم. گفتم پس باید کمکم کنی. گفت چیکار کنم؟ گفتم بیشتر منو با آرزو تنها بذاری. امیر گفت خب خودت میدونی که هیچ جور نمیشه مگه شبیه همون مسافرت با آرزو بری خرید. گفتم چطور؟ گفت من چون حوصله خرید ندارم گاهی با الهام بیای دنبال آرزو و اونم ببرین خرید اون وسط مسطا تنها شدی مجدد شانستو امتحان کن. اولش با خودم گفتم داره منو میفرسته دنبال نخود سیاه و از طرفی چاره‌ای نداشتم قبول کنم، اما بعدش که رو این قضیه فکر کردم یه جرقه‌هایی تو ذهنم ایجاد شد. امیر آدم جذاب و دختربازی بود و زبون چربی داشت ولی واسه کیسهایی که خودش دلش میخواست. واسه آرزو چون تکراری شده بود براش دیگه ازون دلبریها نمیکرد. سکسش با آرزو عالی بود ولی واسه وقت گذاشتن و عاشقانه بودن حوصله به خرج نمیداد. درست برعکس من که جدیدا هم زیاد ازین کارا میکنم و بعد از مدتی یه کوچولو حسرت رو تو نگاههای آرزو دیدم. یادمه تو سفر وقتی با آرزو رفتم خریدشو بکنه خیلی به چشمش اومد و حسابی تشکر کرد. اینجا بود که استارت کار من زده شد. از فرداش هر خریدی که میخواستم با الهام برم یواشکی به امیر زنگ میزدم که جلو الهام بهم زنگ بزنه ازم بخواد آرزو رو هم ببریم خرید. الهام که خوشحالم میشد ولی آرزو خیلی بیشتر چون امیر اصلا حوصله دور دور و قدم زدن نداشت. اما آرزو تشنه این کار بود. امیر که از آرزو مطمئن بود و برخوردشو با من تو سفر دیده بود از خداش بود با ما بیاد بیرون تا دهنش بسته بشه. گذشت و تو این رفت و آمدها هراز گاهی ممکن بود الهام ازمون چند لحظه‌ای فاصله بگیره و منو آرزو تنها میشدیم. من کاملا میرفتم تو خودم و دست از پا خطا نمیکردم اما تا الهام میومد دوباره خیلی عادی حرف میزدم و گاهی شوخی. آرزو کم‌کم ازین رفتار و متانتم هم خوشش اومد و هم با زحماتی که براشون میکشیدم با نگاهشو احساسش بهم فهموند خجالت کشیده که تو سفر باهام اون برخورد تند رو داشت. اما من بازم همون برخورد رو داشتم و اصلا پررو نشدم و اون بیشتر خجالت زده میشد طوریکه گاهی که تنها میشدیم اون بود که کم‌کم سعی میکرد یخ سکوتمو بشکونه و حرفی بزنه و شوخی‌ای کنه. منم کم‌‌کم حرفهای کاملا جدی اما خیلی قشنگ براش میزدم و خوشش میومد. گاها شعری، جملات قصاری و … تا اینکه یه بار که مطمئن بودم الهام خستس و اصلا حوصله خرید نداره دور از چشمش به امیر پیام دادم داریم میریم خرید. امیرم بلافاصله زنگ زد و منم عمدا جلو الهام بلندبلند صحبت میکردم و حتی گوشیو گذاشتم رو اسپیکر. امیر گفت امیدجان آرزو امروزم یکم خرید داره اگه میرین دنبال آرزو هم بیاین. من گفتم چشم نوکرتم هستم این چه حرفیه. بعد به الهام گفتم حاضر شو بریم. الهام گفت امروز خستم نمیشه کنسل کنی؟ گفتم حالا که قولشو دادم ضمن اینکه خودمم چندتا خرید واجب دارم. الهام گفت نمیشه من نیام؟ اصلا امروز حال و حوصله ندارم. برقی تو دلم روشن شد ولی خیلی ریلکس گفتم چی بگم والا اگه فکر میکنی آرزو ناراحت نمیشه نیا. الهام گفت نه خودم واسش توضیح میدم. الهام موند و من اولین بار با آرزو تنها میشدم. وقتی رفتم دنبالش اومد پایین تا دید الهام نیست با تعجب گفت کو الهام پس؟ گفتم امروز خیلی خسته بود عذرخواهی کرد گفت بعدا بهت میگه. آرزو گفت حالا چه اصراریه یه روز دیگه میرفتیم. گفتم نه دیگه خودمم خرید واجب داشتم. آرزو اومد جلو نشست و رفتیم. اما مجدد کاملا سنگین و متین بودم و نهایت حرفهام، جملات فلسفی و شعر و … بود. اون روز واسه آرزو تمام قد در خدمتش بودم و همه جوره هواشو داشتم. یه شرمندگی عجیبی تو حرفاش و نگاهش بود. هی میگفت من چطور جبران کنم. این امیر بی‌مسوولیت هم انگار نه انگار که زنش نیاز داره که همه جا کنارش باشه. این حرفاش عین طلوع صبح که هوا روشن میشه با سرعت نور امیدو تو دلم روشن میکرد. گفتم اونم بنده خدا گرفتاره. گفت تو که رفیقشی میدونی محل کارش میشینن فقط حرف زدن. واقعا الهام ازین لحاظ شانس آورد همه جوره هواشو داری. گفتم نه عزیزم منم باز عیبهای خودمو دارم. اون روز حرفامون تا همینجا تموم شد تا رسوندمش خونه. آخر شب دیدم تو تلگرام تو پی‌وی پیام داد مرسی که همراهم اومدی. من تعجب کردم اولین بار بود تو پی‌وی بهم پیام میداد. حتی الهامم بعید میدونم با امیر تو پی‌وی پیام داده باشن. گفتم خواهش میکنم انجام وظیفس. گفت چه وظیفه‌ای، لطف داری. این تموم شد تا اینکه کم‌کم گذشت و گاهی که الهام کار داشت و حوصله خرید نداشت آرزو تنهایی باهام میومد. الهام کاملا به آرزو مطمئن بود چون میدونست خیلی سکسی نیست و بیشتر رمانتیکه. تو این تنهایی رفتنها کم‌کم آرزو به حرفام عادت کرد. و یه جور برنامه جذاب بود براش که هفته‌ای یه بار برم دنبالش و دیگه کم‌کم مشخص بود دوست نداشت الهام باشه. هروقتم کارش تموم میشد شبش تو پی‌وی ازم کلی تشکر میکرد و درددل و گاهی تا نیمه‌های شب حرفهای شاعرانه و یه ذره حرفهای عاشقانه. من موندم چطوری دوباره سر حرفو با آرزو شروع کنم که دوباره سرم داد نکشه و تازه فهمیدم اون زمان راهو اشتباه رفتم. تازه فهمیدم آرزو برخلاف الهام که با مالش تحریک میشه و از حرف زدن و مخ زدن بدش میاد، آرزو برعکسه عاشق یک همصحبته که باهم حرفای عشقولانه بزنن ولی امیر حوصله این چیزا رو نداشت. امیر استعدادش فقط تو جذب اولیه بود مخصوصا کیس جدید و واسه اینکار حسابی وقت میذاشت ولی واسه آرزو کاملا به یکنواختی رسیده بود. آرزو هم دیگه حوصله نداشت افکار رمانتیکشو به زور به خورد امیر بده. واسه همینه که به نظرم زن و شوهر با حفظ استحکام خانواده هر از گاهی باید تو سکسشون تنوع ایجاد کنن. آرزو صداش، صورتش و بالاتنش بسیار زیبا بود و با اینکه پایین تنه خوبی نداشت چهرش واقعا قشنگ بود. چشای رنگی موها بلوند و پوست سفید و صاف. تقریبا شبیه جوونیای سیبل جان خواننده قدیمی ترکیه بود و چه بسا خوشگلتر، کاملا عروسکی. خیلی دلم میخواست یه روزی کیرمو تو اون دهن زیبا ببینم در حالیکه لبای خوشگل و قلوه‌ایشو رو کلاهک کیرم گذاشته. هرچی فکر کردم دیدم بهترین موضوع برای شروع حرف و خودمونی‌تر شدن همون موضوع سفرمونه که سرم داد کشید. یه روز که دوباره تو ماشین تنها شدیم گفتم آرزو یادته من تو سفر بهت جسارت کردم؟ با تعجب گفت خب چی شد یهو یاد اون افتادی؟ گفتم هیچی یهویی یادم اومد خواستم دوباره ازت عذرخواهی کنم. گفت نه امیدجان هرچند کارت چیپ بود ولی منم زیاده روی کردم تو آدم بااحساسی هستی خیلی هوامو داشتی منم نباید اونجوری برخورد میکردم. گفتم بالاخره حسم بهت زیاد بود ولی جسارت کردم. گفت چه حسی؟ گفتم هیچی ولش کن. شبش تو چت گفت واقعا چه حسی؟ با خودم گفتم اگه بگم که حس سکسی که باز عصبی میشه. گفتم حس اینکه آدم رمانتیکی هستی مثل من از شعر و ادبیات و موسیقی خوشت میاد و … گفت وااای امید آرررره این رفتارات جذابه. یهو کیرم یه تکونی خورد و گفتم واقعا دوست داری تو این موضوعات با هم حرف میزنیم؟ گفت آررررره یکی از دلخوشیهام همصحبتی با توست چه حضوری چه چت. تازه اینجا بود که فهمیدم امیر نقطه ضعف آرزو رو میدونسته مخ زدن و حرفای قشنگه ولی الکی به بهانه اینکه به خانما آتو ندیم، روزهای اول میگفت تو پی‌وی پیام ندیم که مدرک نشه. و فهمیدم امیر اصلا دوست نداشته من آرزو رو بکنم و فقط و فقط قصدش کردن الهام بوده. هرچند خودمم لذت بردم از کردنش ولی دیگه عزممو جزم کردم آرزو رو هرطور شده بکنم. دیگه رفتم تو کار حرفای عاشقانه و رمانتیک. و شبا تقریبا هرشب چت میکردیم. بعد از یه هفته دیدم اینبار بجای اینکه به امیر اشاره کنم دارم میرم خرید، خود امیر پیام داد دنبال آرزو هم بیا. فهمیدم کار خود آرزوست. برعکس الهام اون روز با ما اومد. تو ماشین طبق روال بگو بخندامون به راه بود. الهام یه جا گفت نگهدار من برم خیاطی یه یه ربعی کار دارم میام. الهام رفت به آرزو گفتم آهنگ دیشبت خیلی قشنگ بود از صبح دارم گوشش میدم. حال میده کنار دریا دست در دست یار گوش بدیش. چرخیدم به سمت صندلیهای عقب دستمو بردم سمت دست آرزو و برخلاف لب دریا که با اکراه دست داد، دوروبرشو نگاه کرد ببینه الهام نیست بعد قشنگ دستشو گذاشت تو دستم و فشرد. تو دلم به امیر گفتم امیرجان زنتو از الان کرده شده بدون. بعد یکم حرفامون پیرامون آهنگه بود آروم دستشو آوردم بالا و بوسیدم. یه نگاه عاشقانه کرد که ته دلم هری ریخت پایین. یهو دیدیم الهام داره میاد از دور، زود خودمونو جمع و جور کردیم و عادی شدیم. این اولین خلوت ما بود که با هم جسارت کردیم و زمینه شد بیشتر دنبال دونفره بودن باشیم. شبش تو چت گفتم بوسه امروز خیلی چسبید کاش میشد تنها میبودیم. گفت آره عزیزم چرا به بهانه خرید؟ فردا میرم بیرون کار دارم بعدش بریم یه جا قرار بذاریم. گفتم بیرون ممکنه کسی ببینه شر بشه بیا خونمون عصری که الهام نیست. گفت نه الهام زود میاد خونه تو بیا خونه ما چون امیر که میره سرکارش تا زنگ نزنی بهش دلش نمیخواد برگرده از کارش. گفتم باشه چون خیالم راحت بود که ته تهش امیر وسط کار برسه واسه منکه بد نمیشه تازه اول بازیه. ولی دوست نداشتم امیر بفهمه چون اگه میفهمید توقع داشت من به بهانه‌های مختلف الهامو باهاش تنها بذارم خب اونم تا یه کوس و کون سیر از الهام نمیکرد ول کنش نبود. ضمن اینکه از زمانی که امیر مثلا با من همکاری میکرد هراز گاهی میپرسید تا کجا پیش رفتی منم الکی میگفتم هنوز هیچی بابا آرزو خیلی سفته. یا میگفتم میترسم حرکتی بزنم باز کلا از بیخ کنسل کنه همه چیو.
آرزو با این پیشنهادش عملا منو به یه خونه خالی دعوت کرد. صبح بعد از رفتن امیر من مرخصی گرفتم. آرزو هم بچشو گذاشت پایین پیش مامانش بهش گفت کلاس آنلاین دارم. وقتی رسیدم جلو خونشون آرزو درو باز کرد و من آروم طوریکه از خونه مامانش دید نداشته باشم رفتم بالا. باورم نمیشد آرزویی که تو شمال واسه یه بوسه اون برخوردو کرد حالا داشت منو خونه خالی دعوت میکرد. البته اون بیشتر هدفش بودن در کنار من و همصحبتی بود بعید میدونم هدفش سکس بود. ولی من چون خودمم یه عمر دختربازی کرده بودم کارمو بلد بودم. رفتم تو اومد استقبالم دست دادیم و ناخودآگاه انگار میدونستیم باید هم بغل کنیم. ولی هنوز جرات نکردم لب بگیرم یه بوسه از گونش کردم بغلش کردم. دستامو انداختم پشت گردنش و کمرش محکم بغلش کردم حسش خوب بود یه جورایی خودشو ول کرد تو بغلم اما سریع جدا شد. منم زیاده روی نکردم و نشستیم کنار هم رو مبل. چای گذاشته بود از قبل کمی مخلفات تدارک دیده بود پذیرایی مختصری راه انداخت دوباره نشست کنارم. یه تونیک تا روی زانوش پوشیده بود و بجز شورت و سوتین هیچی دیگه تنش نبود. شروع کردیم ادامه حرفای دیشب تو چت. از همه چی میگفتیم. بگو بخند و شوخی هم به راه بود ولی من بازم شروع کننده نبودم تا باز یهو تو ذوقش نخوره. خلاصه از هرکاری و موضوعی صحبت کردیم چشمم به رونای سفید و ساقهای پرش که میفتاد خیلی حشری میشدم مخصوصا سینه‌هاش تو اون لباس به شدت تو چشم بود. تا دو ساعتی من حس کردم بهتره جلسه اول همینطور تموم بشه تا بیشتر جذبم بشه و زیاده روی نکنم. درست همون حسی که تو شمال داشتم که هنوز زوده اومد سراغم بنابراین کم‌کم آماده خداحافظی شدم. کاملا مشخص بود دوست نداشت تموم بشه و برم. تا رسیدم شرکت پیام داد مرسی از وقتی که برام گذاشتی امید جان بعدم یه استیکر قلب فرستاد منم فرستادم. تقریبا ازین به بعد یکسره استکیرهای عاشقانه واسه هم میفرستادیم. طبق چتهایی که شبهای بعدش داشتیم این جلسه اول و متانت من و رفتار من حسابی به چشم آرزو اومد نذاشت یه هفته کامل بشه بعد از سه روز گفت امید دوست دارم فردام بیای. گفتم باشه عشقم من هرزمان بگی آمادم. دیگه با تمام وجود حس کردم وقتشه. فرداش دوش گرفتمو خودمو مرتب‌تر از همیشه کردم و رفتم خونه امیر. دوباره به محض رسیدن بغلش کردم اینبار یه نمه جسارت کردم بعد از بوسه ازش یه لب کوتاه گرفتم. اونم یه نمه همراهی کرد. با تمام وجود بغلش کردم. اونم با تمام وجود داشت با پنجه‌هاش تمام پشتمو درمی‌نوردید. بازم یه تونیک پوشیده بود تا رو زانو اما طرح و رنگ دیگه. نشستیم اینبار هیجان دیگه‌ای تو رفتارش بود. خیلی خاص‌تر. میدونستم آرزو مثل الهام نیست با بمال بمال تحریک بشه باید باهاش حرف زد. بعد پذیرایی مختصر و نشستن کنارم بهش گفتم آرزو دلم میخواد این حرفامونو معمولی نگم درگوشی بگم مثل عاشقا گفت باشه عشقم گفتم بشین کنارم نشست. سرمو بردم چسبوندم به گوشش یه شعر عاشقانه خوندم گفتم نمیدونم چرا این حسو بهت پیدا کردم تو هم همینطوری شدی؟ گفت آره نمیدونم اصلا کارمون درسته ولی بودن کنارت خیلی آرومم میکنه. امیر که فقط ادعا داره اصلا اهل حرف نیست روزای اول زندگیمون خیلی جذاب بودم براش و برعکس الان انگار در حد رفع تکلیفه کاراش. گفتم سکسش چطوره؟ گفت سکسش خوبه کاربلده ولی تا زمانیکه حس عاشقانه داره بهم میچسبید الان اون حسو نداره خب منم بهم حال نمیده. گفتم عشقبازی پیش زمینه سکس خوبه. تو این لحظه دستاشو گرفتم بعد بغلش کردم سرشو چرخوندم و لبمو گذاشتم رو لبش. دیدم داره همکاری میکنه. کم‌کم دستاشم اومد دور شونه‌هام. دیگه کامل بغلش کردم شروع کردم گوش و گردنشو نوازش دادن. یه آهیییی کشید که راست کردم. اولین صدای سکسی بود که از آرزو میشنیدم. کم‌کم جسارت کردم از رو لباس دستمامو سر دادم رو سینه‌هاش. هیجان عجیبی سراغ جفتمون اومد. قلبمون داشت کنده میشد اما خیالم راحت بود که رام رامم شده. شروع کردم سینه‌هاشو از رو تونیک مالوندن. واااای چه سینه‌هایی هم بزرگ و هم خوشفرم. از سینه‌های الهام بهتر. اونم دستش دور گردنم بود. سرمو گذاشتم رو سینه‌هاش و یه دستمو انداختم زیر لباسش یه سینشو کشیدم بیرون. دوباره یه آههههه سکسی کرد زود گذاشتم دهنم دیگه اینجا بود که ازین جسارتم خوشش اومد و با یه صدای سکسی گفت وااای امییید. دست دیگمو سریع از زیر قسمت دامن لباسش بردم زیر و از رو شورت کوسشو مالوندم. اونم دیگه داشت به خودش میپیچید. راهو درستِ درست اومده بودم بنابراین ازین به بعدش با جسارت و حشریت کامل ادامه دادم. گفتم عشقم چقدر سینه‌هات نازن خیلی خوشگلن کوفت امیر بشه. تو واقعا زیبایی این چشات این لبات این گونه‌هات. دست انداختم زیر لباسش که دربیارم گفتم حیف نیست این سینه‌های خوشگلو قایم کردی؟ گفت نه امید نمیخوام بیشتر ازین جلو بریم تا همینجاشم یه جوریه آخه. معطل نکردم تا چیزی دیگه بگه. سریع دادم بالا درش آوردم دیدم با یه شورت و سوتین جلوم نشسته. گفتم چجوریه. گفت آخه تو و امیر دوستین منو الهام دوستیم. گفتم چه ربطی داره گفت آخه درست نیست. گفتم ببین آرزو در اصلش از همون اول که تو ماشین دور از چشم اونا خلوت میکردیم درست نبود یا باید برگردیم به عقب و مثل قبل بشیم و هیچی از حرفامونو ازشون مخفی نکنیم یا دیگه ازین به بعدش فرقی نداره تا هر جا پیش بریم. رفت تو فکر بلندش کردم ایستاده بغلش کردم کم‌کم کشوندمش سمت اتاق خواب. گفت آخه… گفتم آخه نداره، کدومش؟ هیچی نگفت فقط دیدم همراهیم کرد. فهمیدم دیگه تصمیم نهاییشو گرفته. تو اتاق که رسیدم انداختمش رو تخت مثل وحشیا شروع کردم خوردنش. چون پایین تنه جذابی نداشت فقط رو صورتشو بالاتنش کار میکردم. البته واسه حشری کردنش شورتشو در آوردم کوسشو خوردم چون واقعا بلوری و تمیز بود البته روناشم بد نبود. سوتینشم درآوردم و لخت لخت بود. من هنوز لباس بیرون تنم بود سریع لباسامو درآوردم آروم خوابیدم روش. اینقدر کون الهام زیبا بود که اصلا تمایل به وررفتن با کونشو نداشتم. ولی حسابی با کوسش وررفتم که داشت حسابی حشری میشد. دوباره دراز کشیدم روش و در حالیکه با جفت دستام مثل حریصا سینه‌هاشو میمالوندم با لبامم گردن و گونه و گوش و لباشو میخوردم. دیگه وقت توش کردن بود. نشستم رو زمین گفتم پاهاتو باز کن زیبا. کیرمو گرفتم گفتم حیفه خشک بره تو بیا خیسش کن. نشست گرفت دستش یه نگاهی کردو گذاشت دهنش. واااای به آرزوم رسیدم. سالها منتطر این فرصت بودم کیرمو لای لبای زیبای آرزو ببینم که داره مست و خمار تو چشام نگاه میکنه. کیرمو رو چشاشو گونه‌هاشم میمالوندم. دوست داشتم با کیرم همه جاشو بگام. خوب که خیسش کرد گفتم پاهاتو باز کن گلم. کیرمو دم کوسش تنظیم کردم سرمو آوردم بالا به عکس امیر رو لبه تخت نگاه کردم که آرزو رو بغل کرده بود و یه نیشخندی تو دلم بهش زدم و کیرمو با فشار دادم تو کوس زیبای آرزو. دستامو گذاشتم رو سینه‌هاش و آروم شروع کردم تلمبه زدن در حالیکه نگاهمو از صورت زیباش برنمیداشتم. چشاشو بسته بود آه اوه میکرد گفتم چشاتو باز کن به من نگاه کن گفت نمیتونم گفتم باید بتونی. با یک حس عجیب و خاصی که حسابی حشری کننده بود تو چشام خیره شد و من تو اوج لذت بودم. یه ۵ دقیقه‌ای تلمبه زدم واسه تنوع اومدم داگی کردم. دیدم خیلی جذاب نیست. از طرفی سوراخ کونشو نگاه کردم دیدم امیر قشنگ باز بازش کرده. دوباره با پوزیشن قبلی شروع کردم به کردنش و اینبار یه دستمو گذاشتم رو چوچولش یهویی انگار حشرش ده برابر بشه آه و اوه کرد و با یه جیغ کوتاهی ارضا شد. دستمو زود برداشتم و تند تند تلمبه میزدم. خودمم حسابی تو اوج بودم وقتیکه میدیدم آرزوی زیبا زیر کیرم داشت له‌له میزد. این افکار چنان حشریم کرد که یهو با تمام وجود ارضا شدم و زود کشیدم بیرون اما چنان تحریک شده بودم که آبم از رو شکمش تا رو سینه‌هاشو صورتش پاشید. و این صحنه خودش باز تحریک کننده بود. خودمو انداختم روش و با تمام وجود بغلش کردم. صورتشو غرق بوسه کردم. آروم بلند شدم از روش تمیزش کردم. توان بلند شدن نداشت انگار حس پشیمونی داشت درست حدس زدم یکم اشک تو چشاش جمع شد ولی به روی خودش نیاورد. کم‌کم بلند شدیم رفتیم تو حموم. یکم حالش بهتر شد. تو حموم یکم شوخیهای سکسی کردیم ولی زیر دوش لب گرفتن ازش برام سیری ناپذیر بود. اومدیم بیرون و من در حالیکه همچنان باهاش حرفای عاشقانه میزدم کنارش موندم. تا حس بکن دررویی نیاد سراغش. یه ساعتی بودم و کم‌کم که حس کردم وقتشه ازش خداحافظی کردم. به محض رسیدن به شرکت هم مرتب پیامهای عاشقانه فرستادم. این کارام بیشتر باعث شد روم حساب کنه. کلا از نظر کلامی و وقت گذاشتن هیچ کمبودی براش نمیذاشتم. این گذشت دوباره بعد از یه هفته دعوتم کرد و مجدد تکرار سکس و… کامل بهم وابسته شده بود طوریکه بدون من نمیتونست تحمل کنه. دیگه الان مدتهاست هفته‌ای یکی دوبار برنامه سکس داریم بدون کوچکترین شکی از طرف امیر و الهام. حتی خرید میریم خیلیاشو از امیر مخفی میکنه. امیر هم دایم ازم میپرسه چیشد چه کردی منم خسته شدم و یه بار الکی گفتم اینبار آرزو برخورد خیلی بدتری نسبت سفر شمال داشت و منم کلا بیخیال شدم. امیرم کلا دیگه پیگیر نشد. الان اوضاع کاملا بر وفق مراد منه و به اندازه موهای سرم آرزو رو کردم و میکنم چند باری هم از کون کردمش بد نبود ولی اونجوری حال نداد. ولی اصلا نمیذارم امیر و الهام تنها بمونن و به شدت مراقبم. اگرچه با سکسشون لذت بینظیری بهم دست داد ولی چون فیلمشو دارم واسه لذت فیلمو میبینم. همینکه امیر دایم تو کف الهامه واقعا لذت میبرم. تنها چیزی که فرق کرده نگاههای من بود. آخه امیر بعد از کردن الهام ته نگاهاش به من همیشه حس برنده شدن داشت و گاهی تحقیر و من نمیتونستم تو چشاش خیره بشم. الان کاملا میتونم و حتی بیشتر و گاهی ته نگاهم نیشخند هست بهش. امیر اینو احتمالا گذاشته بحساب کنار اومدنم با قضیه. چون همچنان ته نگاهش حس برنده شدن داره. ولی واسه من مهم نیست چون اگه بگم آرزو رو کردم دیگه حتما باید مدام واسش فرصت جور کنم الهامو بکنه و قطعا کون الهامو پاره میکنه. الان تو این جمع ۴ نفره فقط منم که از همه چیز خبر دارم. این برام هیجان انگیزه.

نوشته: امید


👍 52
👎 2
84101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924809
2023-04-24 01:18:16 +0330 +0330

ممنون که با نشون دادن اون فیلمه بهش، نکردیش
من خیلی چیزا از قسمت آخر داستانت یاد کرفتم
ممنون که اینقدر خوب و با حوصله نوشتیش

2 ❤️

924812
2023-04-24 01:25:00 +0330 +0330

عکس از کدوم فیلم سوپری گذاشتی بگو برم ببینمش😂😂😂

0 ❤️

924816
2023-04-24 01:34:45 +0330 +0330

این آوا که گفتی عکس شبیهشه کیه؟

0 ❤️

924831
2023-04-24 02:54:33 +0330 +0330

این کاری که باید میشد و نشد و تو هم تو تخیل زن امیر کردی و آرزو موند به دلت ولی با همون ترفند که امیر کون زنت گذاشت هم میتونی کون الهام بگذاری و می‌دونی که از کمی خشونت و اجبار هم بدش نمیاد و نمیکنی کونش و یا شاید تو تخیل صاحب اون کون فقط امیر هست و تو هیچ ، به قول خودت اون میگه نه و نکن ولی وقتی جر خورد و جا باز کرد خودش میگه بکن . تو که حسرت کون زنت داری چرا دس دس می‌کنی ؟!
بهت لایک میدم که حتی تو تصور هم کردی زن امیر .

0 ❤️

924855
2023-04-24 05:33:56 +0330 +0330

ادامه نداره دیگه؟

1 ❤️

924862
2023-04-24 06:21:42 +0330 +0330

خیلی حماسی و جالب بود حتی اگه خیالی بوده باشه یا هرچیزی واقعا ته داستان با پیروز شدنت قشنگ جمع شد آفرین به قَلمه خوبت

0 ❤️

924863
2023-04-24 06:59:32 +0330 +0330

چه عجب بلاخره موفق شدی؟؟؟!!! 😂 😂 😂 😂

0 ❤️

924866
2023-04-24 07:17:30 +0330 +0330

چقد جسارت کردی پسر 😂

0 ❤️

924887
2023-04-24 10:57:05 +0330 +0330

دمت گرم عالی بود

0 ❤️

924907
2023-04-24 14:51:24 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

924912
2023-04-24 15:35:44 +0330 +0330

عالی بود امید جان.پایان خوبی داشت

0 ❤️

924919
2023-04-24 16:58:00 +0330 +0330

مرسی وخسته نباشی
لذت بردم

0 ❤️

924926
2023-04-24 17:28:19 +0330 +0330

مثل همیشهدعالی نوشتی و با حوصله دمتگرم قشنگ بود و تم داشتان برای همه جا افتاد قلم خیلی خوبی داری دمتگرم

0 ❤️

925095
2023-04-25 21:30:58 +0330 +0330

عزیز به جای اینکه تو توهم زندگی کنی و خودت رو اذیت کنی بهتره که زودتر به امیر فشار بیاری تا خودش آرزو رو واست جور کنه.

0 ❤️

925217
2023-04-26 16:23:13 +0330 +0330

خوشبحال اونی که زنش جلوش کص بده من آرزومه این اتفاق بیفته

0 ❤️

925630
2023-04-29 16:13:35 +0330 +0330

زن امام جمعه شهرتون رو گاییدم ، با این کار فرهنگی که کرده

0 ❤️

926179
2023-05-03 05:08:12 +0330 +0330

حالا راست یا دروغ یه عکس هم از شبیه زن دوستت میزاشتی ببینیم چقدر ضرر کردی

0 ❤️

926181
2023-05-03 05:28:41 +0330 +0330

دیوث اگه نمیگفتی آرزو رو کردی باز داستان تخیلی اما زیبات بیشتر بحقیقت میتورد تا بیای برای جذابیت زنی رو ک با یه ابراز عشق ساده اونجور بهم ریخت بعد بیاد یاو دلتنگ یچیز کسشعر بشه و بخاد بتو بده اونم وقتی ک خودش بکه از لحاظ سکس و جنسی شوهرش کم نمیزاره براش کلی دلیل هست ک راحت میشه باهاش دروغااتو اثبات کرد اما خوابم میاد و توهم ارزش وقت گذاشتن دیگه نداری

0 ❤️

926427
2023-05-04 21:15:17 +0330 +0330

آفرین خیلی هنرمندانه تمام کردی مثل فوتبال ماشینی آلمان اینقدر با حوصله بازی کردی تا برنده شدی عالی بود مرسی

0 ❤️

926813
2023-05-07 12:50:30 +0330 +0330

کاش منهم شوهری مثل تو داشتم که اینهمه زنت را هم دوستش داری هم درکش میکنی

0 ❤️




آخرین بازدیدها