شب بارانی

1402/07/11

زنگ ميزدن همزمان با مشتهایی که به در کوبيده ميشد.
داشتم دنبال شلوارم می گشتم…
عجله کنین، مهرداد گم شده!
صدای هراسون و بی رمق پری دوست خواهرم بود که خونه شون دویست متر اونطرف تر توی همون منطقه ييلاقي بود. شلوار نپوشيده در رو باز کردم. پری خیس آب بود.
+مهرداد رفته جنگل هنوز برنگشته. خيلي جاها رو دنبالش گشتم.
در حالی که سعی میکردم به سینه هاش که زیر تی شرت خیسش برق میزدن خیره نشم گفتم: بذار لباس بپوشم میرم دنبالش.
هنوز دو قدم سمت اتاق نرفته بودم که صدای گرومب متوقفم کرد. پری از حال رفته روی زمین ولو شده بود. صداش زدم، تکونش دادم، فايده نداشت. به هر بدبختی بود کشوندمش اتاق خواهرم که با پدر و مادرم رفته بودن یه عروسی محلی. مونده بودم چکار کنم. باید گرم میگرفتمش سينه پهلو نشه و زودتر بهوش بیاد. ولی با اون لباسای خیس چطوری؟
+پری خانم، پری خانم!
دوباره تکونش دادم. فایده نداشت. تصمیم گرفتم لباساشو عوض کنم. یه پيرهن و شلوار راحتی از کمد خواهرم برداشتم. تی شرت پري رو از سرش بیرون کشیدم. سینه هاي خيسسش مثل ژله تکون ميخوردن. یه حالی شدم. شلوارش رو از پاش در آوردم. شورتش نم داشت و محتويات اشتها برانگيزش رو به رخ من ميکشيد. و چه پر و پاچه ای! سفيد و صاف و صيقلي! دلت میخواست از بالا تا پايين لمسش کني و بليسي. ولی خودمو کنترل کردم. پیرهن و شلوار رو تنش کردم و یه شال گردن پیچیدم به موهای خیسش. کار سختي بود ولي دلچسب. پتو انداختم روش. آروم نفس ميکشيد و لباي کبودش جون ميدادن واسه مکيدن. دوباره به خودم نهيب زدم. کلید خونه شون رو توي جیب شلوراش پيدا کردم. با چتر به دو رفتم طرف خونه شون. زنگ زدم. جواب نیومد. سرک کشیدم چراغاي خونه روشن بود. کلید انداختم رفتم داخل. در اتاق مهرداد رو باز کردم. اونجا بود با یه پسر دیگه. دست پاچه شلواراشون رو بالا کشيدن!
+آقا جلال، کلید خونه ما دست شما چکار میکنه؟
خواهرت فکر ميکنه توی جنگل گم شدی. خواستم مطمئن شم بعد برم جنگل. با طعنه گفتم شما به کارتون برسین. بهش میگم گم که گم نشدی و با رفیقت بودي.
+تو رو خدا چیزی نگین. خیلی بد میشه.
گفتم: بهش فکر میکنم.
برگشتم خونه. پری هنوز به هوش نيومده بود. چایی نبات آماده کردم. دست گذاشتم رو پیشونیش، داغ نبود. سرما نخورده بود. شروع کردم به ماساژ دست و پاش با پیروکسیکام تا زودتر به حال بیاد. بعد رفتم بیرون سیگاری دود کنم. وقتی برگشتم روی تخت نشسته بود و هاج و واج به من و لباس تنش نگاه میکرد.
لباسای خواهرمه. برادرت هم گم نشده. سُر و مُر گنده توی خونه است.
+خواهرت کجاست؟
همون عروسی که بابا مامان تو هم رفتن.
+پس این لباسا…
من تنت کردم. چاره ای نبود. ممکن بود سینه پهلو کنی.
+خدا مرگم بده!
میدونی که من دوره کمکهای اولیه دیدم. از نظر من یه کیس پزشکی بوده. با این حال به کسی چیزی نمیگم. اسرار پزشکیه!
با تردید بهم نگاه میکرد. حق داشت. توی درمونگاه هم پرستار مرد لباس مريض رن رو عوض نمیکنه. گفتم: از این بابت شرمنده ام. در هر حال خوشحالم که سالمی و برادرت هم گم نشده.
کلیدش رو بهش دادم: خودت میتونی چک کنی!
+لباسای خودم کو؟
گذاشتم جلو بخاری خشک بشه. تا چاییت رو بخوري اونام دیگه خشک شدن.
نیم ساعت بعد پری دلخور و بدون خداحافظی رفت.
+گهت بگیرن! خوبی به ما نیومده. تازه بدهکار هم شدیم!
وقتی ماجرا رو توی ذهنم مرور ميکردم دیگه از جلد اون جلال بامرام بيرون اومده بودم. حالا از کل ماجرا فقط بدنی که دیده بودم برام جالب بود. هوس انگيز و دم دست. حسرت میخوردم هیچ کاری باهاش نکرده بودم. عصبي بودم و دلم میخواست دق دلم رو سر یکی خالی کنم. فکری به ذهن از کار افتاده ام نمی رسید.
روز بعد مهرداد اومد در خونه: اومدم ازتون قول بگیرم از ماجرای دیروز به کسی چیزی نگین.
ببینم، رابطه تون دوطرفه است دیگه.
+نه، اون بهم سرويس ميده… عوضش با کنسول من گیم بازی میکنه.
به کسی نمیگم، فقط بگو دوستت بیاد کارش دارم.
حدس زد چه خیالی دارم چون وقتی پسره اومد کاملا توجیه بود. بايد جور پري رو ميکشيد. من من گی نیستم ولی با دخترها هم بيشتر از عقب نزدیکی ميکردم. موقع کار سینه هاشون یا کسشون رو میمالیدم. نمیدونستم با این پسره چطور میشه. جای دنجی توی جنگل پیدا کردیم. خودش کمربندم رو باز کرد: بذار اول بخورمش.
کاملا حرفه اي بود. بعد از یکی دو دقیقه گفت: وقتشه!
+بازم بخور!
خورد و خورد تا توی دهنش تخلیه شدم. قورتش داد: میگن خاصیت داره!
پس بازم بخور.
طول کشید تا دوباره سفت شد.
+حالا برگرد.
خواست شلورش رو پایین بکشه.
اين کار خودمه.
شلورش و بعد شورتش رو پایین کشیدم. همیشه دوست داشتم این کار رو خودم بکنم. یه حس خوبی داره. کونش تمیز و پر و پیمون بود. قبلا کرم به سوراخش مالیده بود با این حال فشار لازم بود.
+آخ!
باید یه کم لفتش میدادم. دستم رفت سمت کیرش. باهاش ور رفتم. بزرگ شدنش تو دستم حس خوبی داشت. در ضمن باعث شد عضلاتش شل بشه و گمونم پنج دقیقه ای طول کشید تا تخلیه شدم. وقتی محکم بهش چسبیده بودم از دهنم پرید “پری”. اونم آبش اومده بود.
کار که تموم شد با این که از فشار سکس راحت شده بودم یه جورایی معذب بودم. سوء استفاده از کسی که به خاطر نداری…
وقتی برمیگشتیم گفت: خیلی خوب بود، تا حالا اینجوری آب نداده بودم. اگه دوباره خواستی بهم خبر بده.
نه آقاپسر. من اینکاره نیستم. خودمم موندم چطور این کار رو کردم.
مگه بهت خوش نگذشت؟ معلوم میشه پری رو دوست داری.
+این فضولیا به تو نیومده!
دو سه روز آخر هفته بهم سخت گذشت. بدن لخت پری از ذهنم نمی رفت. دوباره سکس لازم شده بودم.
گور باباش! شب با یه دست جلق میخوابونمش.
داشتم میرفتم حموم که در زدن. همون پسره بود: بریم جنگل؟
انگار شياطين همدست شده بودن تا باقي مونده وجدان من رو جارو کنن.
زبونم بي اراده گفت: نه، بیا تو، کسی خونه نیست.
بعد از این که خوردش لب تخت قنبل کرد. چشمامو بسته بودم و مثل دفعه قبل پری رو مجسم میکردم تا تخلیه شدم. وقتی میرفت بهش گفتم که دیگه دنبالم نیاد.
یکی دو روز بعد پری زنگ زد: بايد از رفتاری که داشتم معذرت خواهي کنم.
لحنش برعکس قبل خودمونی بود.
تقصیری نداشتی. شاید منم باید کار دیگه ای میکردم. در هر حال دیگه خودمونی شدیم.
+منظورت چیه؟
نمیتونم چيزي رو که اتفاق افتاده از ذهنم پاکت کنم. اونجا موندگار شدي.
+هی، تند نرو. ما که عاشق و معشوق نیستیم.
عاشق و معشوق نيستيم ولي لابد یه چیزی هست. وگرنه زنگ نمیزدی.
+داستان نباف.
داستان نیست، واقعیته.
ادامهء خوش و بش های عشقولانه که بيشتر تلفني بود رسید به قرار مخفیانه توی جنگل. ولی رابطه مون از بوس و بغل جلوتر نرفت.
گفتم: کار ما مثل بازی نیمه کاره ست.
+میدونم، پسرا تا ترتیب طرفو ندن انگار کاري نکردن!
دخترا چی؟
+چی بگم، اینجا که سوئد نیست.
چه عیبی داره ما هم یه سوئد کوچیک واسه خودمون درست کنيم؟
+بعدش چی؟
شاید زن و شوهر شدیم.
+بی خیال! ما به هم نمي خوريم. ولی من تصمیم خودم رو گرفتم، وگرنه باهات تماس نمیگرفتم.
رابطه ما از ماچ و بوسه گذشت.
لختم کن!
تی شرتش رو که بالا زدم سینه هاش مثل فنر بیرون زدن. نوازششون کردم، خوردمشون، یه دل سیر تا ناله ش در اومد.
+برو پائین.
قبلا از روی شورت دیده بودمش و سایه موهاش رو. حالا بی مو و بی نقص جلوی چشمم بود. لازم نبود بگه چکار کنم. افتادم به جونش. با دستاش سرم رو بين روناش نگهداشته بود. ادامه دادم تا تنش لرزید. بعد آروم برگشت. مونده بودم چکار کنم. کیرم داشت میترکید.
بکن دیگه!
با ملایمت دست به کار شدم. در ضمن با سینه هاش و کسش بازی میکردم. طولش دادم تا اشتهاش برگشت و تقریبا همزمان ارضا شدیم.
برگشتنی گفتم: دیگه زن منی!
+شعر نگو.
بي خود نميگم.
+من میخواستم یه چیزی رو تجربه کنم که کردم. اگه بازم بخوام خبرت میکنم. همین!
تا اوايل پائیز که اونجا بودیم هر از گاهی عشقبازی میکردیم. هميشه تماس از طرف پري بود. کارگرداني عشقبازي هم با اون بود. هیچوقت پیشنهاد ازدواج من رو جدی نگرفت، حتا بعد از اين که گفت از جلو بکنمش. گفت: باید اينم امتحان کنم!
ميخواست ببينه عشقبازي کامل چه حس و حالي داره. حالا که مدتها از اون روزا گذشته فکر میکنم با همه رفتارهای ظاهرا عجیبش دختر عاقلی بود. حتا فکر میکنم اومدنش پیش من یه نقشه حساب شده بوده. گفته بود که میدونه ترتیب دوست برادرشو دادم. حتا میدونست موقع کردنش اسم اونو به زبون آوردم. یه حسی بهم میگفت قصه گم شدن مهرداد و از حال رفتنش هم ساختگی بوده.
واقعا بی کله بود! من فقط حرف سوئدي بازي رو زدم ولي اون بهش عمل کرد. با شخصيت خودمحور و تنوع طلبي که داشت ميدونست به درد شوهرداري نميخوره واسهء همين به پيشنهاد ازدواج جواب رد ميداد. ولي توي عشقبازي حرف نداشت. پرانرژی بود و چه اشتهایی! همين لذت معاشقه رو بيشتر ميکرد. آدم شانس بياره همچين زني یا معشوقی نصيبش بشه.

نوشته: مدوزا


👍 40
👎 8
22701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950850
2023-10-03 00:30:05 +0330 +0330

با اینکه گی نیستم به هوسم انداختی کار یه پسرو‌ بگیرم
خوب بود با ریتم روان بدون حرف اضافه

1 ❤️

950899
2023-10-03 06:38:10 +0330 +0330

یه داستان قابل قبول با یه موضوع خیلی خوب.
یه جاهاییش کمی غیر واقعی میزد و شخصیت پردازی بعضی کاراکترا کامل نبود، مثلا شخصیت راوی کمی گنگ بود، همینطور علت اومدن پری در خونه شما و غش کردنشو نرفتنش به عروسی،
ولی خوشم اومد، بازم بنویس رفیق، ایندفعه کمی شرح و بسطش بده.

1 ❤️

950965
2023-10-03 15:14:39 +0330 +0330

واقعا شانس بیاره😂😂

0 ❤️

950986
2023-10-03 19:06:34 +0330 +0330

دوسش داشتم مدوزا جان
شخصیت پری منو برد به جایی که نباید میرفتم
در هر صورت مرسی که نوشتیش

2 ❤️

950990
2023-10-03 20:49:03 +0330 +0330

کوتاهی داستان ایجاب میکرد به بعضی موارد توجه کمتری شود.
زیبا بود. بخصوص قسمت گی بسیار جذاب تر کرده بود کلیت داستان رو
اما بنظرم شتاب زیاد بود در داستان
ممنونم

0 ❤️

950998
2023-10-03 22:01:06 +0330 +0330

هی مدوزا کارت بد نیست ولی قسمت اصلی داستان گاییدن پری رو خیلی خلاصه نوشتی ، خلاصه تر از کردن پسر داستان .

0 ❤️

951004
2023-10-03 23:06:55 +0330 +0330

از شما انتظار خیلی خیلی بیشتری میره

1 ❤️

951076
2023-10-04 06:18:35 +0330 +0330

همیشه داستان های مدوزا عالی و زیبا هستند
این هم یک نمونه دیگه
دست خوش
خسته نباشی

0 ❤️

951319
2023-10-05 18:21:58 +0330 +0330

دمت گرم مثل همیشه خوب نوشتی خداازاینا نصیب ماهم بکنه

0 ❤️




آخرین بازدیدها