ساختمان اداری که در ان کار میکنم در مرکز شهر روبروی ایستگاه مترو هست. ساختمانی ۱۰ طبقه که ۳ طبقه اول آن اداریه و ۷ طبقه دیگه خالی و هر طبقه حدود ۱۸۰۰ متر مربع!
در محیط اداری معمولا اگر خوراکی داشته باشیم به هم تعارف میکنیم و افسانه که زن حدود ۴۹ ساله ولی جذاب و زیباییه همیشه برایم کافه یا شکلات و بیسکوییت می گرفت و میدونستم همسرش از مدیران عالی رتبه وزارت خانه ای و تک پسرش هم دانشجو است. شنیده بودم قبلا با دو نفر رابطه داشته:
یکیش معاون اداره که منابع انسانی بوده که افسانه ۸ سال پیشش کار کرده و بعد از لو رفتن رابطشون شوهرش باعث شده از انجا بره اما رابطشون حفظ شده بود و بعدی هم یه پسر اهل قایم شهر بوده که د معاونت شهرسازی باهاش رابطه داشته. خلاصه معروف بود به داشتن رابطه.
ازش خوشم امده بود اما نمیدونستم چطور بهش پیشنهاد بدم یا اینکه بفهمم میشه بکنمش یا نه؟
یه روز که امد دم میزم چیزی تعارف کنه عمدا رون پامو چسبوندم به زانوش که دیدم فاصله نگرفت!
یه ساعت بعد به بهانه پیدا کردن زونکن بردمش بایگانی و از پشت چسبوندم بهش که یهو برگشت و گفت خطر داره و کسی میبینه!!
همینو که گفت فهمیدم بهم میده.
ولی اخر وقت بود. پیش خودم طراحی کردم که راهشو پیدا کنم. پنج شنبه و جمعه تعطیلی گدشت و شنبه شد.
حدود ظهر بود که بهش گفتم طبقه ۷ یه معماری خاصی داره و پرسیدم تا حالا دیدی؟
گفت : نه و فوری گفت که چون طبقات بالا خالیه هیچ وقت نرفته
گفتم : به خاطر اینکه شک بر انگیز نشه با اسانسور برو طبقه ۶ و بعد با پله برو طبقه ۷ و منم با اسانسور انبار میام و تا رسیدی هم اسانسور را بزن بیاد پایین که کسی نفهمه.
حدود ساعت ۱۳ بود طبقه ۷ با هم بودیم. پشت دیوارهاییی که نیمه تموم بود ، و اصلا دید نداشت یهو بعلش کردم. اولش جا خورد و گفت جای خوبی نیست. اما لباشو که لای لبام گرفتم دیگه خودشو ول کرد.
یه دستم روی سینه هاش و دست دیگم رو کونش. دستشو برد رو کیرم و خودم کمر بند و زیپمو باز کردم و نشست زمین و شروع کردم دهنشو گاییدن. شاید ۳_۴ دقیقه کمتر ساک زد. هر دو استرس داشتیم.
بعد دولاش کردم بیخ دیوار. مانتشو زدم بالا، شلوارشو تا زانوش کشید پایین و شورتشو تا بالای زانوش…فوری کردم تو کوصش
خودشم کمک می کرد و عقب و جلو میشد و گاهی قر میداد رو کیرم.
فقط هی می گفت زود باش الان کسی میاد.
حدود ۷_۸ دقیقه بیشتر طول نکشید…ابمو ریختم رو باسنش و زود لباسشو پوشید و رفت پایین. منم بعدش رفتم.
راستی اینم بگم پوست سبزه ای داشت، چشم و ابرو مشکی و حدود ۱۶۵ قدش بود و حدود ۷۵ وزنش. نسبتا تپل و اینکه نه بلد بود خوب ساک بزنه و چون کونش خیلی بزرگ و رونهاش پر بودن درست نمیشد کردش و هی کیرم در می امد. سینه هاش هم ۹۵ بود . چیزی که فهمیدم این بود که بیشتر ناز و ادا داشت و اطوار. وگرنه کیفیت سکسش اصلا خوب نبود.
نوشته: حسین
پفیوز مرد باش انقده کسشعر سرهم نکن. واسه ماها ارزش قائل شو مشنگ 👌 👌
این ترکیب رسمی و غیررسمی نوشتنت باعث شد نتونم بیشتر از دو خط بخونم.-__-
شوهرش مدیرعالی رتبه وزارت خونه بود بعد این پیش شما کار میکرد؟ نمیتونست زنشو از اون ساختمون نیمه کاره ببره یه جای درستو حسابی؟
مثل سگ دروغ ميگى ، يعنى ماده سگ اينقدر راحت نميزار بكنيش بعد بريزى رو باسنش وسط اداره
داستان های شهوانی یا شده گی یا زن شوهر دار زودتر از شوهر پا بده .
به نظرم مشکل کون بزرگ و رون تپل اون نبوده.مشکل کیر فندقی تو بوده که به کوسش هم نرسیده
خدایی من میرم کل خاطره خودمو کااااااااااااااامل مینویسم میان زیرش فحش میدن و میگن دروغه بعد یه نفر میاد اینجوری کص و شعر به عنوان خاطره تحویل مردم میده من جزززززززززززززززززم در میاد
الهی بمیرم برات شهلا
طرفو یه دست سرپایی گاییده،تازه ناراضی هم هست
فوش اول نثار شما
جقی بد بخت