این قصه سر دراز دارد (۱)

1401/08/05

مهری روبروی من روی زمین نشسته بود و تکیشو به کاناپه داده و یکی از پاهاش رو جمع کرده بود و نزدیک سینش رسونده بود و پای دیگرش رو روی اون پا انداخته بود و با دستش مچ پاش رو ماساژ میداد، زیر شلوار چسبونش و وسط دوتا رونش ی چیزی شبیه به گل نوشکفته به اندازه ی کف دست زده بود بیرون و داشت برای حل دردسر های امید از من چاره میجُست ،
اولین بار بود از این زاویه به مهری نگاه میکردم ،
من که محرم اسرار امید بودم و در هیچ حال حاضر به رو کردن دست امید نبودم به دلیل چیزی که میدیدم زبون باز کردم تا بگم چیزهایی که تا حالا نگفتم ،
+خاله اگه واقعاً امید رو دوست داری براش زن بگیر ، میدونم سنش کمه ولی اینجور پیش بره خودش رو نابود میکنه ، خاله شاید ندونی ولی امید هزار تا فیلم از رابطه های جنسی خارجی توی لپتاپش داره و فکر و خیالش پیش این موضوعه ،
_خاک توی سر جفتتون کنم ،
از شنیدن حرفش کل بدنم رو برق گرفت و با تعجب گفتم منو چرا قاطی میکنی؟!
_فکر میکنی نمیدونم تو هم با اون همکاری ؟ در ضمن دوست دخترت به مامانت گفته که علت جداییتون چی بوده ،(ازش خواسته بودم که با زن شدنش سکسمون رو کامل کنیم)
از شنیدن حرفش دنیا رو سرم خراب شد و سعی در انکارش داشتم ،
+هر چی گفته دروغ گفته ،
_من که هنوز نگفتم چی گفته!!!
+خاله بیخیال ، این مسئله شخصیه ،
_میدونم سامان ولی این مسئله هم تو رو هم امید رو از درستون دور کرده ،
+ربطی نداره درسامون سخت شده ،
_آره برای بچه های مردم آسونه فقط به شما که میرسه سخته!!بزار ی چیزی بهت بگم که برات روشن بشه ،به نظر من حق دارید و اگه این کشور خراب شده ی جایی برای خالی کردن شما پسرا داشت اینقدر ذهنتون دنبال این موضوع نمیرفت ،
از شنیدن توجیهی که داشت دلم حال اومد و خنده بر لبم نشست ، مهری با دیدن لبخندم خندش گرفت و گفت نگاش کن تورو خدا، مرتیکه هبل چه خوشش اومده ،
دیگه صدای خندم هم دراومده بود ،
مهری انگار که بخواد ی موضوع کاملاً سرٌی رو بگه بلند شد و رفت روی کاناپه نشست و به حالت پانتومیم دستش رو زد به کنارش و ازم خواست برم کنارش بشینم ،
من که از مرموز بودنش خندم گرفته بود رفتم کنارش نشستم ،
مهری ی پاش رو زیر خودش جمع کرد و به سمتم چرخید و گفت ی چیزی میگم ازت میخوام تو هم مثل من رک باشی ،
لبخندم رو پنهون کردم و گفتم باشه ،
قیافه مهری خیلی جدی تر از گفتن ی حرف ساده بود و حدود سه ثانیه کلامش رو توی دهنش مزمزه کرد و رنگ رخسارش زرد شد و شروع کرد و گفت ببین خوب گوش کن من کاری با امید ندارم ولی تو تلاش کن درسات رو بخون من قول میدم هر کاری داشته باشی برات انجام بدم تا بتونی فکرت رو آزاد کنی ،
،
زمانی پدر بزرگم ی آپارتمان ساخت که دو واحد طبقه بالا رو برای دختراش سند بنام کرد و ی طورایی بابام داماد سر خونه شد ،
از طرفی خالم (مهری)با جدایی از شوهرش با تنها پسرش امید زندگی میکرد ،
امید هشت ماه ازم بزرگتره و تقریباً تمام عمر رو یا من خونه اونام یا امید خونه ما بوده،
چند وقتی بود که گند دختر بازی منو امید در اومده بود و باعث نگرانی همه شده بود و وقتی زن همسایه به مهری گفته بود که امید سیریشم شده دیگه تا چند روز ممنوع ملاقات شدیم ،
چند روزی بود که جلساتی پنهانی با مهری داشتم سر اینکه باید چکار کنند که ما سرمون به زندگیمون باشه ،
معمولاً در واحد های ما همیشه برای رفت و آمد باز بود ،
مامانم چهار سال از مهری کوچیکتر بود و رنگ پوست جفتشون شبیه به بور بود با موهای قهوه ای ، مهری و امید از منو مامان چاقتر بودند ولی مهری صورت چاقش باعث شده بود خواستنی بشه و مخصوصاً باسن و سینه های بزرگش دلربا بود ،
،
اولین چیزی که از حرفاش برداشت کردم پیشنهاد سکس بود پس نگاه به در واحدشون کردم که مهری بسته بود و داشتم فکر میکردم که این ی شوخیه برای دست انداختن من پس سوتی ندادم و گفتم آخه چه کاری از دستت بر میاد ؟!
انگار برداشتش اشتباه بود از حرفم و گفت حالا ببخشید اگه من جنیفر نیستم ولی اگه میتونم کمکت کنم من مشکلی ندارم ،
گفتم نه نه اشتباه نکن جنیفر لوپز سگ کیه ،من میگم منظورت چیه از اینکه هر کاری انجام میدی ؟؟
_داشتیم در مورد چی صحبت میکردیم ؟؟همون دیگه ،
از اونجایی که خودمو به نفهمیدن زده بودم با عصبانیت گفت سکس رو میگم ،
دیگه شک کردم که کاسه ای زیر نیم کاسه ست و با تلخند گفتم خاله اسکلم کردی؟!
به اخم و اعصانیت گفت تو عرضه داشته باش لیاقت خودتو نشون بده هر وقت که خواستی من در اختیارتم ،
باز این جریان هنوز بو دار بود برام ، برای اطمینان گفتم خاله ی چیزی بگو که باورم بشه داری جدی میگی ؟
برای جواب سوالم گفت چی بگم ؟
بعد از این جمله دستم رو گرفت و از روی تاپ و سوتین گذاشت روی سینش و گفت بیا حالا قول بده که در ازای کار من ذهنت سمت چیزی جز درسات نباشه ؟
ضربان قلبم بالا گرفت و دیگه باورم شده بود که مهری واقعا میخواد با من وارد رابطه بشه و با صورتی شاید از تعجب کبود شده گفتم بخدا قول میدم ،
مهری لبخندی به این حرفم زد و گفت به جان امید ببینم توی درس خوندن کم بزاری از زندگی پشیمونت میکنم ،
با گلویی که از شهوت و هیجان خشک شده بود گفتم باشه چشم ،
مهری پاهاش رو صاف کرد و صورتش رو ازم دزدید و گفت ببینیم و تعریف کنیم ،
چند ثانیه ای گذشت و هیچ حرفی زده نشد و برای اطمینان بیشتر گفتم حالا چی شد ؟!
مهری منظورم رو فهمید و گونش از خنده بالا رفت و گفت هر وقت تنها بودیم و دلت خواست بهم بگو ،
گفتم خب الان کسی نیست ،
نگاهم کرد و لبخند زد و گفت بریم توی اتاق هبل جان ،
بلند شدیم ولی من هنوز چشمم به مهری بود که ببینم کی میخنده و میگه شوخی کردم ،
به اتاق خواب رسیدیم مهری پشت سرش در اتاق رو بست و رفت روی تختخواب دراز کشید و منتظر من شد ،
هنوز جای نگرانی وجود داشت و برای اطمینان رفتم و آهسته کنارش قرار گرفتم و به سمت لباش خم شدم و لبم رو روی لبش گذاشتم و بدون عکس العملی از مهری لباش رو بوسیدم و باز برای رفع شکم دوباره و دوباره انجامش دادم و دیگه با خیال راحت لباش رو خوردم ،
مهری همراهی نمیکرد ولی تمام در اختیار من بود و وقتی دستام رو توی موهاش بردم تا تسلط بیشتری برای خوردن لبهاش داشته باشم مهری چشماش رو بست ،
مهری قصدش ارضا کردن من بود ولی من رابطه جنسی دوطرفه رو بلد بودم و همینجور به خوردن لب و صورت و گردنش ادامه دادم ،
دستم رو به زیر تاپش بردم و به پوست تنش رسوندنم و بالا بردم و از روی سوتین سینه های گندش رو لمس کردم ،
مهری که فهمیده بود تاپش مزاحم کارمه عزم نشستن کرد و خودم براش تاپش رو درآوردم و بغلش کردم و با قربون صدقه رفتنش دستام رو به پشتش بردم و سوتینش رو باز کردم و اجازه دادم دراز بکشه و سینه هاش رو توی دستام گرفتم و شروع به خوردنشون کردم ، متوجه نفس های نا منظمی که توی سینش حبس میشد شدم و به کارم ادامه دادم ،
بوی خوش تنش میگفت که کاملاً برای سکس آماده شده بود ،
یکی از دستام رو روی شکمش بردم و تا زیر کش شلوارش رو نوازش کردم ،
هیج مانعی برای پایین رفتن نداشتم ،پس رفتم و کنار رونش موندم و شروع کردم به پایین کشوندن شلوارش استرچش ،
درآوردن شلوار چسبون از باسن و رونهای گندش احتیاج به حوصله و همکاری داشت پس مهری اینور و اونور شد تا شلوارش کاملاً به روی زانو رسید و چشمم به شورت و حجم کُسش افتاد و باز دستم رو بالا بردم و بدون مانعی شورتش رو پایین کشیدم و با خم کردن پاهاش برای درآوردن شورت و شلوارش درز و خط کُس و کونش پیدا شد ،
دلم خوردنشون رو میخواست ولی نه وقتی که لباسام تنم هستن ،
شروع کردم به درآوردن لباسام و با نگاهی به چشمای بسته مهری به شلوار و تیشرت اکتفا نکردم و شورتم رو هم درآوردم تا کاملاً لخت باشم و کیر سیخم هوایی بخوره ،
میدونستم که مهری دوست داشت زود تمومش کنم ولی لای پاهاش رفتم تا مزه کُس پر چربش رو بچشم ،
از اتصال لبام به چوچولش لرزشی در اندامش حس کردم که ظاهراً دوست نداشت تحریکش رو ببینم و ازم خواست که کارم رو سریع انجام بدم ولی من از دیدن لذت طرف مقابل بیشتر لذت میبردم مخصوصاً حالا که طرف مقابلم خالم بود و خودش رو بهم هدیه کرده بود ،
رونهاش رو کاملاً باز کرده بودم تا تسلط بهتری روی خوردن کُسش داشته باشم و حالا میتونستم زبونم رو به سوراخ کونش هم برسونم ،
معلوم نبود آخرین بار کی و کی براش این کار رو انجام داده بود که اینجوری داشت بدنش منقبض میشد و نفس نفس میزد ،
دیگه بوی نم کُس و خیسی لبام از لرزجی کُسش طاقتم رو سر آورده بود و رفتم و بین پاهاش قرار گرفتم و کیرمو جلوی کُسش گذاشتم و بازی کنان شروع به بالا و پایین کردن کیرم روی کُس سراسر خیسش کردم ،
هر بار که کیرمو جلوی کُسش میذاشتم و وانمود میکردم میخوام داخلش کنم نفس سنگینی توی سینش حبس میشد و شکمش بالا میومد و با داخل نکردن کیرم باز شکمش پایین میرفت و نفسش رو بیرون میداد ،
دلم و کیرم کردنش رو میخواست و شروع کردم به ذره ذره داخل دادن کیرمو هر بار کامل درش میاوردم و دوباره مقدار بیشتری داخل میدادم ،
کیرم کاملا داخل رفته بود و گرمای کُسش روانیم کرده بود و داشتم به ارضا شدن فکر میکردم که مهری طاقتش سر رفت و با دستاش نوک سینه هاش رو گرفت و شروع به لرزیدن کرد و من هم ضربات کیرم رو منظم انجام دادم تا لذتش رو حس کنم و با آروم شدنش روی بدنش افتادم تا در آخرین ثانیه های تلمبه زدنم با بدنش گرم بشم ،
لبام رو روی لباش گذاشتم و با لبام لبای گوشتیش رو توی دهنم میکشیدم و هر بار کیرم رو تا ته توی کُسش میکردم و بدنم رو به روی بدنش میکشوندم ، حالا مهری آروم بود و منتظر کار من بود و آهسته وسط لب گرفتن هام گفت داخل نریزی ،
با چشمایی آغشته از شهوت نگاش کردم و گفتم میریزم تا جونت درآد ،
لبخندی به چهرش نشست و شنیدم که آهسته گفت پدر سگ ،
آخرین لحظات تلمبه زدنم سرم رو بغل سرش گذاشتم و نامنظم گردنش رو بوسیدم و قطراتی از وجودم رو توی کُسش خالی کردم و روی بدنش افتام ، دستای مهری برای نوازش روی بدنم نشست ، کنار گوشش گفتم دوستت دارم ،
غرورش رو شکست و از سر حالی که کرده بود گفت منم دوستت دارم ،
چند ثانیه گذشت که گفت فک کنم از کارت خوشم اومده ،
به طعنه گفتم امیدوارم در ادامه کم نیاری ،
گفتش سعیمو میکنم ،
گفتم پس سعی کن خودتو برای روزی چهار پنج ساعت سکس آماده کنی ،
جفتمون میدونستیم این حرفم شوخیه ،
،
دوماه تماماً عین سگ درس میخوندم و خودم رو یک مرد کامل میدونستم که برای زنش کم نمیذاره ولی اتفاقی افتاد که به رابطه بین مهری و امید شک کردم ،

ادامه...

نوشته: سامان


👍 22
👎 3
83901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900455
2022-10-27 11:17:54 +0330 +0330

کص پرچرب؟! مگه ماسته؟!

0 ❤️

900465
2022-10-27 14:18:32 +0330 +0330

یعنی گاییدن محارم و نزدیکان اینقدر راحته؟!من اطرافم پره ولی همون توتا سوراخ تکراری رو می کنم نمی دونم ملت چه زود سوراخ گیرمیارند ولی نه تو رویاشونه و کف دستی میرند خدایا این کس خلان را زن بده گاییدنش بامن .زن اینده وگذشته وحالتو گاییدم با این ارجیفت که ته مانده باباتو کردی

1 ❤️

900481
2022-10-27 18:25:32 +0330 +0330

شاید سکس با وابستگان ومحارم به آسونی که تو داستانها نقل میشه باشه برای یک عده که بنظر تعدادشون هرروز بیشتر میشه اما واقعا به پیامدهای اینکار وپشیمونی که بعد از اون سراغت میاد نمی ارزه وخیلی وقتها باعث مشکلات بزرگی هم میشه این همه زن ودختر برای مردها یا پسر ومرد برای خانومها چرا دیگه سکس با محارم آخه ؟

2 ❤️




آخرین بازدیدها