کس صورتی مهسا زن برادر زنم

1401/08/29

سلام دوستان وقت همگی بخیر و خوشی و جیباتون پر از پول و اعتبار باشه.
اسم من کیان هستش، یه جوون ۳۳ ساله ای که تا چند وقت پیش کلا دیدم به زندگی و زن های فامیل و دوست و رفیق فرق میکرد و اصلا نسبت بهشون یک درصد هم فکر بد نمیکردم ، یا اصلا ب ذهنم نمیرسید که اینا هم آره
من یه برادر زن دارم که اسمش آرش هستش و تقریبا یک سال و نیم از من بزرگتره ، یخورده تپله و چون قدش کوتاهه بیشتر چاق دیده میشه.
راستش این آرش ما خیلی خیلی بی حس و تنبل تشریف دارن تا حدی که ب نظر من اگر تشنه اش بشه حاظره از آب زیر گلدونی اون گلدونی که روی عسلی کنار مبل خونشون هست بخوره ولی پا نشه واسه خودش آب بریزه.
انقدر خودش رو زده به بی عاری که هیچ کس تو فامیل کوچکترین انتظاری ازش نداره و همه یه جوون کاملن بی عرضه و کون گشاد میشناسنش.
این آقا پیمان ما دو سالی هست ازدواج کرده و یه زن خیلی خیلی ناز و تو دل برو نصیبش شده.
دختره از لحاظ روابط اجتماعی خیلی خیلی ضعیفه ولی لامذهب یه کس به تمام معناست.
اما خوب لباس ها و تیپ هایی که میزنه تقریبا خیلی دموده و قدیمیه و اصلا از لحاظ لباس پوشیدن و اینا ب خودش نمیرسه.
اما چون من باهاشون فامیلم و تو خونه مادر خانومم اینا زیاد میبینمشون و خیلی وقت ها لباس خونه ای تنش میکنه ، قشنگ بدن و سیستمش رو میشناسم ، واسه همین میگم خیلی کس خوبیه.
یه بدن سفید و اندامی داره. با یه کون خوش فرم و تو دل برو. قدشم تقریبا ۱۶۵ اینا میشه.
هر وقت ما و اونا با هم میریم خونه مادر خانومم اینا این بنده خدا مهسا جون از تنبلی و بی حسی و حتی گاهی اوغات از بی غیرتی شوهرش گلگی میکنه.
چند باری هم مادر خانومم و خانوم خودم با آرش صحبت کردن بلکه یخورده خودش رو جمع و جور کنه ولی هیچ تاثیری نداشته و تازه هر وقت بهش حرفی میزنی یهو خودش رو میزنه ب خریت و میگه ، من بلد نیستم و من نمیتونم و شماها زرنگید ، من مثل شما نیستم و از این حرف ها.
البته ب نظر من تو واقعیت اینجوری نیست. چون همیشه موقعی که خودش میخواد چیزی بخره و بخوره میتونه اما هر وقت قراره دنگی بده و یا تو مسافرت دست جمعی یه کاری بکنه خودش رو میزنه ب نفهمی و نداری. سره این کارهاش وقتی یه موقعی هم یه حرفی میزنه تو جمع تا سره یه چیزی با من اختلاف نظر داره مهسا زنش بی برو برگشت حرفی رو که من میزنم قبول میکنه و میگه کیان درست میگه.
دیگه تقریبا همه میدونن که آرش از قصد داره این کار رو میکنه. چندین بار اتفاق هایی افتاده که حتی برادر خودش هم بهش گفته که تو فکر میکنی ما نمیفهمیم که میتونی و نمیخوای؟ چطور وقتی هوس گردو کردی تو باغ بابابزرگ اینا تا نوک درخت رفتی بالا ولی ده دقیقه بعدش واسه بستن سایه بون به یکی از شاخه ها میگی من میترسم از ارتفاع؟.
داستان از اینجایی شروع شد که یه بار ما همه دسته جمعی رفتیم مسافرت و طبق معمول پیمان گفت ماشین من مشکل داره و از یه طرف هم من راه دور خسته میشم پشت فرمون بشینم و سره همین داستان ماشین نیاورد و خودش و زنش مهسا با ماشین ما اومدن .
من پشت فرمون و خانومم جلو کنار من . مهسا و آرش هم عقب.
تقریبا دو سوم راه رو آرش خواب بود . هر وقت از آینه عقب رو نگاه میکردم میدیدم مهسا یه جوری داره نگاه میکنه تو چشمام که انگار حرفی میخواد بزنه.
حتی یکی دو بار بعد چشم تو چشم شدن بهش گفتم جانم مهسا جان؟
اونم انگار هول کرده باشه میگفت هیچی کیان. گفتم آخه نگاه کردی فکر کردم کار داری . گفت نه داشتم به یه چیزی فکر میکردم.‌
خلاصه ما رسیدیم و یه خونه مسافرتی اجاره کردیم و قرار شد بعد یخورده استراحت شب برید مقبره ی فکر کنم بابا طاهر بود. دقیق یادم نیست.
ولی یه جورایی من دیگه کامل متوجه تغییر رفتار مهسا شده بودم و راستش دقتم رو بیشتر کرده بودم.
اون شب گذشت و فرداش جمع و جور کردیم و رفتیم قار علیصدر.
اونجا آرش طبق معمول سره خر رو انداخت زمین و بعد بلیط گرفتن جلو جلو توی غار واسه خودش رفت.

من موندم و خانومم و مهسا و مادر خانومم.
توی غار دیگه کامل فهمیدم که مهسا یه جوری شده. چون جاهای خیلی راحت رو هم تنها نمیرفت و هی میگفت کیان دست من رو میگیری من میترسم بیوفتم. اونایی که رفتن میدونن یه سری پله های فلزی بعضی جاهاش داره که ادم مجبور میشه روش با احتیاط تر راه بره.
هر دفعه دستش رو میگرفتم متوجه گرمای عجیب و غریب دستهاش میشدم و حس میکردم این سری مهسا یه مدلی شده. نگاه هاش. لمس کردناش کلا مثل همیشه نبود.
بعد بازدید داخل غار اومدیم تو فضای بیرونی و یه جا زیر انداز انداختیم که یه چایی و قلیون بزنیم که مهسا گفت من دستشویی دارم ، آرش پاشو با هم بریم دوره . من میترسم. هوا هم تقریبا دیگه داشت میرفت رو به تاریکی.
آرشم طبق معمول گفت برو بابا. خوب از غار اومدیم بیرون همونجا دستشویی بود میرفتی دیگه. مهسا هم گفت هواسم نبود ندیدم. الانم دوره میترسم تنها برم.
خلاصه مهسا و من و مامان آرش هر چی گفتیم این اسکل پا نشد که نشد.
از مرد بودن فقط اسمش رو یدک میکشه آرش.
من پاشدم به خانومم گفتم عزیز دلم تو سرویس نمیخوای بری که گفت نه عزیزم ، اگه تو میخوای بری مهسا رو هم ببر که تنها نره هوا تاریکه.
منم گفتم اوکی. مهسا بیا بریم.
که مهسا یهو تو جمع بدون مقدمه به آرش گفت خاک تو سره بی غیرتت. اگه الان کیان نمیخواست بره من رو میخواستی تنها بفرستی برم؟
آرشم گفت آره مگه خودت پا نداری؟ چلاغی.؟
منم دیدم داره بحث میشه ، انداختم تو شوخی و مصخره بازی . تهش گفتم مهسا بیا بریم تا بعدا خودم یه شوهر خوب و با مسئولیت واست پیدا کنم.
را افتادیم به رفتن یه خورده که دور شدیم و از دید بقیه خارج شدیم یهو مهسا دست من رو گرفت ، من تعجب کردم ، آخه مسیر صاف صاف. نه چاله ای نه پله ای اصلا نیازی نبود.
منم دیگه روم نشد دستش رو ول کنم.
اما میگم ایندفعه وقتی لمسش میکردم یه حسی از مهسا میگرفتم.‌
بعد شروع کرد به درد و دل کردن که آره آرش واقعا خیلی شل و وله. هیچ جا واسه من شوهر نیست.
هر جا میریم همه چی گردن منه. از بنگاه رفتن و چونه زدن با صاحب خونه تا خرید خونه و خیلی کارهای دیگه.
گفتم درست میشه مهسا جان.
گفت منم همین فکر رو میکردم ولی روز ب روز داره بدتر میشه.
بخدا کیان تو رخت مواب هم واسه من شوهر نیست . من از اول زندگیم با آرش تا حالا یک بار هم ارضا نشدم.
منم گفتم چی میگی یعنی تو این همه مدت یک بار هم نشدی.
گفت بخدا واسه مثال زدن نمیگم یک بار هم نشدما. کاملا دارم جدی میگم. هر دو هفته میاد پنج دقیقه هم کمتر بدون ناز و نوازش عین خروس کارش رو میکنه و میره. هزار بار بهش گفتم بابا من محبت لازم دارم. من نوازش میخوام. زود انزالی هم که داری حداقل یه بار دکتر برو. انگار دارم با دیوار حرف میزنم.
منم واقعا گیر کرده بودم و تو دلم داشتم میگفتم خاک تو سرت آرش ملت همه تو کف مهسای تو هستن بعد تو انقدر بوقی.
گفتم چی. بگم والا. مهسا گفت چیزی نمیخواد بگی ، به جای گفتن یه کاری برام بکن. کمکم کن.
گفتم چیکار میتونم واست بکنم.؟
نسترن ملکی رو میشناسی؟ یهو جا خوردم. گفتم آره تو از کجا میشناسیش . گفت چند هفته ای میشه اومدن تو ساختمون ما واحد بقلیمون. شما که اومدیده بودید خونه ی ما شام تو رو اونجا دیده بود. بعد به من گفت قبل ازدواجت چند وقتی با اون بودی. گفتم نگا تو رو خدا دنیا چقدر کوچیکه. گفتم خوب حالا چیا بهت گفته.؟
دیوث مهسا هم گفت نسترن بهم گفته که چجوری تو بغلت از شهوت بدنش میلرزیده و چقدر تو خوب سکس میکنی و طولانی میکنی.
گفتم مهسا این حرف ها جایی درز نکنه ها؟ گفت نه تازه اینکه آخرین بار تو پارسال هم یک بار خونش رفتی هم جایی درز نمیکنه. یهو جا خوردم.
گفتم الان این تهدید بود؟
گفت نه خواستم بهت بگم دهنم قرصه قرصه خیالت راحت.
رفتیم تهران . پنج شنبه ساعت یازده صبح خونه ما باش . اوکی؟
گفتم واسه چی؟ گفت منم میخوام.
گفتم ببین خیلی زوده که با تهدید بخوای ازم باج بگیری. که یهو دستم و کشید و واستادیم و با صدای لرزون همراه با بغض گفت نه بخدا بحث باج نیست من نیاز دارم. دو سه بارم به بابام گفتم که میخوام جدا شم، بابام میگه تو خاندان ما طلاق یعنی بی آبرویی. یکی دو بار از دو سه نفری تو خیابون شماره گرفتم. ولی از آبروریزیش میترسم.
کیان تو رو خدا یه کاری برام بکن.
منم واقعا گیر کرده بودم و گفتم حالا باشه. جمع کن خودتو بریم دستشویی برگردیم خیلی دیر شد تابلو میشه. که گفت نمیخواد من دستشویی ندارم. چون میدونستم اگه بگم آرش کونش رو نداره من رو ببره . آخرش میوفتم گردن تو . واسه همین بهونه کردم که باهات تنها باشم و ازت قول بگیرم تا مسافرت بهم بچسبه.
خلاصه برگشتیم و از لون دقیقه به بعد انگار مهسا بهش انرژی زا زده بودی. شنگول و سرحال شده بود
خلاصه کنم که سرتون و درد نیارم.
لعد سه چهار روز با همه ی اتفاق ها و کارهای عجیب و غریبی که مهسا میکرد تموم شد و ما برگشتیم تهران.
فقط این و بگم که اونجا انقدر سعی میکرد نزدیک من بشه و هی خودش رو میمالید به من. یا مثلا وقتی میرفتم تو آشپزخونه سریع پشت من میومد و هی میگفت تو قول دادیا سره قولت هستی دیگه؟ که منم با ناراحتی بهش گفتم اگر یک بار دیگه تو این مسافرت اینجوری کنی دیگه حتی اسمت رو هم نمیارم چ برسه به رابطه.
اونم گفت تو میدونی من لنگم داری کلاس میذاری؟ گفتم نه احمق تو داری با این بچه بازیهات جفتمون رو تابلو میکنی و حتی منی که هنوز کوچکترین خطایی نکردم جلو بقیه خراب میکنی . چ برسه به اینکه بینمونم یه اتفاقی بیوفته.
با این کارهات من رو نگران میکنی که پشیمون بشم.‌
این و که گفتم دیگه تا آخر مسافرت خطایی نکرد.
اومدیم تهران و گذاشتیمشون دره خونشون و رفتیم خونمون.
اینکه خانومم ی کوچولو به رفتار مهسا شک کرده بود رو دیگه توضیح نمیدم. فقط بهش گفتم که مهسا هی ازم میخواست که با آرش جدی و مردونه حرف بزنم تا یخورده خودش رو جمع و جور کنه.
راستش عذاب وجدان داشتم و حس میکردم نباید این کار رو بکنم. سره همین یه بار بعد کارم رفتم دنبال آرش و یه دو ساعتی واسش حرف زدم از همه چی . از اینکه باید پشت زنش باشه و به نیازهای زنش توجه کنه تا هزار تا چیز دیگه.
ولی بعد مهسا گفت هیچ تغییری نکرده.
یه روز زنگ زد خونمون و به خانومم گفت که شیر لباسشوییشون خراب شده اگه میشه به کیان بگید لطف کنه بیاد درست کنه. چون من کارم جوری بود که ساعت کاری نداشتم و دست خودم بود که کی برم و کی بیام.
منم میدونستم داستان چیه و قبل رفتن خودم رو ساختم که دیرتر ارضا بشم. پیش خودم گفتم ملت همه تو کفش هستن نگاهشونم نمیکنه، حالا که خودش داره التماست میکنه‌ برو دیگه ، با آرش حرف زدی ولی اون بوق هیچ فرقی نکرد. پس برو بکن تا کس دیگه ای نکردتش.
رسیدم دره خونشون و زنگ و زدم و رفتم تو راهپله استرس عجیبی گرفته بودم انگار که دارم وارد جلسه کنکور میشم.
چندین و چند بار تو این چند وقته تنها رفتن خونشون و وسایلشون رو درست کردما. ولی این بار عجیب و غریب استرس داشتم.
همش میگفتم نکنه آرش بیاد و کلا زندگیهامون به باد بره.
خلاصه رسیدم دره واحد و زنگ و زدم و در باز شد. اما کسی رو ندیدم و مجبور شدم خودم دره واحد رو باز کنم و برم تو.
سلام دادم گفتم صابخونه کجایی . مهسا خوبی؟
دیدم خبری نشد ، چشم چرخوندم تو حال و پذیرایی چیزی ندیدم. آشپزخونه هم چک کردم خبری نبود.
رفتم به طرف اتاق خوابشون ‌ در نصفه باز بود. کامل بازش کردم و رفتم تو اتاق. واااای انکار رفتم توی دنیای دیگه. چقدر بوی خوبی میومد. یه جورایی بوی قهوه و شکلات میومد با هم قاطی شده بود انگار.
مهسا دمر خوابیده بود رو تخت . یه لباس شب لیمویی روشن تنش کرده بود که دقیقا تا زیر باسنش بود. تازه یه مقدار از لپ کونش هم معلوم بود.
وجدانن با دیدن این صحنه کلا هوش از سرم پرید.
مهسا هم نه سلامی نه علیکی ، هیچی کلا ساکت ساکت بود. اما خوب با اون وضع لباس و دمر خوابیدنش علنا داشت میگفت که کیان جان نه حوصله ی مصیحت شنیدن دارم نه اینکه دوباره قول بدی که با آرش حرف بزنی. فقط بدون حاشیه سازی بیا بکن.
منم دیدم دیگه واقعا دلش میخواد رفتم سمتش واسه شروع یه سکس آبدار.
میدونید دیگه وقتی یه زن خودش دلش تو اون رابطه باشه خوب لذتش ده برابر اینه که تو بخوای خودت راضیش کنی.
همینطوری که مهسا دمر خوابیده بود من رفتم پشتش و آروم لباسش رو دادم بالا و با دستام لای کونش رو باز کردم و با صورت مستقیم رفتم لاش. همون اولین ثانیه مهسا تنش لرزید. آروم آروم با نوک زبونم شروع کردم کسش رو بازی دادن. بهش گفتم یه خورده کونت رو بیار بالا و یه کوچولو هم پاهات رو باز کن بذار ببینم اون لا چ خبره.
مهسا هم همین کار رو کرد و من تازه رنگ و لعاب کس و کون قشنگش رو دیدم. کونش که معلوم بود حتی برای یک بار هم انگشت هم توش نرفته و کاملا پلمپ بود.
کسشم که لامذهب از این کس تپلی ها بود که لبه هاش یه کوچولو پر هستش و حالت داره. و فقط یه خط خیلی منظم لاش بود. انگار داده بودی cnc واست درستش کرده بودن. عین بعضی کس ها که از همه طرف شل و ول هستن نبود و خدایی خیلی شق و رق بود.
تو دلم گفتم خاک تو سرت این همه مدت مهسا دم دستت بوده و توعه بوق اصلا انگار نه انگار.
کونش رو وا کردم و زبونم رو گذاشتم لای کسش و شروع کردم به لیس زدن و خوردن. که مهسا از لذت زیاد داشت عین مار به خودش میپیچید. دلم واسش سوخت که یه زن انقدر تو سکس لذت نبرده بوده تا حالا که با دوزار خوردن من تو یک دقیقه ارضا شد. بعد اینکه کاملا لرزش بدنش افتاد من شرو کردم شلوارم رو دراوردن که یهو خودش گفت شرتت رو در نیاریا. من خودم میخوام در بیارم
منم بعد دراوردن شلوارم اومدم واستادم جلوی مهسا. اونم بی شرف اومد نشست جلو پای من و شروع کرد از رو شورت کیر من رو ناز کردن.
خیلی حس خوبی بود. چون عجیب غریب تو کف کیر بود و هی صورتش رو از رو شورت میمالید به کیرم و هی قوربون صدقش میرفت.
بعد با دندون لبه کش شورتم رو گرفت و جلوش رو کشید پایین. که کیرم یهویی افتاد بیرون.با دیدن کیر شق شده ی من انگار چشماش چهار تا شد. گفت آخی بلاخره ی کیر واقعی از نزدیک دیدم. گفتم چطور مگه. گفت تو فیلم ها میدیدم همیشه اما وقتی آرش کیرش رو درمیاورد فکر میکردم واسه فیلم ها ساختگیه. اما مریم دوست دختر سابقت بهم گفته بود که کیان کیر خوش فرم و کلفتی داره.
منم گفتم مگه تو فیلم سکسی میبینی .؟ گفت اره ار چهار پنج ماه بعد عروسی که دیدم از آرش بخاری در نمیاد دیگه با فیلم دیدن خودم رو ارضا میکنم. مگه ندیدی اولش که اومدی تو با و سبکی شروع کردم. دمر خوابیده بودم کس و کون رو واست قمبل کرده بودم.
این رو از شروع یه فیلم سکسی دیده بودم که دختره اینجوری خودش رو آماده پذیرایی از دوست پسر سیاه پوست و کیر کلفتش کرده بود‌
من دیگه طاقت نیاوردم و چنگ زدم تو موهاش و کیرم رو گذاشتم تو دهنش شروع کردم تو دهنش تلمبه زدن. یه جوری که سره کیرم میخورد ته حلقش و اون هی اوق میزد. ولی خودش میگفت بکن تو حلقم من دوست دارم ،
اسرار داشت که کیان وجدانن هر چی بلدی رو من پیاده کن.
بنده خدا معلوم بود بد جوری تو کف هستش.
بعد اینکه کلی واسم ساک زد بهش گفتم پاشو رو ب دیوار واستا.
سرو سینه اش رو چسبوندم به دیوار و کیرم رو از پشت گذاشتم لای کسش شروع کردم درمالی کردن. تا حدی که کل کیرم از آب کسش خیس شده بود و آماده فرو کردن تو اون کس صورتی و خوشگل دست نخورده بود.
آروم سره کیرم رو گذاشتم رو کسش و با همون خیسی کس خودش کل کیرم رو تا ته کردم تو کسش تا حدی که ی کوچولو خودش رو کشید جلو و یه آه بلند کشید و من یهو جلو دهنش رو گرفتم ، گفتم مهسا چته میخوای درو همسایه بفهمن من تنها خونتونم و داریم چیکار میکنیم. مهسا گفت عزیزم اصلا واسم مهم نیست که همسایه و دیگران بفهمن یا نه. گفتم دیونه شدی؟ خندید و گفت نه عزیزم. مهم آرش بود که نفهمه که اونم کامل تو جریانه و تا همین الانشم همه حرکت های مارو دیده. من یهو کپ کردم و فکر کردم داره شوخی میکنه. گفتم چرت و پرت نگو مصخره. بذار حالمون رو بکنیم. بعد گفت وا چرت و پرت چیه. بخدا داره میبینمتون . من اصلا تمام بدنم سر شده بود و نه میتونستم حرف بزنم نه اینکه ازش جدا بشم و حداقل کیرم رو در بیارم. یه جورایی قدرت گرفتن هیچ تصمیمی و انجام عکس العملی رو نداشتم. که یهو مهسا گفت کیان چته چرا قفل کردی. خوب تا حالا داستان کاکولدی نخوندی. یا سکس زن جلو شوهرش ؟ آرش جان عشقم بیا بیرون خودت واسش توضیح بده که چقدر دوست داشتی کس دادن زنت رو به کیان ببینی و لذت ببری.من از استرس همش داشتم دعا دعا میکردم که حرف هاش شوخی باشه. و تو ذهنم گفتم این شوخی مصخره رو تموم کنه و بفهمم که واقعا شوخیه همین الان لباس میپوشم میرم دیگه ام اسمش رو نمیارم. مصخره ضد حال رو.
اما چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم دره سرویس بهداشتی باز شد و آرش اومد بیرون و یه تبلت بزرگ هم تو دستش. وای انگار آب یخ ریختن رو تنم. دنیا جلو چشمام داشت میچرخید. که با تته پته اومدم حرفی بزنم که آرش پرید وسط حرفم و گفت کیان وجدانن کارت رو بکن و هر چی بلدی انجام بده. بذار هم من هم مهسا لذت ببریم. خیالت راحت من این کارت رو خیانت برداشت نمیکنم. چون تو چند بار تو این چند وقت با من حرف زدی و گفتی به زنت محبت کن و این حرف ها .
منم گفتم آرش آخه این چه کاریه خوب. چرا خودت تلاش نمیکنی آخه؟
بعد آرش بدون اینکه جواب بده اودم دست انداخت تو موهای مهسا و نشوندتش جلو پای من گفت عشقم بخور میخوام ساک زدن و بازی کردن لبات با کیر کیان رو از نزدیک ببینم تو دوربین اصلا واضح نبود. مهسا هم گفت چشم عشق دلم. دوباره شروع کرد ب ساک زدن و اینبار با ولع خیلی بسشتری میخورد . انگار با اوندن آرش شهوتش چند برابر شده بود.
منم دیدم دیگه آرش خودش پایه است حرفی نزدم و همکاری کردم. یهو دست انداختم زیر بغل مهسا و بلندش کردم و بردمش لب تخت . نشستم و گفتم بیاد بشینه رو کیرم اما پشت به من و رو به آرش. به آرشم گفتم خودت خواستی ، جوری زنت رو بکنم و جر بدم که صدای ناله هاش ساختمون رو ورداره. کیرم رو گرفتم تو دستم که سیختر واسته مهسا هم همونطور که گفتم نشست و کسش رو تنظیم کرد رو کیر من و در حین جا کردن کیرم گفت کیان تورو خدا آروم بکنیا من تا حالا همچین پوزیشنی رو تجربه نکردم . آرش تو این چند ساله فقط یه مدل من رو کرده اونم شروع تا پایانش پنج دقیقه نشده. گفتم خیالت راحت . جوری میکنم که تک تک سلول های بدنت لذت ببرن تمام این مدتی که ارضا نشدی رو جبران کنه.
تو این حالت انگار ورودی کسش رو به هم دوخته بودی انقدر تنگ شده بود. البته کلا تنگ بود ولی اینجوری خیلی تنگ تر شده بود . مالیده شدن تمام نقاط کیرم رو به بدنه داخلی کسش حس میکردم. بعد از سه چهار دقیقه اینجوری گاییدن مهسا بهش گفتم بلند بشه و بره رو تخت واسم قمبل کنه. اما پاهاش رو از هم باز نکنه و بچسبونه به هم.
وای چه صحنه ای شده بود. پوست مهسا سفیده و خیلی هم تر و تازه و بدون لکه و پیس هستش. چون سفیده دقیقا اونجاهایی که من تو پوزیشن قبلی دست زده بودم و با پنجه هام فشار داده بودم قرمز فرمز شده بود. از شدت داغی هم یه کوچولو عرق کرده بود و کاملا برق میزد. کسش رو هم که انگار ژل زده بودی از بس آب انداخته بود و عین دنبه شده بود. بعد مهسا آماده شد و حسابی قمبل کرد . منم رفتم لب تخت و کیرم رو گرفتم تو دستم. سره کیرم رو میذاشتم لای چاک کسش و تکون تکون میدادم و کش خوشگلش عین دنبه میلرزید. یهو رو کردم سمت آرش دیدم با تمام وجودش داره جق میزنه . و ی جوری لذت میبره انگار کیرش رو داده دست کایلی جنر . بهش خندیدم و گفتم آرش خاک تو سرت. تو چجوری میتونی این کس رو نکنی و بعد بیای با دیدن صحنه پاره شدنش جق بزنی. بدبخت انقدر به این کس دست نزدی انگار هنوز پلمپه و هنوز موقعی که میکنی توش ا، نگاری کیرت حالت مته میشه و دقیقا میشکافه و میره تو. واقعا خاک تو سره جقیت کنن. من جای تو بودم سره شب میذاشتم تو این کس صبح بعد بیداری درمیاوردم و تو همون حالت تا صبح میخوابیدم. یهو مهسا گفت جوووون . تو هر شب بیا تا صبح بذار توش بمونه. من دربست در اختیارتم. هر جوری دوست داری جرم بده و بکن. فقط بیا آب بیار من،
همونجوری که داشتم کلاهک کیرم رو لای چاک کسش بازی میدادم. یهو مهسا گفت کیان بسه دیگه چقدر در مالی میکنی بکن دیگه . مردم از بی کیری.
منم گفتم ای ب چشم . یهو سره کیر رو گذاشتم دم سوراخ کسش و آروم تا دسته کردم تو. ی لحظه مهسا انگار قفل کرد ، منم تلمبه نزدم و گفتم مهسا چیزی شده؟ گفت نه عشقم دارم با کیری که تا ته تو وجودمه ارتباط میگیرم و لذت میبرم. منم خندیدم و گفتم بسلامتی ، از گفتگو و دیدار هم لذت ببرین و شروع کردم ب تلمبه زدن. من با هر توانی که داشتم عقب و جلو میکردم و با سرعت بالا تلمبه میزدم که بعد دو یا سه دقیقه مهسا گفت کیان لطفا سرعتت رو بیار پایین ولی تا ته ته بکن تو و آروم عقب و جلو کن. اینطوری من بیشتر لذت میبرم. منم ب خاطر حرف مهسا یه جورایی بیشتر کیرم رو از کسش درمیاوردم تا جایی که فقط کلاهک کیرم داخل میموند و بعدش دوباره تا ته میکردم توش‌. نگاهم افتاد تو صورت آرش و اونم بهم اشاره کرد که موهای مهسارو بگیرم دستم و وحشی بکنمش. منم نامردی نکردم و اول موهاش رو گرفتم دستم کشیدمش عقب تا جایی که قشنگ موهاش کشیده میشد. بعدش با یه دستمم هی میزدم رو لپ کونش که قشنگ قرمز قرمز شده بود.
بعد چند دقیقه بهش گفتم مهسا جووون. جنده ی خودم، حالا نوبت توعه . بیا بشین رو جایگاهت و تلمبه بزن.
اونم اومد و قشنگ کسش رو تنظیم کرد رو کیرم و با کمک دست خودش کیرم رو فرو کرد تو کس خوشگلش. و شروع کرد با ناز و ادا و ناله های خیلی سکسی تلمبه زدن منم در حین اینکه مهسا داشت بالا و پایین میکرد هر جفت سینه هاش رو گرفته بودم تو دستم و میچروندمشومون و نوکشون رو گاز گاز میزدم.
مهسا هم در حین کس دادن همش از آرش سوال میپرسید و هی میگفت خوشت میاد بی غیرت؟ لذت میبری از اینکه کیان داره وحشیانه زنت رو میگائه؟ آرشم که با حرف های مهسا فقط سرعت جق زدنش بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که یهو آبش پاشید بیرون و یه نفس عمیق کشید و ولو شد رو مبل.
بعد گاییدن کسش به مهسا گفتم جنده ی من پاشو بیا لبه ی تخت به پهلو بخواب و زانوهاتو تو شکمت جمع کن تا قشنگ کون خوشگلت تو دسترس من باشه میخوام یه صفایی هم ب کونت بدم. که اولش گفت نه من تا حالا از پشت ندادم.‌دردم میاد و از این حرف ها.‌ منم بهش گفتم مهسا خدایی دلخور میشم ازتا. نمیشه که تو سکس فقط تو لذت ببری. خوب منم دلم میخواد این کون خوشگل و سوراخ تنگت رو بکنم دیگه. اون بنده خدا هم واسه اینکه ی موقع من دلخور نشم و مثلا دیگه نکنمش گفت باشه. فقط تو رو خدا آروم. منم گفتم اوکی قول میدم مراقب باشم دردت نگیره.
دیگه وقتی این حرف رو زد گفتم قطعا تو اون حالت پهلو بودن اذیت میشه و مجبور شدم بهش گفتم دمر بخوابه. منم رفتم پشتش و شروع کردم با کس و کونش ور رفتن. دو تا انگشتم تو کسش بود و با انگشت شصتم هم داشتم سوراخ کونش رو میمالیدم‌ تا آماده اش کنم.
انصافا کونش خیلی تنگ بود و معلوم بود تا حالا انگشت هم توش نرفته.
هی تف انداختم رو سوراخ کونش و هی یذره انگشتم رو کردم تو . تا بعد دو سه دقیقه تونستم شصتم رو کامل بکنم تو و نگه دارم. ولی خوب پیش رفتم و خیلی اذیت نشد. گفتم خوب حالا بیا این بالش رو بذار زیر شکمت تا حسابی کونت رو بکنم تا کال کنی. حسابی کیرم رو تف مالی کردم و روی سوراخ کونش هم خیس کردم و سرش رو گذاشتم رو سوراخش، آروم شروع کردم فشار دادن ولی لامصب تو نمیرفت و هی سور میخورد. انقدر که تنگ بود بی شرف‌. مهسا گفت کیان دیدی گفتم نمیشه بیخیال بکن تو کسم. کسمم که تنگه خوب. یهو آرش پاشد و گفت صبر کن کیان و رفت ب طرف اتاق.
وقتی برگشت دیدم یه ژل روون کننده دستشه و داره میاد. خندیدم و گفتم این رو تو استفاده میکنی؟ نکنه جق زدنی؟ اونم گفت نه میدونستم قراره تو بکنی و از سایز کیرت هم خبر داشتم. واسه همون خریدم. بعدا فهمیدم تو استخر کیرم رو دیده.
خلاصه ژل رو آورد و منم ریختم روی سوراخ مهسا و یخورده هم ریختم رو لپ های کونش. وای چ برقی میزد. آروم دوباره سره کیرم رو گذاشتم تو و هول دادم و سرش رفت تو. ولی مهسا هی خودش رو سفت میکرد و باعث میشد
سلام دوستان وقت همگی بخیر و خوشی و جیباتون پر از پول و اعتبار باشه.
اسم من کیان هستش، یه جوون ۳۳ ساله ای که تا چند وقت پیش کلا دیدم به زندگی و زن های فامیل و دوست و رفیق فرق میکرد و اصلا نسبت بهشون یک درصد هم فکر بد نمیکردم ، یا اصلا ب ذهنم نمیرسید که اینا هم آره
من یه برادر زن دارم که اسمش آرش هستش و تقریبا یک سال و نیم از من بزرگتره ، یخورده تپله و چون قدش کوتاهه بیشتر چاق دیده میشه.
راستش این آرش ما خیلی خیلی بی حس و تنبل تشریف دارن تا حدی که ب نظر من اگر تشنه اش بشه حاظره از آب زیر گلدونی اون گلدونی که روی عسلی کنار مبل خونشون هست بخوره ولی پا نشه واسه خودش آب بریزه.
انقدر خودش رو زده به بی عاری که هیچ کس تو فامیل کوچکترین انتظاری ازش نداره و همه یه جوون کاملن بی عرضه و کون گشاد میشناسنش.
این آقا پیمان ما دو سالی هست ازدواج کرده و یه زن خیلی خیلی ناز و تو دل برو نصیبش شده.
دختره از لحاظ روابط اجتماعی خیلی خیلی ضعیفه ولی لامذهب یه کس به تمام معناست.
اما خوب لباس ها و تیپ هایی که میزنه تقریبا خیلی دموده و قدیمیه و اصلا از لحاظ لباس پوشیدن و اینا ب خودش نمیرسه.
اما چون من باهاشون فامیلم و تو خونه مادر خانومم اینا زیاد میبینمشون و خیلی وقت ها لباس خونه ای تنش میکنه ، قشنگ بدن و سیستمش رو میشناسم ، واسه همین میگم خیلی کس خوبیه.
یه بدن سفید و اندامی داره. با یه کون خوش فرم و تو دل برو. قدشم تقریبا ۱۶۵ اینا میشه.
هر وقت ما و اونا با هم میریم خونه مادر خانومم اینا این بنده خدا مهسا جون از تنبلی و بی حسی و حتی گاهی اوغات از بی غیرتی شوهرش گلگی میکنه.
چند باری هم مادر خانومم و خانوم خودم با آرش صحبت کردن بلکه یخورده خودش رو جمع و جور کنه ولی هیچ تاثیری نداشته و تازه هر وقت بهش حرفی میزنی یهو خودش رو میزنه ب خریت و میگه ، من بلد نیستم و من نمیتونم و شماها زرنگید ، من مثل شما نیستم و از این حرف ها.
البته ب نظر من تو واقعیت اینجوری نیست. چون همیشه موقعی که خودش میخواد چیزی بخره و بخوره میتونه اما هر وقت قراره دنگی بده و یا تو مسافرت دست جمعی یه کاری بکنه خودش رو میزنه ب نفهمی و نداری. سره این کارهاش وقتی یه موقعی هم یه حرفی میزنه تو جمع تا سره یه چیزی با من اختلاف نظر داره مهسا زنش بی برو برگشت حرفی رو که من میزنم قبول میکنه و میگه کیان درست میگه.
دیگه تقریبا همه میدونن که آرش از قصد داره این کار رو میکنه. چندین بار اتفاق هایی افتاده که حتی برادر خودش هم بهش گفته که تو فکر میکنی ما نمیفهمیم که میتونی و نمیخوای؟ چطور وقتی هوس گردو کردی تو باغ بابابزرگ اینا تا نوک درخت رفتی بالا ولی ده دقیقه بعدش واسه بستن سایه بون به یکی از شاخه ها میگی من میترسم از ارتفاع؟.
داستان از اینجایی شروع شد که یه بار ما همه دسته جمعی رفتیم مسافرت و طبق معمول پیمان گفت ماشین من مشکل داره و از یه طرف هم من راه دور خسته میشم پشت فرمون بشینم و سره همین داستان ماشین نیاورد و خودش و زنش مهسا با ماشین ما اومدن .
من پشت فرمون و خانومم جلو کنار من . مهسا و آرش هم عقب.
تقریبا دو سوم راه رو آرش خواب بود . هر وقت از آینه عقب رو نگاه میکردم میدیدم مهسا یه جوری داره نگاه میکنه تو چشمام که انگار حرفی میخواد بزنه.
حتی یکی دو بار بعد چشم تو چشم شدن بهش گفتم جانم مهسا جان؟
اونم انگار هول کرده باشه میگفت هیچی کیان. گفتم آخه نگاه کردی فکر کردم کار داری . گفت نه داشتم به یه چیزی فکر میکردم.‌
خلاصه ما رسیدیم و یه خونه مسافرتی اجاره کردیم و قرار شد بعد یخورده استراحت شب برید مقبره ی فکر کنم بابا طاهر بود. دقیق یادم نیست.
ولی یه جورایی من دیگه کامل متوجه تغییر رفتار مهسا شده بودم و راستش دقتم رو بیشتر کرده بودم.
اون شب گذشت و فرداش جمع و جور کردیم و رفتیم قار علیصدر.
اونجا آرش طبق معمول سره خر رو انداخت زمین و بعد بلیط گرفتن جلو جلو توی غار واسه خودش رفت.

من موندم و خانومم و مهسا و مادر خانومم.
توی غار دیگه کامل فهمیدم که مهسا یه جوری شده. چون جاهای خیلی راحت رو هم تنها نمیرفت و هی میگفت کیان دست من رو میگیری من میترسم بیوفتم. اونایی که رفتن میدونن یه سری پله های فلزی بعضی جاهاش داره که ادم مجبور میشه روش با احتیاط تر راه بره.
هر دفعه دستش رو میگرفتم متوجه گرمای عجیب و غریب دستهاش میشدم و حس میکردم این سری مهسا یه مدلی شده. نگاه هاش. لمس کردناش کلا مثل همیشه نبود.
بعد بازدید داخل غار اومدیم تو فضای بیرونی و یه جا زیر انداز انداختیم که یه چایی و قلیون بزنیم که مهسا گفت من دستشویی دارم ، آرش پاشو با هم بریم دوره . من میترسم. هوا هم تقریبا دیگه داشت میرفت رو به تاریکی.
آرشم طبق معمول گفت برو بابا. خوب از غار اومدیم بیرون همونجا دستشویی بود میرفتی دیگه. مهسا هم گفت هواسم نبود ندیدم. الانم دوره میترسم تنها برم.
خلاصه مهسا و من و مامان آرش هر چی گفتیم این اسکل پا نشد که نشد.
از مرد بودن فقط اسمش رو یدک میکشه آرش.
من پاشدم به خانومم گفتم عزیز دلم تو سرویس نمیخوای بری که گفت نه عزیزم ، اگه تو میخوای بری مهسا رو هم ببر که تنها نره هوا تاریکه.
منم گفتم اوکی. مهسا بیا بریم.
که مهسا یهو تو جمع بدون مقدمه به آرش گفت خاک تو سره بی غیرتت. اگه الان کیان نمیخواست بره من رو میخواستی تنها بفرستی برم؟
آرشم گفت آره مگه خودت پا نداری؟ چلاغی.؟
منم دیدم داره بحث میشه ، انداختم تو شوخی و مصخره بازی . تهش گفتم مهسا بیا بریم تا بعدا خودم یه شوهر خوب و با مسئولیت واست پیدا کنم.
را افتادیم به رفتن یه خورده که دور شدیم و از دید بقیه خارج شدیم یهو مهسا دست من رو گرفت ، من تعجب کردم ، آخه مسیر صاف صاف. نه چاله ای نه پله ای اصلا نیازی نبود.
منم دیگه روم نشد دستش رو ول کنم.
اما میگم ایندفعه وقتی لمسش میکردم یه حسی از مهسا میگرفتم.‌
بعد شروع کرد به درد و دل کردن که آره آرش واقعا خیلی شل و وله. هیچ جا واسه من شوهر نیست.
هر جا میریم همه چی گردن منه. از بنگاه رفتن و چونه زدن با صاحب خونه تا خرید خونه و خیلی کارهای دیگه.
گفتم درست میشه مهسا جان.
گفت منم همین فکر رو میکردم ولی روز ب روز داره بدتر میشه.
بخدا کیان تو رخت مواب هم واسه من شوهر نیست . من از اول زندگیم با آرش تا حالا یک بار هم ارضا نشدم.
منم گفتم چی میگی یعنی تو این همه مدت یک بار هم نشدی.
گفت بخدا واسه مثال زدن نمیگم یک بار هم نشدما. کاملا دارم جدی میگم. هر دو هفته میاد پنج دقیقه هم کمتر بدون ناز و نوازش عین خروس کارش رو میکنه و میره. هزار بار بهش گفتم بابا من محبت لازم دارم. من نوازش میخوام. زود انزالی هم که داری حداقل یه بار دکتر برو. انگار دارم با دیوار حرف میزنم.
منم واقعا گیر کرده بودم و تو دلم داشتم میگفتم خاک تو سرت آرش ملت همه تو کف مهسای تو هستن بعد تو انقدر بوقی.
گفتم چی. بگم والا. مهسا گفت چیزی نمیخواد بگی ، به جای گفتن یه کاری برام بکن. کمکم کن.
گفتم چیکار میتونم واست بکنم.؟
نسترن ملکی رو میشناسی؟ یهو جا خوردم. گفتم آره تو از کجا میشناسیش . گفت چند هفته ای میشه اومدن تو ساختمون ما واحد بقلیمون. شما که اومدیده بودید خونه ی ما شام تو رو اونجا دیده بود. بعد به من گفت قبل ازدواجت چند وقتی با اون بودی. گفتم نگا تو رو خدا دنیا چقدر کوچیکه. گفتم خوب حالا چیا بهت گفته.؟
دیوث مهسا هم گفت نسترن بهم گفته که چجوری تو بغلت از شهوت بدنش میلرزیده و چقدر تو خوب سکس میکنی و طولانی میکنی.
گفتم مهسا این حرف ها جایی درز نکنه ها؟ گفت نه تازه اینکه آخرین بار تو پارسال هم یک بار خونش رفتی هم جایی درز نمیکنه. یهو جا خوردم.
گفتم الان این تهدید بود؟
گفت نه خواستم بهت بگم دهنم قرصه قرصه خیالت راحت.
رفتیم تهران . پنج شنبه ساعت یازده صبح خونه ما باش . اوکی؟
گفتم واسه چی؟ گفت منم میخوام.
گفتم ببین خیلی زوده که با تهدید بخوای ازم باج بگیری. که یهو دستم و کشید و واستادیم و با صدای لرزون همراه با بغض گفت نه بخدا بحث باج نیست من نیاز دارم. دو سه بارم به بابام گفتم که میخوام جدا شم، بابام میگه تو خاندان ما طلاق یعنی بی آبرویی. یکی دو بار از دو سه نفری تو خیابون شماره گرفتم. ولی از آبروریزیش میترسم.
کیان تو رو خدا یه کاری برام بکن.
منم واقعا گیر کرده بودم و گفتم حالا باشه. جمع کن خودتو بریم دستشویی برگردیم خیلی دیر شد تابلو میشه. که گفت نمیخواد من دستشویی ندارم. چون میدونستم اگه بگم آرش کونش رو نداره من رو ببره . آخرش میوفتم گردن تو . واسه همین بهونه کردم که باهات تنها باشم و ازت قول بگیرم تا مسافرت بهم بچسبه.
خلاصه برگشتیم و از لون دقیقه به بعد انگار مهسا بهش انرژی زا زده بودی. شنگول و سرحال شده بود
خلاصه کنم که سرتون و درد نیارم.
لعد سه چهار روز با همه ی اتفاق ها و کارهای عجیب و غریبی که مهسا میکرد تموم شد و ما برگشتیم تهران.
فقط این و بگم که اونجا انقدر سعی میکرد نزدیک من بشه و هی خودش رو میمالید به من. یا مثلا وقتی میرفتم تو آشپزخونه سریع پشت من میومد و هی میگفت تو قول دادیا سره قولت هستی دیگه؟ که منم با ناراحتی بهش گفتم اگر یک بار دیگه تو این مسافرت اینجوری کنی دیگه حتی اسمت رو هم نمیارم چ برسه به رابطه.
اونم گفت تو میدونی من لنگم داری کلاس میذاری؟ گفتم نه احمق تو داری با این بچه بازیهات جفتمون رو تابلو میکنی و حتی منی که هنوز کوچکترین خطایی نکردم جلو بقیه خراب میکنی . چ برسه به اینکه بینمونم یه اتفاقی بیوفته.
با این کارهات من رو نگران میکنی که پشیمون بشم.‌
این و که گفتم دیگه تا آخر مسافرت خطایی نکرد.
اومدیم تهران و گذاشتیمشون دره خونشون و رفتیم خونمون.
اینکه خانومم ی کوچولو به رفتار مهسا شک کرده بود رو دیگه توضیح نمیدم. فقط بهش گفتم که مهسا هی ازم میخواست که با آرش جدی و مردونه حرف بزنم تا یخورده خودش رو جمع و جور کنه.
راستش عذاب وجدان داشتم و حس میکردم نباید این کار رو بکنم. سره همین یه بار بعد کارم رفتم دنبال آرش و یه دو ساعتی واسش حرف زدم از همه چی . از اینکه باید پشت زنش باشه و به نیازهای زنش توجه کنه تا هزار تا چیز دیگه.
ولی بعد مهسا گفت هیچ تغییری نکرده.
یه روز زنگ زد خونمون و به خانومم گفت که شیر لباسشوییشون خراب شده اگه میشه به کیان بگید لطف کنه بیاد درست کنه. چون من کارم جوری بود که ساعت کاری نداشتم و دست خودم بود که کی برم و کی بیام.
منم میدونستم داستان چیه و قبل رفتن خودم رو ساختم که دیرتر ارضا بشم. پیش خودم گفتم ملت همه تو کفش هستن نگاهشونم نمیکنه، حالا که خودش داره التماست میکنه‌ برو دیگه ، با آرش حرف زدی ولی اون بوق هیچ فرقی نکرد. پس برو بکن تا کس دیگه ای نکردتش.
رسیدم دره خونشون و زنگ و زدم و رفتم تو راهپله استرس عجیبی گرفته بودم انگار که دارم وارد جلسه کنکور میشم.
چندین و چند بار تو این چند وقته تنها رفتن خونشون و وسایلشون رو درست کردما. ولی این بار عجیب و غریب استرس داشتم.
همش میگفتم نکنه آرش بیاد و کلا زندگیهامون به باد بره.
خلاصه رسیدم دره واحد و زنگ و زدم و در باز شد. اما کسی رو ندیدم و مجبور شدم خودم دره واحد رو باز کنم و برم تو.
سلام دادم گفتم صابخونه کجایی . مهسا خوبی؟
دیدم خبری نشد ، چشم چرخوندم تو حال و پذیرایی چیزی ندیدم. آشپزخونه هم چک کردم خبری نبود.
رفتم به طرف اتاق خوابشون ‌ در نصفه باز بود. کامل بازش کردم و رفتم تو اتاق. واااای انکار رفتم توی دنیای دیگه. چقدر بوی خوبی میومد. یه جورایی بوی قهوه و شکلات میومد با هم قاطی شده بود انگار.
مهسا دمر خوابیده بود رو تخت . یه لباس شب لیمویی روشن تنش کرده بود که دقیقا تا زیر باسنش بود. تازه یه مقدار از لپ کونش هم معلوم بود.
وجدانن با دیدن این صحنه کلا هوش از سرم پرید.
مهسا هم نه سلامی نه علیکی ، هیچی کلا ساکت ساکت بود. اما خوب با اون وضع لباس و دمر خوابیدنش علنا داشت میگفت که کیان جان نه حوصله ی مصیحت شنیدن دارم نه اینکه دوباره قول بدی که با آرش حرف بزنی. فقط بدون حاشیه سازی بیا بکن.
منم دیدم دیگه واقعا دلش میخواد رفتم سمتش واسه شروع یه سکس آبدار.
میدونید دیگه وقتی یه زن خودش دلش تو اون رابطه باشه خوب لذتش ده برابر اینه که تو بخوای خودت راضیش کنی.
همینطوری که مهسا دمر خوابیده بود من رفتم پشتش و آروم لباسش رو دادم بالا و با دستام لای کونش رو باز کردم و با صورت مستقیم رفتم لاش. همون اولین ثانیه مهسا تنش لرزید. آروم آروم با نوک زبونم شروع کردم کسش رو بازی دادن. بهش گفتم یه خورده کونت رو بیار بالا و یه کوچولو هم پاهات رو باز کن بذار ببینم اون لا چ خبره.
مهسا هم همین کار رو کرد و من تازه رنگ و لعاب کس و کون قشنگش رو دیدم. کونش که معلوم بود حتی برای یک بار هم انگشت هم توش نرفته و کاملا پلمپ بود.
کسشم که لامذهب از این کس تپلی ها بود که لبه هاش یه کوچولو پر هستش و حالت داره. و فقط یه خط خیلی منظم لاش بود. انگار داده بودی cnc واست درستش کرده بودن. عین بعضی کس ها که از همه طرف شل و ول هستن نبود و خدایی خیلی شق و رق بود.
تو دلم گفتم خاک تو سرت این همه مدت مهسا دم دستت بوده و توعه بوق اصلا انگار نه انگار.
کونش رو وا کردم و زبونم رو گذاشتم لای کسش و شروع کردم به لیس زدن و خوردن. که مهسا از لذت زیاد داشت عین مار به خودش میپیچید. دلم واسش سوخت که یه زن انقدر تو سکس لذت نبرده بوده تا حالا که با دوزار خوردن من تو یک دقیقه ارضا شد. بعد اینکه کاملا لرزش بدنش افتاد من شرو کردم شلوارم رو دراوردن که یهو خودش گفت شرتت رو در نیاریا. من خودم میخوام در بیارم
منم بعد دراوردن شلوارم اومدم واستادم جلوی مهسا. اونم بی شرف اومد نشست جلو پای من و شروع کرد از رو شورت کیر من رو ناز کردن.
خیلی حس خوبی بود. چون عجیب غریب تو کف کیر بود و هی صورتش رو از رو شورت میمالید به کیرم و هی قوربون صدقش میرفت.
بعد با دندون لبه کش شورتم رو گرفت و جلوش رو کشید پایین. که کیرم یهویی افتاد بیرون.با دیدن کیر شق شده ی من انگار چشماش چهار تا شد. گفت آخی بلاخره ی کیر واقعی از نزدیک دیدم. گفتم چطور مگه. گفت تو فیلم ها میدیدم همیشه اما وقتی آرش کیرش رو درمیاورد فکر میکردم واسه فیلم ها ساختگیه. اما مریم دوست دختر سابقت بهم گفته بود که کیان کیر خوش فرم و کلفتی داره.
منم گفتم مگه تو فیلم سکسی میبینی .؟ گفت اره ار چهار پنج ماه بعد عروسی که دیدم از آرش بخاری در نمیاد دیگه با فیلم دیدن خودم رو ارضا میکنم. مگه ندیدی اولش که اومدی تو با و سبکی شروع کردم. دمر خوابیده بودم کس و کون رو واست قمبل کرده بودم.
این رو از شروع یه فیلم سکسی دیده بودم که دختره اینجوری خودش رو آماده پذیرایی از دوست پسر سیاه پوست و کیر کلفتش کرده بود‌
من دیگه طاقت نیاوردم و چنگ زدم تو موهاش و کیرم رو گذاشتم تو دهنش شروع کردم تو دهنش تلمبه زدن. یه جوری که سره کیرم میخورد ته حلقش و اون هی اوق میزد. ولی خودش میگفت بکن تو حلقم من دوست دارم ،
اسرار داشت که کیان وجدانن هر چی بلدی رو من پیاده کن.
بنده خدا معلوم بود بد جوری تو کف هستش.
بعد اینکه کلی واسم ساک زد بهش گفتم پاشو رو ب دیوار واستا.
سرو سینه اش رو چسبوندم به دیوار و کیرم رو از پشت گذاشتم لای کسش شروع کردم درمالی کردن. تا حدی که کل کیرم از آب کسش خیس شده بود و آماده فرو کردن تو اون کس صورتی و خوشگل دست نخورده بود.
آروم سره کیرم رو گذاشتم رو کسش و با همون خیسی کس خودش کل کیرم رو تا ته کردم تو کسش تا حدی که ی کوچولو خودش رو کشید جلو و یه آه بلند کشید و من یهو جلو دهنش رو گرفتم ، گفتم مهسا چته میخوای درو همسایه بفهمن من تنها خونتونم و داریم چیکار میکنیم. مهسا گفت عزیزم اصلا واسم مهم نیست که همسایه و دیگران بفهمن یا نه. گفتم دیونه شدی؟ خندید و گفت نه عزیزم. مهم آرش بود که نفهمه که اونم کامل تو جریانه و تا همین الانشم همه حرکت های مارو دیده. من یهو کپ کردم و فکر کردم داره شوخی میکنه. گفتم چرت و پرت نگو مصخره. بذار حالمون رو بکنیم. بعد گفت وا چرت و پرت چیه. بخدا داره میبینمتون . من اصلا تمام بدنم سر شده بود و نه میتونستم حرف بزنم نه اینکه ازش جدا بشم و حداقل کیرم رو در بیارم. یه جورایی قدرت گرفتن هیچ تصمیمی و انجام عکس العملی رو نداشتم. که یهو مهسا گفت کیان چته چرا قفل کردی. خوب تا حالا داستان کاکولدی نخوندی. یا سکس زن جلو شوهرش ؟ آرش جان عشقم بیا بیرون خودت واسش توضیح بده که چقدر دوست داشتی کس دادن زنت رو به کیان ببینی و لذت ببری.من از استرس همش داشتم دعا دعا میکردم که حرف هاش شوخی باشه. و تو ذهنم گفتم این شوخی مصخره رو تموم کنه و بفهمم که واقعا شوخیه همین الان لباس میپوشم میرم دیگه ام اسمش رو نمیارم. مصخره ضد حال رو.
اما چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم دره سرویس بهداشتی باز شد و آرش اومد بیرون و یه تبلت بزرگ هم تو دستش. وای انگار آب یخ ریختن رو تنم. دنیا جلو چشمام داشت میچرخید. که با تته پته اومدم حرفی بزنم که آرش پرید وسط حرفم و گفت کیان وجدانن کارت رو بکن و هر چی بلدی انجام بده. بذار هم من هم مهسا لذت ببریم. خیالت راحت من این کارت رو خیانت برداشت نمیکنم. چون تو چند بار تو این چند وقت با من حرف زدی و گفتی به زنت محبت کن و این حرف ها .
منم گفتم آرش آخه این چه کاریه خوب. چرا خودت تلاش نمیکنی آخه؟
بعد آرش بدون اینکه جواب بده اودم دست انداخت تو موهای مهسا و نشوندتش جلو پای من گفت عشقم بخور میخوام ساک زدن و بازی کردن لبات با کیر کیان رو از نزدیک ببینم تو دوربین اصلا واضح نبود. مهسا هم گفت چشم عشق دلم. دوباره شروع کرد ب ساک زدن و اینبار با ولع خیلی بسشتری میخورد . انگار با اوندن آرش شهوتش چند برابر شده بود.
منم دیدم دیگه آرش خودش پایه است حرفی نزدم و همکاری کردم. یهو دست انداختم زیر بغل مهسا و بلندش کردم و بردمش لب تخت . نشستم و گفتم بیاد بشینه رو کیرم اما پشت به من و رو به آرش. به آرشم گفتم خودت خواستی ، جوری زنت رو بکنم و جر بدم که صدای ناله هاش ساختمون رو ورداره. کیرم رو گرفتم تو دستم که سیختر واسته مهسا هم همونطور که گفتم نشست و کسش رو تنظیم کرد رو کیر من و در حین جا کردن کیرم گفت کیان تورو خدا آروم بکنیا من تا حالا همچین پوزیشنی رو تجربه نکردم . آرش تو این چند ساله فقط یه مدل من رو کرده اونم شروع تا پایانش پنج دقیقه نشده. گفتم خیالت راحت . جوری میکنم که تک تک سلول های بدنت لذت ببرن تمام این مدتی که ارضا نشدی رو جبران کنه.
تو این حالت انگار ورودی کسش رو به هم دوخته بودی انقدر تنگ شده بود. البته کلا تنگ بود ولی اینجوری خیلی تنگ تر شده بود . مالیده شدن تمام نقاط کیرم رو به بدنه داخلی کسش حس میکردم. بعد از سه چهار دقیقه اینجوری گاییدن مهسا بهش گفتم بلند بشه و بره رو تخت واسم قمبل کنه. اما پاهاش رو از هم باز نکنه و بچسبونه به هم.
وای چه صحنه ای شده بود. پوست مهسا سفیده و خیلی هم تر و تازه و بدون لکه و پیس هستش. چون سفیده دقیقا اونجاهایی که من تو پوزیشن قبلی دست زده بودم و با پنجه هام فشار داده بودم قرمز فرمز شده بود. از شدت داغی هم یه کوچولو عرق کرده بود و کاملا برق میزد. کسش رو هم که انگار ژل زده بودی از بس آب انداخته بود و عین دنبه شده بود. بعد مهسا آماده شد و حسابی قمبل کرد . منم رفتم لب تخت و کیرم رو گرفتم تو دستم. سره کیرم رو میذاشتم لای چاک کسش و تکون تکون میدادم و کش خوشگلش عین دنبه میلرزید. یهو رو کردم سمت آرش دیدم با تمام وجودش داره جق میزنه . و ی جوری لذت میبره انگار کیرش رو داده دست کایلی جنر . بهش خندیدم و گفتم آرش خاک تو سرت. تو چجوری میتونی این کس رو نکنی و بعد بیای با دیدن صحنه پاره شدنش جق بزنی. بدبخت انقدر به این کس دست نزدی انگار هنوز پلمپه و هنوز موقعی که میکنی توش ا، نگاری کیرت حالت مته میشه و دقیقا میشکافه و میره تو. واقعا خاک تو سره جقیت کنن. من جای تو بودم سره شب میذاشتم تو این کس صبح بعد بیداری درمیاوردم و تو همون حالت تا صبح میخوابیدم. یهو مهسا گفت جوووون . تو هر شب بیا تا صبح بذار توش بمونه. من دربست در اختیارتم. هر جوری دوست داری جرم بده و بکن. فقط بیا آب بیار من،
همونجوری که داشتم کلاهک کیرم رو لای چاک کسش بازی میدادم. یهو مهسا گفت کیان بسه دیگه چقدر در مالی میکنی بکن دیگه . مردم از بی کیری.
منم گفتم ای ب چشم . یهو سره کیر رو گذاشتم دم سوراخ کسش و آروم تا دسته کردم تو. ی لحظه مهسا انگار قفل کرد ، منم تلمبه نزدم و گفتم مهسا چیزی شده؟ گفت نه عشقم دارم با کیری که تا ته تو وجودمه ارتباط میگیرم و لذت میبرم. منم خندیدم و گفتم بسلامتی ، از گفتگو و دیدار هم لذت ببرین و شروع کردم ب تلمبه زدن. من با هر توانی که داشتم عقب و جلو میکردم و با سرعت بالا تلمبه میزدم که بعد دو یا سه دقیقه مهسا گفت کیان لطفا سرعتت رو بیار پایین ولی تا ته ته بکن تو و آروم عقب و جلو کن. اینطوری من بیشتر لذت میبرم. منم ب خاطر حرف مهسا یه جورایی بیشتر کیرم رو از کسش درمیاوردم تا جایی که فقط کلاهک کیرم داخل میموند و بعدش دوباره تا ته میکردم توش‌. نگاهم افتاد تو صورت آرش و اونم بهم اشاره کرد که موهای مهسارو بگیرم دستم و وحشی بکنمش. منم نامردی نکردم و اول موهاش رو گرفتم دستم کشیدمش عقب تا جایی که قشنگ موهاش کشیده میشد. بعدش با یه دستمم هی میزدم رو لپ کونش که قشنگ قرمز قرمز شده بود.
بعد چند دقیقه بهش گفتم مهسا جووون. جنده ی خودم، حالا نوبت توعه . بیا بشین رو جایگاهت و تلمبه بزن.
اونم اومد و قشنگ کسش رو تنظیم کرد رو کیرم و با کمک دست خودش کیرم رو فرو کرد تو کس خوشگلش. و شروع کرد با ناز و ادا و ناله های خیلی سکسی تلمبه زدن منم در حین اینکه مهسا داشت بالا و پایین میکرد هر جفت سینه هاش رو گرفته بودم تو دستم و میچروندمشومون و نوکشون رو گاز گاز میزدم.
مهسا هم در حین کس دادن همش از آرش سوال میپرسید و هی میگفت خوشت میاد بی غیرت؟ لذت میبری از اینکه کیان داره وحشیانه زنت رو میگائه؟ آرشم که با حرف های مهسا فقط سرعت جق زدنش بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که یهو آبش پاشید بیرون و یه نفس عمیق کشید و ولو شد رو مبل.
بعد گاییدن کسش به مهسا گفتم جنده ی من پاشو بیا لبه ی تخت به پهلو بخواب و زانوهاتو تو شکمت جمع کن تا قشنگ کون خوشگلت تو دسترس من باشه میخوام یه صفایی هم ب کونت بدم. که اولش گفت نه من تا حالا از پشت ندادم.‌دردم میاد و از این حرف ها.‌ منم بهش گفتم مهسا خدایی دلخور میشم ازتا. نمیشه که تو سکس فقط تو لذت ببری. خوب منم دلم میخواد این کون خوشگل و سوراخ تنگت رو بکنم دیگه. اون بنده خدا هم واسه اینکه ی موقع من دلخور نشم و مثلا دیگه نکنمش گفت باشه. فقط تو رو خدا آروم. منم گفتم اوکی قول میدم مراقب باشم دردت نگیره.
دیگه وقتی این حرف رو زد گفتم قطعا تو اون حالت پهلو بودن اذیت میشه و مجبور شدم بهش گفتم دمر بخوابه. منم رفتم پشتش و شروع کردم با کس و کونش ور رفتن. دو تا انگشتم تو کسش بود و با انگشت شصتم هم داشتم سوراخ کونش رو میمالیدم‌ تا آماده اش کنم.
انصافا کونش خیلی تنگ بود و معلوم بود تا حالا انگشت هم توش نرفته.
هی تف انداختم رو سوراخ کونش و هی یذره انگشتم رو کردم تو . تا بعد دو سه دقیقه تونستم شصتم رو کامل بکنم تو و نگه دارم. ولی خوب پیش رفتم و خیلی اذیت نشد. گفتم خوب حالا بیا این بالش رو بذار زیر شکمت تا حسابی کونت رو بکنم تا کال کنی. حسابی کیرم رو تف مالی کردم و روی سوراخ کونش هم خیس کردم و سرش رو گذاشتم رو سوراخش، آروم شروع کردم فشار دادن ولی لامصب تو نمیرفت و هی سور میخورد. انقدر که تنگ بود بی شرف‌. مهسا گفت کیان دیدی گفتم نمیشه بیخیال بکن تو کسم. کسمم که تنگه خوب. یهو آرش پاشد و گفت صبر کن کیان و رفت ب طرف اتاق.
وقتی برگشت دیدم یه ژل روون کننده دستشه و داره میاد. خندیدم و گفتم این رو تو استفاده میکنی؟ نکنه جق زدنی؟ اونم گفت نه میدونستم قراره تو بکنی و از سایز کیرت هم خبر داشتم. واسه همون خریدم. بعدا فهمیدم تو استخر کیرم رو دیده.
خلاصه ژل رو آورد و منم ریختم روی سوراخ مهسا و یخورده هم ریختم رو لپ های کونش. وای چ برقی میزد. آروم دوباره سره کیرم رو گذاشتم تو و هول دادم و سرش رفت تو. ولی مهسا هی خودش رو سفت میکرد و باعث میشد

سلام دوستان وقت همگی بخیر و خوشی و جیباتون پر از پول و اعتبار باشه.
اسم من کیان هستش، یه جوون ۳۳ ساله ای که تا چند وقت پیش کلا دیدم به زندگی و زن های فامیل و دوست و رفیق فرق میکرد و اصلا نسبت بهشون یک درصد هم فکر بد نمیکردم ، یا اصلا ب ذهنم نمیرسید که اینا هم آره
من یه برادر زن دارم که اسمش آرش هستش و تقریبا یک سال و نیم از من بزرگتره ، یخورده تپله و چون قدش کوتاهه بیشتر چاق دیده میشه.
راستش این آرش ما خیلی خیلی بی حس و تنبل تشریف دارن تا حدی که ب نظر من اگر تشنه اش بشه حاظره از آب زیر گلدونی اون گلدونی که روی عسلی کنار مبل خونشون هست بخوره ولی پا نشه واسه خودش آب بریزه.
انقدر خودش رو زده به بی عاری که هیچ کس تو فامیل کوچکترین انتظاری ازش نداره و همه یه جوون کاملن بی عرضه و کون گشاد میشناسنش.
این آقا پیمان ما دو سالی هست ازدواج کرده و یه زن خیلی خیلی ناز و تو دل برو نصیبش شده.
دختره از لحاظ روابط اجتماعی خیلی خیلی ضعیفه ولی لامذهب یه کس به تمام معناست.
اما خوب لباس ها و تیپ هایی که میزنه تقریبا خیلی دموده و قدیمیه و اصلا از لحاظ لباس پوشیدن و اینا ب خودش نمیرسه.
اما چون من باهاشون فامیلم و تو خونه مادر خانومم اینا زیاد میبینمشون و خیلی وقت ها لباس خونه ای تنش میکنه ، قشنگ بدن و سیستمش رو میشناسم ، واسه همین میگم خیلی کس خوبیه.
یه بدن سفید و اندامی داره. با یه کون خوش فرم و تو دل برو. قدشم تقریبا ۱۶۵ اینا میشه.
هر وقت ما و اونا با هم میریم خونه مادر خانومم اینا این بنده خدا مهسا جون از تنبلی و بی حسی و حتی گاهی اوغات از بی غیرتی شوهرش گلگی میکنه.
چند باری هم مادر خانومم و خانوم خودم با آرش صحبت کردن بلکه یخورده خودش رو جمع و جور کنه ولی هیچ تاثیری نداشته و تازه هر وقت بهش حرفی میزنی یهو خودش رو میزنه ب خریت و میگه ، من بلد نیستم و من نمیتونم و شماها زرنگید ، من مثل شما نیستم و از این حرف ها.
البته ب نظر من تو واقعیت اینجوری نیست. چون همیشه موقعی که خودش میخواد چیزی بخره و بخوره میتونه اما هر وقت قراره دنگی بده و یا تو مسافرت دست جمعی یه کاری بکنه خودش رو میزنه ب نفهمی و نداری. سره این کارهاش وقتی یه موقعی هم یه حرفی میزنه تو جمع تا سره یه چیزی با من اختلاف نظر داره مهسا زنش بی برو برگشت حرفی رو که من میزنم قبول میکنه و میگه کیان درست میگه.
دیگه تقریبا همه میدونن که آرش از قصد داره این کار رو میکنه. چندین بار اتفاق هایی افتاده که حتی برادر خودش هم بهش گفته که تو فکر میکنی ما نمیفهمیم که میتونی و نمیخوای؟ چطور وقتی هوس گردو کردی تو باغ بابابزرگ اینا تا نوک درخت رفتی بالا ولی ده دقیقه بعدش واسه بستن سایه بون به یکی از شاخه ها میگی من میترسم از ارتفاع؟.
داستان از اینجایی شروع شد که یه بار ما همه دسته جمعی رفتیم مسافرت و طبق معمول پیمان گفت ماشین من مشکل داره و از یه طرف هم من راه دور خسته میشم پشت فرمون بشینم و سره همین داستان ماشین نیاورد و خودش و زنش مهسا با ماشین ما اومدن .
من پشت فرمون و خانومم جلو کنار من . مهسا و آرش هم عقب.
تقریبا دو سوم راه رو آرش خواب بود . هر وقت از آینه عقب رو نگاه میکردم میدیدم مهسا یه جوری داره نگاه میکنه تو چشمام که انگار حرفی میخواد بزنه.
حتی یکی دو بار بعد چشم تو چشم شدن بهش گفتم جانم مهسا جان؟
اونم انگار هول کرده باشه میگفت هیچی کیان. گفتم آخه نگاه کردی فکر کردم کار داری . گفت نه داشتم به یه چیزی فکر میکردم.‌
خلاصه ما رسیدیم و یه خونه مسافرتی اجاره کردیم و قرار شد بعد یخورده استراحت شب برید مقبره ی فکر کنم بابا طاهر بود. دقیق یادم نیست.
ولی یه جورایی من دیگه کامل متوجه تغییر رفتار مهسا شده بودم و راستش دقتم رو بیشتر کرده بودم.
اون شب گذشت و فرداش جمع و جور کردیم و رفتیم قار علیصدر.
اونجا آرش طبق معمول سره خر رو انداخت زمین و بعد بلیط گرفتن جلو جلو توی غار واسه خودش رفت.

من موندم و خانومم و مهسا و مادر خانومم.
توی غار دیگه کامل فهمیدم که مهسا یه جوری شده. چون جاهای خیلی راحت رو هم تنها نمیرفت و هی میگفت کیان دست من رو میگیری من میترسم بیوفتم. اونایی که رفتن میدونن یه سری پله های فلزی بعضی جاهاش داره که ادم مجبور میشه روش با احتیاط تر راه بره.
هر دفعه دستش رو میگرفتم متوجه گرمای عجیب و غریب دستهاش میشدم و حس میکردم این سری مهسا یه مدلی شده. نگاه هاش. لمس کردناش کلا مثل همیشه نبود.
بعد بازدید داخل غار اومدیم تو فضای بیرونی و یه جا زیر انداز انداختیم که یه چایی و قلیون بزنیم که مهسا گفت من دستشویی دارم ، آرش پاشو با هم بریم دوره . من میترسم. هوا هم تقریبا دیگه داشت میرفت رو به تاریکی.
آرشم طبق معمول گفت برو بابا. خوب از غار اومدیم بیرون همونجا دستشویی بود میرفتی دیگه. مهسا هم گفت هواسم نبود ندیدم. الانم دوره میترسم تنها برم.
خلاصه مهسا و من و مامان آرش هر چی گفتیم این اسکل پا نشد که نشد.
از مرد بودن فقط اسمش رو یدک میکشه آرش.
من پاشدم به خانومم گفتم عزیز دلم تو سرویس نمیخوای بری که گفت نه عزیزم ، اگه تو میخوای بری مهسا رو هم ببر که تنها نره هوا تاریکه.
منم گفتم اوکی. مهسا بیا بریم.
که مهسا یهو تو جمع بدون مقدمه به آرش گفت خاک تو سره بی غیرتت. اگه الان کیان نمیخواست بره من رو میخواستی تنها بفرستی برم؟
آرشم گفت آره مگه خودت پا نداری؟ چلاغی.؟
منم دیدم داره بحث میشه ، انداختم تو شوخی و مصخره بازی . تهش گفتم مهسا بیا بریم تا بعدا خودم یه شوهر خوب و با مسئولیت واست پیدا کنم.
را افتادیم به رفتن یه خورده که دور شدیم و از دید بقیه خارج شدیم یهو مهسا دست من رو گرفت ، من تعجب کردم ، آخه مسیر صاف صاف. نه چاله ای نه پله ای اصلا نیازی نبود.
منم دیگه روم نشد دستش رو ول کنم.
اما میگم ایندفعه وقتی لمسش میکردم یه حسی از مهسا میگرفتم.‌
بعد شروع کرد به درد و دل کردن که آره آرش واقعا خیلی شل و وله. هیچ جا واسه من شوهر نیست.
هر جا میریم همه چی گردن منه. از بنگاه رفتن و چونه زدن با صاحب خونه تا خرید خونه و خیلی کارهای دیگه.
گفتم درست میشه مهسا جان.
گفت منم همین فکر رو میکردم ولی روز ب روز داره بدتر میشه.
بخدا کیان تو رخت مواب هم واسه من شوهر نیست . من از اول زندگیم با آرش تا حالا یک بار هم ارضا نشدم.
منم گفتم چی میگی یعنی تو این همه مدت یک بار هم نشدی.
گفت بخدا واسه مثال زدن نمیگم یک بار هم نشدما. کاملا دارم جدی میگم. هر دو هفته میاد پنج دقیقه هم کمتر بدون ناز و نوازش عین خروس کارش رو میکنه و میره. هزار بار بهش گفتم بابا من محبت لازم دارم. من نوازش میخوام. زود انزالی هم که داری حداقل یه بار دکتر برو. انگار دارم با دیوار حرف میزنم.
منم واقعا گیر کرده بودم و تو دلم داشتم میگفتم خاک تو سرت آرش ملت همه تو کف مهسای تو هستن بعد تو انقدر بوقی.
گفتم چی. بگم والا. مهسا گفت چیزی نمیخواد بگی ، به جای گفتن یه کاری برام بکن. کمکم کن.
گفتم چیکار میتونم واست بکنم.؟
نسترن ملکی رو میشناسی؟ یهو جا خوردم. گفتم آره تو از کجا میشناسیش . گفت چند هفته ای میشه اومدن تو ساختمون ما واحد بقلیمون. شما که اومدیده بودید خونه ی ما شام تو رو اونجا دیده بود. بعد به من گفت قبل ازدواجت چند وقتی با اون بودی. گفتم نگا تو رو خدا دنیا چقدر کوچیکه. گفتم خوب حالا چیا بهت گفته.؟
دیوث مهسا هم گفت نسترن بهم گفته که چجوری تو بغلت از شهوت بدنش میلرزیده و چقدر تو خوب سکس میکنی و طولانی میکنی.
گفتم مهسا این حرف ها جایی درز نکنه ها؟ گفت نه تازه اینکه آخرین بار تو پارسال هم یک بار خونش رفتی هم جایی درز نمیکنه. یهو جا خوردم.
گفتم الان این تهدید بود؟
گفت نه خواستم بهت بگم دهنم قرصه قرصه خیالت راحت.
رفتیم تهران . پنج شنبه ساعت یازده صبح خونه ما باش . اوکی؟
گفتم واسه چی؟ گفت منم میخوام.
گفتم ببین خیلی زوده که با تهدید بخوای ازم باج بگیری. که یهو دستم و کشید و واستادیم و با صدای لرزون همراه با بغض گفت نه بخدا بحث باج نیست من نیاز دارم. دو سه بارم به بابام گفتم که میخوام جدا شم، بابام میگه تو خاندان ما طلاق یعنی بی آبرویی. یکی دو بار از دو سه نفری تو خیابون شماره گرفتم. ولی از آبروریزیش میترسم.
کیان تو رو خدا یه کاری برام بکن.
منم واقعا گیر کرده بودم و گفتم حالا باشه. جمع کن خودتو بریم دستشویی برگردیم خیلی دیر شد تابلو میشه. که گفت نمیخواد من دستشویی ندارم. چون میدونستم اگه بگم آرش کونش رو نداره من رو ببره . آخرش میوفتم گردن تو . واسه همین بهونه کردم که باهات تنها باشم و ازت قول بگیرم تا مسافرت بهم بچسبه.
خلاصه برگشتیم و از لون دقیقه به بعد انگار مهسا بهش انرژی زا زده بودی. شنگول و سرحال شده بود
خلاصه کنم که سرتون و درد نیارم.
لعد سه چهار روز با همه ی اتفاق ها و کارهای عجیب و غریبی که مهسا میکرد تموم شد و ما برگشتیم تهران.
فقط این و بگم که اونجا انقدر سعی میکرد نزدیک من بشه و هی خودش رو میمالید به من. یا مثلا وقتی میرفتم تو آشپزخونه سریع پشت من میومد و هی میگفت تو قول دادیا سره قولت هستی دیگه؟ که منم با ناراحتی بهش گفتم اگر یک بار دیگه تو این مسافرت اینجوری کنی دیگه حتی اسمت رو هم نمیارم چ برسه به رابطه.
اونم گفت تو میدونی من لنگم داری کلاس میذاری؟ گفتم نه احمق تو داری با این بچه بازیهات جفتمون رو تابلو میکنی و حتی منی که هنوز کوچکترین خطایی نکردم جلو بقیه خراب میکنی . چ برسه به اینکه بینمونم یه اتفاقی بیوفته.
با این کارهات من رو نگران میکنی که پشیمون بشم.‌
این و که گفتم دیگه تا آخر مسافرت خطایی نکرد.
اومدیم تهران و گذاشتیمشون دره خونشون و رفتیم خونمون.
اینکه خانومم ی کوچولو به رفتار مهسا شک کرده بود رو دیگه توضیح نمیدم. فقط بهش گفتم که مهسا هی ازم میخواست که با آرش جدی و مردونه حرف بزنم تا یخورده خودش رو جمع و جور کنه.
راستش عذاب وجدان داشتم و حس میکردم نباید این کار رو بکنم. سره همین یه بار بعد کارم رفتم دنبال آرش و یه دو ساعتی واسش حرف زدم از همه چی . از اینکه باید پشت زنش باشه و به نیازهای زنش توجه کنه تا هزار تا چیز دیگه.
ولی بعد مهسا گفت هیچ تغییری نکرده.
یه روز زنگ زد خونمون و به خانومم گفت که شیر لباسشوییشون خراب شده اگه میشه به کیان بگید لطف کنه بیاد درست کنه. چون من کارم جوری بود که ساعت کاری نداشتم و دست خودم بود که کی برم و کی بیام.
منم میدونستم داستان چیه و قبل رفتن خودم رو ساختم که دیرتر ارضا بشم. پیش خودم گفتم ملت همه تو کفش هستن نگاهشونم نمیکنه، حالا که خودش داره التماست میکنه‌ برو دیگه ، با آرش حرف زدی ولی اون بوق هیچ فرقی نکرد. پس برو بکن تا کس دیگه ای نکردتش.
رسیدم دره خونشون و زنگ و زدم و رفتم تو راهپله استرس عجیبی گرفته بودم انگار که دارم وارد جلسه کنکور میشم.
چندین و چند بار تو این چند وقته تنها رفتن خونشون و وسایلشون رو درست کردما. ولی این بار عجیب و غریب استرس داشتم.
همش میگفتم نکنه آرش بیاد و کلا زندگیهامون به باد بره.
خلاصه رسیدم دره واحد و زنگ و زدم و در باز شد. اما کسی رو ندیدم و مجبور شدم خودم دره واحد رو باز کنم و برم تو.
سلام دادم گفتم صابخونه کجایی . مهسا خوبی؟
دیدم خبری نشد ، چشم چرخوندم تو حال و پذیرایی چیزی ندیدم. آشپزخونه هم چک کردم خبری نبود.
رفتم به طرف اتاق خوابشون ‌ در نصفه باز بود. کامل بازش کردم و رفتم تو اتاق. واااای انکار رفتم توی دنیای دیگه. چقدر بوی خوبی میومد. یه جورایی بوی قهوه و شکلات میومد با هم قاطی شده بود انگار.
مهسا دمر خوابیده بود رو تخت . یه لباس شب لیمویی روشن تنش کرده بود که دقیقا تا زیر باسنش بود. تازه یه مقدار از لپ کونش هم معلوم بود.
وجدانن با دیدن این صحنه کلا هوش از سرم پرید.
مهسا هم نه سلامی نه علیکی ، هیچی کلا ساکت ساکت بود. اما خوب با اون وضع لباس و دمر خوابیدنش علنا داشت میگفت که کیان جان نه حوصله ی مصیحت شنیدن دارم نه اینکه دوباره قول بدی که با آرش حرف بزنی. فقط بدون حاشیه سازی بیا بکن.
منم دیدم دیگه واقعا دلش میخواد رفتم سمتش واسه شروع یه سکس آبدار.
میدونید دیگه وقتی یه زن خودش دلش تو اون رابطه باشه خوب لذتش ده برابر اینه که تو بخوای خودت راضیش کنی.
همینطوری که مهسا دمر خوابیده بود من رفتم پشتش و آروم لباسش رو دادم بالا و با دستام لای کونش رو باز کردم و با صورت مستقیم رفتم لاش. همون اولین ثانیه مهسا تنش لرزید. آروم آروم با نوک زبونم شروع کردم کسش رو بازی دادن. بهش گفتم یه خورده کونت رو بیار بالا و یه کوچولو هم پاهات رو باز کن بذار ببینم اون لا چ خبره.
مهسا هم همین کار رو کرد و من تازه رنگ و لعاب کس و کون قشنگش رو دیدم. کونش که معلوم بود حتی برای یک بار هم انگشت هم توش نرفته و کاملا پلمپ بود.
کسشم که لامذهب از این کس تپلی ها بود که لبه هاش یه کوچولو پر هستش و حالت داره. و فقط یه خط خیلی منظم لاش بود. انگار داده بودی cnc واست درستش کرده بودن. عین بعضی کس ها که از همه طرف شل و ول هستن نبود و خدایی خیلی شق و رق بود.
تو دلم گفتم خاک تو سرت این همه مدت مهسا دم دستت بوده و توعه بوق اصلا انگار نه انگار.
کونش رو وا کردم و زبونم رو گذاشتم لای کسش و شروع کردم به لیس زدن و خوردن. که مهسا از لذت زیاد داشت عین مار به خودش میپیچید. دلم واسش سوخت که یه زن انقدر تو سکس لذت نبرده بوده تا حالا که با دوزار خوردن من تو یک دقیقه ارضا شد. بعد اینکه کاملا لرزش بدنش افتاد من شرو کردم شلوارم رو دراوردن که یهو خودش گفت شرتت رو در نیاریا. من خودم میخوام در بیارم
منم بعد دراوردن شلوارم اومدم واستادم جلوی مهسا. اونم بی شرف اومد نشست جلو پای من و شروع کرد از رو شورت کیر من رو ناز کردن.
خیلی حس خوبی بود. چون عجیب غریب تو کف کیر بود و هی صورتش رو از رو شورت میمالید به کیرم و هی قوربون صدقش میرفت.
بعد با دندون لبه کش شورتم رو گرفت و جلوش رو کشید پایین. که کیرم یهویی افتاد بیرون.با دیدن کیر شق شده ی من انگار چشماش چهار تا شد. گفت آخی بلاخره ی کیر واقعی از نزدیک دیدم. گفتم چطور مگه. گفت تو فیلم ها میدیدم همیشه اما وقتی آرش کیرش رو درمیاورد فکر میکردم واسه فیلم ها ساختگیه. اما مریم دوست دختر سابقت بهم گفته بود که کیان کیر خوش فرم و کلفتی داره.
منم گفتم مگه تو فیلم سکسی میبینی .؟ گفت اره ار چهار پنج ماه بعد عروسی که دیدم از آرش بخاری در نمیاد دیگه با فیلم دیدن خودم رو ارضا میکنم. مگه ندیدی اولش که اومدی تو با و سبکی شروع کردم. دمر خوابیده بودم کس و کون رو واست قمبل کرده بودم.
این رو از شروع یه فیلم سکسی دیده بودم که دختره اینجوری خودش رو آماده پذیرایی از دوست پسر سیاه پوست و کیر کلفتش کرده بود‌
من دیگه طاقت نیاوردم و چنگ زدم تو موهاش و کیرم رو گذاشتم تو دهنش شروع کردم تو دهنش تلمبه زدن. یه جوری که سره کیرم میخورد ته حلقش و اون هی اوق میزد. ولی خودش میگفت بکن تو حلقم من دوست دارم ،
اسرار داشت که کیان وجدانن هر چی بلدی رو من پیاده کن.
بنده خدا معلوم بود بد جوری تو کف هستش.
بعد اینکه کلی واسم ساک زد بهش گفتم پاشو رو ب دیوار واستا.
سرو سینه اش رو چسبوندم به دیوار و کیرم رو از پشت گذاشتم لای کسش شروع کردم درمالی کردن. تا حدی که کل کیرم از آب کسش خیس شده بود و آماده فرو کردن تو اون کس صورتی و خوشگل دست نخورده بود.
آروم سره کیرم رو گذاشتم رو کسش و با همون خیسی کس خودش کل کیرم رو تا ته کردم تو کسش تا حدی که ی کوچولو خودش رو کشید جلو و یه آه بلند کشید و من یهو جلو دهنش رو گرفتم ، گفتم مهسا چته میخوای درو همسایه بفهمن من تنها خونتونم و داریم چیکار میکنیم. مهسا گفت عزیزم اصلا واسم مهم نیست که همسایه و دیگران بفهمن یا نه. گفتم دیونه شدی؟ خندید و گفت نه عزیزم. مهم آرش بود که نفهمه که اونم کامل تو جریانه و تا همین الانشم همه حرکت های مارو دیده. من یهو کپ کردم و فکر کردم داره شوخی میکنه. گفتم چرت و پرت نگو مصخره. بذار حالمون رو بکنیم. بعد گفت وا چرت و پرت چیه. بخدا داره میبینمتون . من اصلا تمام بدنم سر شده بود و نه میتونستم حرف بزنم نه اینکه ازش جدا بشم و حداقل کیرم رو در بیارم. یه جورایی قدرت گرفتن هیچ تصمیمی و انجام عکس العملی رو نداشتم. که یهو مهسا گفت کیان چته چرا قفل کردی. خوب تا حالا داستان کاکولدی نخوندی. یا سکس زن جلو شوهرش ؟ آرش جان عشقم بیا بیرون خودت واسش توضیح بده که چقدر دوست داشتی کس دادن زنت رو به کیان ببینی و لذت ببری.من از استرس همش داشتم دعا دعا میکردم که حرف هاش شوخی باشه. و تو ذهنم گفتم این شوخی مصخره رو تموم کنه و بفهمم که واقعا شوخیه همین الان لباس میپوشم میرم دیگه ام اسمش رو نمیارم. مصخره ضد حال رو.
اما چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم دره سرویس بهداشتی باز شد و آرش اومد بیرون و یه تبلت بزرگ هم تو دستش. وای انگار آب یخ ریختن رو تنم. دنیا جلو چشمام داشت میچرخید. که با تته پته اومدم حرفی بزنم که آرش پرید وسط حرفم و گفت کیان وجدانن کارت رو بکن و هر چی بلدی انجام بده. بذار هم من هم مهسا لذت ببریم. خیالت راحت من این کارت رو خیانت برداشت نمیکنم. چون تو چند بار تو این چند وقت با من حرف زدی و گفتی به زنت محبت کن و این حرف ها .
منم گفتم آرش آخه این چه کاریه خوب. چرا خودت تلاش نمیکنی آخه؟
بعد آرش بدون اینکه جواب بده اودم دست انداخت تو موهای مهسا و نشوندتش جلو پای من گفت عشقم بخور میخوام ساک زدن و بازی کردن لبات با کیر کیان رو از نزدیک ببینم تو دوربین اصلا واضح نبود. مهسا هم گفت چشم عشق دلم. دوباره شروع کرد ب ساک زدن و اینبار با ولع خیلی بسشتری میخورد . انگار با اوندن آرش شهوتش چند برابر شده بود.
منم دیدم دیگه آرش خودش پایه است حرفی نزدم و همکاری کردم. یهو دست انداختم زیر بغل مهسا و بلندش کردم و بردمش لب تخت . نشستم و گفتم بیاد بشینه رو کیرم اما پشت به من و رو به آرش. به آرشم گفتم خودت خواستی ، جوری زنت رو بکنم و جر بدم که صدای ناله هاش ساختمون رو ورداره. کیرم رو گرفتم تو دستم که سیختر واسته مهسا هم همونطور که گفتم نشست و کسش رو تنظیم کرد رو کیر من و در حین جا کردن کیرم گفت کیان تورو خدا آروم بکنیا من تا حالا همچین پوزیشنی رو تجربه نکردم . آرش تو این چند ساله فقط یه مدل من رو کرده اونم شروع تا پایانش پنج دقیقه نشده. گفتم خیالت راحت . جوری میکنم که تک تک سلول های بدنت لذت ببرن تمام این مدتی که ارضا نشدی رو جبران کنه.
تو این حالت انگار ورودی کسش رو به هم دوخته بودی انقدر تنگ شده بود. البته کلا تنگ بود ولی اینجوری خیلی تنگ تر شده بود . مالیده شدن تمام نقاط کیرم رو به بدنه داخلی کسش حس میکردم. بعد از سه چهار دقیقه اینجوری گاییدن مهسا بهش گفتم بلند بشه و بره رو تخت واسم قمبل کنه. اما پاهاش رو از هم باز نکنه و بچسبونه به هم.
وای چه صحنه ای شده بود. پوست مهسا سفیده و خیلی هم تر و تازه و بدون لکه و پیس هستش. چون سفیده دقیقا اونجاهایی که من تو پوزیشن قبلی دست زده بودم و با پنجه هام فشار داده بودم قرمز فرمز شده بود. از شدت داغی هم یه کوچولو عرق کرده بود و کاملا برق میزد. کسش رو هم که انگار ژل زده بودی از بس آب انداخته بود و عین دنبه شده بود. بعد مهسا آماده شد و حسابی قمبل کرد . منم رفتم لب تخت و کیرم رو گرفتم تو دستم. سره کیرم رو میذاشتم لای چاک کسش و تکون تکون میدادم و کش خوشگلش عین دنبه میلرزید. یهو رو کردم سمت آرش دیدم با تمام وجودش داره جق میزنه . و ی جوری لذت میبره انگار کیرش رو داده دست کایلی جنر . بهش خندیدم و گفتم آرش خاک تو سرت. تو چجوری میتونی این کس رو نکنی و بعد بیای با دیدن صحنه پاره شدنش جق بزنی. بدبخت انقدر به این کس دست نزدی انگار هنوز پلمپه و هنوز موقعی که میکنی توش ا، نگاری کیرت حالت مته میشه و دقیقا میشکافه و میره تو. واقعا خاک تو سره جقیت کنن. من جای تو بودم سره شب میذاشتم تو این کس صبح بعد بیداری درمیاوردم و تو همون حالت تا صبح میخوابیدم. یهو مهسا گفت جوووون . تو هر شب بیا تا صبح بذار توش بمونه. من دربست در اختیارتم. هر جوری دوست داری جرم بده و بکن. فقط بیا آب بیار من،
همونجوری که داشتم کلاهک کیرم رو لای چاک کسش بازی میدادم. یهو مهسا گفت کیان بسه دیگه چقدر در مالی میکنی بکن دیگه . مردم از بی کیری.
منم گفتم ای ب چشم . یهو سره کیر رو گذاشتم دم سوراخ کسش و آروم تا دسته کردم تو. ی لحظه مهسا انگار قفل کرد ، منم تلمبه نزدم و گفتم مهسا چیزی شده؟ گفت نه عشقم دارم با کیری که تا ته تو وجودمه ارتباط میگیرم و لذت میبرم. منم خندیدم و گفتم بسلامتی ، از گفتگو و دیدار هم لذت ببرین و شروع کردم ب تلمبه زدن. من با هر توانی که داشتم عقب و جلو میکردم و با سرعت بالا تلمبه میزدم که بعد دو یا سه دقیقه مهسا گفت کیان لطفا سرعتت رو بیار پایین ولی تا ته ته بکن تو و آروم عقب و جلو کن. اینطوری من بیشتر لذت میبرم. منم ب خاطر حرف مهسا یه جورایی بیشتر کیرم رو از کسش درمیاوردم تا جایی که فقط کلاهک کیرم داخل میموند و بعدش دوباره تا ته میکردم توش‌. نگاهم افتاد تو صورت آرش و اونم بهم اشاره کرد که موهای مهسارو بگیرم دستم و وحشی بکنمش. منم نامردی نکردم و اول موهاش رو گرفتم دستم کشیدمش عقب تا جایی که قشنگ موهاش کشیده میشد. بعدش با یه دستمم هی میزدم رو لپ کونش که قشنگ قرمز قرمز شده بود.
بعد چند دقیقه بهش گفتم مهسا جووون. جنده ی خودم، حالا نوبت توعه . بیا بشین رو جایگاهت و تلمبه بزن.
اونم اومد و قشنگ کسش رو تنظیم کرد رو کیرم و با کمک دست خودش کیرم رو فرو کرد تو کس خوشگلش. و شروع کرد با ناز و ادا و ناله های خیلی سکسی تلمبه زدن منم در حین اینکه مهسا داشت بالا و پایین میکرد هر جفت سینه هاش رو گرفته بودم تو دستم و میچروندمشومون و نوکشون رو گاز گاز میزدم.
مهسا هم در حین کس دادن همش از آرش سوال میپرسید و هی میگفت خوشت میاد بی غیرت؟ لذت میبری از اینکه کیان داره وحشیانه زنت رو میگائه؟ آرشم که با حرف های مهسا فقط سرعت جق زدنش بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که یهو آبش پاشید بیرون و یه نفس عمیق کشید و ولو شد رو مبل.
بعد گاییدن کسش به مهسا گفتم جنده ی من پاشو بیا لبه ی تخت به پهلو بخواب و زانوهاتو تو شکمت جمع کن تا قشنگ کون خوشگلت تو دسترس من باشه میخوام یه صفایی هم ب کونت بدم. که اولش گفت نه من تا حالا از پشت ندادم.‌دردم میاد و از این حرف ها.‌ منم بهش گفتم مهسا خدایی دلخور میشم ازتا. نمیشه که تو سکس فقط تو لذت ببری. خوب منم دلم میخواد این کون خوشگل و سوراخ تنگت رو بکنم دیگه. اون بنده خدا هم واسه اینکه ی موقع من دلخور نشم و مثلا دیگه نکنمش گفت باشه. فقط تو رو خدا آروم. منم گفتم اوکی قول میدم مراقب باشم دردت نگیره.
دیگه وقتی این حرف رو زد گفتم قطعا تو اون حالت پهلو بودن اذیت میشه و مجبور شدم بهش گفتم دمر بخوابه. منم رفتم پشتش و شروع کردم با کس و کونش ور رفتن. دو تا انگشتم تو کسش بود و با انگشت شصتم هم داشتم سوراخ کونش رو میمالیدم‌ تا آماده اش کنم.
انصافا کونش خیلی تنگ بود و معلوم بود تا حالا انگشت هم توش نرفته.
هی تف انداختم رو سوراخ کونش و هی یذره انگشتم رو کردم تو . تا بعد دو سه دقیقه تونستم شصتم رو کامل بکنم تو و نگه دارم. ولی خوب پیش رفتم و خیلی اذیت نشد. گفتم خوب حالا بیا این بالش رو بذار زیر شکمت تا حسابی کونت رو بکنم تا کال کنی. حسابی کیرم رو تف مالی کردم و روی سوراخ کونش هم خیس کردم و سرش رو گذاشتم رو سوراخش، آروم شروع کردم فشار دادن ولی لامصب تو نمیرفت و هی سور میخورد. انقدر که تنگ بود بی شرف‌. مهسا گفت کیان دیدی گفتم نمیشه بیخیال بکن تو کسم. کسمم که تنگه خوب. یهو آرش پاشد و گفت صبر کن کیان و رفت ب طرف اتاق.
وقتی برگشت دیدم یه ژل روون کننده دستشه و داره میاد. خندیدم و گفتم این رو تو استفاده میکنی؟ نکنه جق زدنی؟ اونم گفت نه میدونستم قراره تو بکنی و از سایز کیرت هم خبر داشتم. واسه همون خریدم. بعدا فهمیدم تو استخر کیرم رو دیده.
خلاصه ژل رو آورد و منم ریختم روی سوراخ مهسا و یخورده هم ریختم رو لپ های کونش. وای چ برقی میزد. آروم دوباره سره کیرم رو گذاشتم تو و هول دادم و سرش رفت تو. ولی مهسا هی خودش رو سفت میکرد و باعث میشد

کیرم برگرده بیرون. ولی من دلم نمیخواست این کون رو از دست بدم. با پرویی تمام به آرش گفتم بیا واستا بالا سرش و کون زنت رو تا جایی که باز میشه باز کن . مگه دوست نداشتی جر خوردنش رو ببینی . زود بیا عزیزم. آرش هم اومد بالا سره مهسا و لپهای کون نازش رو باز کرد و منم کیرم رو گرفتم تو دستم تا سور نخوره و هول دادم تو اما تا وسط ها . چون مهسا جیق کشید و گفت صبر کن .‌تو رو خدا صبر کن پاره شدم. گفتم اوکی همینجوری بمونه جا باز میکنه. آرش پاشد از روی مهسا و اومد کنارمون . بهش گفتم بی مصرف نباش دستت رو از زیر ببر و چوچول زنت رو بمال تا وقتی کون میده هم لذت ببره. اونم عین یه برده حرف گوش میداد . دست کرد زیر بدن مهسا و شروع کرد حسابی با کسش ور رفتن. کیر منم که نصفه تو کونش بود. مهسا از حس شهوت و حالی که دست آرش داشت بهش میداد هی خودش رو آروم تکون میداد ، بعد چند ثانیه دیدم خودش داره کونش رو هول میده سمت من که کیرم بیشتر بره تو. گفتم جووووون جنده ی من هوس گاییده شدن کونش رو کرده.؟ دم شوهرش گرم که زبون زنش رو بلده و آماده اش کرد. بعد گفتم البته اگر من امروز کون نمیکردم مجبور میشدم کون آرش بذارم . خوبه که مهسا جور آرش رو کشید. آرشم یهو خندید و منم شروع کردم ب تلمبه زدن. آرشم رفت صورتش رو گذاشت زیر کس مهسا . جوری که وقتی من عقب و جلو میکردم آب کس و کون مهسا و ژله و تف من میریخت رو صورت و لبای آرش. انقدر تو کون مهسا تامبه زدم تا حس کردم آبم داره میاد. تو اوج بودم که مهسا هم یه جیق کشید و ارضا شد . این دومین ارضای مهسا بود‌ . منم تو ذهنم میخواستم آبم رو بریزم رو صورت آرش ولی دیگه روم نشد و تو همون کون مهسا خالی کردم . هر سه تامون افتادیم رو تخت و یک ساعتی ولو بودیم. بعد من رفتم دوش گرفتم و تشکر کردم و زدم بیرون.
ولی بعدش ی جوری شده بودم . بین پشیمونی و هوس دوباره گیر کرده بودم. اما دفعه های بعد دیگه هر چی گفت حرف مهسا رو گوش نکردم و هیچ کاری باهاش نکردم.
حالا دو سه روزه گیر داده که بیا اون دوست دختر قبلیتم که تو ساختمون ما میشینه رو هم میارم و سه تایی سکس کنیم.
دوستان عزیز عرض کنم که این یک داستان واقعی بود . اما واسه یکی از نزدیکترین دوستام اتفاق افتاده بود. و من ب صورت داستان دراوردمش و واسه اینکه سردرگم نشیم و اسم چند نفر رو نیارم تو داستان خودم رو گذاشتم جای نقش اول.
پایان

نوشته: کیان


👍 28
👎 10
165001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903482
2022-11-20 01:38:24 +0330 +0330

خب اسم برادر زنت آرش بود یهو شدخب آقا پیمان ما!!! تا همینجا خوندم ک اسم برادر زنت عوض شد یهویی کمر ثبت احوال شکست


903484
2022-11-20 01:51:34 +0330 +0330

کسی میدونه این حرامزاده چی نوشته مادر بخطای زوار زاده معلوم نیست دستش تو شورت مادرش چطور این همه نوشته تا اونجا که ارش شد اقا پیمان شما خوندم کیر هرچی پیمان و ارشه تو کون کل فامیلات و بستگانت از کوچیک تا بزرگ

4 ❤️

903485
2022-11-20 01:57:19 +0330 +0330

من همیشه فکر میکردم قار صدای کلاغه نگو به اون سوراخ‌های توی کوه میگن قار!!!
مرسی که من رو از اشتباه درآوردی!!!راستی یه بار اون شاهنامه که نوشتی رو خودت میخوندی و اشتباهاتش رو درست میکردی بد نبود ولی خب انگار کون گشادی مسریه!!!

5 ❤️

903486
2022-11-20 01:57:25 +0330 +0330

هرچند غلط املایی و گاف پیمانت زیاد بود ولی خوب پیش می رفتی و ماجراهای داستان اگه دروغ هم باشه قابل باوربود ولی با اوردن ارش یا همون پیمان واقعی ونیز دوست دخترسابقت ریدی تو داستان .داستانت شد عقده خالی کردن از پیمان تعریف از خودت

2 ❤️

903490
2022-11-20 02:54:21 +0330 +0330

چرا هی آرش میشپیمان پیمان میشد ارش؟ حالا آدشکونت گذاشته یا پیمان؟

1 ❤️

903493
2022-11-20 03:17:29 +0330 +0330

کسی میدونه این کیر کوچیک ها کجان؟
چون توی داستان های شهوانی همه نویسنده کیرشون بزرگ و‌کلفته و طرف وقتی میبینه میگه وای چه کیر بزرگی. یعنی یه دونه هم نداشتیم بگه کیرم سایزش معمولیه یا کوچیکه همه از دم کیراشون بزرگ این دول فندقی های توی جامعه هم همشون من هستم

3 ❤️

903496
2022-11-20 03:36:27 +0330 +0330

اولا که ادمین حداقل داستان وقتی آپ میشه رو یه مرور بکن که چندتا تیکه پشت هم تکرار نشه ، دوما کاری به پیمان و آرشت ندارم بگو مادرزنت یهو از کجا ظاهر شد وقتی عقب پیمان نشسته بود و مهسا ؟؟ هیجانش اونجا زیاد شد یه لحظه که آرش اومد داخل و تو ریده بودی ولی اینکه از خودت اینقدر تعریف کنی واقعا داستانتو کسشعر کرد ، جانی سینز این همه منم منم نداره

2 ❤️

903502
2022-11-20 06:01:45 +0330 +0330

رو ريپيته؟

2 ❤️

903503
2022-11-20 06:06:09 +0330 +0330

رو ريپيته؟

3 ❤️

903509
2022-11-20 07:58:42 +0330 +0330

کیر نسترن ملکی توی کونت با اینهمه غلط املایی و اسم و آدرس اشتباهی نوشتنت؛ کسکش ابن عبدالبوق، در سفر همدان مادر زنت با ماشین خودش اومده بود؟ ماشین تو که خانومت بود و ارش و زن پیمان یا زن ارش، بی حتما مادر زنت هم عقب تشسته بود و تا دم در غار (غلط نخونی) اسمی ازش نبود. کسکش ابن جلقی

3 ❤️

903521
2022-11-20 10:24:42 +0330 +0330

اولش اسمش ارش بود بعد یهو شد مهسا
دیگه نخوندم

3 ❤️

903522
2022-11-20 10:30:17 +0330 +0330

چند سطر خوندم وقتی آرش شد پیمان ادامه ندادم از خداوند خواستار شفای عاجل را برای نویسنده دارم

3 ❤️

903528
2022-11-20 11:27:16 +0330 +0330

باشا راست میگی

1 ❤️

903532
2022-11-20 13:18:08 +0330 +0330

تا پیمان خوندم

2 ❤️

903540
2022-11-20 14:39:07 +0330 +0330

لعنت بر شما که هدفمند از بین هزاران اسم مستعار، مهسا رو انتخاب میکنید

5 ❤️

903547
2022-11-20 16:35:14 +0330 +0330

چرت بود

1 ❤️

903571
2022-11-20 22:22:54 +0330 +0330

خیلی خوب پیش رفتی اما تا جای ک طرف رو بردی دسشویی همونجا ب بعدهم خودت ریدی گلم

2 ❤️

903701
2022-11-22 02:33:53 +0330 +0330

بنظر من ک خودم عاشق تریسام و سکس با زوج ها و کاکولد ها هستم نباید داستانتو سوق میدادی ب سمت کاکولدی و اگه برادر زنت از سکستون بی خبر میموند داستان زیباتر میشد
البته این نظر منه

1 ❤️

903770
2022-11-22 21:09:10 +0330 +0330

حس کاکولدی بهترین حس حس تو دنیا فقط دعا میکنم دوستانی کاکولد هستن یه همسر پایه گیرشون بیاد که مثل من مجبور نباشن حسشون رو سرکوب کنن و به خانومشون التماس کنن و اونم قبول نکنه

0 ❤️

975872
2024-03-20 03:36:17 +0330 +0330

عالی بود ولی داستان نه واسه رفیقت پیش امده بود ن خودت که خودتم گفتی،از سایت های پورن بود ،در کل خوب بود

0 ❤️




آخرین بازدیدها