اولین کون، اولین کوس، جوراب زنانه، زن جنده ی من (۲)

1401/11/03

...قسمت قبل

قبل از شروع داستان از دوستانی که نظر دادن ممنونم از بابت غلط املایی سر کار خانم گرامی بیسواد نیستم چون رو فونت ریز بود ومنم چشمام یه مقدار ضعیفه اشتباه املایی پیش اومد کلا بابت غلطهای املایی معذرت میخوام از این به بعد مهسا رو هم درست مینویسم فکر کنم اصل داستان بهتر از این نکاته،داستان من به اونجا رسید که خرداد ۷۰من واکبر سیکل رو گرفتیم وقرار شد تابستان باهم بریم پهلوی یه بنا کارگری اونم به روزی ۸۰۰تا تک تومنی شاید با پولای امروز قابل باور نباشه،از محیط مدرسه که دور شده بودیم ازدرد ناعلاجی که کون برای کردن گیرمون نمیومد مهرداد رو میبردیم خونه اکبر اینا و میکردیمش ،تو قسمت فبلی براتون گفتم‌که اکبر اینا یه خونه خشتی قدیمی خالی بالا دست خونشون داشتن که زیرش یعنی طبقه اولش طویله وکاهدان بود و بالاش دوتا اطاق داشت ونکته جالبی که داشت پنجرهاش روبه حیاط مهرداد اینا که اونطرف کوچه بود مشرف بود وکامل دید داشت،یه بار مهرداد رو بردیم حسابی کردیمش وقتی شلوارشو کشید بالاکه بره اکبر بهش گفت دفعه دیگه که اومدی یه جفت از جورابای خوشگل مامانتو برام میاری مهرداد گفت جوراب مامانمو میخوای چیکار،اکبر گفت میخوام جق بزنم باهاش،من که تعجب کرده بودم گفتم جوراب مامانش دیگه به چه درد میخوره خودشو که داریم میکنیم اکبر گفت تو فضولی نکن وبه مهرداد گفت همون کارو که گفتم بکن مهرداد گفت آخه به کاری میکنم ولی اگه مامانم بفهمه پوستم رو میکنه،بعد رفتن مهرداد گفتم اکبر جریان جوراب مامانش چیه گفت پسر تو نمیدونی این مامان اصفهانی چطوری تو این حیاط با جوراب ودامن سر زانو میگرده آدم دلش واسش میره گفتم از کجا دیدی دستمو گرفت وگفت خدا کنه الان تو حیاط باشه رفتیم کنار پنجره اکبر گفت کنار وایسا یه وقت نبینه ،تو حیاط نبود ،که اکبر گفت حالا پیداش میشه احتمالا رفته تو ،تو همین صحبتا بودیم که رویا خانم از در هال اومد تو ایوان واز پله اومد پایین وتو حیاط سر حوض مشغول شستن سبزی شد که اکبر گفت حالا سیاحتش کن تا بفهمی برا چی گفتم از جوراباش بیاره گفتم تو هم حالا هیچ به هیکلش نگاه نکرده افتادی دنبال جوراباش ،اکبر گفت خیلی خری چه میدونی جوراب چیه یه جورابای نازکی نامرد میپوشه از نزدیک ببینی ولش نمیکنی من که حسی به حوراب زنانه نداشتم حرفای اکبر رو تو دلم قبول نمیکردم ولی دید که میزدم راست میگفت یه جفت جوراب مشکی خیلی نازک پاش بود که سفیدی پاش از زیرش زار میزد چن باری خم شد جوری که دامن میرفت بالا ومعلوم بود جورابا بلند تر از زانوهاش بود،نیم ساعتی دید زدیم واکبر دست به کیرش میمالید ومیگفت خودشو که نمیشه کرد کاش این جوراباش دستم می افتاد یه جقی باهاش میزدم،منم سر در نمی آوردم اکبر تو چه حالیه،دو سه روز گذشت یه روز اکبر تو کوچه منو دید گفت امروز هوس کردم مهرداد رو ببریم خونه قدیمی میای گفتم آره گفت مهرداد قرار نیم ساعت دیگه بیاد به محض اینکه اومد درو برات باز میذارم فقط سریع بیا،دم کوچه نشسته بودم کشیک میکشیدم دیدم مهرداد رفت تو خونه بلند شدم سریع رفتم سراغش،در باز بود رفتم تو از داخل درو بستم و رفتم بالا دیدم داره تازه شلوارشو میکشه پایین،اکبر گفت مهرداد جون امروز لخت شو ،مهرداد گفت اکبر تورو خدا کارتونو بکنین من برم مگه تو بیشتر از کون میخوای ،اما هر کار کرد عاقبت اکبر لختش کرد،وقتی لخت شد اکبر گفت مهرداد جون حالا جورابای مامان جونتو بپوش مهرداد که درمونده شده بود گفت باشه وحورابا روپوشید ،مهرداد که اندام فوق العاده کم مویی داشت پاهای سفیدش زیر حوراب نازک کاملا سفید میزد که اکبر گفت این کون حالا کردن داره،مهرداد رو خوابوند وتف زد سر کیرش وخیلی راحت کرد تو کون مهرداد وشروع کرد تلمبه زدن،اونروز دیگه خیلی جوندار شده بود پشت سر هم دوبار آبشو رو مهرداد آورد و کارش که تموم شد گفت من دیگه کار ندارم دیگه هر چی میخوای بکن نذاشتم بکنی چون کیرت کلفته وگشادش میکنی ،منم گفتم باشه رفتم رو کار مهرداد از بس آب ریخته بود توش لیز بود تا گذاشتم در کونش راحت تا خایه رفت تو ،ده دقیقه ای تلمبه زدم تا آبم اومد،مهرداد گفت کارت تموم شد گفتم نه هنوز کارت دارم،یه چن دقیقه ای ور رفتم باکیرم تا دوباره نیم خیز شدم گذاشتم در کونش وهل دادم توش هنوز چنتایی تلمبه نزده بودم که یه جمله گفتم کل کار رو خراب کردم تو حین تلمبه زدن گفتم مهرداد جون اینبار میخوام به کیف مامانت آبمو بیارم یه دفعه عصبانی شد از جاش بلند شد وکیر من از کونش اومد بیرون گفت مرتیکه های الاغ تا حالا هر چی کردین هیچی نگفتم اکبر جوراب مامانمو خواست آوردم حالا تو نره خر منو به کیف مامانم میکنی اکبر که دید من کارو خراب کردم اومد جلو ویه سیلی ملایمی زد تو گوش مهرداد وگفت خفه شو بچه کونی من اگه مامانتم خواستم باید بیاری وگرنه آبروتو تو محل میبرم مهرداد که زده بود به سیم آخر گفت من دیگه نمیام به هر خری هم دلتون میخواد بگید عصبانی اومد که بره کیرمو گرفتم دستم گفتم مامانتو بفرست تا بجای تو بکنمش گفت میرم به مامانم میگم وسریع رفت بیرون از خونه،اکبر روبه من گفت تو کار نداشتی اسم مامانشو اوردی بعضی مواقع خر میشی آخر دست ،جای ماست مالی کیرتو به مامانش حواله میدی حالا اگه بره بگه چکار کنیم ،که من گفتم بابا نمیره بگه اینا که گفتنی نیست که اکبر گفت بابا این بچه سوسوله مثل منو تو نیست که،گفتم آخه یجوری میشه هرچند بعد اون دیگه هرکار کردیم مهرداد پا نداد ورفتیم تو خماری،حدود بیست روزی بود که میرفتیم کارگری ،عصرها موقع برگشت اکبر راهشو کج میکرد تو یه کوچه دیگه ومیگفت میرم خونه خواهرم،یه روز که رفت با خودم گفتم خونه خواهرش که اصلا این محله نیست فکر کنم داره منو میپیچونه دنبالش رفتم بعد عبور از دو سه تا کوچه رفت تو یه بن بست ویه در سبز رنگ رو زد ویه دختره هم سن خودمون اومد در باز کرد واکبر رفت تو من برگشتم یه رفیق تو اون محله داشتم رفتم سراغش وآمار اون خونه رو گرفتم اونجا یه زن بیوه بود با دخترش زندگی میکردن معروف بود به خاله مریم و دخترش هم اسمش مهستی بود خود مریم از جلو وعقب میداد و دخترش فقط از عقب میداد اون موقع بود که فهمیدم چرا اکبر دیگه به کون کردن پسرا رغبتی نشون نمیده ومنو میپیچونه،یکی دو روزی گذشت صاحب کار یه مقدار از دستمزد رو تسویه کرد داشتیم بر میگشتیم اکبر دوباره میخواست منو بپیچونه گفتم میدونم کجا میری ،سراغ مریم جنده میری که چشاش باز شد گفت تو از کجا میدونی که بعد براش توضیح دادم که آخرش گفت میخواستم بگم که با هم بریم کوس بکنیم ولی فکر کردم یه وقت میترسی بیای که گفتم نه منم میام ،آهسته قدم زنان رفتیم تا در خونه خاله مریم بازم همون دخترش مهستی درو باز کرد گفت بیاین تو تا کسی ندیده،دختره خیلی خوشگل بود اکبر گفت دیگه بیخیال کون پسرا شو دیگه باید کوس و کون زنونه بکنی.

ادامه...

نوشته: احمد


👍 16
👎 5
55101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911840
2023-01-23 03:33:50 +0330 +0330

زرقاط ابلیس

0 ❤️

911849
2023-01-23 04:46:15 +0330 +0330

دوستان به یه نفر که نیاز به صحبت داره کمک کنید

لذتی که توی کس لیسی هست در فرو کردن کیر نیست
کس لیسی و لب بازی خیلی حال میده
من اون موقع ها که جوون تر بودم، نیم ساعت باور کنید نیم ساعت کُسِ عشقمو میلیسدم، میرفت تو آسمون… همش قربون صدقم میرفت، صورتمو میبوسید، بازوهامو میبوسید شکممو میبوسید.
تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد
هرچی زمان بیشتر گذشت من در یک روال عادی پیر میشدم، موهام ریخت ، سفید شد، دو تا از دندونای آخرم افتاد

اما اون به شکل عجیبی خوشگل تر میشد، الان و در 40 سالگی ده برابر دوران 24 سالگیش زیبا هست، کون خوش فرم، رون های تو پر ، کمر باریک چشم های خمار،
اما من . … .
همین باعث شد که شروع کرد خیانت کردن
یه جورایی بهش حق میدم، زیبایی و شهوت رو نمیشه حبس کرد
عجیبه شهوتش از دوران جوانی هم بیشتر شد
تا اینکه سال قبل کامل باهام قطع رابطه کرد، تحقیرم کرد، با یه استاد دانشگاه دوست شد، همزمان با یه پسر جوون بدنساز که 14 سال از خودش کوچیکتر بود دوست شد . به همین دوتا راضی نشد با یه آقای که دوازده سال از خودش بزرگ تر بود و الان یکی از مدیران عالی رتبه استان هست دوست شده… با یه دکتر دندانپزشک هم دوسته.
با همین زیبایی و لوند بودنش خیلی چیزا به دست آورده… یه روز بهم گفت: به چه چیز تو دلمو خوش کنم.
من هنوز حسرت به دلم، آرزو دارم یه بار دیگه بکنمش با هم دیگه سکس کنیم
نمیدونم این روزا کی مثل من براش میلیسه
کی میتونه مثل من چشمای قشنگشو نوازش کنه
کیرم خیلی بزرگ نیست، نرمال هست اما فوق العاده کلفته
وقتی راست میکنم سنگینیشو حس میکنم
حسرت به دلم مونده که یه بار دیگه اون کُس بهشتی و نازشو بخورم و بعدش کیرو بدم داخل بهشتی که لای پاش هست
اون آه بکشه، موقعی که شهوتی میشد به خودش میپیچید و آروم و قرار نداشت

بعد از اون دیگه نتونستم به هیچ زنی نگاه کنم، اصلا هیچ کسی رو نمیبینم، همش اون جلوی چشمم هست
نمیدونم اون چه جوری میتونه همزمان با چهار نفر رابطه داشته باشه(البته بعید میدونم به غیر از استاد دانشگاه و اون جون پرورش اندام با کس دیگه ایی سکس کرده باشه؛ بیشتر مردارو برای راه انداختن کارها و اهدافش با لاس زدن و عشوه به دام میندازه، آخه صداش فوق العاده سکسی هست، نوع حرف زدنش خندیدنش عشوه ها و دلبری هاش جوریه که بدون سکس آی آدمو میاره.

هرچی بگم کم گفتم ، افسوس که زمان نیست و بیشتر از یه حدی نمیشه تایپ کرد
اگر اونو دوباره به دست نیارم ترجیح میدم بمیرم
بدون اون باید چکار کنم؟
بدون کُس زیبا و خوش فرمش که مثل گل ارکیده هست نمیتونم زندگی کنم.
آرزو به دل موندم سرمو بزارم لای پاهاش و تمام روز عاشقانه و رمانتیک کس جان عزیزشو به لیسم، بوس کنم ، بمکم
اما افسوس اجازه نمیده، آخه من زشت شدمف کچل شدم، موهام ریخته، موهای صورتم سفید شده، در سن 47 سالگی شدم مثل یه پیرمرد 60 ساله، اما قلبم جونه ، مثل یه پسر بیست ساله میتونم عاشقی کنم و هم سکس بکنم
موقعی که جق میزنم یه لیوان پر ازم آب بیرون میاد، اونم جهشی حداقل ده سانت پرش داره.
اگر میخواستم میتونستم با زنای دیگه رابطه داشته باشم، نهایت این بود که بابتش به یک کارگر خدمات جنسی پول میدادم
اما نمیتونم
کیرم فقط برای اون بلند میشه
نمیدونم چکار کنم
زندگیم به جهنم تبدیل شده
با هیچ کس هم نمیتونم صحبت کنم
یا مسخرم میکنن یا اهمیت نمیدن
ایکاش یکی بود باهام صحبت میکرد، نوشتو میخوند و یه چیزی میگفت که آروم بشم ، راهنمایی بشم.
دارم نابود میشم رفقا
یک سال گذشته اما هنوز فراموش نکردم، چشماش جلوی رومه، صداش تو گوشمه، سینه های خوش فرم و متوسطش کامل توی دهنم هست .
با یه داست مشغول مالیدن و ماساژ دادن کون خوش فرم و قلمبه ی اون هستم و اون یکی دستم دو انگشتی فرو کردم توی نازنازخانومش که مثل شوفاز گرم و آرام بخش هست.

همه ی اینا تصورات میاد جلوی چشمم، وقتی به این فکر میکنم الان توی بغل استاد دانشگاه هست، یا تو بغل یه نفر دیگه زجر میکشم
اگرم توی بغل کسی نباشه، هزار درصد مطمئن هستم داره تلفنی یا واتس آپ یا اینستا برای یه نفر دلبری میکنه
حرفای عاشقانه میزنه، سکس چت میکنه
سهم من اشک و حسرت و ماتم ، سهم مردای هوس باز دیگه سکس چت و حتی سکس واقعی با عزیز دلم
لعنت به این زندگی
چکار کنم فراموشش کنم
درمونده شدم
اون آدم قوی که همه بهش تکیه میکردن، به یه آدم ضعیف و معتاد تبدیل شده
من کوه بودم، همه اطرافیان به من تکیه میکردن، موقع سختی ها میومدن پیش من بهشون قوت قلب میدادم، اما الان تمام اعتماد به نفسمو از دست دادم، به ترامادول و انواع قرص های آرام بخش معتاد شدم.
پیر بودم پیرتر شدم
توی یک سال اندازه ی پنج سال پیر شدم
اون اما درکم نکرد و آخرین بار که هفته ی قبل بهش پیغام دادم گفت از آدمای ضعیف که اعتماد به نفسشون پائین باشه خوشم نمیاد
میخواستم بگم لعنتی من به خاطر تو به این روز افتادم، من به خاطر کُس عزیزت که تمام زندگیم بود به خاطر لبای گرمت به خاطر چشمای پر از شرابت پیر شدم معتاد شدم
اما اون خیلی سنگ دل هست
به خصوص از موقعی که خوشگل و سکسی شد این اخلاقو پیدا کرد، با همه ی مردا لاس میزنه ، شوهر کسکش و بیغیرتشم به تخمش نیست و هر روز گردن کلفت تر میشه

2 ❤️

911904
2023-01-23 17:06:06 +0330 +0330
  • کس شعر روان خوبیه ادامه بده
0 ❤️

911929
2023-01-24 00:37:46 +0330 +0330

من حالا بیشتر دوس دارم کون بکنم

0 ❤️

912317
2023-01-26 17:03:13 +0330 +0330

کاری به داستانش ندارم
فقط میخام یه پیام بزارم واسه این ahamd913 دهاتی
تا حالا نشده یه داستان نخونده باشم این کونی زیرش پشت نزاشته باش که طرف جقیه
خیلی دوست دارم بدونم خودت چه گهی هستی

0 ❤️




آخرین بازدیدها