خانم دکتر محرم راز (۲)

1402/08/20

...قسمت قبل

روزای اول رابطمون با سویل خیلی عالی و رویایی بود , هربار که می آمد پیشم یا من به خونشون میرفتم فقط بکن بکن بود یعنی دلیل اصلی قرارامون این می شد. این رابطه تو سبک زندگی منم تاثیر گذاشته بود مثلا هر هفته شیو میکردم صبحانه غذا های کمر پر کن مثل عسل و ارده و از این چیزا میخوردم. تردمیلی که خونه داشتیم و هیچوقت استفاده نمی کردیم و آورده بودم باغو تقریبا هر روز می دویدم و ورزش می کردم که این خودش باعث آرامش ذهنی و شادابی بود. ولی بعد از سه چهار ماه رابطه , دیگه فقط بخاطر سکس پیش هم نمیرفتیم و من واقعا روزایی که نمی دیدمش دلتنگش میشدم. نظرات سویل در مورد چیدمان و معماری باغ واقعا ریزبینانه و ظریف بود و همیشه چیزای جالبی بیان می کرد. یک روز گیر داده بود که این در واسه ورودی مناسب نیست و خیلی بده و این حرفا که با کلی اصرار از طرفش مجبور شدیم بریم بازار آهن که نزدیکمون هم بود یک در پارکینگی بزرگ از همونا که رنگشون مشکی هست و گلکاری های طلایی رنگی روشون چسبوندن واسه ورودی یه در کوچیک نفر رو ست با اون سفارش بدیم. چون در حاضر بود و خودشون اوستا کار واسه نصبش داشتن آدرس دادیم که صبح واسه نصب بیان. برگشتنی هم جلوی یه مغازه که کرکره و جک برقی میفروختن نگه داشتیم و سویل خانوم کادوی در یک دست جک برقی وآیفون تصویری واسه در کوچک سفارش داد که اونا هم قرار شد سه روز بعدش بیان نصب کنن. نصب در باعث شده بود که سویل خودش ریموت داشته باشه هر موقع دلش خواست بیاد باغ. البته به من میگفت که اومدم منم کارامو میکردم و میرفتم پیشش.
یک روز ظهر سویل به گوشیم اس ام اس داد که باغ هستم و زود بیا و فلان رفتم دیدم که خودشه با یه کامیون حمل اثاث که چند تا کارگر دارن بار خالی می کنن توی ساختمون. البته وقتی من رسیدم بارارو برده بودن داخل و میخواستن برن. از سویل پرسیدم اینا چیه که گفت مال خونمونه و دکوراسیون خونه خودمونو عوض می کنیم که اینارم آوردم اینجا بچینم. بعد رفتن کارگرا من با سویل دعوام شد که چرا اینا رو آوردی من نمی خوام و شوهرت چی میگه و این حرفا که برای اولین بار دعوا کردیم و با چشم گریون گذاشت رفت از باغ . شب هم هرچی زنگ و پیام دادم جواب نداد.
فرداش تو حیاط کارگاه یه نیسان بار میزدیم که بره دیدم یه بی ام و ایکس 6 جلو در پارک کرد و شوهر سویل از ماشین پیاده شد . حقیقتش اولش یه ترسی توی دلم ریخت ولی خودمو کنترل کردم و رفتم باهاش دست دادم. اونم سلام و احوال پرسی گرمی کرد و بهم گفت: شنیدم سویل میگه باغ خوشگلی داری میشه بریم ببینیمش. رفتم کلید باغو از ماشین برداشتم و با ماشین اون رفتیم باغو ببینیم . توی راه بهم گفت که توی این چند ماه حال سویل خیلی خوبه و از من تشکر کرد البته معلوم بود که زدن این حرفا واسش خیلی سخته و غرورش اجازه نمی ده . البته منم خیلی معذب بودم و خجالت میکشیدم ازش که هم زنشو می کنیم و همم ازمون تشکر میکنه.
داخل ساختمون باغ و دید و گفت این وسایلی که سویل آورده اینجا با اطلاع من بوده و خواهش می کنم ازت که اینا رو قبول کن و بچینشون . از طرف من کادو حسابشون کن و بدون که ما خیلی خوشحال میشیم. وقتی از باغ برمیگشتم کارگاه. بهم گفت سویل عاشق گل نرگس هستش و یه چشمک زد و بعدش خداحافظی کرد و زود رفت.
بعد بار زدن ماشین و راهی کردنش رفتم خونمون و دوش گرفتم لباس عوض کردم و یه دسته گل نرگس خریدم و رفتم در خونه سویل اینا. آیفونو زدم رفتم بالا که در واحد و با اخم باز کرد. وقتی دسته گل و توی دستم دید قیافش توی یک ثانیه از خشم به خوشحالی تغییر کرد و دسته گل رو ازم گرفت و رفتیم توی خونه بعد گذاشتن گل ها توی گلدون اومد ازم لب گرفت که زبونم و کشید توی دهنش و محکم گاز گرفت. از شدت درد اشکم در اومد دستمو گرفتم جلوی دهنم. اونم زبونشو درآورد و گفت اووووه دلم خنک شد.
سویل عاشق سکس آروم و عاشقانه بود و دوس داشتن تلنبه هایی که میزنم تو کوسش نرم و روان باشه منم این بار از حرصش دستاشو بالا سرش نگه داشته بودمو یکی دو دقیقه سفت و محکم کردمش که افتاد به التماس و غلط کردن. سکسمون نیم ساعتی طول کشید که آبمو ریخته بودم رو شیکمش. اونم دوتا دستمال کاغذی انداخته بود روشو دراز کشیده بود مثل من که زنگ خونه رو زدن. یه نگاهی به من کرد و گفت سپیده دوستمه برو آیفونو بزن من حال ندارم. بهش گفتم آخه زشته من اینجا باشم بذا من از پله ها برم و این حرفا که گفت نه نمیخواد سپیده همه چی رو میدونه فقط زود درو باز کن و لباس بپوش.
سپیده دوست زمان مدرسه سویل بود که با هم کنکور تجربی داده بودند. باهم دانشگاه رفته بودند حتی با فاصله کمی از هم شوهر کرده بودند وشوهراشونم دکتر بود. حتی جفتشونم شوهراشون یه مشکل و داشتن که سپیده بخاطر هات بودنش و تحمل نکردن شرایط شوهرش سه چهار سالی بود که ازش طلاق گرفته بود.
در واحد و واسه سپیده باز کردمو و با لبخند و خریدارانه از سر تا پامو نگاه کرد و باهام دست داد و خوش و بش کرد , شال و کیف و مانتوشو آویزون کرد و رفت داخل پذیرایی تا خریدای جدید سویل و نگاه کنه . سویل یه لباس خواب نازک و کوتاه پوشیده بود و از اتاق خواب اومد بیرون و به سپیده سلام کرد. سپیده که سویل رو اینجور ژولیده و خسته دید رو کرد به من و گفت آفرین پهلوون میبینم که رست حریفتو کشیدی. حرفاش خجالتم داد و سویل بهش گفت پسرم خجالتیه کاریش نداشته باش. سویل زنگ زد و سفارش شام داد و به سپیده گفت بیا بریم آشپزخونه سالاد درست کنیم. منم نشستم و تلویزیون و روشن کردم. دو سه دقیقه بعد رفتم در آشپزخونه که آب بردارم دیدم سپیده کمی لباس سویل رو داده بالا و یکی از لمبرای کونشو میماله و میگه: خوب دادی بهش , منم اگه کیر داشتم به این کون رحم نمیکردم. سویلم می گفت خفه شو الان میشنوه اونم میگفت خوب بشنوه مگه چی میشه که سویلم گفت کیرش بلند شه من حال خوابوندنشو ندارم که سپیده هم رفت از پشت چسبید به سویل و گفت جوووووووون خودم نمردم که و ممه های سویل و چنگ زد. رفتم نشستم سر جامو گفتم سویل بهم آب میدی. که سپیده دیوس بلند گفت سویل الان نوبت تو هست که آب بدی.
شام اومد و خوردیم و از همه جا حرف میزدیم که تلفن سویل زنگ زد و شوهرش بود که میگفت دارم میام خونه چیزی لازم نداری و این حرفا که من بلند شدم برم , آخه نمیخواستم چشم تو چشم بشیم. البته خودش با دیدن گلا توی گلدون روی میز میفهمید که من اونجا بودم. که سپیده هم بلند شد و گفت منم میرم و به شوهر شومبول نیم سوزت سلام برسون که هممون خندمون گرفت. توی آسانسور سپیده بهم گفت خیلی بی ادبی , تعجب کردم و گفتم چرا؟ که گفت اگه ادب داشتی منم دعوت میکردی باغتو ببینم که گفتم متعلق به شماست و هروقت دوست داشتید با سویل جون تشریف بیارید و خداحافظی کردیم و رفتیم پی کار خودمون.
فرداش زنگ زدم به یه شرکت خدمات نظافتی و سه تا کارگر خواستم که اونا هم دو تا خانم و یه آقا فرستادن که رفتم دنبالشون بردمشون باغ دادم همه جای خونه باغ و نظافت کردن و وسایل و تمیز چیدن و واقعا تبدیل به یک خونه تمیز و قشنگ شد. حتی دادم برگای ریخته شده توی باغچه ها رو تمیز کردن و درشو بستیم و رفتیم. چهارشنبه که خونه سویل بودم . پنجشنبه و جمعه هم شوهرش خونه بود و من فقط دو سه تا پیام دادم و حالشو پرسیدم . البته جمعه شب هم شیفت بود و شنبه صبح انتظار داشتم که بیاد پیشم که زنگ زد و گفت سرم درد میکنه میرم خونه بخوابم و عصرم کار دارم و این حرفا یکشنبه میام پیشت. منم قبول کردم و دستی به سر کیرم کشیدمو گفتم پسر جون امروز نشد.
یکشنبه ساعت 3 زنگ زد که زود بیا نهار بخوریم که میمیرم از گشنگی . خلاصه آتیش کردم و رفتیم که دیدم به به سپیده خانم هم تشریف آوردن. خوش آمد گویی کردم و ناهارو خوردیمو و بعد ناهار قرار شد یه چرتی بزنیم که منو سویل رفتیم اتاق خواب اصلی و به سپیده گفتیم برو اون یکی اتاق که قبول نکرد و گفت منم با شما میخوابم. تیرمون خورده بود به سنگ و آویزون رفتیم سمت اتاق و خزیدیم زیر لحاف. من واقعا میخواستم بخوابمو ضد حال و فراموش کنم ولی سپیده ول کن نبود و هی شوخی میکرد و چرت و پرت میگفت. آخرشم نذاشت بخوابیم و قرار شد بریم اب تنی.
جلوی استخر این دوتا دقیقا کارای اولین مرتبه استخر رفتنم با سویل رو اجرا کردن و من مطمئن شدم سویل ریز به ریز کارامونو به سپیده تعریف میکنه. وقتی هردوشون سوتین هاشونو درآوردن من واقعا دهنم باز موند از کارا و اندام این دوتا.
سپیده برخلاف پوست سبزه سویل بدنی کاملا سفید بی مو و سفتی داشت که بخاطر ورزش روزانش واقعا خوش استیل و رو فرم بود ولی جالب ترین قسمت بدن سپیده سینه های گرد بزرگش با نوکای کوچیک صورتی رنگ بود. ممه هاش اونقدر سفت و خوش حالت بود که انگار مصنوعی بودن یا جنسشون از پلاستیک بود که اینجور سربالا و سفت ایستادن. باهم پریدیم تو آب که سویل گفت هوی کجا رو نگاه میکنی. من از وقتی که سپیده پیرهنشو درآورد میخکوب سینه هاش شده بودم و پلک هم نمیزدم. سویل دستمو گرفت و کشوندش پیش خودشونو بهم گفت ممه های کدوممون قشنگه که من به تته پته افتادمو گفتم جفتشون که سویل خندید و گفت دروغ نگو معلومه که مال سپیده خوشگله , خودش یه دستشو گذاشته بود زیر سینه سپیده و به من گفت بیا دست بزن ببین چی ساخته , کارای سویل همیشه سورپرایزم میکرد و این دیگه واقعا آخرش بود. با دستم یکمی سینه هاشو ناز کردمو گفتم اجازه میدی مزشو بچشم که خندید و گفت آره عزیزم همش مال تو. سرمو آروم نزدیک نوک سینه اش کردم و با نوک زبون ریز لیسش زدم و بازی بازی دادم نوکشو , سویل دستشو پشت سرم گذاشته بود و آروم نازم میکرد و با محبت بهم نگاه می کرد , سپیده هم دستشو برده بود تو شورتم و کیری که توی ماکسیمم سایزش بود و داشت میترکید و مالش میداد. یکمی که خوردم سویل به من گفت باید کوسشو ببینی که صورتی اصلی اونجاست. سپیده لبای سویل و بوس کرد و گفت مرسی عزیزم. از تو آب اومدیم بیرون و یه حوله انداختیم رو شونمونو رفتیم داخل خونه.
سپیده و سویل خیلی باهم راحت بودند. یه بار بهم تعریف می کرد که بعد کلاس دانشگاه با هم میومدیم خونه و لخت میشدیم و همو انگولک می کردیم همدیگرو شیو می کردیم و وقتی خونمون خالی بود میرفتیم حموم و لخت بغل هم می خوابیدیم . این دو تا بشر خیلی باهم صمیمی بودند و بعد تر بهم تعریف کرد که آرزوی سکس ضربدری داشتند که شوهراشون پایه نبودند.
توی خونه سپیده اومد بغلم و لباشو قفل لبام کرد و با ولع و شهوت تمام شروع کرد لبامو خوردن . چشمامو بسته بودم با لذت لباشو میخوردم که صورت سویل از بغل صورت دوتاییمون چسبید به ما و اونم میخواست لب بگیره. حس خیلی نابی بود که دو طرفت دو تا زن داغ و خوشگل و شهوتی بودن به صورت مثلث وار با لب و زبون هم بازی میکردیم و حالشو می بردیم . رفتیم طبقه بالا و حوله هارو انداختیم یه گوشه و پریدیم رو تخت . من وسط بودمو دخترا بغلم , از سویل لب میگرفتم و سپیده گردن جفتمونو میخورد و لیس میزد. بعد از کمی لب بازی دوتا دخترا به هم نگاه کردنو یه لب جانانه از هم گرفتن. سپیده و سویل لب همو میخوردن و یکی با دست راست و یکی با دست چپش کیر منو گرفته بودن و بازی میکردن باهاش . بعد اینکه از لب و زبون هم سیر شدن سپیده رفت وسط پاهام و کیرمو گرفت دستش و شروع کرد به بالا پایین کیرمو بعدش یه لیس محکم به سرش کشید و کرد تو دهنش , سویل هم اومد بالا و ازم لب میگرفت و بهم میگفت عزیزم خوش میگذره؟
مگه میشه تو این وضع باشی و بهت خوش نگذره واقعا رو ابرا بودم , سپیده واقعا حشری و پر انرژی بود . چنان کیرمو میک میزد که نزدیک بود جونم از سوراخ کیرم بزنه بیرون , کیرمو تا ته حلقش میبرد و عوق میزد و می کشید بیرون . سویل هم آروم آروم از لبام فاصله گرفت و با لیس ممتد بدنم خودشو به تخمام رسوند و اونم شروع کرد تخمامو لیس زدن , که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و آبم با فشار و حجم زیاد پاشید تو دهن سپیده اونم خیلی ریلکس دستشو دراز کرد به طرف بسته دستمال کاغذی که بهش دادم و چند برگ کشید و آب توی دهنشو توف کرد رو اون. یه نفس عمیق کشید و گفت سویل این پهلوون پنبه که پنچر شد , اونم گفت تو کاریت نباشه زود سرپا میشه. دو نفری به نوبت یا باهم دیگه کیر مارو به کار گرفتن و دوباره سر پاش کردن. به سویل گفتم که تو کیفت کاندوم داری؟ اونم رفت و آورد و کیر خیسمو از دهن سپیده کشید بیرون و کلاهشو کشید سرش خیلی جالب بود توی چند ثانیه ای که سویل کاندومو می کشید سر کیرم , سپیده هم بیکار نبود و تخمامو لیس میزد. بلند شدم و گفتم الان نوبت کیه که سپیده دراز کشید و پاهاش باز کرد و گفت معلومه نوبت منه . با سر شیرجه زدم رو کوس صورتی و کوچولوش که نه لبه ی آویزونی داشت و نه بوی بدی میداد . کوس ناز و خوشگلشو با دو تا انگشتام وسطشو باز کردم و یه لیس عمیق از روش کشیدم و با آب دهنم خیسش کردمو سر کیر و آروم آروم کردم توش و به روشی که سویل دوست داشت آروم آروم میکردمش که یهو با خشم برگشت بهم گفت که کونی دیوس مگه نون نخوردی محکم تر بکن دیگه , از این حرفش جا خوردم ولی به روم نیاوردم و تلمبه هامو محکم تر کردم و کیرم و تا ته کوسش میکوبیدم اونم تازه تازه داشت آه و اوه میکرد , سویل پاهاشو گذاشته بود بین پهلوهای سپیده و سرش به سمت من بود و ازم لب میگرفت و با تکون های گاه به گاهی که به پایین تنه اش میداد معلوم بود که سپیده داره انگشتش میکنه , یهو یه در کونی محکمی به سویل زد و گفت جنده خانوم حواسشو پرت نکن بذار کیرشو بزنه . سویل هم دنده عقب از من فاصله گرفت و با کوس نشست دهن سپیده و بهش گفت لال شو که از سرتم زیادیه . واقعا این ادبیات ناب از دو تا دکتر این مملکت شنیدنی بود. چند دقیقه ای میشد این مدلی کوسشو می کردم که خسته شدم و سویل رو از صورت سپیده بلند کردم و دراز کشیده رو سپیده و وزنم و انداختم کامل روی سپیده و با تموم زورم تلمبه های وحشیانه به کوسش میزدم . با این کارم سپیده و به آه و اوووف افتاد و کمی بعد ارضا شد و خودشو کش میداد و به تخت میکوبید و فهمیدم که راه ارضا کردن سپیده سکس خشن هست و باید مثل اسب بکنیش. سپیده بعد اینکه آبش بیاد کشید کنارو سویل با خنده و نگاه مهربون دراز کشید و پاهاشو باز کرد . رفتم بین پاهاش کمی کوس خیسشو لیسیدم که ترشحات کوس خودشو و آب دهن سپیده باهم قاطی شده بود. بعد از چند دقیقه کردنش به این مدل دراز کشیدم رو تخت و گفتم من خستمه . سویل اومد نشست رو کیرمو سپیده هم اومد نشست رو دهنمو از سویل لب گرفت بعدش جاهاشونو عوض کردن و از کیرم به نوبت سواری می گرفتند. از زیرشون اومدم بیرون و گفتم قمبل کنید . جفت هم شدن و کوناشونو دادن بالا و با دیدن این صحنه نزدیک بود همینجوری آبم بیاد. به نوبت داگی کردمشون. چون سویل ارضا نشده بود درازش کردم رو تخت و کاندومو در آوردم و آروم کردم توش , سپیده فهمید که میخوام سویل رو ارضا کنم . اومد پیشش و ممه هاشو به آرومی و ناز لیس میزد. که زیاد شدن آب کوسش و بالا رفتن صداش فهمیدم نزدیک ارگاسمشه که با ارضا شدن سویل و تحریک شدن من , کیرمو از کوسش در آوردمو آبمو رو شیکم سویل ریختم که سپیده اومد سروقتم و بعد از یه لب دادن کوتاه شروع کرد کیرمو لیسیدنو میک زدن. چنان سرخوش و ارضا شده بودیم که بی صدا و حرف اضافه همو بغل کردیم و تا تاریک شدن هوا خوابیدیم.

نوشته: حمید


👍 78
👎 9
107201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

957588
2023-11-12 00:47:43 +0330 +0330

فیلم لاو رو معلومه حفظی جقی بدبخت

2 ❤️

957598
2023-11-12 01:21:47 +0330 +0330

😂😂😂😂😂کم کم کل کساییو که میبینی تو تخیلاتت میکنی بچه جون 😂😂

1 ❤️

957605
2023-11-12 01:44:55 +0330 +0330

برا ما ها کس دکتر دیدن آرزوهه
خوش بحالت که دو تا دو تا دکتر میکنی

3 ❤️

957652
2023-11-12 08:29:56 +0330 +0330

تو این داستانا همیشه یه دوست دوران بچگی مطلقه هست اخه مگه چی هستی که دونفرو مسگای

0 ❤️

957691
2023-11-12 17:08:25 +0330 +0330

اگه دروغ نباشه یکیشم گیرمن بیاد کونشو نمیزارم بی نصیب بمونه

0 ❤️

957697
2023-11-12 17:54:19 +0330 +0330

در قسمت بعد احتمالا مریضهای بیمارستان رو هم میاره بکنی آماده باش و برای توسعه باغ اقدام کن یه دستگاه هم جهت نوبت دهی تهیه کن ،
واقعا خودت از این تخیلات تخمی تخیلی خسته نشدی ؟؟؟؟؟؟!!!
بچه مهندس 😂

1 ❤️

957702
2023-11-12 18:36:24 +0330 +0330

قشنگ بود کارت خوبه و ادامه بده بعضیا یجور نظر فلسفی میدن و انتقاد میکنن انگار شب شعر پاریس اومدن کونیا دیگه از داستان سکسی چی میخواید؟

0 ❤️

957729
2023-11-13 00:06:34 +0330 +0330

کار به راست و دروغش نیست اسمش روشه داستان باید جوری بنویسی که جذاب باشه خیلی ها مثل خودم با پنجاه نفر سکس داشتن حتی بیشترم ولی اگر بخواهیم خاطراتش رو بنویسیم شاید خیلی ها خوششان نیاد ،مهم راست و دروغ نیست نگارش خوبه که با نوشتن زیاد و توجه کردن به جزعیات وخواندن چند داستان خوب کم کم یاد میگیرن خوب بنویسند

1 ❤️

957782
2023-11-13 07:34:49 +0330 +0330

چطوری وقتی نشست رو صورتت دیدی از هم لب گرفتند؟؟؟؟

0 ❤️

957786
2023-11-13 08:02:06 +0330 +0330

تنها قسمت واقعی داستانت اونجا بود که بهت گفت
: کونی دیوس

بقیه ش هم
تصورات یه آدم شیشه ای که در طول عمرش
یه چندتا کتاب خونده و نتیجتا میتونه تخیلاتش را بنویسه.
ولی خوبه حداقل تخیلاتت مثل آدمیزاد میمونه.

0 ❤️

957893
2023-11-14 02:14:10 +0330 +0330

هر چی بود من لذت بردم
عالی بود

1 ❤️

958161
2023-11-15 23:41:38 +0330 +0330

نوش جونت .مرسی داستان قشنگی بود 🌹

0 ❤️

958275
2023-11-16 08:14:00 +0330 +0330

قشنگ بود خواستم

0 ❤️

958559
2023-11-18 00:31:11 +0330 +0330

,خوش باش عالی بود

0 ❤️

958560
2023-11-18 00:31:53 +0330 +0330

بسیار عالیست

0 ❤️

958629
2023-11-18 14:41:29 +0330 +0330

نمیدونم داستانه یا خاطره هست اما اولش موارد مربوط به کارگاه و شغلت رو خیلی جامع و کامل گفتی خب انتظار داشتم که رابطه تون رو هم با جزییات بیشتری بگی که باور پذیر تر باشه

اونایی که ۴ تا دوست پزشک داشته باشن خوب میدونن که پزشکا در اغلب موارد تو خودشون میرن تو رابطه . حالا نه که نباشه غیر از این ولی اینکه یکی دو روز بعد باهات بیاد باغ بعدم بگه بیا پیشم بخواب قابل باور نیست واقعا . پس باید بیشتر روی جزییاتش کار میکردی

0 ❤️




آخرین بازدیدها