کاندوم سیلیکونی

1402/07/14

کاندوم سیلیکونی
توی جیبم دنبال کلید کمدم میگشتم که چرخیدم و دیدیم که از صبح روی کمدم مونده و با نگاهی سطحی به داخل کمدم مطمئن شدم که روحی فضولی نکرده و هنوز هم مامان و بابا نیومده بودن ،
شب شد و روی تختخواب طاقباز شدم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که ور رفتن بیش از حد روحی با موهای فرش کنار آیینه کلافم کرد و گفتم روحی بسته دیگه این چراغ رو خاموش کن و بگیر بخواب ،
روحی که باهام ی رابطه دوستانه ای داشت و به عنوان داداش بزرگتر احتراممو داشت گفت چشم و زودی چراغ رو خاموش کرد و اومد روی تختخوابش ولی با این تفاوت که دراز نکشید و بالشتش رو آورد سمت تختخواب من و با لبخندی مرموز آرنجش رو ستون کرد و گفت کار داری؟
نور صفحه گوشیم رو به سمتش چرخوندم تا ببینمش و وقتی متوجه حالت سوالی توی صورتش شدم گوشیمو قفل کردم و گفتم نه چرا؟
روحی با اون ناز دخترونش گفت میتونم باهات راحت باشم ؟
اونقدر آهسته و مرموز صحبت کرد که وسط تختخواب نشستم و گفتم آره بگو ،
روحی خیالش راحت نبود و بار دیگه گفت عصبانی نشی ؟
مجبور شدم از روی کنجکاوی بگم باشه ،
یک بار دیگه ازم قول گرفت که ناراحت نشم و من هر دفعه بهش قول میدادم که با لبخند مرموزش گفت اون چیز ژله ای توی کمدت چیه ؟
دعا میکردم اشتباه متوجه شده باشم و پرسیدم مگه تو داخل کمد منو نگاه کردی؟ کدومو میگی ؟
روحی قیافه مظلومانه به خودش گرفت و گفت حالا تو بگو ؟
بار دیگه خودمو به اون راه زدم که گفت همون شفافه که پُرز داره ،
نتونستم خودمو کنترل کنم و با نگاه خشمگین گفتم بیخود کردی رفتی سر وقت کمد من ،
نگاه روحی هنوز مرموز و سوالی بود و برای اینکه ادامه نده دراز کشیدم و فکر کردم که چجوری این گندی که زدم رو جمعش کنم که متوجه شدم اگه هیچی نگم خیلی بده و برای اینکه بحث رو تمومش کنم گفتم ی وسیله شخصیه ،
روحی همچنان توی همون حالت لبخند زنان گفت یجور کاندومه ؟
.
.
.
بیست و چهار سالم شده بود و یه روز از ی دوستی شنیدم که میگفت برای سکس با دوست دخترش از کاندوم سیلیکونی استفاده میکنه و منم اسمشو حفظ کردم و عصر همون روز خریدمش ولی دوستی بجز دستانم نداشتم ،
روحی نوزده ساله شده بود و خوشحال بودم که سرش توی درس و مشق و باشگاست و احتمالا دوست پسری چیزی نداره ،
روحی که خوش هیکل و خوش اندام و زیبا بود از دیدن بدنش داخل لباسهای چسبونش حس بدی بهم دست نمیداد و هر چه بین ما بود فقط دوستی و محبت بود ،
همیشه به روحی اطمینان میدادم که سراغ دخترای مردم نمیرم و علت این حرفم این بود که به احترام منم که شده سراغ دوست پسر نره ،
بابام با فاز غمی که بعد از مرگ مامانش گرفته بود قرصی شد و وزنش بالا رفت و دیگه ترسی ازش نداشتیم ولی بجاش مامان تندخو و مقتدر بود و هر کاری که میکردم باید نگران واکنش مامانم می بودم ولی برعکس من نه تنها روحی ترسی ازش نداشت بلکه این روحی بود که حرف اول و آخر رو میزد،
بابام اداری بود و مامانم فرهنگی ،
.
.
.
اعصبانی بودم ولی بیشتر از دست خودم که با اخم نگاه روحی کردم و گفتم تو این اسم رو از کی شنیدی ؟
سوالم بی مورد بود و میدونستم که سنش به حدی رسیده که این چیزا رو بدونه و روحی هم سوالم رو نشنیده گرفت و گفت خب تو بگو ؟
کلافه شده بودم که باید به خواهر کوچکترم همچین جوابی بدم ولی برای اینکه بحث تموم بشه بار دیگه جواب دادم و گفتم آره که چی ؟
به طعنه گفت تو که کسی رو نداشتی؟
اینو دیگه جواب دادم که دروغگو نشده باشم و گفتم هنوزم میگم ،
میخواستم که بگم مال دوستمه ولی کاندوم مصرف شده کسی دیگه توی کمد من خیلی بدتر بود و با جدیت تمام گفتم بسه دیگه بخواب ،
صبحونه رو طبق معمول تنها توی خونه بودیم و من روی دیدن روحی رو نداشتم که روحی برعکس همیشه برام نیمرو درست کرده بود و خودش میز رو تمیز کرد،
تغییر رو در رفتارش احساس کرده بودم که برای فرار از دستش به اتاق برگشتم و با گوشی فیلم پلی کردم که برای سومین بار اومد داخل اتاق و اینبار نشست روی تختخوابش ،
سعی کردم نگاهش نکنم که یک لحظه ناخواسته باهاش چشم تو چشم شدم که با لبخند بهم خیره شده بود ،
میدونستم علت لبخندش چیه ولی با این حال فیلم رو استپ کردم و با جدیت گفتم چیه ؟
روحی خیلی خونسرد توی همون حالت گفت هیچی ،
این حرفش بیشتر حرصم داد و گفتم خب بگو اگه چیزی هست ؟
روحی گفت خب میترسم باز ناراحت بشی ،
برای اینکه این بحث رو برای همیشه تمومش کنه سعی کردم لبخند بزنم و گفتم قول میدم ناراحت نشم ،
روحی خوشحال از شنیدن حرفم گفت پس بگو برا چی میخوایش ؟
دل رو به دریا زدم و پا روی غرورم گذاشتم و گفتم ببین روحی نباید این سوالت رو جواب بدم ولی متاسفانه ما پسرا همگی برای خالی شدن احتیاج به چیزی به نام خودارضایی داریم و منم اینو برای همین میخوام حالا راضی شدی ؟
روحی ی جوری نگاهم میکرد که انگار کار خوبی میکنم و تقریباً مطمئنم خودش هم همینو حدس میزد که با پررویی گفت چه موقع ها خودارضایی میکنی؟
روحی نمیخواست کوتاه بیاد و منو با سوالاتش تحقیر میکرد و منم میدونستم ذهنش درگیر این مسئله شده و باید سوالاتش رو همه جواب بدم و انگار که با پررویی میخواستم ازم خجالت بکشه که توی چشماش خیره شدم و گفتم وقتایی که میرم حموم ،
همانطور که حدس میزدم سوال بعدیش این بود که وقتایی که کسی خونه نباشه چی؟
فوراً جواب دادم خب اونجوری هر جای خونه که دلم بخواد ،
روحی گفت بیشتر کجا ؟
با اینکه تختخواب مامان و بابام جواب صحیح بود گفتم روی تختخواب خودم ،
روحی سوال بعدی رو ی جوری پرسید که قادر به توصیفش نیستم و گفت حالا چی ؟
نمیدونستم منظور از سوالش چیه که گفتم منظورت رو نمیفهمم ؟
گفت اگه من نباشم ،
تقریباً متوجه منظورش شده بودم که گفتم شاید نبودی انجامش میدادم ،
روحی گفت میخوای من برم بیرون ؟
دیگه شک نداشتم که قرار نیست روحی بیخیال من بشه و گفتم روحی این حرفها چیه ؟اصلا من ی غلطی کردم تو چرا اینقدر منو سوال پیچ میکنی؟
روحی ی خورده خودشو جمع و جور کرد و گفت فقط میخوام باهم راحت باشیم که بتونی هر وقت میخوای خودارضایی کنی ،
هنوز شنیدن کلمه خودارضایی از دهن روحی برام سخت بود که گفتم باشه دیگه با هم راحتیم حالا میشه بری بیرون ؟
بجای اینکه بهش بر بخوره لبخندش رو بیشتر کرد و گفت میخوای انجامش بدی؟
با کلافگی گفتم نه بابا!
روحی گفت دیگه چرا ؟من که گفتم باهام راحت باش ،
داشتم از اینکه این مسئله رو اینقدر ساده میدید دیوونه میشدم و سکوت چند ثانیه‌ای من کافی بود تا فکر کنه راضی شدم و بلند بشه و در حالی که سمت کمدم میرفت گفت آفرین داداشی به خاطر من انجامش بده ،
دیگه منگ داشتم نگاهش میکردم که کمدمو باز کرد و از میون وسایلم کاندوم رو آورد و به سمتم درازش کرد ،
فقط برای اینکه توی دستش نباشه از دستش گرفتمش و گفتم باشه حالا برو بیرون در رو هم ببند ،
روحی روبروی آینه ایستاد و در حال دست کشیدن توی موهاش گفت عطا جان من انجامش بدی ،
جوابی برای گفتن نداشتم و همین جمله رو وسط چهارچوب در گفت و در رو بست ،
تازه وقت داشتم یقین پیدا کنم که این دختر دیوونه شده و پا شدم که کاندوم رو سر جاش بزارم که نگاهم به گوشی روحی افتاد که کنار آینه و پشت دستمال کاغذی کار گذاشته بود ،

جلو که رفتم دیدم روی حالت فیلمبرداری گذاشته شده ، اونقدری فکرای جورواجور سراغم اومد که تصمیم گرفتم جواب این معما رو از خودش بپرسم ،
کنار مبلمان سرپا ایستاده بود و معلوم بود هیجان داره که وقتی گوشیش رو توی دستم دید ناامید شد و منتظر بود واکنش منو ببینه ،
جلوش ایستادم و با داد گفتم معلوم هست تو چت شده ؟ میخواستی از من فیلم بگیری که چی بشه ؟
روحی که میدونست هیچوقت دعواش نمیکنم سرشو پایین انداخت و گفت فقط میخواستم خودم ببینم، همین ،
با داد بعدی که زدم روحی هم عصبانی شد و گفت خب حالا نمیخوام ، اصلا میرم به یکی دیگه میگم ،
حرفش منو دیوونه کرده بود گفتم غلط کردی ،
بغض روحی رو که دیدم حرفمو میخواستم عوض کنم و گفتم حالا که خیلی دلت میخواد ببینی برو توی سایت های خارجی ببین ،
با سکوت روحی به اتاقم برگشتم و داشتم به حرفم فکر میکردم و اینکه ای کاش مثل خیلی از همسن و سالاش دوست پسر داشت ،
حالا که داشتم بیشتر فکر میکردم از وابستگیش به فیلم پورن بیشتر می ترسیدم ،
میدونستم چیزی رو که بخواد به دست میاره و سریعاً صداش زدم که جوابی نداد و بار دوم که صداش زدم با کمی مکث لای چارچوب در پیدا شد و حالا داشتم فکر میکردم که چی بگم ،
بعد از کمی نگاه کردن به صورت مظلومش گفتم نری توی سایت خارجی ؟
روحی با اون دیوونگی خواصش گفت آخرش چکار کنم ؟
درست میگفت آخه باید چی بهش میگفتم که گفت چرا خودت انجامش نمیدی ؟
باز به دوراهی رسیدم و گفتم خب تو حتماً باید خودارضایی یه نفر رو ببینی ؟
معنی سکوتش رو میدونستم و اینبار من مظلومانه گفتم خب خطرناکه فیلم گرفتن، ممکنه گوشیت دست کسی بیفته ،
حرفم که تموم شد با خودم گفتم یعنی اگه این مشکل نبود حاضر بودی برای خواهرت فیلم جق زدنت رو بگیری که روحی راه حلش این بود خب من میمونم اینجا تو شروع کن ،
وای که چه گیری کرده بودم بار دیگه التماس کردم که بیخیال بشه و متقابلاً روحی التماس کرد که انجامش بدم و اصرار پشت اصرار ،
بدجوری گیر افتاده بودم و کاملاً قانعم کرده بود که شروع کنم و فقط باید دبه میکردم که در مقابل روحی شدنی نبود ،
با اینکه خونه خالی بود ازش خواستم که بیاد داخل و در رو ببنده و روی تختخوابش بشینه ،
از طرفی داشتم دنبال راه فرار می گشتم و از طرفی باید خودمو آماده میکردم تا اعتراض نکنه ،
وقتی به خودم اومدم که برای راحتی انجامش تیشرتمو هم درآورده بودم و این من بودم که از شرم باید نگاه روحی نمیکردم و شورتم رو پایین بکشم ،
شورتم رو که درآوردم پهلوم سمت روحی بود و زیر چشمی میدیم که روحی برای کامل دیدن کیرم خودشو کش میداد و بالاخره شورتم در اومد و باید برای نظافت کنار خودم نگهش میداشتم ،
با نشستنم روی تختخواب روحی بلند شد و بین تختخواب ها ایستاد تا تسلط کامل داشته باشه ،

سه روزی بود که اصلاح نکرده بودم و حالا با این وضعیت جلوی روحی کیرمو بلند میکردم و اولش بی‌میل و آروم انجامش میدادم ولی وقتی فهمیدم که دیگه چاره ای ندارم با یه تف بزرگ دستمو خیس کردم و در چندین رفت و برگشت سر حالش آوردم و کاندوم رو دستم گرفتم و تف بزرگتری توی کاندوم انداختم و روی کیرم کشیدمش و با پایین و بالا کردن کاندوم جقم رو سرعت دادم ،
از کاری که میکردم شرم داشتم ولی از اینکه در حضور شخص دیگری داشتم جق میزدم حس جالبی داشتم و تا ارضا شدنم این حس ادامه داشت و با شروع حس ارضا شدنم سعی کردم تا جایی که میشه حسمو پنهون کنم و با پر شدن کاندوم از منی متوجه شدم بدنم این حس رو دوست داشته ،
با شورتم کاندوم رو جدا کردم و کیرمو تمیز کنم و دیگه جایی برای پنهان کاری نبود و با بدن لخت جلوی روحی راه افتادم تا دوش بگیرم ،
روحی خوشحال بود و من خجالت ،
کل روز رو روی هوا سیر میکرد و رابطش باهام بهتر از همیشه بود ،
لحظاتی فکر میکردم حالا که اینقدر خوشحالش کرده پس با این کار کمکش کردم و نیازی به عذاب وجدان نیست ،
فردا صبح داشتیم صبحونه میخوردیم که همراه با جویدن لقمه گفت عطا امروز هم انجامش میدی ؟
نگاه گیجمو به سمتش گرفتم و گفتم چی رو ؟
با دستش جق زدن رو نشونم داد و گفت همون ،
گفتم روحی تو دیگه نمیخوای بس کنی ؟
روحی خودشو لوس کرد و گفت آفرین داداشی ،
گفتم فکرشو نکن ،
روحی ناراحت شده بود ولی میدونستم که دیگه دست بردار نیست که باز به دنبالم اومد و کنارم روی تختخواب نشست ،
جدی شدم و گفتم روحی دیگه هرگز اینو ازم نخواه ،
روحی با بغل و بوس کردن گفت اگه خسته ای خودم برات انجامش میدم ،
حرفش مثل سیلی بود که به صورتم میزد و تا چند ثانیه شوکه شده بودم که گفت باور کن میتونم و اگه اجازه بدی یاد میگیرم که حتی بهتر از خودت انجامش بدم ،
باید حرفاش رو برانداز میکردم تا بدونم روحی قصدش از این حرفها اینه که میخواد آروم آروم منو وارد رابطه با خودش کنه یا فقط این کار براش مثل ی بازی میمونه ولی در همون لحظه اول هوای شهوت به سرم زد و تمام بدنم مور مور شده بود و کیرم داشت جابجا میشد و به این فکر میکردم که قرار نیست هیچوقت کسی زیباتر از روحی کنارم باشه ،
علت سکوتم این بود که مغزم میگفت خودتو به دست روحی بده و بزار اون تصمیم بگیره که همین تعلل باعث شد روحی جسارتش بیشتر بشه و گفت پس دیگه نه نگو ،
روحی که دیگه منو وارد بازی خودش کرده بود بلند شد تا از کمدم کاندوم رو بیاره وقتی برمیگشت صورت خوشحالش رو دیدم که سر از پا نمی شناخت و به سمتم میومد ،
پاهام از تختخواب آویزون بود و دستام رو روی رونام تکیه داده بودم که روحی بعد از نشستن کنارم سعی کرد به عقب هلم بده و منم باید توی سکوت خواستش رو انجام میدادم و این کار رو بی رغبت انجام دادم و بخش زیادی از باسنم رو از تختخواب بیرون دادم که روحی دستش رو به کش شلوارکم رسوند و هر لحظه خوشحال تر و بعد شورتم رو توی دستش گرفت که با پایین کشیدنش دیگه خودمو لبه ورودی سکس دیدم که روحی شورتمو کنار خودش گذاشت تا بدونم که چیزی رو فراموش نکرده ،
بلافاصله دست روحی سمت کیرم رفت و اون لحظه برام اسلوموشن شد تا اینکه دستش دور کیرم حلقه شد و سردی دست کوچیکش به دور کیرم رو حس کردم ،
هر قدمی که به جلو بر می داشت خیال منو بیشتر آسوده میکرد که این خواب نیست و میتونم از لحظات لذت ببرم ،
سومین یا چهارمین ثانیه‌ای بود که دست روحی دور کیرم حلقه شده بود و از لذتش هر لحظه کیرم بزرگتر میشد که روحی برای خیس کردن کیرم صورتش رو نزدیک کیرم برد و نزدیک و نزدیکتر رفت ،
اون لحظه دستم ناخودآگاه روی کمرش نشست و نمیدونستم میخوام جلوش رو بگیرم یا نه که روحی برای اینکه تفش هدر نره لبش رو به یک سانتیمتری کیرم رسوند احساس میکردم که میخواد کیرمو ساک بزنه که تفش رو رها کرد و با دستش شروع به نگه داشتن تف روی کیرم کرد و با بالا و پایین کردنش لذتمو به آسمون رسوند ،
وقتی روحی صورتش رو بالا آورد صورتش رو سمت من چرخوند تا حالتمو ببینه که من سرشار از لذت بودم ولی نمیتونستم بروزش بدم ،
روحی خوشحال و راضی گفت اینجوری خوبه ؟ کاری هست که لذتت رو بیشتر کنه ؟
نه منظورش رو فهمیدم و نه قصد جواب دادن داشتم که با اون نگاه شیطنت آمیز گفت تو هم میتونی منو لمس کنی ،
راستش منم همینو میخواستم ولی راهش پوزیشن دیگه بود که روحی اینو به خوبی فهمید و در ی لحظه اومد بالای تختخواب و با اون انعطاف پذیری که داشت باسنش رو روی سینم و جلوی چشمام گذاشت ،
زیر شلوارک چسبونش اونقدری جزئیات زیرش پیدا بود که دستام رو به لمبرای ماهیچه‌ایش گرفتم و انگار که لخت باشه روی دهنم تنظیمش کردم و با اون بوی خوش لباسش خوردن کصش رو شروع کردم و اون بوی مطبوع کصش به دماغم خورد ،

بار سومی که کصش رو توی دهنم بردم مزه کصش رو میچشیدم که احساس کردم کلاهک کیرم گرم شد و به وضوح تونستم بازی دهنش رو روی کیرم حس کنم ،
کش شلوارکش رو گرفته بودم هر لحظه پایین تر میاوردمش که ارضا شدنم رو حس میکردم که قبل از اینکه ارضا بشم صدا زدم روحی اجازه بده بلند بشم ،
روحی دست گره شدش رو دور کیرم نگه داشت و خودش بلند شد و چرخید ،
با دیدن صورتش لبخند زدم تا بدونه از این اتفاق راضیم و با بوسه‌ای سریع به لپش کیرمو از چنگش درآوردم و پاهاش رو از زیر بدنش کشیدم تا به عقب پرت بشه و شلوارکش رو توی دستام گرفتم و با نگاه به لبخند روحی پایین و پایین‌تر کشیدمش و با حوصله از لای پاهاش جداش کردم که چشمم به جمال کس سفید و زیباش روشن شد و برای خوردن هر چه سریعترش شلوارک رو درآوردم و درست وسط تختخوابم سرمو وسط پاهاش بردم ،
اونقدری نگاه روحی خوشحال و مسرور بود که دلم غنج رفت برای سریع خوردنش ،
ده سانتیمتری کصش که رسیدم کصش به پیشواز دهنم اومد و این از خاصیت‌های سکس با ی دختر ورزشکار و حشری بود ،
حالا که روحی کصش رو بالا آورده بود منم میخواستم که آمادگیم رو به رخش بکشم و بعد از اینکه کصش توی دهنم بردم دستام رو از زیر لمبراش گرفتم و آروم آروم بالاش آوردم تا اینکه من در حالت نشسته قرار گرفتم و روحی فقط سر و گردنش روی تشک بود ،
روحی پاهاش رو در حد صد و هشتاد درجه باز کرده بود و باعث شد کصش و سوراخ قرمز کونش کاملاً جلوی چشمم باشه و با چند ثانیه خوردنشون روحی شروع به درز احساسش کرد و گاهی وسط ناله هاش اسممو و گاهی داداش صدام میزد و منم هر چه دیده بودم رو روی کصش اجرا میکردم ،
با فشار دادن زبونم به داخل کصش جیغ و ناله روحی دیگه منو ترسونده بود و نگاهش که کردم دیدم صورت سفیدش تحت فشار سرخ شده بود و از طرفی میخواستم در اولین رابطمون با هم ارضا بشیم که بدنش رو توی دستام چرخوندم و در حالت 69 روی خودم کشوندمش و بهش یاد دادم باید چکار کنه و همین که من کصش رو توی دهنم بردم روحی هم کیر شق شدم رو توی دهنش و با چند بالا و پایین حسابی بهم حال داد ،
میدونستم طاقت این همه لذت رو ندارم و در یک لحظه با فاصله دادن کصش از دهنم بهش خبرش رو دادم و دوباره چند ثانیه‌ای میخوردم که در لحظاتی از ارضا شدنم کصش رو بی تحرک توی دهنم نگه داشتم و خیسش رو مزه مزه میکردم و قورت میدادم که احتمالاً کیرم توی دهن روحی بود که شروع به ارضا شدن کردم و سعی کردم بلافاصله بعد از ارضا شدنم بیشتر از قبل کصش رو توی دهنم میبردم و با چلوندن لمبراش صداش رو درآوردم و در همین حالت ده ثانیه ای طول کشید که صدای لذتهای روحی به بی نهایت رسید و شروع کرد به کوبوندن کصش توی دهنم و خودش رو روی دهنم میکشید ،
فکرش رو هم نمیکردم که ی کس بتونه اینقدر آب بیرون بده و با بیهوش شدن روحی کصش رو با زبونم کارواش کردم ،
روحی که کنار رفت کیرمو توی دستش گرفته بود و شورتم زیر کیرم پر از منی مونده بود و همین که دیدم با اشاره به کیرم گفت مثل اینکه خستش!
بلند شدم و نشستم و گفتم خودت چی؟
با ناز سرش رو تکون داد و گفت آ ،آ،تازه گرم کردم و کاندوم سیلیکونی رو دستش گرفت تا بدونم باید چکار کنم ،
دو ماه از شروع رابطمون گذشته بود که خرداد شد و مدرسه رفتن مامان تعطیل شد و روحی شروع کرد به تنها شدن با مامان و هر بار که از اتاق مامان میومد حشری بود و به دردسر می انداختمون ،
از نترس بودن روحی میترسیدم و گاهی در حضور بابا و مامان به بهانه‌ی منو برای سکس توی اتاق میکشوند ،
روحی کنکور و باشگاه رو بیخیال شده بود و بجاش آرایش و آرایشگاه رفتن رو جایگزینش کرد و همین باعث نگرانی مامان شده بود و بیشتر مورد توجه قرار میگرفت ،
درست بعد از اینکه مرخصی بابا تموم شد و اواسط مرداد هوس شمال رفتن کرد و روز قبل از حرکتمون برای خودش و مامان نوبت آرایش گرفته بود ،
مامان پشت فرمون نشسته بود و من کنارش که روحی پشت سرمون بعد از ی تماس شروع کرد به گفتن ی داستان که از قبل مامان در جریانش بود و خطاب به مامان گفت ناهید بود ،
مامان منتظر ادامه داستان بود که روحی گفت حالا که خواهر و داداشش رسیدن آلمان معلوم شده که با مفقود کردن پاسپورتش خودشو با اسم دیگه معرفی کرده تا بتونن اونجا با هم قانونی ازدواج کنن ،
مامان پشت فرمون از توی آینه به روحی زل زده بود و پرسید یعنی چی ؟
روحی ادامه داد ناهید هم شوکه شده بود ولی گفت تازه متوجه شده مامان و باباش از این جریان باخبر بودن و برای همین فرستادنشون اونجا ،
منتظر شدم که با روحی تنها بشم و پرسیدم قضیه این داستان چی بود که گفتی ؟
روحی بعد از قهقهه زدن گفت نترس میخوام کاری کنم که رابطمون رو علنی کنم ،نیاز نیست تو بترسی،
با تعجب گفتم چی؟
با آرامش گفت حالا وایسا…

نوشته: عطا


👍 91
👎 9
133901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

951515
2023-10-06 23:49:10 +0330 +0330

Arezoe shadi daram omid varam hame dar kenare hame ba tamame afkarae motefavet khosho shad bashimo moafagh, hala ye mosh kos keshe mosalmon mian enja zer mizanan

3 ❤️

951520
2023-10-06 23:55:47 +0330 +0330

Bavar konid faghat ma irania hastim k edamon kone kharo pare karde , chikar darid ke chejori zendegi mikonid zamaniam k tapic alaghaton nist nakhonid k yaroro foshe kharo madar bedid

1 ❤️

951523
2023-10-07 00:13:28 +0330 +0330

پر از غلط و تخیلی ولی تقریبا نگارشش خوب بود ، یکم مقدمه ی بدی داشت و انتها رو هم سمبل کردی

0 ❤️

951533
2023-10-07 00:54:18 +0330 +0330

داستانو کاری ندارم ولی مگه نسل اونایی ک فینگلیش تایپ میکردن منقرض نشده بود!!!منظورم با کامنت اوله


951546
2023-10-07 01:39:49 +0330 +0330

چه خواهر نمونه ای 🤣🤣🤣

1 ❤️

951552
2023-10-07 01:59:56 +0330 +0330

Dorste vali man farsi balad nistm benevisam poraz ghalate emlae hastam

2 ❤️

951610
2023-10-07 09:57:40 +0330 +0330

عالی نوشته بودی
ادامه اش را هم بنویس

0 ❤️

951618
2023-10-07 11:27:45 +0330 +0330

عجیب داستانی بوود😏

یکی بیاد پیشم تلگرام بحرفیم و… 💦

1 ❤️

951635
2023-10-07 14:53:23 +0330 +0330

ممنون از داستانت. سبک متفاوت و قشنگی بود

0 ❤️

951653
2023-10-07 17:55:57 +0330 +0330

عطا اگه کامنت های منفی و یا انتقاد دوستان روی شما تاثیر داشته باشه و باعث بشه که از ادامه این داستان صرف نظر کنی ، میام میکنمت ، پس لطفا زودتر باقی داستان را منتشر کن، مرسی

2 ❤️

951776
2023-10-08 09:08:59 +0330 +0330

اگه ادامشو ننویسی ننتو میگام

3 ❤️

951795
2023-10-08 11:23:59 +0330 +0330

داستان تقریبا تکراری!حتی بیشتر جملات و دیالوگ‌های تکراری؟

1 ❤️

951820
2023-10-08 16:57:57 +0330 +0330

ازبس گفت روحی یاد این ضایعاتیا افتادم.اسم قطعی بود؟؟؟روح انگیز.؟؟؟؟بعدم بااون کاندومت یه صحنه یادم آوردی طرف کاندوم مصرف شده میفروخت توخیابون.البته افریقا

0 ❤️

952123
2023-10-10 19:36:48 +0330 +0330

کص ناهیدو میگام اگه ادانه ندی جاکش خان مغول

0 ❤️

952400
2023-10-12 23:31:25 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

953460
2023-10-19 18:31:47 +0330 +0330

بد نبود لایکیدم

0 ❤️

953559
2023-10-20 09:42:49 +0330 +0330

بنظرم اروتیک جدید و جذاب بود
نگارش بد نیست اما بسیار بهتر باید بشه
منطق روایی ضعیف بود. نیاز به پرداخت منطقی بیشتر داره
اما اروتیکش رو با تمام ضعف روایت دوست داشتم

0 ❤️

953667
2023-10-21 01:42:57 +0330 +0330

واسه داستانا معمولا نظری ندارم از بس کیری هستن اما داستان بی نظیر بود منتظر ادامه ش هستیم

0 ❤️

953760
2023-10-21 17:09:28 +0330 +0330

عالی بود؛ اِدامش جالب تره!

0 ❤️

974413
2024-03-09 14:52:15 +0330 +0330

خوش بحالت عطا کسشو بکن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها