دادن عمه خانم (۱)

1402/12/11

اسم من رضا و۳۴ ساله هستم . خیلی جزئیات را نمیتونم عنوان کنم چون دوس ندارم کسی به شخصی بدبین بشه . با یکی از دوستان و هم رشته تحصیلی و یه سرمایه کم و بعد یه وام و هزار بدبختی یه شرکت تولید و پخش راه انداختیم . بخاطر قوانین دفتر شرکت را توی یه جای ارزونتر حاشیه شهر توی یه آپارتمان ۸۰ متری ثبت کردیم و خب به مرور نیرو کار اضافه کردیم و من و دوستم ممد که متاهل هم هست دیگه همه کارا را خودمون انجام میدادیم تا سر ماه ۲ ریالی تهش بمونه و گاهی راننده پخش و حسابدار و… همه کارا را تا جایی که امکان داشت انجام میدادیم . اصل ماجرا از این شد عمه من به اسم شهرزاد حدود ۴۰ ساله با شوهر خودش نساختن و کارشان به طلاق رسید . زیاد ما سر و کاری با عمه شهرزاد نداشتیم تا یه روز توی یه مراسم فوت فامیل منو عمه حرف زدیم و بهم گفت دنبال کار هست که زیاد سخت نباشه و یه سرمایه کمی هم داره و یه جورایی غیر مستقیم پیشنهاد کار داد و بعد مشورت با دوستم ممد و زنش که همش باید ازش اجازه میگرفت قرار شد عمه سرمایه بیاره و یه قسمتی از کار را تحویل بگیره و خب به طبع ما بیشتر پیشرفت می‌کردیم و کار تقسیم میشد . عمه شهرزاد یه زن تپل و سفید و هیکلی هست . رفتار و کاراش امروزی هست و یه جورایی بی خجالت و رله هست . گذشت و عمه شهرزاد اومد سر کار و با سرمایه ش یه ماشین حمل اضافه کردیم و حسابداری و کارا دفتری و… به عهده گرفت و من و ممد هر کار بلد بودیم و نیاز بود یادش دادیم که دیگه مجبور نباشیم همه وقت مون را توی شرکت باشیم . حدود ۴ ماه بعد اومدن عمه توی شرکت یه روز برای کاری دیگه تصادفی از اطراف شرکت حوالی بعدازظهر روز تعطیل رد میشدم و یه لحظه عمه شهرزاد را دیدم از ساختمان که محل شرکت اونجا بود اومد بیرون و عرض خیابون را طی کرد و رفت سوار ماشین بشه و یه لحظه ایستادم جلوتر ببینم چه خبره و دیدم به فاصله چند ثانیه بعد هم دوستم ممد را دیدم اومد از ساختمان شرکت بیرون و رفت سوار ماشین شد . بلوار به شکلی بود که درختچه های کاشته شده شهرداری مانع دید وسیع میشد و اون دوتا هم سریع محل را ترک کردن و سوار شدن و رفتن . من شک کردم چرا روز تعطیلی؟ چرا به من نگفتن ؟ و!!! دیگه شک کردم ولی حرفی نزدم چون هم پای شراکت هم دوستی و فامیلی و همه چیز وسط بود . دیگه مراقب بودم و متوجه شدم عمه و ممد شوخی هم دارن ولی جلو من ظاهر را حفظ میکنن . دیگه توی نخ هر دو شون بودم و سعی میکردم کنترل کنم رفت و آمد هر دو را و فهمیدم عمه و ممد شوخی دستی هم دارن و از کنار هم رد میشن و اگه فکر کنن من حواسم نیست دست به بدن هم میزنن . چند بار خواستم به روی هر دو بیارم که من میدونم شما با هم خیلی دوست شدین ولی گفتم دیوار حاشا بلنده و بهتره اگه مچ بگیرم چیزی باشه که نشه انکار کرد . میدونستم اگه بخوان کاری بکنن خارج ساعت کاری با هم اوکی میکنن و وقتی مطمئن باشن من نیستم و ممکن هم نیست بیام . چند بار نشونه گذاشتم که ببینم بعد
رفتن من برمیگردن محل دفتر شرکت یا نه و مراقب بودم ولی چیزی متوجه نشدم . حدس زدم روز های تعطیل میان شرکت و چند بار سر زدم ساعات مختلف و باز چیزی دستگیرم نشد . یه بار جمعه رفتم و دیدم ماشین ممد هست ولی ماشین عمه نیست . خواستم برم بالا توی شرکت ولی گفتم چون ماشین عمه نیست احتمالا یا تمام شده ماجرا یا هنوز شروع نشده ولی بعد چند دقیقه ممد اومد بیرون از ساختمان شرکت و قبل سوار شدن رفت توی یه پلاستیک تیره و یه چیزی انداخت توی ظرف مخصوص زباله شهرداری و سوار ماشین شد و رفت و من بعد رفتنش سر ظرف مخصوص جمع آوری زباله رفتم و هر جوری بود اون پلاستیک را در آوردم و دیدم چند تا دستمال کاغذی بود و فهمیدم کارشون تموم شده و دیر رسیدم . رفتم توی فکر و رفتم توی دفتر و قشنگ بوی دوتاشون و عطر شون میومد . خیلی گشتم و یه پتو و جعبه دستمال کاغذی توی کابینت ها آبدار خونه پیدا کردم و مشخص بود روی پتو کارشون را میکنن . خیلی فکر کردم که چطور سر بزنگاه و روی کار عمه را با ممد بگیرم و خیلی گشتم تا بالاخره رفتم توی کمد دیواری که تقریبا بی استفاده بود و مقداری وسیله اضافی داشتیم و زونکن بایگانی و دیدم خب اگه کسی اینجا بشینه بی سر صدا و اونا بیان و شروع کنن دقیق همون میشه که مچ بگیرم . سعی کردم وسایل داخل کمد دیواری آپارتمانی که دفتر شرکت بود را جوری بچینم که بشه داخلش نشست و پنهان شد . یه پیچ ها را از قفل کمد باز کردم و سعی کردم جوری تنظیم کنم بشه از داخل کمد بیرون را از سوراخ جای پیچ دید و مجبور شدم مقداری جای پیچ را بازتر کنم که بشه نگاه هم کرد ولی زیاد چیزی مشخص نبود . تقریبا قلق کار ممد و عمه اومده بود دستم که حوالی چه روز و چه ساعت هایی ممکنه بیان شرکت و دو سه بار اومدم شرکت و منتظر شدم ولی نیومدن و رفتم . پشت پنجره منتظر میموندم تا بیان تا بالاخره دفه چهارمی که رفتم یه روز تعطیل حدود ساعت ۴ عصر بود که ماشین ممد را دیدم توی خیابون ایستاد و گفتم امروز بالاخره مچ این دوتا را می‌گیرم. سریع رفتم توی کمد دیواری و گوشی خودم را سایلنت کردم و منتظر شدم تا ممد بیاد داخل و زمانی که اومد داخل سریع رفت آشپزخونه که آبدار خونه شده بود و پتو را و دستمال را برداشت آورد و مشخص بود داره وسایل را ردیف میکنه تا وقتی عمه شهرزاد اومد بزنه زمین و بکنتش ‌. حدود ۴ دقه بعد عمه شهرزاد هم اومد و در را باز کرد . خواستم بپرم بیرون ولی گفتم بازم میتونن بگن نه و بزارم به جایی برسه که قابل انکار نباشه . وقتی عمه اومد داخل سریع با ممد دست و بغل شدن و لب دادن و صدای بوس و قربون صدقه شون میومد و شروع کردن حرف زدن که وای چه شود و وای چه هوس کردم و امروز از کون هم میخوام بکنمت و…اومدم برم بیرون ولی حرفای عمه منو متحیر کرد . حرفایی میزد که انگار ممد زن هست و عمه انگار مرد هست و عمه سراغ زن ممد را گرفت و حرفای سکسی زد که شاخ در آوردم . عمه به ممد گفت اون روزی که کیرت را کردی کونم بعدش دادی زنت بخوره ؟ ممد گفت آره میگفت کیرت تازگی چه خوشمزه تر شده و زنم را میخوام بیارم توی راه که بشه بیای خونه مون و سه تایی حال کنیم و … عمه شهرزاد مشخص بود سوار ممد هست و همه کاره عمه هست . از حرفاشون مشخص بود ممد یه جورایی زیر دست عمه شهرزاد هست توی این قضیه و ممد هم فقط چشم و چاپلوسی و التماس و… سعی کردم چیزی ببینم ولی نمیشد و صداشون میومد و لباس در آوردن و پتو را روی زمین جلوی میز انداخته بود ممد چون عمه بهش گفت خم‌ میشم روی میز و بخورش و صدای التماس ممد در اومد و عمه هم بهش خط میداد که کون میخوای ممد جون باید زبونش بزنی و ممد هم چشم و التماس و مطمئن شدم که دیگه روی کار مشغولن و لخت هستن . تردید کردم برم جلو ممکنه کار و دوستی و فامیلی و همه به باد بره و یه جورایی هم دیدم عمه شهرزاد خودش استاد و سوار کاره و آخه چی بگم حالا که فهمیدم کی دنبال کی بوده و در واقع عمه با زرنگی ممد را تور کرده و داره باهاش حال میکنه و ممد هم از این هنر ها نداشت و زن ذلیل هم هست . صبر کردم و شاید ده دقیقه ممد برای عمه ساک زد و همه جای کوس کون عمه را لیس زد و صدای حرفاشون مشخص بود عمه لذت میبره و بعد روی پتو خوابیدن و عمه هم کیر ممد را خورد چند دقیقه و راجع به کیر شوهرش سابقش حرف زدن و عمه هم حرفایی میزد که مشخص بود شوهر بی هنری داشته و حریفش نبوده و عمه ازش سر بوده توی سکس و بعد عمه را خوابوند ممد و جرش داد . جوری تقه میزد که صدای برخورد تخماش به کوس عمه میومد و عمه هم حال میکرد . نیم ساعتی سکس کردن و عمه و ممد مشخص بود دوتایی تشنه هم هستن و همدیگه را دوست دارن . عمه با کردن ارضا نشد و باز ممد ساک زد واسش تا ارضا شد و بعد هم ممد از کون عمه را کرد و آبش را کون عمه شهرزاد ریخت و پا شدن تمیز کردن و جمع کردن و دستشویی و بعدش رفتن . از دلایل اینکه چرا من تصمیم عوض شد و نرفتم بزنم توی حالشون و چی شد در ادامه ماجرا خواهم نوشت . پیروز باشید …

نوشته: رضا


👍 33
👎 12
54801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

973296
2024-03-02 00:24:22 +0330 +0330

داستانت خیلی خیلی تخمی بود،حال آدمو بهم می‌زنید با این کصشعر ها

5 ❤️

973309
2024-03-02 01:05:25 +0330 +0330

اشتباه نکن این ممد با مظلوم نمایی و کوس لیسی که داره فکر کنم به غیر عمه ات ی چند تا دیگه از زنهای فامیلتو می کنه

2 ❤️

973316
2024-03-02 01:47:13 +0330 +0330

هم جاکشی کردی و هم کس‌کشی.

مواظب باش لو نری ک یارانه‌ت قطع نکنن

1 ❤️

973332
2024-03-02 05:46:33 +0330 +0330

واقعا اینا چیه مینویسن حالم بهم خورد

0 ❤️

973362
2024-03-02 11:31:14 +0330 +0330

اصلا راضی نبودم بخاطر چهار خط کسشعر چهار پنج ماه خودت رو کیر بقیه کنی که بیایی اینجا از هنر های عمه جانت تعریف کنی. شرمنده کردی

1 ❤️

973395
2024-03-02 21:48:26 +0330 +0330

رضا جوووون الحق که اسم عمه جنده بهت میاد 🤣

0 ❤️

973468
2024-03-03 05:56:17 +0330 +0330

بنظرم محمدجان شمانمیخادخون راه بندازی وهمون طوربزارعمه خانوم سواررفیقت باشه وکوس بده چون داداش حقیقت توشماهم همچین خایه ای نمی‌بینم بتونی حرکتی کنی بزارحالشوببرن عمه مگه فامیل میشه آخه.

0 ❤️




آخرین بازدیدها