ماجراهای علی و مامانش (۳)

1400/12/13

...قسمت قبل

علی حواست کجاست انگار اصلا سرکلاس نیستی
_ببخشید اقا چشم حواسم جمع درس میکنم
_اصلا دیگه حواسم به درس هام نبود تمام فکر و ذهنم درگیر خواب های سکسی که با مامانم دیده بودم شده بود.
کلاس که تمام شد تو حیاط مدرسه قدم میزدم که خودم را جلو اتاق حاج اقا محمدی دیدم به ذهنم رسید برم از حاج اقا بپرسم چیکار باید بکنم دیگه خواب نبینم که اینقدر ذهنم درگیر نباشه خوب میدونستم دیدن این خواب های سکسی اونم با مامانم روز به روز فکر و حواسم را پرت میکنه و ممکنه از من ی آدم دیگه بسازه که بر خلاف عقاید و اعتقاداتم باشه که تا حالا تو وجودم بوده و دچار یک دوگانگی و جنگ درونی تو ذهن ، روح و روانم بشه.
اره بهترین کار همینه از حاج آقا محمدی آخوند مدرسه سوال کنم چطور از شر خواب دیدن خلاص بشم.

_سلام حاج اقا محمدی اجازه هست
+به به علی اقا بله بفرمایید داخل
_ممنونم حاج آقا ی سوالی داشتم خواستم راهنمایم کنید
+جانم علی آقا بفرمایید من در خدمتم
_حاج آقا من ی چند وقتی هست زیاد خواب میبینم خواب های تقریبا شبیه به هم چطور میشه دیگه این خواب ها نبینم؟
حاج آقا محمدی یکم با ریشاش بازی کرد و گفت بعضی از خواب ها که زیاد میبینیم میتونه خواب یا همون رویای صادقانه باشه و بعضی از خوابها هم توهم هست که ممکنه مثلا از پر خوری باشه.
اصلا بگو ببینم علی چه خوابی دیدی شاید بتونم تعبیر خوابت بگم و کمکت کنم
با شنیدن این حرف حاج اقا محمدی رنگم پرید چی را تعریف کنم اصلا چطور اصلا میتونم بگم من چندین شب خواب سکس با مامانم دارم میبینم نمیدونستم چی بگم که خدا فرشته نجات برام فرستاد
سینا در را باز کرد و گفت سلام حاج اقا ببخشید کار علی دارم منم از خدا خواسته گفتم الان میام و زدم از اتاق بیرون
تا از اتاق امدیم بیرون سینا شروع کرد به مسخره کردنم علی کجایی تو پسر سرت و تهت بزنن ولت کنن پیش این آخوند نچسب هستی بعد بهت میگم بچه مثبت بچه مذهبی بدت میاد هرچی به این ارسلان میگم این علی بچه مثبت و مذهبی بیخیال شو این مامانش که ی پا آخوند مجلس زن هاست خودشم همش پیش این اخوند مدرسه هست برامون شر میشه چرا آوردیش تو گروهمون الانم زود باش ارسلان تو سالن ورزش منتظرمونه
از حرفاش عصبانی شدم و داد زدم سینا بس کن خسته نشدی هردفعه این چیزا را تو مخم میکوبی دلیل نمیشه چون مامانم روضه خوان خانم هاست و خودم اهل نماز و روزه هستم اینقدر بهم بگی بچه مذهبی مگر ی بچه مذهبی دل نداره نمیشه یک آدم حد وسط باشه به جاش هم مسائل دینیش رعایت کنه اونم از روی احترام یا شاید ترس از مامانش و بعضی وقتها هم شیطونی و خوشی گذرونی انجام بده واقعا نمیشه؟
این بار هزارم هست که دارم بهت میگم سینا من از اون بچه خشک و مذهبی ها که تو فکر میکنی نیستم درسته نماز میخونم ولی پایه شیطونی هاتونم بودم یادت رفته ارسلان برای اینکه بزاره وارد اکیپ شما بشم برام شرط گذاشت که باید باهاتون مشروب بخورم برای اینکه بهتون ثابت کنم اینجور که شما فکر میکنید حذب والله ی و آدم فروش نیستم به سلامتی رفاقت ۴تاییمون مشروب خوردم حتی مسابقه کی کمتر جق زدن شرکت کردم و خیلی چیزای دیگه ولی تو فقط نماز خوندنم میبینی و جلو همه بچه ها و معلم ها منو بچه مثبت و مذهبی صدا میکنی اصلا دلم نمیخواد مثل مدرسه قبلیم بچه ها فکر کنن از اون بچه مثبت های خبرچین هستم که اهل هیچ خلافی نیستن و تا من وارد جمعشون میشم حرفشون مثلا درباره فیلم سکسی هست عوض کنن و بگن بچه مذهبی امد الان میره می فروشتمون دلم نمیخواد باز تنها بشم میفهمی سینا
پس خواهشن بار آخرت باشه منو این جوری صدا میکنی من همیشه سعی کردم حد وسط باشم نه خشک مذهبی نه بی دین، اینو تو کله پوکت فرو کن
اصلا هم اعتقادی ندارم آدم یا زنگی زنگ یا رومی روم باید باشه برامم مهم نیست دیگران چی میگن عقلم بهم میگه حد وسط باشم و چیزی که عقلم میگه انجام میدم
هیچ وقت اینقدر قاطع و با عصبانیت با کسی حرف نزده بودم (شاید دلیلش ترسم بود که اگر بچه ها بفهمن کسی که بچه مثبت میدونستن به سکس با مامان خودش فکر میکنه ابروم میره)
سینا چشماش داشت میزد بیرون گفت علی باشه بیخیال داشتم باهات شوخی میکردم چرا اینقدر عصبانی شدی
ارسلان آمد سمتمون و گفت چه خبرتون هست صداتون تا تو سالن ورزش میاد چیه باز سینا تو سر به سر علی گذاشتی اینجور آمپر چسبونده
سینا گفت نه بابا جنبه شوخی نداره وگرنه من چیکارش دارم بچه…
سینا دید هنوز عصبانی هستم گفت باشه علی دیگه عصبانی نباش قول میدم دیگه باهات شوخی نکنم بی جنبه
خواستم جواب سینا بدم که ارسلان گفت بس کنید شما دوتا ناسلامتی رفیق هستید هرکه ندونه فکر میکنه دشمن خونی هم هستید
بعدم با خنده گفت حواستون هست فردا یک ماه تمام میشه و روز اعتراف هست که ببینم بیشترین جق را کی زده و نهار فردا دعوت کی هستیم پس بعد فوتبال برید روز اخری حسابی جق بزنید که فردا دوست ندارم من بازنده باشم سه تایی زدیم زیر خنده گفتیم چشم رئیس
(ارسلان یک جورایی رئیس اکیپ ۴نفرمون بود چون هم از لحاظ تیپ، اندام و سرزبونی و وضع مالی ی سر و گردن بالاتر از ما بود)
_گفتم ارسلان راستی حسن کو چرا نیومده ارسلان گفت کمرش درد میکرد نمیتونه بیاد برای فوتبال
سینا خندید بله ارسلان جون خیالت راحت باشه بازنده مسابقه فردا مشخص شد فردا نهار دعوت حسن هستیم حتما اینقدر جق زده که کمر درد گرفته.

بلخره روز موعود فرا رسید از یک لحاظ خوشحال بودم که بلخره امروز یک ماه تمام میشه و از فردا هرچند بار که دلم خواست میتونم جق بزنم و عقده این یک ماه را در بیارم و از طرفی استرس داشتم اگر بچه ها بپرسن چندبار ارضا شدی تو این یک ماه بگم چندبار که ابروم نره اخه اصلا باورش برای خودمم سخت هست که ۶ یا ۷ بار فقط با خواب های سکس با مامانم ارضا شده بودم و ۳ بارم تو بیداری خودارضایی کرده بودم کلی دعا کردم که موقع گرفتن آمار توسط ارسلان بپرسه چند بار جق زدید نه چند بار ارضا شدین

کلاس که تمام شد ارسلان گفت حسن ،سینا ،علی یکماه تمام شده امروز روز محکمه و اعتراف هست تا ببینیم نهار امروز دعوت کی هستیم
سینا خندید و گفت چشم رئیس اعتراف میکنم ولی از همین الان مشخص هست نتیجه خوشبحال علی مطمنم که بازنده نی هرچند حدسم میشه زد بازنده کی هست رئیس
حسن گفت اگر راست میگی حدس بزن عقل کل که من و ارسلان زدیم زیر خنده
سینا گفت دیروز به رئیس گفتم بازنده کی هست اون که کمر درد داره این دیگه سوال کردن نداره و همون خندیدیم
ارسلان همون جور که میخندید رو به سینا گفت الان معلوم میشه چقدر حال میده که توی بامزه باخته باشی بعد از تو کیفش ۴ تا کاغذ در اورد گفت برای اینکه کسی تقلب نکرده باشه و مشخص بشه واقعا فیلم ها را دیدید تو هر کاغذ درباره یکی از ده تا فیلم ی سوال پرسیده شده که باید جواب بدید و پایین صحفه هم صادقانه بنویسید چند بار تو یک ماه جق زدید یادتونه باشه به رفاقتمون قسم خوردیم راستشو بگید
دلهره افتاد به دلم سوال که به من میرسه درباره کدام یک از ۱۰ فیلم هست اخه ۹ تا فیلم دیگه یکی دوبار فقط دیده بودم اونم با دور تند و گذرا
ارسلان کاغذ ها را گرفت جلومون و گفت هرکدامتون یکیشو بردارید و سریع جواب بدید که کلی بی صبرم بازنده معلوم بشه و مشخص بشه نهار امروز با کی هست
کاغذ اول سینا برداشت کاغذ دوم من برداشتم و سومی را حسن و اخری هم برای خود ارسلان موند
تا سوال را دیدم تو دلم گفتم خدا را شکرت چقدر امروز خوش شانس هستم
سوال درباره فیلم دهم سکس مادر و پسر بود که نوشته شده بود شرت مادر تو فیلم چه رنگی بوده و پسر آبش را کجا خالی کرده اینقدر این فیلم را دیده بودم که اصلا نیازی به فکر کردن نبود سریع نوشتم شورت مادر سبز فسفری بود و پسرش آبش را روی سینه مامانش ریخت یکمش هم پاشید تو صورت مامانش
سوال دوم هم از شانس خوبم نوشته شده بود تو یک ماه اخیر چند بار جق زدید که نوشتم ۳ بار
اولین نفر کاغذم را تا کردم دادم ارسلان
تعجب بچه ها را در آورد چه زود و سری نوشتی که حسن گفت بابا این علی خر خون هست تو امتحانات هم اولین نفر جواب میده و برگش تحویل میده عادتش شده فکر کرده اینم امتحان هست
ارسلان کاغذ سینا و حسن هم گرفت خوب حالا اول مال کدومتون باز کنم
سینا گفت مال علی بچه مثبت گروه را باز کن الان نوشته صفر و زد زیر خنده
ارسلان کاغذ مال منو باز کرد و با تعجب ی نگاه بهم کرد و گفت علی باورم نمیشه حقیقتش وقتی داشتم سوال را مینوشتم پیش خودم گفتم اگر این سوال به علی بیفته چون سکس محارم هست اونم مادر و پسر، علی نگاه نمیکنه و نمیتونه جواب بده ولی واقعا غافلگیرم کردی پسر نگاه کنید جواب که داده هیچ چقدرم با دقت دیده که رنگ شورت مامان تو فیلم کامل مشخص کرده سبز فسفری و آب پسر رو سینه و چند قطره هم ریخته رو صورت مامانش خدایش من خودم میخواستم جواب این سوال را بدم فقط مینوشتم شورت سبز اب پسر رو سینه مامانش
رنگم سرخ و سفید شده داشتم خجالت میکشیدم وای آبروم رفت که
سینا و حسن و ارسلان زدن زیر خنده نگاش کن چرا حالا قرمز شدی اینقدر عرق میریزی
حسن گفت بابا ولش کنید اذیتش نکنید ارسلان جون حالا ببین چندبار جق زده آقای خجالتی ارسلان گفت نه بهت امیدوار شدم علی جون ۳ بارم علی اقا از خجالت کیرش در امده و جق زده
نوبت کاغذ حسن شد سوال که درست جواب دادی و حسن اقا با این کمر دردش زحمت کشیدن و ۷ باری جق زدن
رنگ سینا پرید وقتی ارسلان کاغذش را باز کرد و خنده ارسلان بلند شد بله سینا جواب سوال که درسته ولی جق زدن نوشته ۱۰بار و نصفه
اخه سینا نصفش دیگه چی هست که سینا همنجور که میخندید من ادم راستگویی هستم ۱۰ بار جق زدم بار ۱۱ که داشتم جق میزدم نزدیکای ارضا شدنم بود که بابام در اتاقم زد از ترسم که نکنه فهمیده باشه دارم جق میزنم حسم پرید و کیرم یکدفعه خوابید و آبم نیومد و بیخیال شدم
کاغذ اخر مال خود ارسلان بود که نوشته بود ۱۰ بار که یکدفعه حسن ی پس گردنی به سینا زد و گفت بخاطر همون نصفه جق که آبتم نیومده و تو کف موندی ۴ دست غذا هم باید بلاخی و بازنده تو هستی که سینا گفت نه بابا قبول نی من اون نصفه برای خنده نوشتم آبم هم نیومده پس جق حساب نمیشه
ارسلان گفت تا تو باشی اینقدر بامزگی نکنی و بقیه را مسخره نکنی نهار که دادی امروز درس خوبی برات میشه
سینا نه بابا اصلا غلط کردم تقصیر منه میگم باهاتون شوخی کنم شاد بشید
ارسلان گفت باشه این بار اشکال نداره کون خودتو جر نده نهار امروز دعوت من زود کس و کونتون جمع کنید بریم که خیلی گشنمه

نهار که خوردیم از رستوران که به سمت خونه می یومدم صبرم نبود زودتر برسم و برم دوباره فیلم سکس مادر و پسر که ریخته بودم رو فلش وصل کنم به کامپیوتر بابام که ماموریت هست و با خیال راحت از ترس نباختن پای فیلمه و به یاد خواب های سکسی که با مامانم داشتم یک جق حسابی بزنم

وقتی رسیدم خونه دیدم مامانم با یک لباس دامن بلند روسری سرش پشت میزش نشسته و داره کتاب رساله میخونه
_سلام مامان من امدم
+سلام زلیل شده تا الان کجا بودی ی نهار خوردن اینقدر طول میکشه
_ببخشید مامانی با دوستام بودم گرم حرف زدن بودیم یکم طول کشید راستی مامانی الانم که کسی نیست چرا روسری سرت میکنی نمیزاری حداقل اون موهای بلند و خوشکلت ببینم نکنه منم نامحرمم

  • خوبه خوبه پسره خیره سر چه پرو شدی فضولیش به تو نیمده چرا روسری سرم هست معلوم نی دوستات کیا هستن که باهاشون میگردی اینجوری بی حیات کردن
    _اولا پشت سر دوستام اینجور نگو که حق الناس گردنت میفته به قول خودت بعدم تقصیر منه میخواستم از خوشکلیت تعریف کنم میخای برات چادرتم بیارم سرت کن مامانی
  • اولا اونی که باید تعریف کنه تو نیستی زلیل مرده اون بابات هست که هیچ وقت خدا نیست همش ماموریت هست وقتی هم هست بلد نیست تعریف کنه این بارم امدنش دیر شده قرار بود ۲ روز پیش برگرده بزار بیاد خونه میدونم چیکارش کنم
    _اصلا بیخیال مامانی الان داری چیکار میکنی
  • مگر چشمات نمیبینه دارم رساله میخونم باید جواب سوالات شرعی خانم ها ازم کردن بدم
    _یکدفعه یاد حرف حاج آقا محمدی افتادم که نقل خواب و رویای صادقانه میگفت پیش خودم گفتم از مامان بپرسم این رویای صادقانه چی هست
    مامانی منم ی سوال دارم بپرسم
  • بپرس زودتر کلی کار دارم ولی وای بحالت دوباره سوال الکی و مسخره باشه زلیل شده
    _نه مامانی آخوند مدرسمون داشت نقل خواب یا همون رویای صادقانه میگفت میخواستم بدونم این خواب و رویای صادقانه چجور خواب های هستن یا اصلا یعنی چی؟
  • خوب ی سری خواب ها هستن که انسان خیلی واضح و شاید به کرار میبینه که در آینده اتفاق می افته وبعد که اتفاق افتاد حس میکنه قبلا این اتفاق براش افتاده بهش میگن خواب یا رویای صادقانه
    _واقعا مامانی گل از گلم شکوفته شد خوب چقدر طول میکشه خوابی که دیدم اتفاق بیفته
  • اینش دیگه معلوم نی شاید خیلی زود شایدتم خیلی دیر ولی مومن سعی باید بکنه اگر خواب خوبی هست شرایط را جوری فراهم کنه زودتر اتفاق بیفته حالا زلیل شده بگو ببینم چه خوابی دیدی اینجور ذوق مرگ شدی
    _هیچی مامان جونم اگر به حقیقت رسید اون وقت بهت میگم من برم کار دارم
    سری رفتم لباس هام در اوردم داشتم به خودم می گفتم پس باید شرایط فراهم کنم که خواب های که دیدم اتفاق بیفته ولی اخه چطوری یا اصلا چیکار میتونم بکنم مامانی که جلو من که پسرشم اکثرا با حجاب هست چجور میشه شرایط فراهم کرد فکرم بجای نرسید یکدفعه یاد فیلم سکسی افتادم فلش را از تو کمدم برداشتم و گفتم مامان من باید برای مدرسه ی تحقیق اماده کنم میرم تو اتاق بابا با کامپوترش از اینترنت پیدا کنم رفتم تو اتاق بابام فلش را وصل کردم پشت کیس کامپیوتر نمیدونم چرا باز اینقدر حشری شده بودم برای دیدن فیلم سکسی که از پس دیده بودم تک تک صحنه هاش حفظم شده بود شاید بخاطر حرف مامان درباره رویای صادقانه بود که قراره برام اتفاق بیفته
    کامپیوتر روشن کردم میخواستم فیلم را پلی کنم و همزمان با دیدن فیلم و رویای سکس با مامانم جق بزنم که صدای در خونه امد پیش خودم گفتم لابد یکی از شاگردهای مامانی امده خواستم برم تو حس که صدای نفرین و گلایه مامان بلند شد نه مامان هیچ وقت شاگردهاش نفرین این چیزا نمیکنه خوب که گوش کردم متوجه شدم بله انگار بابام از ماموریت برگشته و از راه نرسیده مامان داره حسابی از خجالت بابا در میاد و بنده خدا بابام که این همه نیرو و سرباز زیر دستش هستن و از ترس بابام مثل موش میشن در برابر مامان فولاد زره ام خودش انگار موش شده و فقط داره بابت تاخیر در امدنش عذرخواهی میکنه
    شانس منو ببین الان بابا باید از ماموریت بیاد نشد ی جق بزنم برم ی سلام کنم هم دلم براش تنگ شده هم تا نرفتم تو حس جق زدن مثل بابای سینا بابای منم بیاد حس حالم را بپرونه
    رفتم سلام کنم که دیدم طبق معمول مامان بابا را دم در نگه داشته و داره بهش گیر میده چرا دیر امدی اصلا بفکر من نیستی ی جورایی دلم هم برای مامانم سوخت که هرماه چند روزی بیشتر بابام پیشش نیست و دلتنگ بابایی میشه ولی جالب بود بابا مثل ابد زلیل جلو مامان بود و ازش حساب میبرد
    انگار اینجور که بوش میاد امروز مامان حسابی دلش پر هست و محاکمه و گیر دادن هاش ادامه داره پس سلام ی به بابا کردم و رفتم حولم برداشتم رفتم تو حمام که با دوست با وفایم صابون گلنار ی جق حسابی بزنم تا کامل حسش نپریده
    از حمام که امدم بیرون خواهر کوچیکم داشت به بابا گیر میداد که بریم تفریح و شام تو رستوران بخوریم( از اونجایی که حرف قدیمی ها سند هست و میگن زور بچه از صد تا ادم بزرگ بیشتر هست )بابا و مامان را رازی کرد و رفتیم بیرون و تا پاسی از شب طول کشید رسیدیم خونه نفهمیدم از خستگی چطور لباس عوض کرده بودم و کی خوابم برد
    صبح با داد مامان مثل برق گرفته ها از خواب پریدم که ذلیل مرده چرا اینجا خوابیدی پاشو مدرست دیر شده.
    کلاس عربی تمام شده بود که میخواستیم از کلاس بیایم بیرون که سینا گفت وی از هرچی عربی هست حالم بهم میخوره که ارسلان گفت دلت میاد من ی فیلم سکسی عربی جدید گیرم امده محشر هست اگر میخواین فلش بیارید برای شما هم بزنم حالشو ببرید
    تا اسم فلش از دهن ارسلان شنیدم رنگم پرید و زدم تو سر خودم وای بدبخت شدم
    ارسلان گفت چی شده علی چرا بدبخت شدی چرا رنگت شده انگار گچ دیوار
    وای ارسلان تو را خدا کمکم کن از مدرسه بتونم برم بیرون فیلم ها سکسی بود فرستاده بودی ریخته بودم رو فلش دیروز رفتم تو اتاق بابام با کامپیوترش نگاه کنم که بابام از ماموریت امد یادم رفته فلش بردارم اگر بابا و مامان دور کامپیوتر برن و فلش ببینن فاتحه خودمو باید بخونم
    ارسلان هم رنگش پرید اخه تو پسر مگر کس خولی تو چرا فلش را تو کامپیوتر بابات زدی هممون بدبخت میکنی
    حسن گفت ببخشید ارسلان خان علی مثل تو بچه پولدار نیست باباش براش کامپیوتر شخصی خریده باشه
    بچه ها من زودتر باید برم خونه چیکار کنم؟
    ارسلان گفت خوب آروم باش حسن تو برو سر حسین اقا بابای مدرسه گرم کن سینا تو هم با بی مزگی که داری برو سر اقای سبزی اقا ناظم را گرم کن یکدفعه چیزی نبینه منم میام در را برات باز میکنم بعد که رفتی میبندم کسی شک نکنه
    با هربدبختی بود از مدرسه زدم بیرون استرس درونم رو بالاترین نقطه خودش بود تو مسیر خونه فکر میکردم الان با چه بهونه برم تو خونه به مامان بگم برای چی الان امدم خونه
    تو همین فکرها بودم که خودمو جلو در خونه دیدم پیش خودم گفتم بهترین کار اینه یواشکی در باز کنم شاید خدا کمکم کنه مامان تو آشپزخانه باشه آروم برم فلش بردارم از خونه بزنم بیرون
    در خونه خیلی آروم باز کردم کفشم در آوردم و خیلی آهسته قدم برمیداشتم ی سرکی کشیدم دیدم خدا را شکر خبری از مامان یا بابام تو حیاط نیست خوشحال شدم رفتم در سالن باز کردم سریع برم تو اتاق بابا فلش بردارم که با صدای مامانم سرجام خشکم زد کم مونده بود از ترس خودمو خیس کنم چند ثانیه گذشته دقت که کردم دیدم مامان داشت التماس میکرد میگفت تو را خدا اذیتم نکن التماست میکنم باشه هرچی تو بگی اصلا غلط کردم
    وای وای چی دارم میشنوم این صدای مامان من هست که داره این جور زجه میزنه و التماس میکنه نه نه مامان من که همه ازش حساب میبرن حتی بابام اخه چطور ممکنه مامانو التماس کردن اصلا التماس کی داره میکنه از ترس و هیجان و استرس جرات قدم برداشتن دیگه نداشتم بعد از هر التماس مامان انگار صدای خنده ی مرد میومد اینقدر مغزم هنگ کرده بود که اصلا نمیتونستم تشخیص بدم صدای اون خنده مرد آشنا هست یا غریبه سر جام انگار مجسمه خشکم زده بود که صدایی بلند شد انگار مرده داره سیلی میزنه یا همچین چیزی دیگه طاقت نیاوردم و به هر زحمتی که بود قدم برداشتم و جلوتر رفتم هرچی میخواد بشه شاید مامانم کمک لازم داشته باشه ولی عجیب بود اگر داره مامانم را میزنه چرا حداقل فحش یا نفرینش نمیکنه و چرا همچنان داره خواهش و التماس میکنه
    چند قدم برنداشته بودم که بلخره صدای مرده شنیدم که میگفت گربه ملوس من دلش گوشت میخواد ولی گوشت که به این راحتی به گربه اونم گربه وحشی نمیدن باید برای رسیدن به گوشت تلاش کنی تا تو باشی دفعه دیگه اینقدر نق نزنی بعدم دوباره صدای سیلی خوردن یا همچین چیزی بلند شد که داشت میزد صدای مرد با اینکه خیلی آروم بود ولی مطمن شدم آشنا هست دیگه صبرم نبود ببینم کی داره مامانم را گربه وحشی خطاب میکنه و مامانم با میو میو کردنش جوابش میده رفتم پشت دیوار ال شکل سالن تا شاید ببینم جریان چی هست وای باورم نمیشد چی میدیدم سری دو سه تا پنجیر از دست و صورتم گرفتم که خواب دوباره نباشم و این چیزی که داشتم میدیدم واقعی باشه و خواب نبینم واقعا بیدار بودم و دیگه خبری از خواب نبود.
    وای باورم نمیشه با دستام چشمام میمالیدم این واقعا مامانم هست با ی دامن کوتاه توری چین دار و یک سوتین بنفش براق که ست فوق العاده ای شده بود روی اون بدن سفید مثل برف مامان داشت خودنمایی میکرد ی چیزی مثل کمربند هم بسته شده بود به گردن مامان که یکدفعه مرد بند کمربند کشید به سمت پایین و مامانم ۴ دست و پا نشست روی زمین
    اون صدای سیلی خوردن نبود بلکه ی چیزی مثل ریسمان یا همون شلاق بود که زده میشود رو کون مامانم و بعد هر بار زدن ی صدای آه جونم بزن از روی شهوت از مامانم بلند میشد اینقدر محو تماشای بدن بلورین مامان شده بودم مخصوصا تو این حالت سکسی که فقط تو خواب میتونستم ببینم که اصلا فراموش کردم ببینم مامان جلو کی اینجور زانو زده
    بدنم یکدفعه یخ کرد نکنه مامان مذهبی من داره خیانت به بابام میکنه وای اگر اینجور باشه من چطور به بابام بگم نه دیوانه شدی چی فکری هست داری میکنی این چه حرفی هست میزنی مامان و خیانت
    اخه چهره مرد از پشت دیوار مشخص نبود دل تو دلم نبود که مرده گفت گربه ملوسم گوشتت بخور تا همه بدنم را چنگ نزدی مامان ذوق کرد و رو دو زانو نشست و دست کرد کیر مرده از تو شورتش در اورد وای چه کیر کلفت و بزرگی هست مامان انگار از قعطی امده باشه با ولع خاصی مشغول خوردن کیر شد وای جونم چه صدای ملچ ملوچی کل فضای خونه را پر کرده بود و صدای ناله مرده هم بلند شده بود که معلوم میشد داره حسابی حال میکنه
    دیگه شهوتم اینقدر زیاد شده بود که ترسم کلا از بین رفته بود دل را زدم به دریا سرم از پشت دیوار اوردم بیرون ببینم مرده کی هست
    وای چقدر خوشحال شدم مامانم خیانت نکرده بود و بابام بود چشماش بسته بود و از ساک زدن حرفه ای زن محجبش داشت لذت میبرد
    همینجور که مامان با اشتیاق تمام داشت کیر بابام میخورد بابا چند سیلی به صورت مامان میزد بخور گربه وحشیم که خوب گوشتت میخوری گفتم الان هست که مامان عصبانی میشه ولی عصبانی که نشد هیچ بلکه خندید و قربون صدقه کیر بابا میرفت
    بابام همنجور که میخندید و سیلی میزد به مامان گفت کی باورش میشه زن محجبه و با جذبه من که ی پا مادر فولاد زره هست اینقدر عاشق سکس خشن باشه که وقتی حشری میشه هرکاری باهاش بکنم و بهش بگم انجام میده منم که از خدا خواسته تمام غورها و گیر و تحقیر هات تو حالت عادی بهم میدی وقتی حشری میشی تو سکس جبران میکنم هرچند که تو به جای اینکه اذیت بشی و درس عبرتی بشه برات دیگه اذیتم نکنی بیشتر حال میکنی و وحشی تر میشی
    مامان از حرف بابام خندش گرفت و گفت جون اینم از بدشانسی تو هست که گربه وحشیت از خشونت تو سکس خوشش میاد و نمیتونی اینجوری رامش کنی
    شانست زد این سری پریودیم افتاد عقب و تونستیم سکس کنیم اگر پریود شده بودم و این ماه سکس نمیکردیم الان سربازهات بی فرمانده شده بودن
    نمیدونم بابام از حرف های مامان لجش گرفته یا بیشتر تحریک شده بود که کیرش از دهن مامان کشید بیرون و موهای بلند مامان را گرفت و کشید و مجبورش کرد ۴ دسته و پا مدل داگی بشه و کیرش را کرد تو کس مامان همینجور که وحشیانه تلنبه میزد با دستاش کون مامان را از سیلی سرخ میکرد

منم که حشرم نقطه جوشش هم رد کرده بود زیپ شلوارم باز کردم کیر شق شدم که بی تابی میکرد از شلوار در بیاد بیرون آوردم اینقدر شهوتی شده بودم که امان بهم نداد جق بزنم همین که کیرم مالیدم آبم با فشار پاشید رو زمین و پرده سالن دیگه جون نداشتم حتی بلند بشم ادامه سکس مامان و بابام ببینم و همونجا کف زمین ولو شدم که صدای مامان شنیدم که ذلیل شده اینجا نه بیا بریم تو حمام تا همجا را نجس نکردی برام
مثل جن زده ها بلند شدم خودمو به پشت مبل رسوندم و قایم شدم چون میخواستن برن حمام حتما منو میدیدن
خواستم مطمن بشم که رفتن تو حمام یواشکی سرم از پشت مبل بیرون اوردم از پشت مامان را دیدم که داشت می رفت تو حمام وای چه کون سفید و خوش فرمی داره مامان جونم چی میشد منم بتونم بهش دست بزنم یا بخورم براش
وقتی در حمام بستن سریع با دستمال خودمو تمیز کردم و رفتم تو اتاق بابا فلش رو از پشت کیس بردارم وای خبری از فلش پشت کیس نبود یعنی فلش را بابا یا مامان دیدن
داشتم سکته میکردم که یکدفعه روی میز کامپیوتر جلو مانیتور چشمم به فلش افتاد داشتم از خوشحالی بال در میاوردم سریع فلش برداشتم و از خونه زدم بیرون

ادامه ...

دسته نوشته Moban

نوشته: موبان دختر آریایی


👍 78
👎 11
213801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

862067
2022-03-04 01:51:24 +0330 +0330

دمت گرم منتظر ادامه داستان هستیم

1 ❤️

862068
2022-03-04 01:56:54 +0330 +0330

کص مغز به روایت تصویر

0 ❤️

862073
2022-03-04 02:11:32 +0330 +0330

داستانتو دوس دارم ولی یه سوال صدای باباتو نمیشناسی😐😐

7 ❤️

862082
2022-03-04 02:34:57 +0330 +0330

قشنگه ادامشوزودبنویس

1 ❤️

862093
2022-03-04 03:31:51 +0330 +0330

عالی بود بقیه اش رو زودتر بنویس لطفا
صحنه های سکس رو هم بیشتر کن

1 ❤️

862118
2022-03-04 09:50:44 +0330 +0330

خیلی خوبه فقط دیر به دیر ادامشو میزاری

1 ❤️

862128
2022-03-04 11:48:20 +0330 +0330

کسخل صدای بابات رو نمی تونی تشخیص بدی که شک کردی باباته یا یکی دیگس…داستانت خوبه ولی دیگه کسشر ننویس

2 ❤️

862134
2022-03-04 12:38:19 +0330 +0330

تو واسه اینکه از شر این بیغیرتی خلاص بشی باید بدی یه بار حاج آقا محمدی با کیرش کص ننتو تبرک کنه و تو هم گاییده شدنشو تماشا کنی.

1 ❤️

862139
2022-03-04 14:05:20 +0330 +0330

ادامه بده
با همون مدل فکر و متد و سلیقه خودت داستانت رو ادامه بده،یه مدل از داستان هستش که کمتر بهش اشاره شده(مادر مذهبی).
همه منتظر قسمت بعدی هستن

2 ❤️

862156
2022-03-04 19:02:45 +0330 +0330

خیلی عالی

1 ❤️

862220
2022-03-05 01:24:02 +0330 +0330

عالی همه چی عالی داره پیش می‌ره اگر سریع اپ کنی دیگه بهترین داستان میشه خط داستان عالیه👏👍👌

1 ❤️

862278
2022-03-05 07:49:26 +0330 +0330

خیلی عالیه ادامش رو هم بنویس.منم بیام مامانتو بکنم😘😘😘

0 ❤️

862288
2022-03-05 09:15:07 +0330 +0330

خوب بود مثل قسمتهای قبلی .فقط دیالوگ بین بابا و مامان در باره علاقه به سکس غیر عادی بود .شاید برای توصیف روحیات مادر بوده ولی یه جوری تو داستان جا نیوفتاده

1 ❤️

862380
2022-03-06 01:05:25 +0330 +0330

قسمت اول رو خوندم به نظر رویاهای یک حغی میومد ولی دزسته هرکسی هم فکرانی داره ولی عزیز ‌درسته که کلا نگارشت خوبه ولی تم داستانت خیلی دروغ نخ نما شده اس با عوض کردن تم داستان جای مادر رو حداقل با یکی دیگه عوض میکردی بهتر بود ۲.تو صدای پدر خودتو نشناختی از فاصله هال تا اتاق خواب مطمئن هستی بابات بوده حاج اقا احمدی نبوده

1 ❤️

862381
2022-03-06 01:05:48 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

862969
2022-03-08 14:41:10 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

863531
2022-03-12 01:36:44 +0330 +0330

یه هفته گذشت اپ کن دیگه 😕

0 ❤️

962019
2023-12-13 08:24:11 +0330 +0330

وای ترکیدم از خنده
خانم جلسه ای BDSM باز حرفه ای اونم با نقش پیشی 😂

0 ❤️




آخرین بازدیدها