سارا و عمو جون

1402/09/23

من کوروش هستم ۴۰سالمه شغلم فروش کامپیوتر و تجهیزات شبکه اس و خیلی هات هستم و سکس از کارای مورد علاقمه و اگر از کسی خوشم بیاد برای سکس حتما بهش پیشنهاد میدم ، البته متاهل هستم و زنم از پس تقاضای من برنمیاد و همیشه آماده ام ، صبح ظهر شب و هیچوقت یادم نمیاد بهش نه گفته باشم
قدم ۱۸۰ و وزنم ۹۰کیلو و یکم شکم دارم
وضع مالی خوبی دارم ، خونه ماشین مغازه ویلا و …
من از ۷سالگی هم کار کردم و هم درس خوندم و همین باعث میشد توی فامیل نمونه باشم و خیلی ازم تعریف میکردن و دخترا و پسرای فامیل و راهنمایی میکردم و دخترا رو هم میکردم ،
چند وقتیه بفکر نوشتن افتادم تا مغزمو خالی کنم از تصورات و فانتزی های سکسی ، از وقتی ۴۰سالم شده خیلی هات شدم و سکس و فیلم و داستان ارضام نمیکنه گفتم بنویسم شاید بتونم مغزمو خالی کنم.
من چندتا خواهر زن دارم و باجناق های خوبی دارم و باهاشون خیلی دم خورم، و هم بچه هاشون که مثل بچه خودم دوسشون دارم و هرچی میخوان اول به عمو کوروش میگن و من تا بتونم به عنوان هدیه و یا کمک مالی به خانوادشون براشون تهیه میکنم.
سارا دختر باجناق بزرگمه و ۱۸سالش تموم شد با کمک من تولد بزرگی گرفتیم براش و کلی بهش خوش گذشت ولی اصلا از کادوهای تولدش راضی نبود ، ما براش پلاک طلا گرفتیم و پدرش گوشی سامسونگ که اونم نصفشو من دادم ولی دختر تو این سن آیفون میخواست و چون در روستا زندگی میکردن زیاد باب نبود اونجا کسی آیفون دستش باشه، سارا در شهر کار میکرد و مدرس زبان به کودکان زیر ۷سال بود برای همین کلا امروزی بود و خیلی آیفون دوست داشت و همه همکاراش و خاله کوچیکش آیفون داشتن و همش حسرت گوشی رو داشت و متاسفانه پدر و مادرش بشدت مخالف بودن چون واقعا پولشو نداشتن و همین باعث ایجاد توقع برای دوتا برادرش میشد.
تو شب تولد حسابی خوشگل شده بود و وقتی مهمونی خودمونی شد من اجازشو از پدرش گرفتم و رفت لباس راحت و لختی تر پوشید و مشغول عکسای سلفی با گوشی من شد و هم خوشحال از عکسایی که میگرفت و هم ناراحت چرا آیفون نداره.
کلی باهم شوخی و خنده و رقص و بمال بمال کردیم و مجلس خصوصی خانوادگیمون عالی سپری شد. و آخر شبم بحث اینکه خارج از ایران بچه ها که ۱۸شون تموم میشه مستقل میشن و میرن دنبال زندگیشون،
همونجا سارا درگوشم به من گفت عمو جون من یه پیشنهاد میدم لطفا ازم حمایت کن منم فقط بهشون میگم چشم عموجون .
گفت میخواد کادوهاش و پولارو سرجمع کنه و بفروشه و با گوشی که باباش گرفته بده و آیفون بخره

اول یه چند نفری مخالفت و ناسازگاری کردن و گفتن نمیشه و پولت کمه ولی من گفتم چرا نشه خوبم میشه فقط بابا مامانت راضی بشن من گوشی و طلا و پولارو برمیدارم و بجاش برات یه آیفون دست دو میخرم ، لوازم آرایش و لباس هایی که کادو آوردن هم بفروش به خاله هات خلاصه این جمله همراه بود با بغل و ماچ آبدار و دست و هورا ، البته برادراش کلی غرغر کردن که با قولی که من برای ps4 بهشون دادم ساکت شدن و قرار شد ps4 پسرم و بدم بهشون و دستشون باشه چون من ps5 خریده بودم و ps4 رو برده بودم ویلا و قول گرفتم هر وقت ویلا رفتیم بیارن با خودشون،
آخرای مراسم و من در حال ارسال عکسهای سارا بودم به لپ تاپش ، فوق العاده عکسهای زیبا و سکسی گرفته بود و به من گفته بود عمو جون بابا و مامانم نبینن عکسامو بهم گیر میدن و منم فقط چشم عموجون، در حین کار بودم که سارا از پشت بغلم کرد عموجون من آخر هفته بعد با همکارام میخوایم بریم کنسرت و کافی شاپ و برام تولد گرفتن میشه گوشی رو تا اون موقع بگیری برام ، بله عموجون چرا نشه و بوسیدمش هم صورتش هم دستش ، گرم و داغ بود و یه لحظه حس کردم برآمدگی کس و نوک سینه هاشو حس کردم که انصافا آمپر چسبوندم و دهنم خشک شد یه لحظه چقدر نرم و تازه و خوب بودن

دو روز بعد سارا زنگ زد و گفت عمو جون برامون بلیط بگیر برای کنسرت و رزرو کن و ما پولشو برات کارت به کارت میکنیم منم چشم عموجون و در پیام با کلی شکلک خجالت و رودرواسی گفت میشه برام گوشی نو بگیری عمو جون من باقیش و کم‌کم بهت میدم و منم گفتم با دوتا شکلک و عمو جون خر نمیشم باید عموجون و شارژ کنی و اونم پیام قلب و بوس و بغل فرستاد و گفت این نسیه و نقدم هر وقت دیدمت چشم ، عاشقشونم و همشون من بغل میکنن و میبوسن ، بلیطا رو گرفتم و براش فرستادم و پولارو دوستاش کارت به کارت کردن و یکی و نزدن و ازم پرسید واریز شد گفتم بله به جز یکی که گفت اون برا خودم بود و با اجازت یه لباس به خاله دادم و خاله گفت با شما حساب کنم ، پرسیدم کدوم لباست و دادی خالت که اندازش شد و با شکلک خجالت گفت لباس زیر منم با شیطنت گفتم انقدر بزرگ شدی تو که سایزت با خالت یکیه اونم با نوشتن ok تایید کرد و منم گفتم پدرسوخته وقت شوهرته دیگه و اونم برام نوشت عمو جون شادی کاربردی

گوشی رو برای سارا خریدم و براش عکسشو فرستادم وقتی دید آیفون نو و پلمپ براش گرفتم کلی ذوق کرد و گفت غروب بعد کلاس میام میگیرم، رفتم خونه و بابت بلیط کنسرت و گوشی به خانمم گفتم و موضوع لباس زیر و مطرح کردم اونم رفت پوشید و گفت قشنگه و منم گفتم خیلی دخترونس و تحریکم میکنه و همین باعث شد دوتاسکس پشت سر هم بریم کلی خوش گذشت و خواب بعد سکس حسابی چسبید، بیدارشدم و رفتم دفتر کارم که طبقه دو پاساژ بود و همکف هم مغازه توی دوربین دیدم سارا اومد مغازه و شاگردام گفتن مهندس بالا توی دفتره و اونم اومد بالا با یکی از همکاراش بود با لباس فرم بودن و خودش و دوستش ست بودن و همین باعث شد بهشون خیره بشم و سارا گفت عموجون کجایی بهش گفتم بعدا بهت میگم پدرسوخته با دوستش دست دادم و متوجه شدم بدجور میخاره کصش و سارا منو بغل و بوس و فشار بابت گوشی که معلوم بود اضافه تراز دفعات قبل محبت آمیز تره و منم صورتش و دستش و بوسیدم و بخودم فشارش دادم و سینه های سایز ۷۰ شو قشنگ حس کردم و رونهای نرم و تازش به پاهام خورد و باز آمپر رفت هوا و در گوشش گفتم دهنت سرویس شادی کار زدم و عالی بود و اونم با خنده و چشمک بهم فهموند متوجه منظورم شده و از اونجایی که میدونه من و خالش برای سکس خیلی هزینه میکنیم و خانمم لباسهای فانتزی و زیر سکسی زیاد میخره ازینکه رضایت منو جلب کرده بود خوشحال بود.

خلاصه که گوشی رو گرفت و رفت کلی تشکر و بوس و بغل و آخر هفته ی خوبی رقم خورد براش و من واقعا خوشحال بودم براش ، کلی عکس و کلیپ فرستاد از کافی شاپ و کنسرت و خودش و دوستاش و اون همکارش که اسمش غزل بود هم تو کلیپ برام بوس فرستاد و همشون باهم گفتن ممنون عمو کوروش منم از همشون تشکر کردم و براشون بوس فرستادم که سارا حسودی کرد و نوشت عموی خودمه ، شب خونه بودم که خانمم گفت سارا با دوستاش بعد کنسرت رفتن کافی شاپ پیام داد برو دنبالش بیاد خونه ما منم گفتم در جریانم ولی نگفت میاد اینجا خلاصه رفتم دنبال سارا و دوستاش و رسوندم و توی ماشین بزن و بکوب و دست و هورا کشان و غزل خانمم شمارشو گذاشت تو جیبم و من و بغل میکردن و عمو کوروش عمو کوروش میزدن و سارا هم با آیفون جدید عکس میگرفت و منم گفتم خالت ببینه منو و تو رو میکشه باهم

دوستای سارا رو رسوندیم و تنها برگشتیم خونه و توی پارکینگ سارا گفت عمو جون واقعا ممنونم ازت خیلی حال دادی کاش بتونم جبران کنم برات که گفتم ظاهرا کردی و غزل جون شمارشون و دادن و اونم گفت آره بابا پایس و هرهفته با یکیه الانم رو حساب آیفون که برام خریدی کپ کرده و میگه منم اپل واچ میخام بگو عموت برام بخره بهش قسطی بدم ، رفتیم توی آسانسور و سارا شال و مانتوشو درآورد عکس بگیره با آینه آسانسور منم گفتم بگیر راحت باش من منتظر میشم خلاصه چندتا تکی گرفت و یدونه هم گفت باهم بگیریم همدیگه رو بغل کردیم و عکس گرفتیم بازم بدنش چسبید بهم فضای کوچک و آینه آسانسور و نور زرد و فضای سکسی عجیب باعث شد بیشتر بچسبم سارا رو و ابراز محبت بیشتری کردم و گفتم عزیزم تورو از همه بیشتر دوس دارم اونم دوباره منو چسبید بوسید منم ناخودآگاه بغلش کردم و بلندش کردم تو بغلم و پاهاش و حلقه زد دور کمرم و منم دستامو از پشت گزاشتم رو باسنش اینجوری سرش بالاتراز سر من بود و موهای زیبا و بلندش روی سرو صورتم ریخته بود و گفت اینم شارژ من برای عموجونم و لباشو گزاشت رو لبام و مدلی که من خالش و توجمع میبوسم و لب میگیرم لب گرفتیم و بعدش پیشانی و دستش و بوسیدم و از آسانسور بیرون اومدیم و رفتیم توی خونه ، سارا خالش و بغل کرد و حسابی تشکر و بوس و بغل که گفت کار عموجونته اون و ببوس که منم گفتم بامن حساب کرده توی آسانسور و پسرخاله شو بغل کرد و یه پوستر رونالدو براش گرفته بود وبهش هدیه داد و پسرمم خوشحال از این هدیه رفتن تو اتاقش و مشغول صحبت و بازی شدن و من و خانمم مشغول شام و منم با شیطنت برنامه سکس آخر هفته رو میریختم که خانم عکس یه بادی نشونم داد گفت میپوشم برات و منم دستشو گزاشتم رو کیرم و گفتم اوف ببین سیخ کردم اونم تعجب کرد چه سریع بیدارشد سلطان کوچولو ، بنده خدا نمیدونست از دست کار خواهرزادش سیخ کردم ، شام و خوردیم و سارا چون سیر بود فقط یکم سالاد خورد و از هدیه هایی که دوستاش گرفته بودن گفت و موضوع رسید به لباس زیری که به خالش داده و از زیر میز زد به پام و منم با نوک انگشتم روی پاشو ماساژ و نوازش دادم و ازش تشکر کردم خلاصه هدیه هارو باز کرد و لوازم آرایش و یه تاپ و شلوارک یکسره سفید آبی که طرح انتزاعی آب و ابر توش بود نشونمون داد خیلی زیبا بود و واقعا به بدن سفید و بدون لک سارا خیلی میومد ، بعد شام پسرم رفت تو اتاقش و مشغول بازی و خاله و خواهرزاده مشغول حرف و نشون دادن استوری و پیام و عکس بودن که متوجه شدم بادی رو به سارا نشون داد و سارا باشیطنت گفت به‌به چه شبی بشه عموجون به شادی استفاده کنی یه آژانس بگیرین من برم پس منم گفتم لوس نشو کجا بری تو مزاحم ما نیستی و برو تو اتاق پسرخالت بخواب شماکه بیدارین تاصبح ، خاله اش هم حرف منو تایید کرد و گفت شیطون دیگه بزرگ شدی و شما جوونا همه چی رو میفهمین هی تکه میندازین حالا پاشو این تاپ شلوارک و بپوش ببینم قشنگه یا نه منم گفتم آره بپوش قشنگ بود برا خالت هم بخرم دوس داره بنده خدا اصلا لباس نداره ، سارا رفت لباس و پوشید و با حیا اومد توی هال ، ما وقتی تنها بودیم خیلی راحت بود پیش من و خالش ولی تو جمع بیشتر رعایت میکرد خلاصه که چاک سینه معلوم بود و اون بدن سفید بدجوری خودنمایی میکرد یه آهنگ رقص خاله گزاشت و ماباهم رقصیدیم و من کیرم و به همه جای خانمم فشار میدادم و همدیگه رو میمالیدیم و سارا میگفت بابا بزارین من برم شما دیگه خیلی هات شدین خالش هم از من جداشد و رفت سمت خواهرزادش و با اون رقصید منم گفتم منم میخوام که سارا اومد سمت من و از دور دستاشو دراز کرد سمتم و و به جرات میگم این اولین بغلی بود که جفتمون میدونستیم توش یچیز اضافه تراز قبلیاس قشنگ چسبید بهم و سینه هارو چسبود و معلوم شد زیر تاپ سوتین نداره و منم گفتم پدرسوخته لختی زیرتاپ گفت آره عموجون و منم گفتم لیموها نرسیده چقدر سفتن و دستامو گزاشتم دورکمرش و رقص نور اسپیکر فضارو خیلی جذاب کرده بود باتاریکی و نورهالوژن ترکیبی هال خونه توفضا بودم و لذت میبردم ،خانمم مشغول فیلم گرفتن از خودش شد و منم یکی از دستمامو بردم سمت کون سارا و فشار دادم برای اولین بار و گفتم پدرسوخته اینام که سفتن و بزودی باید شوهرت بدیم جفتمون خندیدیم و گفتم امشب کار خاله سخت شد، اونم گفت امشب خاله میخواد برات بادی سکسی بپوشه حسابی از خجالتش دربیا منم گفتم پس لطفا زود بخوابین تا ما راحت باشیم

ما رفتیم اتاقمون و مشغول حرف و آمادگی سکس و به سارا پیام دادم هروقت پسرخالت خوابید بگو ما شروع کنیم که کلی خنده فرستاد و گفت اون بامن شما راحت باشین خلاصه ما مشغول شدیم و خانمم بادی رو پوشید و من از حموم اتاقمون اومدم بیرون با حوله تنپوش که دیدم یه خانم هات و سکسی بایه بادی سوراخ دار که قسمت سینه و کس و کونش بازه جلومه ، خانمم گفت میپسندی گفتم بله عزیزم کیه که نپسنده ولی تا صبح مال خودمی و مشغول شدیم و من دوبار و خانمم فک کنم ۳بار ارضا شد . خانم رفت حموم و من گوشی و چک کردم دیدم سارا پیام داده خوش میگذره و چند تا پوزیشن فرستاده که خیلی سخت بود و چند تا پوزیشن کس لیسی و کیرخوری و آنال . براش نوشتم عمو جون خیلی واردیا اما ایشون زن منه تایلند که نرفتم این حرکتا رو بشه اجرا کرد تازه خالت زیاد از رابطه اورال و آنال خوشش نمیاد . جسارت به خرج دادم و نوشتم روابط اورال و آنال مال شما مجرداس که باکره هستین و پلمپ اونم برام فرستاد والا هرکی دور و بر ماس اوپنه که منم براش کلی تعجب فرستادم و گفتم عجب روزگاری و بهش گفتم غزل جون چی اونم آره و سارا با استیکر تایید بهم گفت که غزل اوپنه و گفتم از کجا میدونی گفت با دوست پسراشون رفتن باغ و اون دوتا رفتن تو اتاق و سکس کامل داشتن و بعد از غزل پرسیده و اونم گفته حاضر نیست لذت سکس و با هیچی عوض کنه و منم نظر سارا رو پرسیدم تو چکار کردی با دوست پسرت که فقط شکلک لب فرستاد و بغل و منم براش فرستادم شب خوش و من برم حموم خاله تو یبار دگه سرویس بدم که اونم فرستاد خدا قوت پهلوان شیرمادر و نون پدر حلالت.

از حموم اومدیم بیرون و خشک کردن و سشوار و لباس پوشیدن یک ربع طول کشید و رفتیم بخابیم دیدم سارا چندتا پیام دگه داده رفتم بیرون از اتاق خواب دیدم روی کاناپه دراز کشیده و مشغول چت با گوشی جدیدشه پسرمو تو اتاقش خوابونده بود و اومده بود تو هال منم رفتم بهش گفتم باکی چت میکنی شیطون گفت غزل دوستم و منم گفتم سلام برسون و شب بخیر گفتم و اومدم تو اتاق خوابم رفتم توی رختخواب ، خانمم بیهوش شده بود از خستگی منم مشغول خوندن پیامای سارا شدم که نوشته بود دوستش رفته رو مخش و بهش گفته خوش بحالت چه عمویی داری و عموی واقعی ما انقدر مهربون نیست چه برسه به شوهرخاله و کلی پیامای سکسی که من اگه جات بودم رفته بودم بغلش و میدادم بهش و یکم شکم منو مسخره کرده بودن و استیکر مرد شکمدار با کیر کوچک فرستاده بود براش، قشنگ حس وشهوت و توی سارا بیدار کرده بود و اونم روش باز شده بود و همه پیاماشو فرستاده بود و آخرش نوشته بود عموجون بیا برو روی این غزل پررو رو کم کن خلاصه پیام دادم باشه چشم عمو جون اونم بخاطر تو اضافه کاری میکنم و یه عکس از خودم که قسمت پایین تنه معلوم بود و شورت تنگ و رنگی که پام بود و فرستادم براش گفتم بفرس براش بگو عمو منتظرته با سلطان ، اونم فرستاد و غزل هم حرفشو پس گرفت که عجب بدن سفید و بی مویی و کلفتی کیرمو مثال زده بود از زیر شورت و نوشته بود میخوام و چندتا استیکر آبدار

و سارا هم نوشته بود عموی خودمه و با هیچی عوضش نمیکنم این حرفش بهم حسابی چسبید و خوابیدم دگه ولی تا خوابم ببره بدن سارا رو تو ذهنم تصور میکردم اون بدن سفید و خوش فرم کص نرم و سینه های سفت و نوک نرمشون و باسن سفتش ، صبح بیدارشدم و هنوز خانمم خواب بود و منم رفتم برای نون سنگک گرم و صبحونه ، سارا توی هال خوابیده بود و خط شورتش تو چشم بود دمر خوابیده بود و تیشرتش بالا رفته بود رفتم سمتش و با پام پشتش رو خاروندم یکم و انگشت پامو به کونش کشیدم خواب خواب بود تا اینکه آروم یه تکونی خورد و برگشت و کص خوشگلش از زیر شورت و شلوار گشادش نمایان بود وای که چه خط کص زیبایی دستمو بردم از زیر شلوار داخل و از مچ پا رفتم بالا و چون شلوار راحتی خالش و پوشیده بود میدونستم تا کصش در دسترس و آروم آروم رفتم بالا و نوازش میکردم تقریبا از اواسط رون متوجه من شد و شروع کرد به نفس عمیق کشیدن و کم‌کم رسیدم به شورتش و دستم روی کص خوش فرمش بود و با انگشتم خط کص و ناز میکردم که دستشو گذاشت رو دستم و شروع به حرکت کرد و منم حرکتم تندتر شد و کم‌کم شورت خانم خیس شد و منم انگشتمو از بغل شورتش بردم داخل کصش و با کمک خیسی کصش چوچولش و حسابی مالیدم تا یهو ارضا شد و اون لحظه تموم بدنش و سیخ کرد و داشت لذت میبرد ، چشاشو مثه خمارا باز کرد و بلند شد و بهم نزدیک شد و گفت عموجون شنبه کجایی میخوام تنها ببینمت منم بوسیدمش و گفتم بخواب حالا وقت زیاده ،
من رفتم نون گرفتم و برگشتم و همچنان همه خواب بودن و بیدارشون کردم و گفتم بیدارشین صبحونه بخوریم سرمیز رفتارمون طبیعی بود و انگار اتفاقی نیفتاده و تا بعدازظهر برنامه ما این بود که اونا خونه رو نظافت کنن و منم رفتم بیرون کارواش و خرید و برگشتم ناهار خوردیم و خواب بعدازظهر اومد سراغم رفتم اتاق خوابیدم که یهو متوجه دستای کوچیک سارا شدم که داره با کیرم ور میره و به بهونه آرایش اومده اتاق خواب من و خالش و مشغوله ، نخیر ظاهرا سارا دگه کیر میخاد و نمیشه کاریش کرد بلند شدم رفتم سمت حموم و متوجه شدم خواهرزن کوچیکه اومده خونه ما تا با سارا برن بیرون و سارا اومده بود مثلا حاظر بشه من رفتم داخل حموم و درو باز گذاشتم و دست سارا رو گرفتم گذاشتم روی کیرم اونم نشست و بهم چسبید کیرم و بوسید و نوازش کرد و سشوار و روشن کرد و شروع کرد خوردن کیرم و با زبونش با کلاهک کیرم بازی میکرد یکم گذشت کیرم خیس شد و بلند شد و موهاش و سشوار کشید و آرایش کرد و منم دید میزدمش و رفت و بیرون که بود پیام داد خیسم کردی خیست کردم منم گفتم قبول نیست تو کیرم و خوردی ولی من کصتو نخوردم باید بزاری بخورم تا لذت سکس و بفهمی اونم خیلی راحت نوشت اوف اوف مشتاقم

شب برگشت خونه ما بازم انگار نه انگار چندروزی گذشت و من هرروز بهش پیام میدادم سلام خوبی اونم میگفت خوبم ممنون سشنبه بود که گفتم آخر هفته کجایی گفت جایی نیستم و بهش پیشنهاد دادم بریم یجای خلوت و من کصشو بخورم و سکس کنیم اونم گفت باشه ظهر بریم ، منم قبول کردم و چندتا عکس و کلیپ کصخوری براش فرستادم و اونم اوهوم و اوف اوف میکرد و تایید و گفت میخای برات لباس سکسی بپوشم منم قبول کردم و چندتا عکس فرستاد و یکیو که جفتمون پسندمون شد و انتخاب کرد که بخره و من پولشو بدم ، صبح پنجشنبه بود که یه کلیپ فرستاد از خودش دیدم از کصش فرستاده که صاف کرده و با انگشتش وسطشو باز کرده و میگه بخور عموجوون بخورر و کلی اوف اوف کیفیتم با آیفون بالا بود لامصب بدجور حشرم زد بالا خودشم تو آسمون بود و میگفت چرا ظهر نمیشه و هی پیام میداد زود بیا منو ببر بکن اوف آه منم گفتم عموجون من نمیتونم بکنمت فقط بخورم برات و ارضات میکنم اونم گفت برات سوپرایز دارم منم گفتم بگو چیه سوپرایز یعنی چی اونم گفت تو کف باش قول بدی خوب بخوری کصمو منم رو میکنم سوپرایزمو، منم قفل کرده بودم دختر ۱۸ساله از یه زن هم واردتره و هات بالاس،
من زودتر رفتم ویلا رو آماده کردم و بهش پیام دادم دارم میام دنبالت هوا ابری و بارون نم‌نم اونم گفت فقط زودتر بیا توی این هوا میچسبه و توماشین برام کلیپ بزار و منو بمال منم حرکت کردم سر کوچه آموزشگاه زبان سوارش کردم و همه چی عادی بود چون اغلب میرفتم دنبالش حرکت کردم و آهنگ گزاشت با گوشیش و منم تو هپروت بودم و حرف زدیم تا ویلا و اصلا از سکس و حال و حول خبری نبود تا رسیدیم ویلا سریع ولو شدیم داخل و من بردمش توی اتاق خواب و اونم گفت لطفا برو بیرون و ده دقیقه دگه بیا میخام آماده بشم منم رفتم دوش گرفتم و صاف کردم قشنگ تا لذت بیشتری ببریم و یه شورت مشکی تنگ و جمع و جور پوشیدم و در زدم گفت بفرمایین و رفتم تو واییی چی میدیدم سارا با یه لباس سکسی که فقط تور بود و سینه ها و کصش و پوشونده بود و باقی بدنش لخت و بوی عطرش که خودم براش خریده بودم تو فضا پیچیده بود اتاق تاریک و موسیقی ملایم و نور هالوژن منو دیوونه کرده بود رفتم جلو و چسبیدمش و لب خوری شروع شد و توبغل هم میمالیدیم و لبامون تو هم بود که دستشو برد سمت کیرم و از روی شورت مالید و گفت سلطان بیداره عمو جون گفتم بله عزیزم جلوم نشست و شورت تا زیر تخمام کشید پایین و گذاشت تو دهنش و نوازش کیرم با زبونش و شروع کرد و میخورد برام کیرم که بیدار شد انقد شق شده بود که خودشم ترسیده بود وایی چه بزرگه و کلفته جووون بلند شد نشست رو صندلی مبلی اتاق خواب و منم بندهای لباسشو از روی شونش کشیدم پایین و اون ممه های زیباش و گرفتم تو دستم و مالیدم حسابی و خوردمشون و با دستم کصشو میمالیدم ، لباسشو در آوردم و لختش کردم پاهاشو داد بالا و کص و حوالم کرد گفت بخور منو عموجون بخور بدجور بخور منم رفتم تو کار کصش و ۲۰ دقیقه راحت میخوردمش و چندبار ارضاش کردم خیس خیس بود و فقط ناله میزد همه مدلی شدیم موقع خوردن
میومد روی دهنم میشست و باز ۶۹ میشد من کصشو و اون کیرمو میخورد تا اینکه گفت سوپرایز و گفت عمو انگشتتو بکن تو کونم و کصمو بخور منم اینکارو کردم و شروع کردم عقب جلو کردن یک انگشت و دو انگشت حسابی لذت میبردیم حالت ۶۹ شدیم و من اومدم رو و کیرمو دادم دهنش و تا ته فرو کردم و کصشو باز کردم و زبونم فرو کردم تو و انگشتامو توی کونش کرده بودم که یهو کیرمو درآورد و شروع کرد جیغ کشیدن واییی این چیه چه لذتی وایی واییی بخور کونمو بکن و ارضای سنگینی شد و سریع چرخید و از دست من خودشو نجات داد و گفت وااای خالی خالی شدم عمو جون دیگه سمتم نیا منم گفتم استراحت کن یکم تا باز شروع کنیم

سارا دگه نای حرکت نداشت و چندین بار پشت هم ارضا شده بود کصش خیس خیس بود و کونش هم باز شده بود فضای اتاق رو بوی عطرش و بوی کص و کونش پرکرده بود یه کوسن زیر کمرش گزاشتم و پاهاش و دادم بالا تا سوراخ کونش بزنه بیرون مقدار کمی پماد لیدوکائین روی انگشتم زدم و در کونش مالیدم و حسابی چربش کردم و با دو انگشت چند دقیقه حرکت رفت و برگشتی زدم تا حسابی نرم و باز شد دگه وقتش بود که کیرم و بزارم توش ولی چون خشک شده بود رفتم نشستم روی سارا و کیرم تا ته کردم تو دهنش و دماغشم گرفتم و یک دقیقه کامل توی دهنش بود تا حسابی خیس خیس شد بلند شدم و پاهاشو گزاشتم روی شانم و آروم کیرم به سر سوراخ کونش نزدیک کردم یواش یواش فرستادم داخل و شروع کردم به تلمبه زدن آروم ، صدای ناله سارا کم‌کم بلندشد هم درد و هم لذت یکی دوبار کیرمو درآوردم و با آب کصش خیس کردم و دوباره گزاشتم توی کونش حسابی داشتم لذت میبردم ولی سارا خوشش نیومد برای همین با دستاش کمر منو گرفت و گفت درش نیار فقط بکن منم پاهاشو دادم بالا جوری که کمرش اومد بالا و پاهاش رسیده بود به تاج تخت و کص و کونش زده بود بیرون ، توی این حالت که شد منم وحشیانه شروع کردم به تلمبه زدن و سارا هم ناله هاش به جیغ تبدیل شده بود و آی آی سر میداد و منم حشری تر میشدم دو دقیقه ای همینجوری کیرمو تا ته توی کونش میکردم و محکم ضربه میزدم تا اینکه حس کردم آبم داره میاد ناله من شر وع شد و یهو کیرمو درآوردم و آبم و خالی کردم روی شکمش و سریع دستمال گرفتم و پاک کردم تا بدش نیاد هردو ولو شده بودیم رو تخت و فضای اتاق بوی کون سارا رو گرفته بود و سارا هم اشک ملایمی میومد از چشاش که از سر درد و لذت بود کنارش خوابیدم و ازش لب گرفتم اول مخالفت کرد ولی بعدش همراهی کرد و یکم گذشت گفت خوب بود خوش گذشت منم گفتم عالی بود شیر مادر نون پدر و کیر عمو حلالت.

نوشته: کوروش


👍 7
👎 14
20401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

962295
2023-12-15 00:45:35 +0330 +0330

فضای اتاق بوی کون سارا رو گرفته بود

اصطلاح عامیانش میشه : خونه بوی عن میداد

🤣🤣🤣🤣

4 ❤️

962299
2023-12-15 00:58:23 +0330 +0330

چندخط بیشتر نمیشه خوند، از بس لوس و پر از تعریفای ناشی از عقده‌س.
خاک بر سرت عقده‌ای عقب‌مونده‌ی ندیدبدید داغون!
همون مجتمعی که آرزوش رو داری و همون خونه و ماشین و ویلای نداشته‌ت یه‌جا حواله‌ت بادا ابله متوهّم الدنگ داغون عقده‌ای!

6 ❤️

962320
2023-12-15 03:28:48 +0330 +0330

کیرم تو دارو ندارت عقده‌ای بدبخت

3 ❤️

962321
2023-12-15 03:34:56 +0330 +0330

کوروش کبیر کجایی ببینی هم اسم هات چه بیناموسایی شدن البته دور از جون بقیه کوروش های سایت

1 ❤️

962326
2023-12-15 04:38:54 +0330 +0330

نصفشو خوندم یکم طولانی بود ولی خوشم اومد

0 ❤️

962332
2023-12-15 05:13:45 +0330 +0330

این کصشعر توی ایران تفت داده شده بود یا توی لاس‌وگاس و نیوجرسی؟؟؟! 😂

1 ❤️

962357
2023-12-15 10:42:13 +0330 +0330

دیوث. داستان همش بوس بغل فشار بوده فانتزی دیگه ای نداری…!!!

0 ❤️

962395
2023-12-15 21:34:25 +0330 +0330

مجتبی کن بسیار عزیز!

ضمنا بقول استاد لاکغلطگیر:
اصل داستان اینه، یه روز که خیلی درمانده و بیچاره بودی و نتونسته بودی در مقابل درخواست ps4 کودکانت کاری انجام بدی، باجناقهات دعوتشون میکنن به کلبه روستایی خودشون و به کمک زینال سیمکش(که تو روستاشون بهش میگفتن زینال کامپیوتر) و عطا سیم چین(کابلهای جاده ها را میدزدید) یه آتاری دهه شصتی جای ps4 بهت قالب میکنن و همونجا جای پولش خایه هاشون هم با پاشنه کش و قاشق تو کونت جا میدن و بعدش تو گشاد گشاد و خوشحال آتاری ببخشید همون ps4 رو میبری خونه ت و این داستانو مینویسی

بسیار ازت ممنونم و بابت کامنتت، خیلی خندیدم. عالی بود. شاد باشی همیشه!

1 ❤️




آخرین بازدیدها