ندا یا نوید

1401/06/19

سلام ، اسمم پارسا ست ، میخوام یه ماجرای جالب براتون تعریف کنم.
من دوران قبل از کنکور یه دوست دختر داشتم که خیلی اتفاقی تو یکی از کلاسای کنکور باهم آشنا شده بودیم، من ۱۸ سالم بود و اون ۱۹ سالش ، همه چیزش برام دلنشین بود، بدنش یه بدن لاغر معمولی ولی خوش فرم، پوستش رنگ گندم ، انگار برنزه ی خدایی بود، چشماش یه قهوه ای خوشرنگ و مژه هاش بدون هیچ مواد آرایشی بلند و خوشگل بود، لباش هم صورتی پر رنگ بود بدون رژ لب، خلاصه همه چیزش تو دل برو و دوست داشتنی بود.
ما رابطمون خیلی صمیمی بود اما به حد سکس و لب و این چیزا نه ، فقط just freind بودیم و با هم درس میخوندیم و بیرون می رفتیم. اما خوب من ازش خیلی خوشم می اومد و دوست داشتم مال من بشه ، راستی اسمش هم ندا بود.
ندا دختری نبود که خودشو راحت در اختیارت بذاره، با این که منو دوست داشت و وابستگیمون بیشتر و بیشتر می شد ، اما خیلی مواظب بود که رابطمون از کنترلش خارج نشه، ما در حدود هشت ، نه ماهی که دوست شده بودیم فقط دو سه بار لب گرفته بودیم و من یکم سینه هاشو مالونده بودم که اونم بعدش کلی بهم تذکر میداد که نباید زیاد پیش بریم. منم راستش با اینکه تو سن و سال شهوت و حشریت بودم ولی دوست نداشتم بدون رضایت خودش کاری کنم، رضایت و لذت ندا برام شرط بود.
به کنکور نزدیک می شدیم و فشار و استرس خودمون و چیزی که خونواده ها بهمون تحمیل می کردن روز به روز بالاتر میرفت، من بیشتر از خونه میزدم بیرون و دوست داشتم با ندا باشم حتی موقع درس خوندن، ولی ندا محدود تر میشد. کمتر میتونست بیرون بیاد، پدر و مادر ندا با اینکه جفتشون معلم بودن و بیرون از خونه کار می کردن ولی نظارت شدیدی روش داشتن و برادر کوچیکش که یک سال از ندا کوچیکتر بود و مامور کرده بودن حواسش بهش باشه و نذاره بره بیرون.
رابطه ندا البته با برادرش خیلی خوب بود و هوای همدیگه رو خیلی داشتن، حتی داداشش از ارتباط من و ندا هم خبر داشت ولی خوب از یه طرفم خیلی نمیذاشت ندا بیاد بیرون تا به درسش لطمه نخوره.
یه روز هر چی اصرار کردم که ندا بیاد بیرون ببینمش ، قبول نکرد و می گفت درس دارم و نمیتونم ، منم کلافه و داغون ، رفتم یه پاکت سیگار گرفتم و نزدیک خونشون تو پارک نشستم به سیگار کشیدن، یه ده دقیقه ای نشسته بودم که دیدم یه پیام اومد ، ندا پیام داده بود که پارسا ، اگه دوست داری میتونی بیای خونمون، هم همدیگه رو ببینیم و هم با هم تست بزنیم.
من هم خیلی خوشحال شده بودم ، هم خیلی متعجب ، چون اصلا سابقه نداشت حتی مواقعی که خونشون خالیه منو دعوت کنه اونجا چه برسه که حالا داداشش هم خونه بود.
ولی با تمام وجود دلم میخواست برم پیشش، چیزی هم تو سرم نبود فقط میخواستم کنارش باشم، پیام دادم که الآن میام و راه افتادم سمت خونشون، وقتی رسیدم و رفتم بالا و در واحدشون رو زدم، داداشش، نوید ، در رو برام باز کرد و با یه لبخند همراه با تکبری سر تا پامو نگاه انداخت و سلام کرد. منم که یکم مضطرب شده بودم، سلام کردم و رفتیم داخل، ما هر سه تاییمون کنکوری بودیم و سه تامون یه درک مشترک از اضطراب و بی اعصابی و شرایط فعلیمون داشتیم ، نوید پسر باحال و خوشرو و پایه ای بود، نه اینکه رو خواهرش بی غیرت باشه ، ولی خوب علاقه ما بهم رو میدونست و آدم گیری نبود که بخواد خیلی رو ما حساس باشه، من رفتم تو اتاق ندا ولی در رو نبستم.
با ندا رو بوسی و بغل کردیم و نشستم کنارش ، یه ده دقیقه ای حرف زدیم که نوید هم اومد تو اتاق و شروع کرد باهام گپ زدن ، اولین چیزی هم که سر بحث رو باهام باز کرد راجع به game و فوتبال و این چیزا بود، یه نیم ساعتی ،سه تایی، مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم که دیگه تصمیم گرفتیم درس رو شروع کنیم، در همین حین یهو صدای در واحد اومد و نوید مثل فنر از جاش پرید ببینه چه خبره؟! ندا هم صدای گالاپ گلوپ قلبش تمام اتاق می پیچید. منم حسابی ترسیده بودم و عرق کرده بودم که دیدم نوید پرید تو اتاق و گفت :« پارسا پاشو بیا ، سریع !» منم پاشدم رفتم دنبالش دیدم دستم و گرفت و سریع رفتیم تو اتاق بغلی که اتاق نوید بود و گفت :« همینجا بشین ، ببین تو رفیق منی ، اومدی با هم تست بزنیم ، اوکی؟!» منم گفتم :« باشه!»
نوید رفت بیرون و یه چند دقیقه بعدش ، یه خانم که مادر ندا و نوید بود ، وارد اتاق شد، من بلند شدم و سلام و علیک کردم اونم با یه نگاه متعجبی سر تا پامو برانداز می کرد و سلامم رو جواب میداد، منم سعی میکردم سوتی ندم و همچنان وانمود می کردم که دوست نویدم و اومدم تا با نوید درس بخونیم و تست بزنیم.
مادر ندا و نوید ، از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد نوید با سینی که دو تا لیوان شربت توش بود ، اومد تو اتاق ، گفت :« بخیر گذشت حاجی ، وگرنه مامانم پوست سه تامونو می کند ، هر چند الآنم گیر داده که چرا با وجود ندا ، رفیقمو آوردم تو خونه !!!»
منم گفتم :« دمت گرم نوید جون ، جبران میکنم واست » خندید و گفت :« چجوری جبران میکنی؟! مثلا اگه بیام خونتون خواهرتو ببینم ، به مامانت میگی دوستتم و واسه درس خوندن اومدم؟!!!» گفتم :« اگه خواهر داشتم ، باهات آشناش می کردم ، چون واقعا پسر با شعور و گلی هستی .» نوید یه لبخندی زد و چیزی نگفت ، رفت نشست پشت میزش و مشغول کتابش شد ، منم رفتم تو گوشیم و به ندا پیام دادم ، داشتم راجع به ماست مالی ای که کردیم و معرفت نوید و این چیزا باهاش چت می کردم که یهو نوید گفت :« پارسا ، یه چیزی بپرسم؟!» گفتم :« بپرس نوید جان ، چیه؟!» گفت :« تا حالا با ندا تا کجا پیش رفتین؟! منظورم اینه که تا حالا…» من یکم استرس گرفتم ،با اینکه من و ندا کار خاصی نکرده بودیم اما نمیدونستم دقیقا چی باید به نوید بگم ، بهش گفتم :« باور کن ما اینقدر همدیگه رو دوست داریم که واسه هم حرمت و مرزبندی قائل شدیم . » گفت :« یعنی تا حالا حتی لبم نگرفتین ؟!» سرخ شدم و عرق کردم ، نمیدونستم واکنشش نسبت به جواب من چیه؟! ، گفتم :« خب … خب… چی بگم والا … راستش … راستش یبار از سر هیجان پیش اومد … .» حسابی دهنم خشک شده بود و یکم عصبی بودم ، آخه چرا یهو این سوالا رو می پرسید؟! هدفش چی بود؟! ،،، تو این فکرا بودم که نوید صدام کرد و گفت:« پارسا ! آقا پارسا !! بنظرت من خوشگلترم یا ندا؟!» ، از سوالش جا خوردم . گفتم :« خوب ندا دختره ، شما پسری ، تو پسر خوش قیافه ای هستی ، ندا هم دختر خوشگلیه » گفت :« پس در واقع میخوای بگی ندا خوشگلتره!!!», گفتم :« خوب اصلا نمیشه مقایسه کرد ، تو پسری و اون دختره ، پسرا نمیتونن مثل دخترا خوشگل باشن که !»
گفت :« تو چه شباهت هایی بین من و ندا میبینی؟!» گفتم :« چشم و ابرو ، لب و دهن ، رنگ مو ،… همین !» گفت :« اوهوم … خب الآن اگه با ندا تو اتاق تنها بودی ، چیکار می کردی؟!» باز با شنیدن این سوالش سرخ شدم ، نمیدونستم چی بهش جواب بدم که بد نباشه ، گفتم :« هیچی ، چیکار باید می کردیم مثلا؟!» گفت :« نمیدونم !!! مثلا نمی بوسیدیش؟!» گفتم :« چی بگم والا؟!» .
نوید از جاش بلند شد اومد کنار من نشست و گفت :« پارسا گفتی لب های من و ندا شبیه همه ، خب میخوای مال منو ببوسی ؟!» خیلی جا خوردم ، از موقعیتی که توش بودم مطمئن نبودم ، با خودم میگفتم شاید داره امتحانم میکنه ، گفتم :« دمت گرم داداش ، خیلی با مرامی ، 😅😓🫠» ، گفت :« شوخی نمیکنم ، میخوام ببینم چقدر من و ندا تو حس و حال لب دادن ، شبیه همیم؟؟!!» ، حرفاش داشت داغم میکرد ، لباش واقعا برجسته و صورتی بود ، هوس انگیز بود عین ندا ، وقتی داشت اینجوری حرف میزد، قیافه ی ندا جلو چشمام بود ، نمیدونستم چیکار کنم ، از یک طرف دلم می خواست امتحانش کنم ، از یک طرف دیگه دلم نمی خواست جز ندا لب هیچ کس دیگه ای رو ببوسم ، لا اقل لب یه پسر رو نمی خواستم ،،، نوید اومد جلوتر و به صورتم نزدیک و نزدیک تر شد ، چشماش دقیقا روبرو چشمام بود و داشت خمار میشد ، گرمی نفسش رو پشت لبم داشتم حس میکردم ،،، نوید مکث نکرد و لباش رو رو لبام گذاشت ، یه لحظه تمام وجودم یه گرمای لذت بخشی گرفت و لب و دهنم یه طعم خوشمزه ای رو داشت حس میکرد ، هم شیرین و هم تند ، خیلی قابل وصف نبود، دیگه منم خودمو شل کرده بودم و شروع کردم به میک زدن لب نوید، زبونم رو لبش می کشیدم و با ولع آب دهنش رو مزه مزه می کردم ، چقدر عطر نفسش خوشبو بود.
یکی دو دقیقه ای داشتیم از هم لب میگرفتیم و اون همزمان دستشو رو پام حرکت میداد ، منم دستمو پشت کمرش برده بودمو داشتم کمرشو میمالیدم و پهلوهاشو ، نوید دستشو برد سمت کیرم و آروم مالشش میداد ،من که هم داغ بودم و هم شق کرده بودم ، با این حرکتش ،دیگه دستمو بردم سمت پایین کمرش و داشتم بالای کونشو میمالیدم، نوید از لبم جدا شد و گفت :« میشه کیرت رو ببینم؟!» از چشماش و صورتش شعله های هوس و شهوت زبونه می کشید ، گفتم :« میترسم مامانت یهو بیاد تو !» گفت :« نترس ، عادت داره در بزنه و اجازه بگیره بیاد تو اتاق ، چیزی نمیشه » همزمان دستش رو گذاشت رو سگک کمربندم و بازش کرد ، داشت دکمه های شلوارم رو باز می کرد ، من زبونم قفل شده بود ، زیاد نمیتونستم حرف بزنم ، حتی نمیتونستم تکون بخورم ، تمام جون و خون بدنم روونه شده بود به سمت کیرم ، از زیر شلوار چنان شق و راست شده بود که فکر می کردم الآن شلوارمو جر میده و میاد بیرون . نوید شلوارمو تا سر زانوهام کشید پایین و از روی شرت با کیرم بازی کرد ، بعدش کیرمو از بغل شرتم کشید بیرون بدون اینکه شرتمو در بیاره ، گفت :« اوففف ، چه درازه ، بیچاره ندا که باید اینو تحمل کنه !» گفتم :« ناراحت شدی؟! دلت برا ندا سوخت؟! میخوای تو اول امتحانش کن تا ببینی ندا هم میتونه تحمل کنه یا نه؟!» ، دیگه یخم آب شده بود ، پر رو شده بودم ، دلم می خواست تمام کیرمو تو کون نوید جا کنم نوید اومد جلو و همینطور که زل زده بود تو چشمام ، صورتشو به کیرم نزدیک کرد ، داشت کیرمو بو می کشید ، بعد صورتشو به کیرم مالید ، یکم ته ریش داشت و صورتش زبر بود، کیرم داشت قلقلک می شد و یه حالت خوشایندی بود، از لذت لبمو گاز گرفتم و لبخند میزدم ، نوید فهمید که خوشم اومده ، شروع کرد صورت و اطراف لبشو رو سر کیرم می چرخوند ، یکم که این کارو کرد ، رگ زیر کلاهک کیرمو بوس کرد و شروع کرد با زبون اون ناحیه رو لیس زدن و قلقلک دادن ، داشتم از لذت و شهوت منفجر میشدم ، دستمو بردم سمت سر نوید و کردم لای موهاش ،داشتم نوازشش میدادم ، بعد سرشو یکم به کیرم فشار دادم که نویدم دهنشو باز کرد و کیرم رفت تو دهنش ، با اینکه خیلی داغ بودم ولی حرارت تو دهن نوید خیلی بیشتر از من بود ، شروع کرد به ساک زدن و منم خیلی کم تو دهنش داشتم تلمبه میزدم ، آمپر لذت و شهوتم داشت بالا و بالاتر میرفت ، نوید یه دستشو گذاشته بود زیر تخمام و همزمان داشت آب دهنش که از کیرم شر می کرد و به سمت تخمام میرفت و رو تخمام می کشید و میمالید ، من داشتم به اوج میرسیدم و احساس می کردم کیرم داره کلفت و کلفت تر میشه ، نویدم داشته حلقه ی لباش دور کیرمو تنگ تر و تنگ تر می کرد که یهو احساس کردم تمام وجودم سرازیر شد به سمت کیرم ، فقط یه لحظه تونستم دست ببرم و سر نوید رو از کیرم جدا کنم ولی اونقدر زود اتفاق افتاد که اولین پاشش آبم ریخت رو لب نوید و بقیش رو شلوار خودم و موکت کف اتاق ، ۷,۸ ثانیه با شتاب و برد زیاد آبم می پاشید.
یه پنج شیش دقیقه ای ، عین جنازه رو صندلی افتاده بودم و کیرم داشت نبض میزد ، نوید بلند شد رفت دو سه تا دستمال کاغذی آورد و لبش و شلوار من و رو زمینو تمیز کرد . بوی آب منی تمام اتاقو گرفته بود و خیلی ضایع بود ، واسه همین نوید بلند شد چهار پنج تا پاف از اسپری بدنش تو هوا و به شلوار من زد.
من هنوز زبونم قفل بود و اصلا نمیتونستم چیزی که پیش اومده بود رو هضم کنم ، دقیقا بعد از اینکه آبم اومد عذاب وجدان بدی گرفته بودم ، احساس میکردم به ندا خیانت کردم و اینکه دست داداشش آتو دادم .
نوید بعد از اینکه یخورده تمیز کاری کرد و اسپری زد و اینا ، نشست کنارم و گفت :« چته آقا پارسا ؟! چرا تو شوکی؟!» گفتم :« ببخشید نوید جون ، حرفی برا گفتن ندارم ، نمیدونم چی شد اصلا؟!» گفت :« هیچی داداش ، چیزی نشد، هنوز چیزی نشده ، اصل کاری مونده که باید به وقتش بشه !» گفتم :« یعنی چی؟!» گفت :« من باید بالاخره مطمئن بشم خواهرم قراره با تو چجوری تا کنه؟! باید مطمئن بشم که زیرت اذیت نمیشه دیگه ، باید امتحانت کنم.» و شروع کرد خندیدن ، منم خنده ام گرفته بود اما بازم درست نمی فهمیدم فاز نوید چیه؟! واقعا داره به خاطر ندا امتحان میکنه یا اینکه واقعا از من خوشش اومده و اوب داره؟!
به هر حال خیلی زود از فاز سکسی در اومدیم و من دلم می هواست زود برم بیرون از اونجا ، حتی دلم نمی خواست تو چشم های ندا نگاه کنم و ببینمش الآن ، واسه همین به نوید گفتم ، من باید برم ، گفت:« کجا؟! مگه نیومده بودی ندا رو ببینی و با هم باشین؟! وایسا یه کاری می کنم ندا هم بیاد اینجا » گفتم :« نه نوید جان ، الآن مامانت خونست صلاح نیست ، من میرم حالا بعدا میبینمش .» بلند شدم و رفتم سمت در اتاق ، نوید هم اصرار نکرد ، اومدم بیرون و از مادر نوید و ندا که تو آشپزخونه بود خداحافظی کردم و رفتم بیرون ، از نوید خداحافظی کردم و رفتم.
پنج دقیقه بعد وقتی تو کوچه بودم ، ندا پیام داد:« پارسا رفتی؟!» نوشتم :« آره عشقم ، نشد امروز درس و حسابی ببینمت ، ایشالا یه وقت دیگه همو ببینیم » نوشت :« باشه عزیزم ، مرسی که اومدی امروز پیشم ، قول میدم فردا یه بهانه جور کنم بیام بیرون ، اگه هم مامان رفت بیرون میگم تو بیای» نوشتم :« باشه عزیزم ، دوست دارم».
خیلی گیج و ناراحت بودم ، بعد از خونه ی ندا اینا ،رفتم تو پارک نزدیک خونشون ، یه سیگار گرفتم و داشتم به اتفاقات اونروز فکر می کردم ، یه جورایی از نوید خوشم اومده بود و اون ته دلم ، دلم می خواست یبار دیگه باهاش باشم ،ولی از ندا خجالت می کشیدم .

ادامه…

نوشته: پارسا


👍 20
👎 2
21501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

894498
2022-09-10 01:38:17 +0430 +0430

چه داداش فهمیده ای داشت قدرش بدون🤣🤣🤣

2 ❤️

894541
2022-09-10 04:09:24 +0430 +0430

ای بدم میاد مثل صدا و سیمای میلی سانسور میکنید بابا پارسا جون بگو که گر بخواهی بچه خوشگلی راضی کنی باید اول با دودولش بازی کنی حالا هم میترسی ندا بفهمه اوب هستی ولی از کیر نوید نمیتونی بگذری نوش جونت حاجی

0 ❤️

894571
2022-09-10 08:14:18 +0430 +0430

جووون کردن خواهر و برادر خیلی حال میده.

0 ❤️

894584
2022-09-10 09:46:42 +0430 +0430

لطفا ادامه رو زودتر بذار که خواهر و برادر عالیه

0 ❤️

894603
2022-09-10 13:21:35 +0430 +0430

عالی

0 ❤️

894651
2022-09-10 22:37:09 +0430 +0430

و این چنین بود که یک دختر باز تبدیل شد به پسر باز

0 ❤️

894654
2022-09-10 23:00:38 +0430 +0430

بعید به نظر می رسه مادری که معلمه به پسرش بکه خواهرت خونه بود جرا دوستتو آوردی … مگه اینکه معلم دینی بوده… اولش خوب شروع شده بود ولی بد تموم شد… اگه تو به نوید کون می دادی کلا داستان جذاب تری می شد… از جهت تحقیر هم نمیگم جدی میگم کلا کون دادن یه لذتی داره که هر کسی درکش نمیکنه باید اون میل توی وجودت باشه بد میبینی که از کردن خیلی بیشتر حال میده… خودم هم به شخصه کون دادنو دوس دارم.

0 ❤️

894711
2022-09-11 08:36:26 +0430 +0430

واقعا حال میده یاد زمان راهنمایی خودم افتادم با همکلاسیم میرفتیم واسه درس خوندن خونشون بعد یواش یواش حرفو به سکس کشید خیلی خوشگل نبود ولی بدن سفید وتمیزی داشت گفت یه رازی رو بهت بگم به کسی نمیگی بعد قول گرفتن از من گفت که پسر عمش همیشه اونو میکنه اوایل مجبورش میکرده ولی الان دیگه خودشم دوس داره به منم گفت بکنمش این شده بود کار هر روزمون طوری که من دیگه خسته شده بودم ازش ونمیخاستم ادامه بدم وهمش در میرفتم وبهونه میاوردم دوستم برای اینکه منو نگه داره یه راز دیگه رو گفت که اون زمان مخم هنگ کرد از شنیدنش باورم نمیشداون گفت با خواهرش سکس داره واینجوری که فهمیدم پسر عمه به خواهره هم رحم نکرده وجفتشونو میکرده واینام چون اتاقشون یکی بود شبا همیشه باهم سکس میکردن وبلاخره منم وارد بازیشون شدم وخواهرو برادرو باهم میکردم واین داستان دوسال ادامه داشت تا اینکه بخاطر شغل پدرش از اون شهر رفتن با خوندن این داستان کل خاطراتم زنده شد

1 ❤️

894811
2022-09-12 00:16:00 +0430 +0430

خیلی خوب بود!
خوبه که در سبک دوجنس‌گرا نوشته‌ای. ایول!

0 ❤️

894924
2022-09-12 15:51:27 +0430 +0430

حرف نداشت 👍

0 ❤️




آخرین بازدیدها